در
کتابخانه
بازدید : 383728تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
به عنوان مقدمه: مقایسه ی روش امام حسین علیه السلام با سایر ائمه علیهم السلام (تقیّه)
Expand سخنی پیرامون امام زین العابدین علیه السلام سخنی پیرامون امام زین العابدین علیه السلام
Expand امام صادق علیه السلام امام صادق علیه السلام
Expand امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (1) امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (1)
Expand امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (2) امام صادق علیه السلام و مسأله ی خلافت (2)
Expand امام موسی بن جعفر علیهما السلام امام موسی بن جعفر علیهما السلام
Expand موجبات شهادت امام موسی كاظم علیه السلام موجبات شهادت امام موسی كاظم علیه السلام
Expand <span class="HFormat">امام رضا علیه السلام</span>امام رضا علیه السلام
Expand سخنی درباره ی امام حسن عسكری علیه السلام سخنی درباره ی امام حسن عسكری علیه السلام
Expand مهدی موعودمهدی موعود
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
یكی از موضوعاتی كه خوب است در اطراف آن بحث و تحقیق شود، مقایسه ی روش سید الشهداء با سایر ائمه ی اطهار است. در نظر بسیاری از مردم این طور است كه روش امام حسین علیه السلام با سایر ائمه ی اطهار مثل روش امام حسن و امام سجاد و امام باقر و امام صادق و سایر ائمه و حتی روش امیر المؤمنین متفاوت و مختلف است و مثل این است كه مكتب امام حسین مخصوص به خود اوست و هیچ یك از ائمه ی دیگر تابع این مكتب و این روش نبوده اند و از روش و مكتب دیگری پیروی می نموده اند، و این خودبه خود عقده ی كور و اشكالی در دلها تولید می كند؛ بعلاوه ما باید بدانیم كه در عمل چه نوع رفتار كنیم، باید تابع آن مكتب باشیم یا تابع این مكتب؟ برای اینكه موضوع بحث بهتر مشخص شود، عرض می كنم روشی كه شیعه با آن روش شناخته شده و ائمه ی دین آن را مشخص كرده اند و از علامات و مختصات شیعه شناخته شده موضوع «تقیّه» است، به طوری كه كلمه ی «شیعه» و «تقیه» مثل «حاتم» و «جود» لازم و ملزوم یكدیگر شناخته شده اند. همه ی ائمه ی دین تقیه می كرده اند، حالا چطور شد كه امام حسین علیه السلام در این میان تقیه نكرد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 24
و قیام نمود؟ اگر تقیه حق است چرا امام حسین تقیه نكرد و حال آنكه موجبات تقیه كاملاً برای امام حسین فراهم بود، و اگر تقیه حق نیست پس چرا سایر ائمه ی اطهار تقیه می كرده اند و به تقیه دستور می داده اند؟ .

و بعلاوه، خود یك بحث اصولی است قطع نظر از اینكه روش ائمه با یكدیگر متفاوت است و یا یكی است. فرض كنیم همه یك روش داشته اند، همه تقیه می كرده اند و یا هیچ كدام تقیه نمی كرده اند، این خود یك بحث اصولی است كه از جنبه ی كلامی و اصولی می توان بحث كرد كه اساساً تقیه می تواند حق باشد؟ و آیا با عقل و قرآن وفق می دهد و یا نمی دهد؟ این مطلب هم باید گفته شود كه هرچند معروف و مشهور این است كه تقیه از مختصات شیعه است و غیر شیعه قائل به تقیه نیست ولی این شهرت اساسی ندارد؛ در غیر شیعه هم تقیه هست. این مسأله نیز مثل مسأله ی تحریف قرآن است كه بعضی آن را از مختصات شیعه دانسته اند و حال آنكه اگر عده ای از شیعه قائل به تحریف قرآن هستند، از اهل سنت هم قائلند، عدد قائلین آنها كمتر از عدد قائلین شیعه نیست، و البته اگر همه ی علمای سنّی قائل به تحریف قرآن نیستند همه ی علمای شیعه نیز قائل به تحریف قرآن نیستند. این مطلب به عنوان مثال گفته شد؛ فعلاً وارد بحث تحریف قرآن نیستیم. این مطلب را یك توسعه ی بیشتر هم می توان داد كه از موضوع رعایت تقیه وسیعتر باشد، و می شود گفت در بعضی امور دیگر هم در ابتدا بین سیرت و طریقه ی ائمه اطهار با یكدیگر تعارض و تناقض دیده می شود. ممكن است مثلاً رسول اكرم صلی الله علیه و آله یك طور عمل كرده باشد و امیر المؤمنین طور دیگر، و یا اینكه هر دو بزرگوار طوری عمل كرده باشند و امام باقر و امام صادق طوری دیگر. این تعارضها و تناقضهای ظاهری زیاد دیده می شود، و به عنوان مثال بعضی را عرض خواهم كرد؛ و چون همه به عقیده ی ما معصومند و فعل همه ی آنها مانند قولشان حجت است پس ما در عمل چه كنیم؟ تابع كدام سیرت و كدام عمل باشیم؟ ما به دلیل اینكه امامت اهل بیت عصمت را پذیرفته ایم و سخنان آنها و افعال آنها را حجت می دانیم و معتقدیم رسول خدا ما را به آنها ارجاع فرموده است، از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 25
لحاظ آثار و مآثر دینی از اهل سنت و جماعت غنی تر هستیم، بیش از آنها حدیث و خبر داریم، بیش از آنها حكمتهای اخلاقی و اجتماعی داریم، بیش از آنها دعاهای پرارزش داریم كه خود دعاها باب بزرگی است از معارف و تعلیمات اخلاقی و اجتماعی اسلام و باید مستقلاً در اطراف آن بحث شود. آنها به اندازه ی ما سیرت ندارند و از این جهت نیز ما از آنها غنی تر هستیم. لهذا كسانی كه حساب كرده اند می گویند كه تمام صحاح ستّه ی اهل تسنن به اندازه ی كتاب كافی ما حدیث ندارد. (چون در مدتها پیش بوده كه دیده ایم و البته خودم این حساب و مقایسه را نكرده ام، از قول دیگران نقل می كنم، الآن هم عدد و رقم این دو یادم نیست) . اجمالاً آنچه به خاطرم مانده این است كه كافی متجاوز از شانزده هزار حدیث دارد. این به نوبه ی خود یك افتخاری برای شیعه شمرده شده و به همین دلیل شیعه خود را محتاج به قیاس و استحسان ندیده است و همیشه به این مطلب افتخار كرده است. حال می خواهم عرض كنم همین چیزی كه نقطه ی قوّت شیعه شمرده شده ممكن است با توجه به اشكال بالا نقطه ی ضعف شیعه شمرده شود؛ گفته شود شیعه چون یك معصوم و یك پیشوا ندارد و چهارده پیشوا دارد و چون از هر یك از پیشواها راه و رسمهای مختلف نقل شده، در نتیجه یك نوع حیرت و یك نوع ضلالت و یك نوع سرگیجه برای شیعه پیدا می شود و یك نوع هرج و مرج برای مردم شیعه پدید می آید. آن وقت این خود یك وسیله ی خوبی هم برای مردمی كه دین را وسیله ی مقاصد خودشان قرار می دهند و فساد را با نیروی مقدسی می خواهند مجهز نمایند می شود. هر كسی دلش می خواهد طوری عمل كند، از یك حدیث و یك عمل یكی از ائمه در یك مورد بالخصوص شاهد و دلیل می آورد.

نتیجه ی اینها تشتّت است و هرج و مرج و اصل ثابت اخلاقی و اجتماعی نداشتن، و وای به حال ملتی كه اصول ثابت و واحدی نداشته باشد و هر كسی از خود طرز فكری داشته باشد. این درست مصداق همان مثل است كه می گوید: اگر مریض طبیبش زیاد شد امید بهبود در او نیست.

و الحق هم باید گفت كه اگر روی این روشهای به ظاهر مخالف،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 26
حساب و تحقیق و اجتهاد نشود همین آثار سوء هست؛ یعنی چه آنكه ما چند پیشوای مختلف الطریقه داشته باشیم و یا آنكه پیشوایان ما همه بر یك طریق باشند ولی در ظاهر اختلافی ببینیم و حتی اینكه یك پیشوا داشته باشیم ولی در مواطن مختلف روشهای مختلف در او ببینیم و نتوانیم اختلافها را حل كنیم به یك اصل معین، همین هرج و مرج كه گفته شد پیدا می شود.

مثلاً به عنوان مثال عرض می كنم: ما از یك طرف وقتی كه به سیرت رسول اكرم مراجعه می كنیم می بینیم كه فقیرانه زندگی می كرده است، نان جو می خورده است، لباس وصله دار می پوشیده است، امیر المؤمنین همین طور؛ و قرآن هم می فرماید: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اَللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ یَرْجُوا اَللّهَ وَ اَلْیَوْمَ اَلْآخِرَ» [1]، پس همه ی مردم موظفند از روش و سیره ی رسول اكرم پیروی كنند، همه فقیرانه زندگانی كنند، همه نان جو بخورند، لباس وصله دار بپوشند. ولی وقتی می رویم زندگانی امام مجتبی را می بینیم و یا زندگانی امام صادق و امام رضا را می بینیم، می بینیم آنها فقیرانه زندگانی نمی كرده اند، غذای خوب می خورده اند و جامه ی خوب می پوشیده اند و مركب خوب سوار می شده اند، از طیّبات دنیا استفاده می كرده اند. امام صادق وقتی به خانه ی شخصی می رود و می بیند آن شخص خانه ی كوچكی دارد با اینكه متمكّن است، می فرماید: چرا خانه ی وسیعتری برای خود تهیه نمی كنی؟ می گوید: این خانه خانه ی پدری من است، پدرم در اینجا زندگانی كرده است.

می فرماید: شاید پدرت شعور نداشته، آیا تو هم باید مثل او شعور نداشته باشی؟ ! تو می خواهی یك عمر جرم بی شعوری پدرت را بدهی؟ ! .

این امور است كه در ظاهر مخالف یكدیگر شمرده می شود، و این است امری كه ممكن است یك نقطه ی ضعف در تشیع شمرده شود. ولی نه، این طور نیست. من از همین مثال استفاده می كنم كه این طور نیست و 81
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 27
نقطه ی قوّت شیعه در همین است. مقدمتاً عرض می كنم ما اگر یك پیشوای معصوم داشته باشیم كه 20 سال یا 30 سال در میان ما باشد و یا یك پیشوا داشته باشیم كه 250 سال در میان ما باشد، البته اگر تنها 20 سال در میان ما باشد آن قدرها تحولات و پیچ وخم ها و تغییرها و موضوعهای مختلف پیش نمی آید كه ما عمل آن پیشوا و طرز مواجه شدن آن پیشوا را با صورتهای مختلف و شكلهای مختلف موضوعات ببینیم و در نتیجه استاد بشویم و مهارت پیدا كنیم كه ما هم در این دنیای متغیر چگونه مواجه شویم و در این زندگی متغیر چگونه اصول كلی دین را با موضوعات مختلف و متغیر تطبیق كنیم. زیرا دین یك بیانی دارد و یك تطبیقی و عملی، عیناً مانند درسهای نظری و درسهای عملی؛ درسهای عملی طرز تطبیق نظریه هاست با موضوعات جزئی و مختلف. ولی اگر 250 سال یك پیشوای معصوم داشته باشیم كه با اقسام و انواع صورتهای قضایا مواجه شود و طریق حل آن قضایا را به ما بنمایاند، ما بهتر به روح تعلیمات دین آشنا می شویم و از جمود و خشكی و به اصطلاحِ منطق «اخذ ما لیس بعلّةٍ» و یا «خلط ما بالعرض بما بالذّات» نجات پیدا می كنیم. «خلط ما بالعرض بما بالذّات» یعنی دو چیزی كه همراه یكدیگرند یكی از آنها در امر سومی دخالت دارد و همراهی آن دیگری با آن امر سوم اصالت ندارد بلكه به اعتبار این است كه به حسب اتفاق همراه اولی بوده است و ما اشتباه كنیم و بپنداریم كه آن چیزی كه مستلزم امر سوم است اوست. فرض كنید «الف» و «ب» در ظرفی همراه یكدیگر بوده اند و «الف» تولید «ج» می كند، بعد ما خیال كنیم كه «ب» مولّد «ج» است یا خیال كنیم در تولید كردن «الف» «ج» را، «ب» هم دخالت دارد. در سیره ی پیشوایان دین شك نیست كه آنها هم هر كدام در زمانی بوده اند و زمان و محیط آنها اقتضائاتی داشته است و هر فردی ناچار است كه از مقتضیات زمان خود پیروی كند؛ یعنی دین نسبت به مقتضیات زمان، مردم را آزاد گذاشته است. حال در زمینه ی تعدد پیشوای معصوم و یا طول عمر یك پیشوا انسان بهتر می تواند روح تعلیمات دینی را از آنچه كه مربوط به مقتضیات عصر و زمان است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 28
تشخیص دهد، روح را بگیرد و امور مربوط به مقتضیات زمان را رها كند. ممكن است پیغمبر یك عملی بكند به حكم اینكه روح دین اقتضا می كند و ممكن است یك عملی بكند به حكم مقتضیات زمان، مثل همان مثالی كه راجع به زندگانی فقیرانه عرض كردم كه رسول خدا فقیرانه زندگی می كرد و امام صادق مثلاً نه. حال یك داستانی نقل می كنم كه خوب روح این مطلب را بشكافد:

در حدیث معروفی كه هم در كافی و هم در تحف العقول است آمده كه سفیان ثوری آمد به حضور امام صادق [و نسبت به اینكه امام لباس لطیفی پوشیده بود اعتراض كرد كه پیغمبر چنین لباسی نمی پوشید.

حضرت فرمود: ] تو خیال می كنی چون پیغمبر چنان بود مردم تا ابد [باید آن طور باشند؟ ! ] تو نمی دانی این جزء دستور اسلام نیست؟ ! تو باید عقل داشته باشی، این قدر عقل و قوّه ی حساب داشته باشی، آن عصر و زمان و آن منطقه را در نظر بگیری. در آن زمان زندگانی متوسط همان بود كه پیغمبر داشت. دستور اسلام مواسات و مساوات است. باید دید اكثریت مردم در آن زمان چگونه زندگی داشته اند. البته برای پیغمبر كه پیشوا و مقتدا بود و مردم جان و مال خود را در اختیار او می گذاشتند همه جور زندگی فراهم بود، ولی هرگز رسول اكرم با وجود چنان زندگی عمومی، برای شخص خودش امتیازی قائل نمی شد. آنچه دستور اسلام است همدردی است، مواسات و مساوات است، عدل و انصاف است، روش نرم و ملایم است كه در روح فقرا تولید عقده ننماید، آن كسی كه رفیق یا همسایه یا ناظر اعمال اوست ناراحت نشود. اگر در زمان پیغمبر این وسعت عیش و این رُخَص می بود پیغمبر آن طور رفتار نمی كرد. مردم از این جهت آزادند كه این طور لباس بپوشند یا آن طور، كهنه بپوشند یا نو، این پارچه را انتخاب كنند یا آن پارچه را، این طرز را یا آن طرز را. دین به این چیزها اهمیت نمی دهد، آنچه كه اهمیت می دهد آن چیزهاست [یعنی اصولی مانند همدردی، مواسات، مساوات و عدل و انصاف ] .

بعد فرمود: و لكن من را كه این طور می بینی، همیشه متوجه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 29
حقوقی كه به مال من تعلق می گیرد هستم. . . پس بین روش من و روش پیغمبر اختلاف اصولی و معنوی نیست. و لهذا در حدیث است كه در زمان امام صادق خشكسالی پیدا شد. امام صادق به ناظر خرج خود فرمود: [برو گندمهای ذخیره ی ما را در بازار بفروش، از این پس نان خود را به طور روزانه از بازار تهیه می كنیم؛ و نان بازار از گندم و جو با هم تهیه می شد. ] اسلام نمی گوید نان گندم بخور یا نان جو و یا گندم و جو را با هم مخلوط كن؛ می گوید روش تو باید در میان مردم مقرون به انصاف و عدالت و احسان باشد. حال ما از این اختلاف روش رسول اكرم و امام صادق بهتر به روح اسلام پی می بریم. اگر امام صادق این بیان را نمی كرد و توضیح نمی داد، ما آن جنبه از عمل رسول خدا را كه مربوط به مقتضیات عصر آن حضرت است جزء دستور اسلام می شمردیم و بعد به ضمیمه ی آیه ی 21 از سوره ی احزاب كه می فرماید به پیغمبر تأسّی كنید، صغری و كبری تشكیل می دادیم و تا قیامت مردم را در زیر زنجیر می كشیدیم، ولی بیان امام صادق و توضیح آن حضرت و اختلاف روش آن حضرت با روش پیغمبر درس آموزنده ای است برای ما، و ما را از جمود و خشكی خارج می كند، به روح و معنا آشنا می سازد. البته در اینجا امام صادق شخصاً بیان دارد. اگر هم بیانی نمی داشت باز خود ما باید این قدرها تعقل و قوّه ی اجتهاد داشته باشیم، اینها را متناقض و متضاد و متعارض ندانیم.

این جمود مخصوصاً در اخباریین زیاد است كه حتی شرب دخان را منع می كنند.

علی هذا یكی از طرق حل تعارضاتی كه در سیرتهای مختلف است، به اصطلاح حل عرفی و جمع عرفی است كه از راه اختلاف مقتضیات زمان است. حتی در حل تعارضات قولی نیز این طریق را می توان به كار برد گو اینكه فقهای ما توجه نكرده اند.

یك مثال دیگر: به علی علیه السلام عرض كردند درباره ی این حدیث كه «غَیِّرُوا الشَّیْبَ وَ لا تَشَبَّهوا بِالْیَهودِ» . علی علیه السلام خودش این حدیث را روایت می كرد ولی عمل نمی كرد، یعنی خودش رنگ نمی بست و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 30
خضاب نمی كرد. علی علیه السلام فرمود: این دستور، مخصوص زمان پیغمبر است؛ این تاكتیك جنگی بود كه دشمن نگوید اینها یك عده پیر و پاتال هستند، یك حیله ی جنگی بود كه رسول اكرم به كار می برد ولی امروز «فَامْرُؤٌ وَ مَا اخْتارَ» . .

حال اگر سیرت علی نبود و توضیح علی نبود، ما می گفتیم پیغمبر فرمود ریشها را خضاب كنید، تا قیامت به ریش مردم چسبیده بودیم كه حتماً باید ریشها را رنگ ببندید. پس این خود یك طریق حل تناقض است. البته این كار مطالعه ی كامل لازم دارد.

یكی از علمای مطلع كه مستقل فكر می كرد، یادم هست كه درباره ی اخبار تفویض كه خیلی قرع سمع هم می كند كه چگونه خدا اختیارات می دهد (مثل اختیارات وزیر دادگستری) می گفت مثلاً. . . [2] این نكته را باید بدانیم كه یك عده مسائل داریم كه این مسائل روح تعلیمات دین است، دستورهای كلی الهی است. اینها به هیچ نحو قابل تغییر و تبدیل نیست، ناشی از مصالح كلی و عالی بشریت است، تا بشریت هست این دستورها هم هست، بشر از آن جهت كه بشر است باید این دستورها را به كار بندد.


[1] . احزاب/21.
[2] . [یادداشت استاد به همین صورت است. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است