مطلب دیگری در اینجا می توان مطرح كرد كه مرحوم آخوند در اینجا بحثی از آن
نمی كند ولی در دو فصل پیش آن را ذكر كرد
[1]. آن مطلب این است كه شی ءِ در
حال حركت، بالفعل دارای هیچ ماهیتی نیست و بالقوه دارای ماهیات غیرمتناهی
است. ای كاش مرحوم آخوند در كنار سه مطلبی كه در اینجا بیان كرده است- و
تاكنون دو مطلب را توضیح داده ایم- این را هم در اینجا ذكر می كرد.
همه ی حكما این مطلب را قبول دارند كه هر موجودی دارای ماهیتی و وجودی
است و تنها ذات باری تعالی است كه «لا ماهیة له» ؛ فقط وجود غیرمتناهی است كه
دارای هیچ ماهیتی نیست. ماهیت باری تعالی عین وجودش است و غیر ذات
حق تعالی از عقل اول گرفته تا هیولای اولی همه دارای ماهیت هستند: «كل ممكنٍ
زوجٌ تركیبیٌ له ماهیة و وجود» . هر ممكنی تركیبی است از امر اعتباری و امر حقیقی
زیرا یا ماهیت اصیل است و وجود، اعتباری و انتزاعی است و یا وجود اصیل است
و ماهیت اعتباری و انتزاعی است.
اینجا ما به یك حرف جدیدی رسیدیم زیرا تا به حال می گفتیم غیر از خدا هیچ
حقیقت دیگری نداریم كه بدون ماهیت باشد و حال می گوییم شی ءِ در حال حركت
هیچ ماهیتی ندارد، یعنی ماهیت بالفعل ندارد گرچه بی نهایت ماهیت بالقوه دارد.
«ماهیت بالفعل ندارد» به این معناست كه نمی توانیم انگشت بگذاریم و بگوییم این
شی ءِ در حال حركت اكنون دارای این ماهیت خاص است؛ تا بخواهیم انگشت
بگذاریم از آن حد رد شده است و از این نظر درست مثل سایه است. چون زمین در
حال حركت است سایه دائماً در حركت است و لذا نمی توانیم برای سایه یك حد
معین كنیم و یا یك خط بكشیم و بگوییم سایه اینجاست چون هر مرزی كه برای آن
تعیین كنیم از آنجا رد شده است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 403
پس شی ء در حال حركت هیچ ماهیت بالفعلی ندارد و بنابراین نمی توانیم
بگوییم داخل در كدام نوع است چون توقف ندارد. البته هر جا كه شی ء متوقف شود
دارای یك ماهیت بالفعلِ ثابت می شود، ولی مادام كه در حركت است تنها ماهیات
بالقوه ی غیرمتناهی قابل انتزاعند. «قابل انتزاعند» یعنی ذهن در عالم خودش شی ء در
حال حركت را متوقف فرض می كند و بعد ماهیتی انتزاع می كند. این مانند آن است
كه در مورد جسم در حال حركت می گوییم این جسم در این نقطه چنین است در
حالی كه هیچ وقت در این نقطه نبوده است، زیرا دائماً سیلان داشته و در حال عبور
و گذشتن بوده است ولی ذهن بودنی در این نقطه برای جسم اعتبار می كند.
لازمه ی این مطلب بسیار عالی كه شی ء در حال حركت ماهیت ندارد این است كه
در طبیعت، شی ء ثابت وجود ندارد و همه چیز در جریان است. پس ما در طبیعت
هیچ چیزی كه دارای ماهیت بالفعل و ثابت باشد نداریم. هر ماهیتی كه برای یك
شی ء انتزاع كنیم آنِ بعد از آن ماهیت گذشته و به ماهیت دیگری وارد شده است.
البته مرحوم آخوند به این تعبیر درباره ی طبیعت بحث نكرده ولی لازمه ی حرف ایشان
همین است. ایشان به طور خاص در مورد انسان این را گفته است ولی این مطلب
قابل تعمیم به جاهای دیگر است، البته با ملاحظه ی اختلاف خاصی كه میان انسان و
سایر موجودات وجود دارد. آن اختلاف همان است كه مرحوم آخوند در باب انسان
بدان تصریح می كند؛ اینكه انسان نوع واحد نیست و هر فردی از انسان یك نوع
است و بلكه هر فرد در هر آنی داخل در یك نوع است. پس اگر می گوییم انسان نوع
است در واقع این طور نیست؛ انسان جنس است نه نوع. هر چیزی را بخواهیم نوع
بگیریم در واقع نوع واقعی نیست زیرا باید آن را ثابت فرض كنیم. این هم مطلبی كه
در اینجا مرحوم آخوند بیان نكرده و در جای دیگر ذكر كرده است.
[1] . مرحوم آخوند این مطلب را در جواب فخر رازی بیان كرده است و همین مطلب در مباحث جواهر
و اعراض، آنجا كه یكی از سؤالهای ابوریحان از بوعلی را طرح می كند آمده است و مرحوم آخوند
آنجا این مطلب را شاید بهتر از جاهای دیگر بیان كرده باشد.