در
کتابخانه
بازدید : 423740تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدّمه مقدّمه
Expand بخش اول كتابی شگفت بخش اول كتابی شگفت
Expand بخش دوم الهیات و ماوراء الطبیعه بخش دوم الهیات و ماوراء الطبیعه
Expand بخش سوم سلوك و عبادت بخش سوم سلوك و عبادت
Expand بخش چهارم حكومت و عدالت بخش چهارم حكومت و عدالت
Expand بخش پنجم اهل بیت و خلافت بخش پنجم اهل بیت و خلافت
Expand بخش ششم موعظه و حكمت بخش ششم موعظه و حكمت
Collapse بخش هفتم دنیا و دنیا پرستی بخش هفتم دنیا و دنیا پرستی
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
یادم هست در حدود هجده سال پیش در جلسه ای خصوصی كه آیاتی از قرآن كریم را تفسیر می كردم، برای اولین بار به این نكته برخوردم كه قرآن گاهی تعبیرات خاصی در باره ی برخی از آدمیان به كار می برد از قبیل «خودزیانی» یا «خودفراموشی» یا «خودفروشی» . مثلاً می فرماید:

قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا یَفْتَرُونَ [1].

همانا خود را باخته و معبودهای دروغین از دستشان رفته است.

یا می فرماید:

قُلْ إِنَّ اَلْخاسِرِینَ اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ [2].

بگو زیان كرده و سرمایه باخته آن است كه خویشتن را زیان كرده و خود را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 575
باخته است.

و یا در مواردی می فرماید:

نَسُوا اَللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ [3].

از خدا غافل شدند و خدا را از یاد بردند، پس خدا خودشان را از خودشان فراموشاند و خودشان را از خودشان غافل ساخت.

برای یك ذهن فلسفی این سؤال پدید می آید كه مگر ممكن است انسان خود را ببازد؟ باختن از دست دادن است و نیازمند به دو چیز است: یكی «بازنده» و دیگر «باخته شده و از دست رفته» . چگونه ممكن است انسان خود را زیان كند و خود را ببازد و خود را از دست بدهد؟ آیا این تناقض نیست؟ .

همچنین مگر ممكن است انسان خود را فراموش كند و از یاد ببرد؟ انسان زنده همواره غرق در خود است، هر چیز را با اضافه به خود می بیند، توجهش قبل از هر چیز به خودش است، پس فراموش كردن خود یعنی چه؟ .

بعدها متوجه شدم كه این مسأله در معارف اسلامی، خصوصاً دعاها و بعضی از احادیث و همچنین در ادبیات عرفانی اسلامی و بلكه در خود عرفان اسلامی، سابقه ی زیاد و جای بس مهمی دارد؛ معلومم شد كه انسان احیاناً خود را با «ناخود» اشتباه می كند و «ناخود» را «خود» می پندارد و چون ناخود را خود می پندارد آنچه به خیال خود برای «خود» می كند در حقیقت برای «ناخود» می كند و خود واقعی را متروك و مهجور و احیاناً ممسوخ می سازد.

مثلاً آنجا كه انسان واقعیت خود را همین «تن» می پندارد و هرچه می كند برای تن و بدن می كند، خود را گم كرده و فراموش كرده و ناخود را خود پنداشته است. به قول مولوی مثلش مثل كسی است كه قطعه زمینی در نقطه ای دارد، زحمت می كشد و مصالح و بنّا و عمله می برد آنجا را می سازد و رنگ و روغن می زند و به فرشها و پرده ها مزین می نماید اما روزی كه می خواهد به آن خانه منتقل گردد یكمرتبه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 576
متوجه می شود كه به جای قطعه زمین خود یك قطعه زمین دیگر كه اصلاً به او مربوط نیست و متعلق به دیگری است ساخته و آباد كرده و مفروش و مزین نموده و قطعه زمین خودش خراب به كناری افتاده است:

در زمین دیگران خانه مكن
كار «خود» كن كار «بیگانه» مكن
كیست بیگانه؟ «تن» خاكی تو
كز برای اوست غمناكی تو
تا تو تن را چرب و شیرین می دهی
گوهر جان را نیابی فربهی
در جای دیگر می گوید:

ای كه در پیكار «خود» را باخته
دیگران را تو ز «خود» نشناخته
تو به هر صورت كه آیی بیستی
كه منم این، واللّه این تو نیستی
یك زمان تنها بمانی تو ز خلق
در غم و اندیشه مانی تا به حلق
این تو كی باشی؟ كه تو آن اوحدی
كه خوش و زیبا و سرمست خودی
امیرالمؤمنین علی علیه السلام جمله ای دارد كه بسیار جالب و عمیق است. می فرماید:

عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشُدُ ضالَّتَهُ وَ قَدْ اَضَلَّ نَفْسَهُ فَلا یَطْلُبُها [4].

تعجب می كنم از كسی كه در جستجوی گمشده اش برمی آید و حال آنكه «خود» را گم كرده و در جستجوی آن برنمی آید.

خود را گم كردن و فراموش كردن منحصر به این نیست كه انسان در باره ی هویت و ماهیت خود اشتباه كند و مثلاً خود را با بدن جسمانی و احیاناً با بدن برزخی- آنچنانكه احیاناً این اشتباه برای اهل سلوك رخ می دهد- اشتباه كند. همان طور كه در فصل پیش گفتیم هر موجودی در مسیر تكامل فطری خودش كه راه كمال را می پیماید، در حقیقت از «خود» به «خود» سفر می كند، یعنی از خود ضعیف به سوی خود قوی می رود.

علیهذا انحراف هر موجود از مسیر تكامل واقعی انحراف از خود به ناخود است. این انحراف بیش از همه جا در مورد انسان كه موجودی مختار و آزاد است صورت می گیرد. انسان هر غایت انحرافی را كه انتخاب كند، در حقیقت او را به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 577
جای «خود» واقعی گذاشته است، یعنی ناخود را خود پنداشته است. آنچه در مورد ذمّ محو شدن و فانی شدن در مادیات آمده است ناظر به این جهت است.

پس غایات و اهداف انحرافی داشتن یكی از عواملی است كه انسان غیرخود را به جای خود می گیرد و در نتیجه خود واقعی را فراموش می كند و از دست می دهد و می بازد.

هدف و غایت انحرافی داشتن تنها موجب این نیست كه انسان به بیماری «خود گم كردن» مبتلا شود؛ كار به جایی می رسد كه ماهیت و واقعیت انسان مسخ می گردد و مبدل به آن چیز می شود. در معارف اسلامی باب وسیعی هست در این زمینه كه انسان هر چیز را كه دوست داشته باشد و به او عشق بورزد با او محشور می شود. در احادیث ما وارد شده است كه: «مَنْ اَحَبَّ حَجَراً حَشَرَهُ اللّهُ مَعَهُ» [5]هركس هرچه را دوست داشته باشد و اگرچه سنگی را دوست داشته باشد با آن سنگ محشور می گردد.

با توجه به آنچه از قطعیات و مسلّمات معارف اسلامی است كه آنچه در قیامت ظهور و بروز می كند تجسم آن چیزهاست كه انسان در این جهان كسب كرده، روشن می شود كه علت اینكه انسان همواره با آن چیزهایی محشور می گردد كه به آنها عشق می ورزد و علاقه مند است، این است كه عشق و علاقه و طلب یك چیز آن را در مرحله ی غایت و هدف انسان قرار می دهد و در حقیقت آن چیز در مسیر «صیرورت» و «شدن» آدمی واقع می شود؛ آن غایت هرچند انحرافی باشد سبب می گردد كه روح و واقعیت انسان مبدل به او بشود.

حكمای اسلامی در این زمینه سخنان فراوان و بسیار جالبی دارند كه اكنون مجال بحث در آنها نیست. اینجا با یك رباعی عارفانه در این زمینه سخن را كوتاه می كنیم:

گر در طلب گوهر كانی، كانی
ور در پی جستجوی جانی، جانی
من فاش كنم حقیقت مطلب را
هر چیز كه در جستن آنی، آنی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 578

[1] . اعراف/53.
[2] . زمر/15.
[3] . حشر/19.
[4] . غرر و درر آمُدی، ج /4ص 340.
[5] . سفینة البحار ، ماده ی «حب» .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است