در
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در جامعه ی ما سه طبقه وجود دارد: طبقه ای كه بیشتر اظهار علاقه به دینداری می كنند - و در جامعه ی ما كه جامعه ی اسلامی است بیشتر اظهار علاقه به اسلام می كنند- و فكر می كنند كه لازمه ی مسلمانی و دینداری این است كه به پدیده های جدید و تغییراتی كه در زمان پیدا می شود با نظر بدبینی نگاه كنیم و آنها را به چشم اموری كه بر ضد دین به وجود آمده است ببینیم و لهذا عقب حركت می كنند، همیشه پیرو و دنباله رو جامعه هستند، یعنی وقتی كه در مقابل پدیده های جدید اجتماعی كاملاً شكست خوردند آن وقت تسلیم می شوند. یك شعر عربی دیشب در مقاله ای خواندم كه با وضع همین اشخاص خیلی مناسب است. مفاد شعر این بود:

ذوالجهل یفعل ما ذوالعقل یفعله
فی النائبات ولكن بعد ما افتضح
كاری كه عاقل می كند جاهل هم می كند اما جاهل آنقدر ایستادگی و مقاومت می كند تا رسوا می شود، آن وقت انجام می دهد. عاقل پیشاپیشِ قضایا حركت می كند. تعبیری هم امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه دارد. شكایت می كند از اصحابش كه چرا نباید ما و شما قوه ی پیشگیری داشته باشیم: اَیُّهَا النّاس اِنّا اَصْبَحْنا فی دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ كَنُودٍ، یُعَدُّ فیهِ الُْمحْسِنُ مُسیئاً وَ یَزْدادُ الظّالِمُ فیهِ عُتُوّاًتا آنجا كه می فرماید: لانَنْتَفِعُ بِما عَلِمْنا وَ لانَسْأَلُ عَمّا جَهِلْنا وَ لانَتَخَوَّفُ قارِعَةً حَتّی تَحِلَّ بنا [1]. ما (مقصود اجتماع است) از آنچه می دانیم منتفع نمی شویم، چیزی را كه نمی دانیم نمی پرسیم تا بدانیم، و كوبنده هایی كه بر ما واقع می شود، تا واقع نشود در فكر دفعش بر نمی آییم. ما همیشه در مقام رفع هستیم نه مقام دفع، و حال آنكه باید پیش بینی كنیم و چیزی كه هنوز واقع نشده است، قبل از وقوعش حساب كارش را بكنیم. در حدیثی كه در كتاب العقل و الجهل كافی از امام صادق علیه السلام هست می فرماید: اَلْعارِفُ بِزَمانِهِ لاتَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوابِسُ كسی كه زمان خودش را بشناسد گرفتار اشتباهكاریها نمی شود. یك طبقه ی اینچنینی وجود دارد كه به نام دین از تمدن و توسعه ی زندگی بریده اند.

در نقطه ی مقابل، یك عده ی دیگر قرار دارند كه به نام تمدن و توسعه ی علم و مقتضیات زمان پیوند خودشان را با دین و حقایق دینی بریده اند. اینها از هر چیزی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 473
كه بوی قدمت بدهد گریزانند و از نظر این طبقه كلمه ی «قدمت» كه به معنی سابقه ی زمانی بیشتر داشتن است، مساوی است با كهنگی، و حال آنكه اینها دو مفهوم است؛ كهنگی یعنی فرسودگی، قدمت یعنی سابقه ی زیاد داشتن. هیچ ضرورتی ندارد كه یك چیزی قدمت یعنی سابقه ی زمانی زیاد داشته باشد و در عین حال فرسوده و كهنه شده و مشرف به انهدام باشد. سابقاً هرجا كه كلمه ی «قدمت» می آمد یك تقدسی از آن استشمام می شد، می گفتند این چیز قدیمی است پس یك قداست بیشتری دارد.

حالا برعكس، در نظر عده ای هرچه كه می گویند قدیمی است، معنایش این است كه بوی كهنگی و از هم دررفتگی و تلاشی از آن می آید.

اینجاست كه نیاز به یك طبقه ی متوسط است كه كم و بیش در جامعه وجود دارند و وظیفه ی طبقه ی ما در اینجا سنگین و دشوار می شود و آن این است كه ما یك بررسی كامل و دقیق بكنیم ببینیم واقعاً چگونه است، آیا می شود هم مسلمان و متدین بود و هم هماهنگ با مقتضیات زمان و پیشرفتهای زندگی، یا ممكن نیست؟ این دشواری برای اسلام از هر دین دیگر بیشتر است، برای اینكه یك خصوصیت اسلام مسئله ی اعلام جاودانگی است كه اعلام كرده است كه دیگر دفتر نبوت برای همیشه بسته شد و جز این دین الی الابد دین دیگری نخواهد آمد. خصوصیت دیگرش توسعه ی خود این دین است. اگر اسلام مثل پاره ای از ادیان دیگر به چهارتا دستور عبادی و چهارتا دستور و پند اخلاقی قناعت كرده بود و مقرراتی برای زندگی بشر در قسمتهای مختلف وضع نكرده بود، چندان دچار این دشواری نمی شد. خوب، مسائلِ عبادی است، خیلی مهم نیست، در هر عصر و زمانی به یك شكل مخصوصی مردم عبادت كنند. یا چهارتا پند اخلاقی باشد. اینها هم مهم نیست. اما دینی است كه حلال و حرامهای خیلی زیادی آورده است و هیچ شأنی از شئون زندگی بشر نیست الاّ اینكه اسلام در آنجا قانونی وضع كرده و آورده است؛ این است كه كار اسلام و كار ما مسلمانها از نظر این بحث خیلی دشوارتر است.

مخصوصاً این بحث یك بحثی نیست كه بشود در یك جلسه همه ی مسائلش را طرح و حلاّجی كرد و تمام شده تلقی كرد، فقط زمینه ای است برای مطالعه؛ و من یادداشتهای زیادی در همین زمینه از سابق داشتم و یكی از دوستان مشهدی من [2]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 474
از من گرفته كه آنها را به صورت یك كتاب دربیاورد به نام اسلام و مقتضیات زمان .

زمانی در حدود بیست و پنج سخنرانی در همین زمینه كرده بودم و آنها را استخراج كردند، به علاوه ی یك عده یادداشتها، او اینها را گرفته است كه به صورت یك كتاب در بیاورد و در عین حال من آن كتاب را كافی و وافی برای همه ی مسائل این بحث نمی دانم. پس بحث ما بیشتر جنبه ی فهرست و راهنمایی و یا نشان دادن و ارائه ی كلید حل این مشكل را دارد.
[1] نهج البلاغه ، خطبه ی 32
[2] [آیت اللّه خامنه ای مدّ ظلّه العالی ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است