در
کتابخانه
بازدید : 380315تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
اصالت روح
قرآن و مسأله ای از حیات
توحید و تكامل
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (1) پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (1)
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (2) پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (2)
Expand اصل تضاد در فلسفه ی اسلامی اصل تضاد در فلسفه ی اسلامی
Expand بحث حركت بحث حركت
Expand روابط فلسفه و عرفان روابط فلسفه و عرفان
فلسفه ی اسلامی پیش از ملا صدرا
فلسفه ی اسلامی از میر داماد تا عصر حاضر
Expand حكمت صدر المتألّهین حكمت صدر المتألّهین
Expand فلسفه ی ملا صدرا فلسفه ی ملا صدرا
Expand وجود ذهنی وجود ذهنی
ادلّه ی وجود ذهنی
Expand خدا و جهان دیگرخدا و جهان دیگر
یادداشتهای مقاله ی توحید
Expand ادلّه ی توحیدادلّه ی توحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در مورد حركت به طور كلی در تاریخ فكر بشر و در تاریخ فلسفه و تجزیه و تحلیل های مهم و قابل توجه، چهار نظریه مختلف وجود دارد:

نظریه اول: نظریه الیائیان. این نظریه اساساً حركت را انكار كرده است و می گوید احساس حركت در جهان خیالی بیش نیست و ناشی از خطای حس است و در واقع در جهان حركتی وجود ندارد. در میان نحله های قدیم یونانی در دوره ی قبل از سقراط و افلاطون نحله الیائیها به داشتن چنین نظریه ای معروف است. اینها اساساً منكر حركت هستند و به وجود حركت در عالم قائل نیستند. این نظریه در همان زمان خودش دفن شده است.

نظریه دوم: نظریه اتمیسم. این نظریه برای حركت واقعیتی قائل است ولی حركت را، بلكه مطلق تغییر را، از سطح اشیاء بیرون نمی داند و می گوید اصل و اساس جهان عبارت است از یك سلسله جواهر جسمانی، یك سلسله ذرات خیلی كوچك غیر قابل احساس كه چشم نمی تواند آنها را ببیند. اینها ذراتی هستند شكست ناپذیر و تغییر ناپذیر و به دلیل همین شكست ناپذیری اصطلاح «اتم» (جزء لا یتجزّی) را در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 186
مورد آنها به كار برده است. دموكریت (ذیمقراطیس) پدر نظریه اتمی چنین نظری داشت. او می گفت تمام تغییرات و تبدیلاتی كه در جهان می بینید جوهری نیست یعنی به اساس اشیاء كاری ندارد بلكه به ظواهر اشیاء مربوط است، یعنی آن ذرات در كنار هم كه جمع می شوند و بر اساس نوع ارتباطی كه بین آنها برقرار می شود اشیاء مختلفی را به وجود می آورند. مثلاً آب از همان ذرات اتمها كه یك رابطه مكانیكی مخصوص با هم دارند به وجود آمده است (این ذرات مثل قطعات ماشین كه انسان آنها را با هم مرتبط كرده است از هم جدا هستند ولی به واسطه علل خارجی در كنار هم قرار می گیرند و اشیاء را به وجود می آورند) . آب مجموعه ای از این ذرات است با رابطه مكانیكی مخصوص، و آتش هم مجموعه ای از همان ذرات است با روابطی دیگر. البته خود ذرات در شكلهای مختلف هستند، بعضی كروی اند، بعضی مكعب، بعضی استوانه ای و بعضی منشوری. از این نظر ذراتی كه آب یا هوا یا آتش را به وجود آورده اند با هم فرق دارند. او معتقد بود ذرات تشكیل دهنده ی روح نیز ذرات مخصوصی است. این ذرات وقتی با هم اجتماع پیدا كردند مثلاً آب درست می شود و وقتی جدا شدند به حالت اول برمی گردند. ممكن است اجزاء سازنده را به هم پیوند بدهند تا شكلی درست بشود و بعد خراب كنند و به شكل دیگری درآورند. بنابر این حركت، یا تغییر و تبدیل، یك امر سطحی است در ظاهر اشیاء كه در ماهیت و واقعیت اشیاء تأثیری ندارد، زیرا واقعیت را همان ذرات اتمی كه ابدی و ازلی و تغییر ناپذیرند تشكیل می دهد و ماهیت آنها نیز تغییر ناپذیر است، تنها شكل ظاهری اشیاء است كه تغییر می كند. این شكل ظاهری، واقعیتی ماوراء واقعیت اتمها به وجود نمی آورد و قهراً ماهیت جدیدی پدید نمی آید. مثلاً ما و شما الآن اندامی هستیم از مجموعه ای از ذرات كه میلیاردها میلیارد بار یا- به عبارت ساده تر- نامتناهی بار با هم جمع شده اند و شیئی- مثلاً این اندام- را به وجود آورده اند كه می تواند بعد خراب شده و هر ذره ی آن با ذرات دیگر جمع شود و اشیاء و اندامهای مختلف دیگر را به وجود آورد، ولی واقعیت حقیقی همان واقعیت ذرات است كه تغییر ناپذیر است، تغییر در همین شكل ظاهری است.

نظریه سوم: نظریه ارسطو. ارسطو نظریه سومی در باب حركت و به طور كلی تغییر ارائه داد. نظریه او در حدود دو هزار سال در جهان حاكم بود و هنوز هم ارزش خود را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 187
حفظ كرده است. او میان «تغییر» و «حركت» فرق قائل شد و گفت ما دو نوع تغییر داریم:

1. تغییرهای تدریجی به نام «حركت» .

2. تغییرهای دفعی به نام «كون و فساد» (حادث شدن و فانی شدن كه در فاصله این حدوثها و فناها ثبات برقرار است) .

او می گفت تغییرهای تدریجی در سطح اشیاء است، در كمیت و كیفیت اشیاء، در نقل و انتقال های اشیاء، در وضع اشیاء و بالاخره در ظواهر اشیاء است كه همه اینها مقولات عرضی اند؛ در عمق وجود اشیاء حركت نیست ولی تغییر هست و اسم این تغییر را «كون و فساد» گذاشت. وی می گفت اشتباه است كه واقعیت انسان را نتیجه روابط اجزاء یك واحد مكانیكی- مثلاً ماشین- بدانیم. او میان ماده و صورت فرق گذاشت. هر جسم را مركّب از ماده و صورت دانست و گفت ماده حادث شونده و فانی شونده نیست، اما صورت حادث و فانی می شود. صورت، ماوراء شكل ظاهری است، جزء ماهیت اشیاء است، بلكه اساسی ترین جزء واقعیت شئ است. واقعیت اشیاء به «صورت» آنها بستگی دارد نه به ماده آنها(شیئیة الشئ بصورته لا بمادّته). صورتها در معرض حدوث و فنا و كون و فسادند و به این ترتیب واقعیت اشیاء دگرگون می شود، ماهیتهایی فانی می شود و ماهیتهای دیگری حادث می گردد. ماده كه از حدوث و فنا و كون و فساد معاف است، نه به معنی استثنایی در قانون كلی كون و فساد است، بلكه از آن جهت است كه ماده واقعیتی در عرض سایر واقعیتها نیست، ماده زمینه واقعیت است نه خود واقعیت.

بدیهی است كه ماده ارسطویی را نباید با ماده فیزیكی اشتباه كنیم. ماده فیزیكی از نظر ارسطو مركّب از ماده و صورت است.

ارسطو نظریه دیگری دارد كه با نظریه «ماده و صورت» خویشاوند است و آن نظریه «قوه و فعل» است.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است