حكما و فلاسفه درباره ی «انسان» گفته اند كه انسان حیوان اجتماعی است، یعنی
انسان جانداری است كه زیست وی موقوف به همزیستی است. «باهم زیستن»
كلمه ی ساده ای نیست، شامل و مستلزم یك جهان معنی است. با هم زیستن نظیر با هم
راه رفتن و یا با هم نشستن نیست كه یك عمل ساده باشد. با هم زیستن یعنی بار
حیات و زندگی را با هم به دوش كشیدن، و به همین جهت هزاران قانون و مقررات
و معلومات و صنایع و فنون و تقسیم كار و اخلاق مخصوص اجتماعی از قبیل
عدالت و انصاف و همدردی و احسان و غیره لازم دارد. یك نفر بنّا مقداری آجر و
گل و آهن و آهك و گچ و سیمان را به كار می برد و ساختمانی به وجود می آورد.
سالها چندین هزار آجر و چندین خروار آهن و گل و گچ با هم یك جا می مانند و به
یك نوع همكاری می كنند. آیا همكاری یك گروه انسان هم به همین سادگی است؟
بالاتر اینكه برخی حیوانات مانند زنبور عسل و موریانه و مورچه و تا اندازه ای
بعضی از درندگان و حیوانات كوهی و جنگلی نیز زندگی اجتماعی دارند و بعضی از
آنها به طور دقیقی تقسیم كار و وظیفه كرده عملیات اجتماعی حیرت انگیزی انجام
می دهند، و شاید اگر كسی در زندگی پیچیده و وسیع اجتماعی برخی حشرات
مطالعه كند گمان كند كه آنها به درجاتی در زندگی اجتماعی جلوتر رفته اند. اما در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 175
عین حال زندگی انسان با زندگی آنها قابل مقایسه نیست، لااقل از نظر سادگی و
پیچیدگی قابل مقایسه نیست، چرا؟ برای اینكه آن جاندارها به حكم غریزه فعالیت
می كنند، به حكم غریزه كارها را تقسیم كرده اند، به حكم غریزه انضباط و نظم را
رعایت می كنند، به حكم غریزه انجام وظیفه می كنند. طرز فعالیتهای غریزی آنها
شبیه است به عملیات طبیعی بدن ما نظیر حركات منظم قلب و ریه و گردش خون و
غیره؛ یعنی یك نوع جبر و ضرورت و عدم امكان تخلفی حكمفرماست. اما انسان
در فعالیتهای خود اینچنین نیست، مختار و آزاد است؛ باید كارها را میان افراد خود
تقسیم كند اما با اختیار و تشخیص و انتخاب؛ باید نظم و انضباط داشته باشد، آنهم
با اختیار و انتخاب. فرق بزرگی كه انسان با حیوان دارد همین است كه همیشه دو
راه در جلو خود می بیند و همیشه خود را بر سر دوراهی مشاهده می كند و باید یكی
از ایندو را انتخاب كند. اما حیوانات اجتماعی از قبیل موریانه و مورچه و زنبور
عسل این طور نیستند، فقط یك راه در جلو دارند و بس. این است كه قرآن كریم
یك جا درباره ی انسان می فرماید: «آیا ما برای انسان دو چشم و یك زبان و دو لب
قرار ندادیم و او را به دو ارتفاع رهنمایی نكردیم
[1]؟ » مقصود از «دو ارتفاع» دو راه
حق و باطل است، مانند دو راهی كه به طرف كوه بالا می رود و یكی از آندو آدمی را
از گردنه عبور می دهد و دیگری به پرتگاه منتهی می گردد. در جای دیگر می فرماید:
«ما انسان را از نطفه ای آفریدیم كه دارای خلیطها و رشته ها و استعدادهای گوناگون
است، او را در معرض امتحان و آزمایش قرار می دهیم، او را شنوا و بینا قرار دادیم،
راه را به او نشان دادیم اما او را طوری آفریدیم كه مجبور نیست از طبیعت یا
غریزه ای اطاعت كند، او آزاد و حرّ و مختار آفریده شده و باید شخصاً خودش راه
خود را انتخاب كند، ما راه را به او نشان دادیم و او خود داند كه قدردان یا ناسپاس
بوده باشد. »
[2]
این است امتیاز بزرگ انسان از غیر انسان و این است مبنای قانون و اخلاق و
مقررات و این است مبنای نبوت و رسالت و كتب آسمانی. كتب آسمانی و انبیای
عظام یكی از دو هدف مقدسشان این است كه عدل و انصاف و مساوات و برابری را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 176
در میان بشر بپا دارند. قرآن مجید در سوره ی مباركه ی حدید تصریح می كند كه هدف
رسالت این است كه مردم به عدالت زندگی كنند. در حقیقت انبیا و كتب آسمانی
آمده اند كه جامعه ی این موجود آزاد را متعادل كنند. آزادی انسان است كه هزاران
قوانین و مقررات و تعلیمات و فلسفه ها و اخلاق و آداب ضد و نقیض به وجود
آورده و صدها هزار رشته بر این بافت اضافه كرده است، و همین آزادی و
خودمختاری این موجود است كه احتیاج او را هزار برابر كرده است. اگر
همان طوری كه نفس می كشد و قلب و نبضش منظم حركت می كند و خونش جریان
و دوران دارد و سلولهای اعصاب و خون و نسجها و استخوانش به طور طبیعی و
جبری كارهای خود را انجام می دهند خود آدمی هم نسبت به وظایف اجتماعی
همین طور بود، یعنی مردم به حكم طبیعت دسته دسته شده بودند و هر دسته ای
بدون چون و چرا به فرمان غریزه و به طور خودكار وظایف خود را انجام می دادند،
دیگر احتیاج به قانون و مقررات و پاداش و كیفر و این همه دستور و فرمان و كتاب
و نطق و خطابه و بیان نبود. همه ی این احتیاجات را آزادی طبیعی و فطری انسان به
وجود آورده است و باز همین آزادی است كه مبنای فضیلت و تقدم انسان بر
فرشتگان است، زیرا فرشتگان طوری آفریده شده اند كه جز یك راه نمی شناسند و
جز در یك راه نمی توانند گام بردارند و آن، راه قدس و عبادت و طهارت است، اما
آدمی هم استعداد بالا رفتن و پیوستن به ملأ اعلی را دارد و هم استعداد فرو رفتن در
طبیعت و استغراق در پستی و دنائت، و اگر راه كمال و ترقی را گرفت و با مجاهدت
و سعی و عمل با هواپرستی مبارزه كرد ارزش بیشتری دارد، كه باید با نیروی
تصمیم راه صحیح خود را انتخاب كند.
[1] .
أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ. `وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ. `وَ هَدَیْناهُ اَلنَّجْدَیْنِ (بلد/8- 10) .
[2] .
إِنّا خَلَقْنَا اَلْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً. `إِنّا هَدَیْناهُ اَلسَّبِیلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا
كَفُوراً(دهر/2 و 3) .