وارد مبحث «ملاك و معیار شناخت» می شویم كه خود این مسئله دو بحث است:
بحث ملاك شناخت و بحث معیار شناخت
[1].
قبلاً عرض كردیم كه انسان در شناختهایش به مواردی برمی خورد كه خطای
آنها را كشف می كند، می بیند شناخت او غلط، خطا و اشتباه بوده است.
مثالی از امور جزئی ذكر می كنند: شما با یك نفر دوست می شوید، مدتی با او
معاشرت می كنید و معتقد می شوید كه او آدم خوبی است، انسان صادق و باوفا و
بی حیله و نیرنگی است. هر كس هم كه از شما درباره ی او می پرسد، اینطور راجع به او
گواهی می دهید. بعد از مدتی كه یك مسافرت با او می روید یا یك وصلت با او می كنید و
یا یك شركت معاملاتی با او تشكیل می دهید، یكمرتبه عقیده ی شما تغییر می كند و شك
نمی كنید كه در مورد او اشتباه كرده بودید؛ به مردم می گویید من قبلاً او را آدم خوبی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 446
می شناختم، حالا فهمیدم كه اشتباه كردم، او آدم بدی است. این یك مثال جزئی است.
در مسائل علمی، فراوان یافت می شود كه علمای یك فن، قانونی را در طبیعت به
حساب خود كشف می كنند و دهها و گاهی صدها سال اعتقادشان بر آن تعلق می گیرد،
ولی مدتی بعد دیگران متنبّه می شوند كه شناختی كه گذشتگان در فلان مسئله ی طبیعت
داشته اند اشتباه بوده و حقیقت چیز دیگری است. اینجاست كه مسئله ی «حقیقت» در
باب «شناخت» مطرح می شود؛ معلوم می شود شناختها دو گونه است: شناختی كه
حقیقت است، و شناختی كه خطاست
[2].
حال كه مطلب به اینجا رسید، دو سؤال مطرح می شود:
1. تعریف «حقیقت» و قهراً نقطه ی مقابلش «خطا» چیست؟ وقتی می گوییم یك
شناخت، حقیقت است، حقیقت را چگونه باید تعریف كنیم؟
2. بعد از آنكه حقیقت را تعریف كردیم- به هر نحو كه تعریف كرده باشیم- معیار
و محك برای تشخیص حقیقت بودن شناخت از غلط بودن آن و برای تشخیص
شناختهای حقیقی از شناختهای غلط چیست؟ با چه معیاری می توان به دست آورد
كه این شناخت حقیقت است یا غلط؟
[1] . [درباره ی فرق معیار شناخت و ملاك شناخت، در جلسه ی بعد توضیح داده می شود. ]
[2] . گاهی به جای حقیقت و خطا، صحیح و غلط به كار برده می شود، می گویند «شناخت صحیح» و «شناخت غلط» و
گاهی به جای ایندو صدق و كذب به كار می رود: «شناخت راستین» و «شناخت دروغین» .