در
کتابخانه
بازدید : 423532تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand مقدّمه مقدّمه
Expand بخش اول كتابی شگفت بخش اول كتابی شگفت
Expand بخش دوم الهیات و ماوراء الطبیعه بخش دوم الهیات و ماوراء الطبیعه
Expand بخش سوم سلوك و عبادت بخش سوم سلوك و عبادت
Expand بخش چهارم حكومت و عدالت بخش چهارم حكومت و عدالت
Expand بخش پنجم اهل بیت و خلافت بخش پنجم اهل بیت و خلافت
Expand بخش ششم موعظه و حكمت بخش ششم موعظه و حكمت
Collapse بخش هفتم دنیا و دنیا پرستی بخش هفتم دنیا و دنیا پرستی
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در فصل پیش گفتیم چیزی كه از نظر اسلام در رابطه ی انسان و دنیا «نبایستنی» است و آفت و بیماری در انسان تلقی می شود و اسلام در تعلیمات خویش مبارزه ای بی امان با آن دارد «تعلق» و «وابستگی» انسان به دنیاست نه «علاقه» و «ارتباط» او به دنیا، «اسیر زیستی» انسان است نه «آزاد زیستی» او، هدف و مقصد قرار گرفتن دنیاست نه وسیله و راه واقع شدن آن.

رابطه ی انسان و دنیا اگر به صورت وابستگی انسان و طفیلی بودنش در آید، موجب محو و نابودی تمام ارزشهای عالی انسان می گردد. ارزش انسان به كمال مطلوب هایی است كه جستجو می كند؛ بدیهی است كه اگر فی المثل مطلوبی بالاتر از سیر كردن شكم خودش نداشته باشد و تمام تلاشها و آرزوهایش در همین حد باشد، ارزشی بیشتر از «شكم» نخواهد داشت. این است كه علی علیه السلام می فرماید:

«آن كس كه همه ی هدفش پركردن شكم است، ارزشش با آنچه از شكم خارج می گردد برابر است. » .

همه ی سخنها در باره ی چگونگی ارتباط انسان و جهان است كه به چه كیفیت و به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 561
چه شكل باشد؟ در یك شكل، انسان محو و قربانی می شود؛ به تعبیر قرآن- به حكم اینكه هر جوینده در حد پایین تر از هدف و كمال مطلوب خویش است- «اسفل سافلین» می گردد؛ پست ترین، منحطترین و ساقطترین موجود جهان می شود؛ تمام ارزشهای عالی و مختصات انسانی او از میان می رود؛ و در یك شكل دیگر برعكس، دنیا و اشیاء آن فدای انسان می گردد و در خدمت انسان قرار می گیرد و انسان ارزشهای عالی خویش را باز می یابد. این است كه در حدیث قدسی آمده است:

یَا ابْنَ ادَمَ خَلَقْتُ الْاَشْیاءَ لِاَجْلِكَ وَ خَلَقْتُكَ لِاَجْلی.

همه چیز برای انسان آفریده شده و انسان برای خدا.

در فصل پیش دو عبارت از نهج البلاغه به عنوان شاهد سخن- كه آنچه در نهج البلاغه محكوم است چگونگی حاصل ارتباط انسان و جهان طبیعت است كه ما از آن به «وابستگی» و «تعلق» و امثال اینها تعبیر كردیم- آوردیم. اكنون شواهدی از خود قرآن و سپس شواهد دیگری از نهج البلاغه می آوریم:

آیات قرآنی در باره ی رابطه ی انسان و دنیا دو دسته است؛ یك دسته زمینه و مقدمه گونه ای است برای دسته ی دیگر. در حقیقت دسته ی اول در حكم صغرا و كبرای یك قیاس است و دسته ی دوم در حكم نتیجه ی آن.

دسته ی اول آیاتی است كه تكیه بر تغییر و ناپایداری و عدم ثبات این جهان دارد.

در این گونه آیات، واقعیت متغیر و ناپایدار و گذرای مادیات آنچنان كه هست ارائه می شود؛ مثلاً گیاهی را مثل می آورد كه از زمین می روید، ابتدا سبز و خرم است و بالندگی دارد اما پس از چندی به زردی می گراید و خشك می شود و باد حوادث آن را خرد می كند و می شكند و در فضا پراكنده می سازد. آنگاه می فرماید: این است مَثل زندگی دنیا.

بدیهی است كه انسان چه بخواهد و چه نخواهد، بپسندد یا نپسندد، از نظر زندگی مادی، گیاهی بیش نیست كه چنین سرنوشتی قطعی در انتظارش است. اگر بناست كه برداشتهای انسان واقع بینانه باشد نه خیالبافانه، و اگر انسان با كشف واقعیت آنچنان كه هست می تواند به سعادت خویش نایل گردد نه با فرضهای وهمی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 562
و واهی و آرزویی، باید همواره این حقیقت را نصب العین خویش قرار دهد و از آن غفلت نورزد.

این دسته از آیات زمینه است برای اینكه مادیات را از صورت معبودها و كمال مطلوب ها خارج سازد.

در كنار این آیات و بلكه در ضمن این آیات فوراً این نكته گوشزد می شود كه ولی ای انسان! جهانی دیگر، پایدار و دائم هست؛ مپندار كه آنچه هست همین امور گذرا و غیر قابل هدف قرار گرفتن است، پس زندگی پوچ است و حیات بیهوده است. دسته ی دوم آیاتی است كه صریحاً مشكل ارتباط انسان را روشن می كند. در این آیات است كه صریحاً می بینیم آن شكلی كه محكوم شده است «تعلق» یعنی «بستگی» و «اسارت» و «رضایت دادن» و «قناعت كردن» به این امور گذرا و ناپایدار است. این آیات است كه جوهر منطق قرآن را در این زمینه روشن می كند:

1. اَلْمالُ وَ اَلْبَنُونَ زِینَةُ اَلْحَیاةِ اَلدُّنْیا وَ اَلْباقِیاتُ اَلصّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً [1].

ثروت و فرزندان آرایش زندگی دنیاست و كارهای پایدار و شایسته (كارهای نیكی كه پس از مردن انسان نیز باقی می ماند و نفعش به مردم می رسد) از نظر پاداشی كه در نزد پروردگار دارند و از نظر اینكه انسان به آنها دل ببندد و آرزوی خویش را در آنها متمركز كند، بهتر است.

می بینیم كه در این آیه سخن از چیزی است كه نهایت آرزوست. نهایت آرزو آن چیزی است كه انسان به خاطر او زنده است و بدون آن، زندگی برایش پوچ و بی معنی است.

2. إِنَّ اَلَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ اَلدُّنْیا وَ اِطْمَأَنُّوا بِها وَ اَلَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ [2].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 563
آنان كه «امید ملاقات» ما را ندارند (می پندارند زندگی دیگری كه در آنجا پرده ها پس می رود و حقایق آشكار می شود در كار نیست! ) و «رضایت داده» و قناعت كرده اند به زندگی دنیا و بدان دل بسته و «آرام گرفته اند» و آنان كه از آیات و نشانه های ما غافلند.

در این آیه آنچه نفی شده و «نبایستنی» تلقی شده است «امید به زندگی دیگر نداشتن» و به مادیات «رضایت دادن» و قانع شدن و «آرام گرفتن» است.

3. فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ اَلْحَیاةَ اَلدُّنْیا. `ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ اَلْعِلْمِ [3].

از آنان كه از یاد ما روگردانده و «جز زندگی دنیا هدف و غایت و مقصدی ندارند» روی برگردان. این است مقدار دانش آنها.

4. . . . وَ فَرِحُوا بِالْحَیاةِ اَلدُّنْیا وَ مَا اَلْحَیاةُ اَلدُّنْیا فِی اَلْآخِرَةِ إِلاّ مَتاعٌ [4].

. . . آنان به زندگی دنیا «شادمان و دلخوش» شده اند، در صورتی كه زندگی دنیا در جنب آخرت جز [متاع ناقابلی ] نیست.

5. یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ اَلْحَیاةِ اَلدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ اَلْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ [5].

تنها به «ظواهر و نمودهایی» از زندگی دنیا آگاهی دارند و از آخرت (جهان ماورای نمودها و پدیده ها) بی خبر و ناآگاهند.

از برخی آیات دیگر نیز همین معنی به خوبی استفاده می شود. در همه ی این آیات آنچه در رابطه ی انسان و جهان نفی شده و «نبایستنی» تلقی شده این است كه دنیا «نهایت آرزو» و شیئی كه به آن «رضایت» داده شده و به آن قناعت شده است، شیئی كه مایه ی «دلخوشی» و سرگرمی است و آدمی «آرامش» خویش را در آن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 564
می خواهد بیابد، واقع شود. این شكل رابطه است كه به جای اینكه دنیا را مورد بهره برداری انسان قرار دهد، انسان را قربانی ساخته و از انسانیت ساقط كرده است.

در نهج البلاغه نیز به پیروی از قرآن به همین دو دسته برمی خوریم. [در] دسته ی اول- كه بیشترین آنهاست- با موشكافیهایی دقیق و تشبیهات و كنایات و استعاراتی بلیغ و آهنگی مؤثر، ناپایداری جهان و غیرقابل دلبستگی [بودن ] آن تشریح شده است، و دسته ی دوم نتیجه گیری است كه عیناً همان نتیجه گیری قرآن است.

در خطبه ی 32 مردم را ابتدا به دو گروه تقسیم می كند: اهل دنیا و اهل آخرت. اهل دنیا به نوبه ی خود به چهار گروه تقسیم شده اند:

گروه اول مردمی آرام و گوسفندصفت می باشند و هیچ گونه تباهكاری (نه به صورت زور و تظاهر و نه به صورت فریب و زیر پرده) از آنها دیده نمی شود، ولی تنها به این دلیل كه عرضه اش را ندارند؛ اینها آرزویش را دارند اما قدرتش را ندارند.

گروه دوم، هم آرزویش را دارند و هم همت و قدرتش را؛ دامن به كمر زده، پول و ثروت گرد می آورند یا قدرت و حكومت به چنگ می آورند و یا مقاماتی را اشغال می كنند و از هیچ فسادی كوتاهی نمی كنند.

گروه سوم گرگانی هستند در لباس گوسفند، جو فروشانی هستند گندم نما، اهل دنیا اما در سیمای اهل آخرت؛ سرها را به علامت قدس فرو می افكنند، گامها را كوتاه برمی دارند، جامه را بالا می زنند، در میان مردم آنچنان ظاهر می شوند كه اعتمادها را به خود جلب كنند و مرجع امانات مردم قرار گیرند.

گروه چهارم در حسرت آقایی و ریاست به سر می برند و در آتش این آرزو می سوزند اما حقارت نفس، آنان را خانه نشین كرده است و برای اینكه پرده روی این حقارت بكشند به لباس اهل زهد در می آیند.

علی علیه السلام این چهار گروه را علی رغم اختلافاتی كه از نظر برخورداری و محرومیت، و از نظر روش و سبك، و از نظر روحیه دارند جمعاً یك گروه می داند:

اهل دنیا، چرا؟ برای اینكه همه ی آنها در یك خصیصه مشتركند و آن اینكه همه ی آنها مرغانی هستند كه به نحوی مادیات دنیا آنها را شكار كرده و از رفتار و پرواز انداخته است، انسانهایی هستند اسیر و برده.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 565
در پایان خطبه به توصیف گروه مقابل (اهل آخرت) می پردازد. در ضمن توصیف این گروه می فرماید:

وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ اَنْ تَرَی الدُّنْیا لِنَفْسِكَ ثَمَناً.

بد معامله ای است كه شخصیت خود را با جهان برابر كنی و برای همه ی جهان ارزشی مساوی با انسانیت خویش قائل شوی، جهان را به بهای انسانیت خویش بخری.

ناصر خسرو در این مضمون می گوید:

تیز نگیرد جهان شكار مرا
نیست دگر با غمانش كار مرا
لاجرم اكنون جهان شكار من است
گرچه همی داشت او شكار مرا
گرچه همی خلق را فكار كند
كرد نیارد جهان فكار مرا
جان من از روزگار برتر شد
بیم نیاید ز روزگار مرا
این مضمون در كلمات پیشوایان اسلام زیاد دیده می شود كه مسأله مسأله ی قربانی شدن انسانیت است، انسانیت انسان است كه به هیچ قیمتی نباید از دست برود.

امیرالمؤمنین علیه السلام در وصیت معروف خود به امام حسن علیه السلام كه جزء نامه های نهج البلاغه است می فرماید:

اَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِیَّةٍ. . . فَاِنَّكَ لَنْ تَعْتاضَ بِما تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً [6].

نفس خویش را از آلودگی به پستیها گرامی بدار، كه در برابر آنچه از خویشتن خویش می پردازی بهایی نخواهی یافت.

امام صادق علیه السلام، به نقل بحارالانوار در شرح احوال آن حضرت، می فرمود:

اُثامِنُ بِالنَّفْسِ النَّفیسَةِ رَبَّها وَ لَیْسَ لَها فِی الْخَلْقِ كُلِّهِمْ ثَمَنٌ.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 566
همانا با خویشتن گرانبها و انسانیت گرانقدر خودم در همه ی هستی تنها یك چیز را قابل معامله می دانم و آن پروردگار است، دیگر در همه ی ماسوا بهایی كه ارزش برابری داشته باشد وجود ندارد.

در تحف العقول می نویسد:

«از امام سجاد علیه السلام سؤال شد: چه كسی از همه ی مردم مهمتر است؟ فرمود:

آن كس كه همه ی دنیا را با خویش برابر نداند. » .

به این مضمون احادیث زیادی هستند كه برای پرهیز از اطاله، از نقل آنها خودداری می كنم.

از تعمق در قرآن و نهج البلاغه و سایر سخنان پیشوایان دین روشن می شود كه اسلام ارزش جهان را پایین نیاورده است، ارزش انسان را بالا برده است؛ اسلام جهان را برای انسان می خواهد نه انسان را برای جهان؛ هدف اسلام احیای ارزشهای انسان است نه بی اعتبار كردن ارزشهای جهان.
[1] . كهف/46.
[2] . یونس/7.
[3] . نجم/29 و 30.
[4] . رعد/26.
[5] . روم/7.
[6] . نهج البلاغه ، نامه ی 31.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است