در
کتابخانه
بازدید : 1643854تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدّمه
Expand عوامل محرك تاریخ عوامل محرك تاریخ
Expand ارزش تاریخ ارزش تاریخ
Expand جامعه و فردجامعه و فرد
Expand تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق تاریخ و علم، تاریخ و مذهب، تاریخ و اخلاق
Expand علیت در تاریخ علیت در تاریخ
Expand تكامل تاریخ تكامل تاریخ
Expand پیش بینی آینده پیش بینی آینده
Expand ریشه های فكری فلسفه ی ماركس ریشه های فكری فلسفه ی ماركس
Expand مادیگرایی تاریخی مادیگرایی تاریخی
Expand پركسیس یا فلسفه ی عمل پركسیس یا فلسفه ی عمل
Expand بررسی نظریه تكامل تاریخی بررسی نظریه تكامل تاریخی
Expand تولیدتولید
Expand دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم دوره ی اشتراك اولیه، دوره ی برده داری، دوره ی فئودالیسم
Expand سرمایه داری سرمایه داری
Expand سوسیالیسم سوسیالیسم
Expand فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن) فلسفه ی تاریخ در قرآن (جامعه در قرآن)
Collapse تاریخ در قرآن تاریخ در قرآن
Expand علم تاریخ علم تاریخ
Expand ویژگیهای تاریخ علمی ویژگیهای تاریخ علمی
Expand دعوتهای اسلام دعوتهای اسلام
Expand مادیت تاریخ از نظر قرآن مادیت تاریخ از نظر قرآن
Expand خاستگاه مذهب خاستگاه مذهب
Expand بررسی آیات استضعاف و استكباربررسی آیات استضعاف و استكبار
Expand مذهب و گرایشهای مذهبی از نظر قرآن مذهب و گرایشهای مذهبی از نظر قرآن
Collapse معنی «دین» معنی «دین»
Expand چند مفهوم مذهبی تاریخی چند مفهوم مذهبی تاریخی
Expand خوشبینی و بدبینی به جهان و انسان خوشبینی و بدبینی به جهان و انسان
Expand نبرد حق و باطل در قرآن (1) نبرد حق و باطل در قرآن (1)
Expand نبرد حق و باطل در قرآن (2) نبرد حق و باطل در قرآن (2)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
به نظر من این [توجیه ] كمی زوركی است. واقعاً آیا می شود چنین حرفی را زد كه از آیه چنین چیزی [استفاده می شود؟ ] مثلاً اگر به جای «وَ لا یَدِینُونَ دِینَ اَلْحَقِّ» ، «فَلا یَدینونَ دینَ الْحَقِّ» می بود، كه بعد از اینكه این چهار تا را گفتیم فَلا یَدینونَ دینَ الْحَقِّ، [قابل توجیه بود] ولی این گونه نیست. بعلاوه كلمه ی اللّه را دینِ به معنای فرمانروایی بخواهیم بگیریم، این خیلی زور است.
قاتِلُوا اَلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ اَلْآخِرِ. به اللّه ایمان ندارند، به اَلْیَوْمِ الْاخِر ایمان ندارند.

وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ . ظاهرش این است كه نه مقصود این است كه تحریم واقعی از روی عقیده نمی كنند بلكه یعنی اینها از نظر اجتماعی هم تسلیم نیستند. كما اینكه قانون اهل كتاب است.

چون به صورت یك اقلیت زندگی می كنند محرّمات قانونی را محترم می شمرند نه اینكه آنها را درهم بشكنند و نقض كنند. عملاً اینها را نقض می كنند. وَ لا یَدِینُونَ دِینَ اَلْحَقِّ و متدین به دین حق نیستند. جمله ی «وَ لا یَدِینُونَ دِینَ اَلْحَقِّ» غیر از همین نیست كه اینها متدین به دین اسلام نیستند. چه دلیلی دارد كه غیر از این چیز دیگری باشد؟
- مگر دین حق جز همان ایمان به خدا و ایمان به روز قیامت و حلال و حرام است؟
استاد: همان باشد، تازه تفسیری از آن می شود. چون وقتی كه ما می گوییم دین قبول [و پذیرش ] است یا دین مقررات است، شامل اعتقادات هم هست.
- اعتقادات ایمان است.
استاد: آن همان معنای سوم است. در معنی سوم، ایمان به خدا هست، ایمان به روز قیامت هست و یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ هم هست یعنی التزام به شریعت هم در آن هست. این همان معنی سوم است، نه اینكه یك معنی دیگر بشود كه شامل معنی سوم هم هست. «وَ لا یَدِینُونَ دِینَ اَلْحَقِّ» یعنی اینها ملتزم و متعهد به مجموع این دستورها نیستند. این همان معنی سوم است. لا یَدِینُونَ یعنی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 969
تسلیم و خاضع نیستند. كلمه یلا یَدِینُونَ دینِ به معنای خضوع (معنای دوم) است. «دِینَ اَلْحَقِّ» همان معنی سوم را می گوید، یعنی لایَخْضَعونَ برای آنچه كه از ناحیه ی خدا بر پیغمبرش نازل شده است.

دیگر اینجا یك دین جامع نیست؛ در «لا یَدِینُونَ » دینِ به معنای دوم گفته شده و در «دِینَ اَلْحَقِّ » دینِ به معنای سوم، چیز دیگری نیست.
آیه ی دیگری كه این كتاب ذكر كرده این آیه است: وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسی وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَكُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی اَلْأَرْضِ اَلْفَسادَ [1]. می گوید فرعون به اطرافیان خودش گفت اجازه بدهید، بگذارید (یعنی رأی بدهید) كه من موسی را بكشم، حالا او برود هرچه می خواهد ربّ خودش را بخواند. چرا بكشم؟ من می ترسم كه او دین شما را تغییر بدهد یا اینكه در زمین فساد بپا كند. [نویسنده ] می گوید: «اینجا وقتی می گوید دین شما را تغییر بدهد، یعنی مجموع این مقررات و دستورهایی كه در اینجا هست. » این درست معنی سوم می شود، معنیِ جامع نیست. یعنی فرعون و فرعونیها هم دینی داشتند كه عبارت بود از مجموعه ای از آداب و معتقَدات و عملیاتی كه داشتند. به اینها «دین» می گفتند. این همان معنی سوم است و معنیِ جامع نیست.
إِنَّ اَلدِّینَ عِنْدَ اَللّهِ اَلْإِسْلامُ [2]. این همان معنی سوم را داراست.
- معنی اول نیست؟
استاد: نه، چوناَلْإِسْلامُ است: دین در نزد خدا اسلام است.
- تسلیم شدن؟
استاد: نه، البته اگر اسلام به معنای تسلیم شدن باشد، اینجا آن معنای دوم می شود، ولی ظاهر این است كه [به آن معنا نیست. ]
- لغت «اسلام» آیا در آیات دیگر به معنای تسلیم هم به كار رفته؟
استاد: بله، ولی اینجا وقتی می گوید: إِنَّ اَلدِّینَ عِنْدَ اَللّهِ اَلْإِسْلامُ اصلاً معنا پیدا نمی كند [كه بگوییم ]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 970
دین (یعنی خضوع در نزد خدا) همان خضوع كردن است! این معنا ندارد. . . [3]این هم ظاهرش این است كه همان مجموع دستورها را بیان می كند.
إِذا جاءَ نَصْرُ اَللّهِ وَ اَلْفَتْحُ. `وَ رَأَیْتَ اَلنّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اَللّهِ أَفْواجاً [4]. معلوم است كه «فی دینِ اللّه» یعنی در همین اسلام، در این مجموعه، در این مكتب. [یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اَللّهِ یعنی ] پیرو این مكتب می شوند. این نیز همان معنای سوم را بیان می كند.
به هرحال خیال نمی كنم آنچه كه ایشان «دین به معنی جامع» می گوید [در این آیات ذكر شده باشد. ] معنی سومی كه خود ایشان ذكر كرده همان معنای جامع است: مجموع ما نَزَلَ مِنْ عِنْدَ اللّهِ؛ نه اینكه شامل قیامت و عملیاتی كه در قیامت رخ می دهد هم می شود؛ بلكه مجموع آنچه از جانب اللّه بیان شده است چه به صورت اموری كه باید به آنها ایمان آورد (خدا، ملائكه، یوم آخِر و قیامت) و چه به صورت دستورهایی كه باید به آنها عمل و رفتار كرد، كه همان معنای سوم باشد.
- با این تعبیری كه شما فرمودید، لَكُمْ دِینُكُمْ وَ لِیَ دِینِ چه می شود؟
استاد: معنی آن چنین می شود: ما یك مكتب هستیم شما مكتب دیگری هستید.
- شما می فرمایید [دین یعنی] آن قوانینی كه از ناحیه ی پروردگار می آید.
استاد: نه، دین خدا [چنین است. ] آنها هم یك دین دارند چون [در آداب و عادات ] آنها عبادت و پرستش است. یك راه و روش و دستورها و آداب و عاداتی دارند كه آنها را (همان مجعولاتی كه خود می دانند) برای خودشان دین گرفته اند. در واقع این طور می خواهد بگوید كه طریقه و روش شما (چون مجموع دستورها همان طریقه و روش می شود) مال شما، طریقه و روش من هم مال خودم.
- پس فقط معانی قبلی معنی دین نبود، یك دینی هم هست كه معنی اش طور دیگر باشد، مثلاً اطاعت و اعتقاد به تسلط خدا باشد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 971
استاد: نه، معنی سوم همین بود، حالا در «لَكُمْ دِینُكُمْ وَ لِیَ دِینِ » شاید این جور می شود گفت، چون آیه ی قبلش این است: قُلْ یا أَیُّهَا اَلْكافِرُونَ . لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ [5]. . . من معبودهای شما را هرگز پرستش نمی كنم، شما هم معبود مرا پرستش نمی كنید. پس شما یك نوع عبادت دارید، عبادت شرك آمیز؛ من هم یك نوع عبادت دارم، عبادت توحیدی. لَكُمْ دِینُكُمْ وَ لِیَ دِینِ عبادت خودتان مال خودتان و عبادت من مال خودم. من به راه خودم شما به راه خودتان. بنابراین اینجا حتی می شود گفت كه [معنی دین ] مجموع دستورها هم نیست، همان راه، روش، اطاعت است. اینكه می گوید اطاعت، چون انسان وقتی می خواهد اطاعت كند در واقع می خواهد راهی را طی كند. پس «لَكُمْ دِینُكُمْ وَ لِیَ دِینِ » یعنی برای شما طریق و راه شما، برای من هم طریق و راه خودم.
- اینكه می فرمایید معنای سوم معنای جامع است، وقتی آن آیه می فرماید: إِنَّ اَلدِّینَ عِنْدَ اَللّهِ اَلْإِسْلامُ ، این سؤال پیش می آید كه آنهایی كه به این دستورات مدوّن اعتقاد ندارند یا اصلاً با آن آشنا نیستند اگر براساس آن فطرت خودشان عمل كنند مسلمان محسوب می شوند یا محسوب نمی شوند؟
استاد: می خواهید بگویید آیا مسلمان فطری محسوب می شوند یا مسلمان زائد بر مسلمان فطری؟ مسلمان فطری محسوب می شوند. مقصود این است كه هر كسی به حسب فطرت اولیه ی خودش مسلمان است (كُلُّ مَوْلودٍ یولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ) . «مسلمان است» یعنی اینچنین آفریده شده است كه در مقابل حقیقتی كه به او عرضه شود و هنوز عرضه نشده است خاضع و تسلیم است.
- در واقع دیندار به معنای اول.
استاد: ولی در حالت بالقوّه. در حالت بالقوّه، هركسی مسلِم است. تا پیغمبری راه و روش خودش را عرضه نكرده است مردم نه مؤمن اند نه كافرند نه منافق؛ یعنی قبل از آنكه بر مردم چیزی عرضه شود نه كسی مؤمن است چون باید یك چیزی عرضه بشود تا به آن ایمان بیاورد، هنوز چیزی عرضه نشده. نه كافر، چون كافر یعنی منكر. كفر یعنی جحود، انكار، پوشاندن. پوشاندن در جایی می گویند كه چیزی بر كسی عرضه شود و او آن را طرد و رد كند و رویش را بپوشاند. منافق هم كسی است كه در باطن كافر است و در ظاهر مؤمن. یك آدمی است دو رو، روی ظاهر دارد و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 972
روی باطن. بنابراین كفر مادام كه [چیزی ] عرضه نشود و مورد انكار و طرد قرار نگیرد كفر نیست.

معنی آیه ی «إِنَّ اَلَّذِینَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» [6]این نیست كه هركسی كه مسلمان نیست [دعوت او] فایده ندارد [و ایمان نمی آورد، ] تو او را انذار بكنی یا نكنی؛ زیرا پیغمبر می خواهد كسانی را كه مسلمان نیستند مسلمان كند. «إِنَّ اَلَّذِینَ كَفَرُوا» مردمی را می گوید كه پیغمبر [دعوت خود را] بر آنها عرضه داشته است و اینها به عناد و كفر در مقابل پیغمبر قیام كرده اند؛ می گوید برای اینها دیگر فایده ندارد. به قدر كافی به اینها اتمام حجت كرده ای، اینها عالماً عامداً در مقام انكار برآمدند، دیگر فایده ندارد، می خواهی به اینها هشدار بده می خواهی هشدار نده، اینها دیگر ایمان نمی آورند.
اینكه ما معمولاً در اصطلاحات خودمان به هر غیرمسلمان «كافر» می گوییم با اصطلاح قرآن جور در نمی آید. هر كافری غیر مسلمان هست اما هر غیرمسلمانی كافر نیست. قرآن هر جا كه «كافر» را به كار برده، در مورد غیرمسلمانی به كار برده كه اسلام بر او عرضه شده و اتمام حجت هم شده است و مع ذلك او در مقام مبارزه و جنگ و انكار برآمده است. اما آن كه شما (سؤال كننده) می گویید، آن را اصطلاحاً «قاصر» می گویند، كسی كه در یك گوشه ی دنیا بسر می برد و اسلام هنوز به او عرضه نشده است. او الآن نه مؤمن است نه كافر، چون اسلام به او عرضه نشده.

بعد از عرضه است كه مردم یا مؤمن اند یا كافر. او هنوز نه مؤمن است نه كافر. به اینها در اصطلاح [فقه ] می گویند: «مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اَللّهِ» [7]یا می گویند: «اَلمُسْتَضْعَفینَ الَّذینَ لا یَسْتَطیعونَ حیلَةً وَ لا یَهْتَدونَ سَبیلاً» [8]و امثال اینها.
- آیا جحود در مقابل فطریات را نمی شود كفر دانست؟
استاد: البته، ولی در این حد كه جحود در مقابل فطریات نیست؛ یعنی اگر بگوییم شخص معینی مبعوث به رسالت است، این جهت كه دیگر فطریِ هركسی نیست كه مثلاً در فطرت هر كسی نوشته شده باشد كه حضرت محمد بن عبد اللّه (شخصی با این خصوصیت و با این شخصیت كه در فلان وقت متولد شده) پیغمبر است!
- اگر كفر را به معنای اعم از جحود در مقابل حق بگیریم. . .
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 973
استاد: جحود در مقابل دین خدا نه در مقابل هر حقی. مثلاً اگر یك مسئله ی ریاضی را برای كسی طرح كردند و او [در پذیرفتن آن ] لجاجت كرد، بگوییم این كفر است؟ ! [كفر] یعنی [جحود] در مقابل راه حق، دین حق. اگر دین حق بر كسی عرضه بشود و او فهمیده و دانسته در مقام انكار و طرد و مبارزه برآید این را «كفر» می گویند. و لهذا می بینید قرآن به كفرهای خوب هم اشاره كرده (چون كفر معنی انكار می دهد؛ همه ی كفرها كه در قرآن بد نیست) . مگر در آیة الكرسی نمی خوانیم:

لا إِكْراهَ فِی اَلدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ اَلرُّشْدُ مِنَ اَلْغَیِّ فَمَنْ یَكْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّهِ [9]كفر به طاغوت؛ كسی كه به طاغوت كفر می ورزد. «كفر می ورزد» یعنی چه؟ آیا یعنی فقط قبول ندارد؟ یا نه، با او مخالفت می كند، در مقام مبارزه ی با او برمی آید. پس یك وقت كفر، كفر به طاغوت است، یك وقت كفر، كفر به اللّه. همان طوری كه كفر به طاغوت در مقام مبارزه برآمدن است، كفر به اللّه هم در مقام مبارزه برآمدن است.
- مگر اعتقاد به اللّه یك امر فطری نیست؟ یعنی این حقیقت به صورت آن حقیقت جزئی مسئله ی ریاضی نمی تواند باشد. با توجه به اینكه اعتقاد به خدا یك امر فطری است، پس یك نفر هم اگر از شرع اسلام دور باشد و در مقابل فطرتش. . .
استاد: بحث خود مسئله ی فطرت دامنه ی مفصلی دارد. فطرت در انسان به معنی یك امر بالفعل نیست، به معنی یك امر بالقوّه است كه بذرش در انسان نهاده شده و قابل پرورش یافتن است. درباره ی نسبت انسان به امور انسانی اعم از مذهب، اخلاق، حقیقت، زیبایی و امثال اینها سه نظریه است.

یك نظریه این است كه انسان وقتی كه به این دنیا می آید ساخته و «پرداخته شده» از جنبه های امور انسانی به دنیا می آید. همان حرف معروف افلاطون: همه چیز را می داند، با مذهب كامل مثلاً به دنیا می آید، با اخلاق كامل به دنیا می آید. نظریه ی دیگر نظریه ی مقابل است كه امروز رایج است و آن این است كه اصلاً انسان وقتی كه به دنیا می آید هیچ امر انسانی در نهاد او وجود ندارد، تمام امور انسانی كه شما می گویید، ساخته های جامعه است و جامعه به انسان می دهد. فرق فرد انسان با فرد حیوان این است كه فرد حیوان قدرت پذیرش را ندارد ولی فرد انسان قدرت پذیرش را دارد.

انسان مثل یك ماده ی خام به دنیا می آید كه بعد جامعه اینها را به او می دهد، یا مانند یك نوار ضبط صوت به دنیا می آید، جامعه او را پر می كند. از هرچه هم كه جامعه پر كند از همان پر می شود، بستگی دارد كه عوامل اجتماعی چه عواملی باشد. هرچه را كه شما از جنبه های علمی، فلسفی،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 974
فكری، مذهبی، اخلاقی دارید چیزی از آن برای شما فطری نیست، همه را جامعه به شما داده، منتها فرق شما [با حیوان یا جماد] این است كه شما نوار ضبط صوت هستید و صوتهای بیرون را ضبط می كنید ولی این مقوا این قدرت را ندارد. حیوان اگر در جامعه بیاید نمی تواند از جامعه بگیرد ولی انسان كه وارد جامعه شود از جامعه می گیرد. این نظریه نیز بكلی انكار فطرت است.
نظریه ی سوم- كه ما هروقت می گوییم «فطرت» مقصودمان این است- می گوید انسان نه ساخته شده و پرداخته شده به دنیا می آید و نه خالیِ خالی و فاقد هر بعدی از ابعاد انسانی كه تمام ابعاد انسانی را جامعه به او بدهد، بلكه انسان وقتی كه به دنیا می آید، بذر این امور انسانی در وجودش كاشته شده، در جامعه اینها باید رشد كند. مثل زمینی كه بذر را در آن پاشیده اند و الآن در درون این زمین وجود دارد، فقط احتیاج دارد به اینكه به این زمین آب و نور و حرارت برسد و شرایطِ مساعد موجود باشد تا این بذر از درون رشد كند.
امور فطری در انسان این گونه است. وقتی می گویند انسان با یك سلسله امور فطری به دنیا می آید، نه به این معنی است كه آنچنان كه یك عالِم از جهان و خدا تصور و تصدیق دارد، او هم با یك تصور و تصدیقی از جهان و خدا و از اخلاق و مذهب و همه ی مسائل به دنیا می آید. نه، بذر اینها در نهادش هست؛ اگر جامعه بخواهد اینها را پرورش بدهد، همین قدر كه به اینها آب و هوا و نور و حرارت برساند آن خودش از درون رشد می كند.
بنابراین مسئله ی خدا كه یك امر فطری است، به این معنا یك امر فطری است. چنین نیست كه احتیاج به آمدن پیغمبران نباشد، احتیاج به این باغبان نباشد، ولی او فقط باغبان است. و لهذا قرآن می گوید: ما كُنّا مُعَذِّبِینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُولاً [10]ما تا پیغمبری در میان مردمی نفرستاده باشیم آن مردم را هرگز عذاب نمی كنیم؛ یعنی آن مقداری كه در فطرت دارند زمینه ی پرورش دعوت پیغمبران را درست می كند، پیغمبران می آیند اینها را متذكر می كنند، در واقع روی این زمینی كه بذرش پاشیده شده عمل می كنند و این بذر را پرورش می دهند. بنابراین مانعی نیست كه انسان بالفطره یك سلسله امور را بداند و در عین حال چون تعلیم و تذكر یك پیغمبر به او نرسیده معذور باشد. این، حرف درستی است و اشكال ندارد.
- اینكه فرمودید «إِنَّ اَلدِّینَ عِنْدَ اَللّهِ اَلْإِسْلامُ» [11]عبارت از نظام خاتم باشد آیا منافات ندارد با آن آیه كهإِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اَلَّذِینَ هادُوا وَ اَلنَّصاری وَ اَلصّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ اَلْیَوْمِ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 975
اَلْآخِرِ [12].
استاد: نه، ما در بخش آخر كتابعدل الهیاین دو آیه ای كه الآن شما خواندید و آیات دیگر را طرح كرده ایم و از نظر خودمان آن تضادهای ظاهری كه به نظر می رسد همه را حل كرده ایم. چون آنجا مفصل بحث كرده ایم دیگر تكرار نمی كنیم.
- به هرحال مسئله ای كه نویسنده مطرح كرده كه دین را به معنی یك نظام گرفته با بعضی از آیات سازگار است (حالالَكُمْ دِینُكُمْ را رها كنیم) . مثلاًهُوَ اَلَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ اَلْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی اَلدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ اَلْمُشْرِكُونَ [13]كه دینهای باطل همه در یك سو و دین حق در یك سو و این دین بر آن دینها پیروز می شود. این خیلی خوب است كه ما دین را به معنی آن نظام حق بگیریم كه بر نظامهای باطل پیروز می شود. یا مخصوصاً در آن آیه: اَلْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ [14]كه در زمینه ی نظام اجتماعی اسلام و رهبری و حكومت و این مسائل است. وقتی كه ما لفظ «دین» را بر كلمه ی «نظام» تطبیق می كنیم تمام این مفاهیم و معانی در آن جمع می شود، ولی وقتی كه آن را در قالبهایی مثل اطاعت یا خضوع قرار دهیم دیگر ما نمی توانیم آن مفهوم جامع را از دین استنباط كنیم.
استاد: همان معنی سومی كه ایشان ذكر كردند همین نظامی است كه شما می گویید. اشكال ما درباره ی چیست؟ چهار معنایی كه ایشان ذكر كردند چنین بود: یكی تسلط و فرمانروایی. آیا خود تسلط و فرمانروایی خدا جزو این نظامی است كه شما می گویید نظام دین؟ یا ایمان به این تسلط و فرمانروایی، كدام یك؟
- به هرحال آن یك واقعیتی است كه در جهان هستی هست.
استاد: آن واقعیت كه دین نیست، ایمان من به آن واقعیت دین است. جزای قیامت، خود جزا، وجود عینی جزا [جزو دین نیست. ] در یك جا فرض این است كه خود آن وجود عینی جزا دین گفته [می شود] یعنی خود قیامت جزو نظام دین است. در حالی كه اعتقاد ما به فرمانروایی خدا و اعتقاد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 976
ما به یوم آخِر و اعتقاد به اینكه قیامتی هست، یعنی نظام فكری، این است كه جزو فكر ماست [و دین گفته می شود. ] آن كه امری است بیرون از فكر ما و نمی شود اسمش را دین گذاشت و دین جامع نمی تواند باشد كه بگوییم دین جامع یعنی خود خدا و خود قیامت. خدا كه جزو دین نیست، قیامت هم جزو دین نیست، پیغمبر هم جزو دین نیست. وجود عینی پیغمبر كه جزو دین نیست. دین یعنی این نظام فكری و اعتقادی و عملی: ایمان به خدا، ایمان به اللّه، ایمان به فرمانروایی خدا، ایمان به استحقاق معبودیت خدا. ایمان به اینكه جهان [ماهیت ] به سوی اویی دارد، ایمان به یوم آخر.

ایمان به اینكه این دستورها وحی الهی است(اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ) [15]. اینها جزو نظام فكری است. همچنین خود این دستورها كه یك سلسله دستورهای قراردادی و موضوعه است كه از طرف [خدا ابلاغ شده است. آن ایمانها و این دستورها مجموعاً آن نظام فكری و عملی را تشكیل می دهند. ] این نظامی كه شما دنبالش می گردید و اسمش را «دین جامع» گذاشته اید همان معنی سوم است. اما آن معنی جامع كه شامل خود جزا و خود خدا هم بخواهد بشود اصلاً معنی ندارد. حرف ما این است كه همین معنی سومی كه اینجا گفتند (دیگران هم گفته اند) كه دین یعنی مجموع آنچه مِن جانب اللّه به صورت اعتقادات و معارف و دانستنیها و عمل كردنیها آمده است، همان دین جامع است، همان نظام است، نظامی كه یك قسمتش فقط فكر و اندیشه و اعتقاد و خلاصه شناخت است، قسمت دیگر گرایش و ایمان و محبت است، قسمت دیگر ساخته شدن خود انسان است كه چگونه باید بود، مثل دستورهای اخلاقی كه در قرآن و [سنت ] آمده كه مؤمنین این گونه هستند، مثلاً: اَلتّائِبُونَ اَلْعابِدُونَ اَلْحامِدُونَ اَلسّائِحُونَ [16]. دستورهای دیگری فقط عمل كردن است: لِلّهِ عَلَی اَلنّاسِ حِجُّ اَلْبَیْتِ مَنِ اِسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً [17]. برخی دستورها دستورهای حكومتی است، دستورهای اخلاقی است، دستورهای اقتصادی است. همین خودش یك نظام است، یك نظام كامل هم هست. این همان معنای سوم است. آن معنی جامعی كه شما می خواهید این معنی سوم است. اما این معنی جامعی كه ایشان می گوید كه حتی شامل خود قیامت هم می خواهد بشود اصلاً بی معنی است. نه از قرآن چنین چیزی استفاده می شود و نه اصلاً معنی درستی دارد. البته حرف شما حرف درستی است و منطبق به همان معنی سوم می شود.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج15، ص: 977

[1] غافر/26.
[2] آل عمران/19.
[3] [چند ثانیه ای نوار افتادگی دارد. ]
[4] نصر/1 و 2.
[5] كافرون/1 و 2.
[6] بقره/6.
[7] توبه/106.
[8] [برگرفته از آیه ی 98 سوره ی نساء. ]
[9] بقره/256.
[10] اسراء/15.
[11] آل عمران/19.
[12] بقره/62.
[13] توبه/33.
[14] مائده/3.
[15] بقره/4.
[16] توبه/112.
[17] آل عمران/97.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است