در
کتابخانه
بازدید : 320846تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand امكان شناخت امكان شناخت
Expand ابزارهای شناخت ابزارهای شناخت
Expand منابع شناخت منابع شناخت
Expand مراحل و درجات شناخت مراحل و درجات شناخت
Expand مكانیسم تعمیم شناخت حسی مكانیسم تعمیم شناخت حسی
Expand شناخت آیه ای شناخت آیه ای
Expand روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای
Expand شناخت حقیقی شناخت حقیقی
Expand بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل
Collapse اشكالات وارد بر «منطق عمل» اشكالات وارد بر «منطق عمل»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
جریانی از سه چهار قرن پیش به وجود آمد كه ما باید ماهیّت آن را بشناسیم و اشتباه نكنیم. از قرن شانزدهم بعضی از دانشمندان یك جریان عمل گرایی و فایده گرایی را در دنیا به وجود آوردند كه شاید بشود پایه گذار آن را فرانسیس بیكن دانست. عده ای آمدند گفتند: ما چرا وقت خودمان را صرف این قضایا كنیم كه آیا شناخت ما حقیقی است یا غیر حقیقی؟ (این همان علم برای علم است) . علم، ارزش ذاتی كه برای انسان ندارد، ابزاری است در دست انسان، وسیله ای است برای كسب نیرو. فرانسیس بیكن از علم تعبیری از نوع قدرت كرد، یعنی علم را وارد مقوله ی قدرت كرد، گفت: [چرا] علمای گذشته اینهمه برای شناخت ارزش قائل هستند و كوشش می كنند كه دركشان از عالم واقع درك حقیقی باشد؟ من نمی خواهم درك من درك حقیقی باشد- می خواهد باشد می خواهد نباشد- برای انسان علم یك ابزار بیشتر نیست كه به او قدرت می دهد. علم برای انسان مثل دندان است برای شیر، مثل خرطوم است برای فیل و مثل شاخ است برای گاو. من می خواهم از علم در زندگی و عمل بهره ببرم. اگر فرضیه ای صددرصد غلط باشد ولی در زندگی برای من نتیجه بدهد، آن را ترجیح می دهم بر یك نظریه ی صددرصد درست كه در عمل برای من نتیجه ندهد. اینها نگفتند عمل معیار شناخت است، گفتند اصلا ما به شناخت كاری نداریم. ای بشر! تو چرا اینقدر وسوسه ی این را پیدا كرده ای كه من می خواهم اشتباه نكنم، می خواهم جهان را آنچنان كه هست بشناسم و می خواهم اندیشه ی باطل و خلاف
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 487
در ذهنم راه پیدا نكند؟ این وسواس چیست كه پیدا كرده ای؟ اگر انسان تمام ذهنش مملوّ از خرافات و اشتباهات باشد ولی همان خرافات و اشتباهات، او را به یك نتیجه ی عملی برساند، ترجیح دارد بر اینكه ذهنش پر از حقایق باشد ولی این حقایق در عمل نتیجه ندهد. این بود كه به ارزش عملی علوم چسبیدند نه به ارزش نظری آن.

ممكن است افرادی امروز حرفشان این باشد: ما در مكتبهای فلسفی هم به حقیقی بودن و درستی و نادرستی كاری نداریم، ما مقاصد و اهدافی داریم، می خواهیم به هدفهای خودمان برسیم، هر وسیله ای كه ما را به هدفمان برساند آن را اختیار می كنیم، می خواهد درست باشد یا نادرست، حق باشد یا ناحق، حقیقت باشد یا خطا.

این را در زبان روشنفكری به این شكل پیاده می كنند، می گویند: یك روشنفكر در جامعه ی خودش چه وظیفه ای دارد؟ می گویند وظیفه اش این است كه جامعه ی خودش را نجات دهد؛ اگر دچار استعمار است از استعمار رهایی بخشد، از ظلم نجات دهد. این روشنفكر ممكن است دو راه را در نظر بگیرد. یك راه این است كه اول كوشش كند افكار جامعه اش را اصلاح كند [1]. [مثلاً اینطور بگوید] : ای مردم! شما درباره ی فلان موضوع چنین عقیده دارید، اعتقاد دارید «چشم زخم» هم یك چیزی در دنیاست، من می خواهم برای شما ثابت كنم كه چشم زخم بی معنی است؛ شما به فال بد و فال نیك اعتقاد دارید، من می خواهم ثابت كنم كه فال نیك و فال بدی وجود ندارد. می گوید:

من باید ذهن جامعه ی خودم را از افكار باطل، از افكاری كه روشنفكری اجازه نمی دهد پاك كنم، آنگاه آنچه را كه به نظر خودم حقیقت می آید به آنها بگویم و بعد برای نجات دادن اینها از ظلم و استعمار و استثمار شروع به كار كنم. می گویند این روشنفكر هیچ وقت موفق نمی شود. آقای روشنفكر! تو می خواهی جامعه ات را نجات دهی، تو می خواهی شكمهای گرسنه را سیر كنی، تو می خواهی تبعیض را در میان جامعه از بین ببری، می خواهی درباره ی اینكه مال و ثروت و همه چیز جامعه را یك عده از خارج آمده اند و می برند چاره جویی كنی، چه كار داری كه افكار اینها درست است یا نادرست؟ بسا هست از همین افكار نادرست اینها می توانی برای هدف و مقصد خودت استفاده كنی. چه بسا بتوانی با تكیه بر همین افكار خرافی، نیرویی قوی به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 488
وجود آوری و با آن با استعمار و ظلم مبارزه كنی.

كدامیك از این دو راه را باید انتخاب كرد؟ می گویند تو اگر بخواهی از آن راه روشنفكری خودت بروی كه اول فكر آنها را مثل خودت درست كنی، همان طور كه به خیال خودت به حقایق اعتقاد داری و اوهام و خرافات را دور ریخته ای، اول ذهن آنها را از اوهام و خرافات خالی كنی، بعد اینها را رهایی بدهی، هیچ وقت موفق نمی شوی. ولی چه بسا اگر بر همان خرافات تكیه كنی، با تكیه بر خرافات بهتر بتوانی آنها را نجات دهی. اگر حقیقت را به آنها بگویی آنها را دشمن خودت كرده ای؛ اصلا حقیقت را به آنان نگو، بر خرافات آنها تكیه كن. مثلاً ممكن است این آقای روشنفكر با احساسات ناسیونالیستی [2]میانه ی خوبی نداشته باشد، از آن آدمهای به اصطلاح انترناسیونالیست [3]باشد، بگوید: «تمام خاندان بشری یك جامعه هستند، همگی انسان هستند، احساسات ناسیونالیستی یعنی چه؟ ! » . اگرچه ملتی دارد ملت او را می چاپد ولی او می گوید: من اول باید افكار ناسیونالیستی این ملت را كه خرافه می دانم از كلّه شان بیرون كنم و روی معیارهای انسان گرایی و انتر ناسیونالیستی [تكیه كنم ] . می گویند این روشنفكر هیچ گاه موفق نمی شود؛ ولی اگر بر معیارهای ناسیونالیستی تكیه كند- كه خود آقای روشنفكر آن را قبول ندارد- و فورا یك نیرو به وجود آورد، با این نیرو به هدف خودش كه رهایی این مردم از ظلم است می رسد؛ یعنی با یك اندیشه ی غلط، یك تئوری غلط و یك فرضیه ی خرافی [به هدف خود نائل می شود] .

حتی در جامعه ای كه اندیشه های مذهبی صددرصد خرافی دارد، روشنفكر امروز چه فكری می كند؟ (خودش یا مذهبی نیست یا لااقل مذهبش مثل مذهب آنها نیست) . آیا این روشنفكر برای نجات و رهایی جامعه ی خودش، اول برای زدودن خرافات [اقدام می كند] ؟ نه، از همین نیروهای خرافی استفاده می كند و جامعه اش را نجات می دهد. می گویند: این دلیل بر آن است كه برای موفقیت در عمل ضرورت ندارد كه همیشه آن تئوری، آن فرضیه و آن طرحی كه مردم آن را به مرحله اجرا می گذارند صحیح و درست و حقیقی و واقعی باشد.

پس كسانی كه به فلسفه ی عمل چسبیدند حرفشان این بود كه اصلا ما نباید وسواس
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 489
حقیقت را داشته باشیم، و این از گذشته هم اشتباه بوده است كه اینهمه وسواس حق و باطل را داشته اند؛ ما باید دنبال نتیجه برویم.

این یك طرز فكری است (البته من این را قبول ندارم) غیر از آن طرز تفكری كه می گوید عمل معیار اندیشه است. آن كه می گوید عمل معیار اندیشه است، می خواهد بگوید ایندو با یكدیگر توأم است، هرچه از آن در عمل نتیجه گرفتیم حقیقت است، و اگر از چیزی در عمل نتیجه نگرفتیم حقیقت نیست. این است آن چیزی كه من دارم در اینجا آن را رد می كنم. در مسئله ی «رابطه ی عمل و اندیشه» چند مطلب دیگر نیز هست كه چون در جلسه ی پیش وعده دادیم، به طور اشاره هم كه شده برایتان عرض می كنم.


[1] . فرض بر این است كه جامعه اش یك جامعه ی عقب مانده است، یك جامعه ی خرافی است، یك جامعه ای است كه گرفتار انواع افكار و اندیشه ها و عادتهای غلط است.
[2] . nationalism .
[3] . inter nationalist .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است