بنای كلام مرحوم آخوند در اینجا بر این است كه بله، ما حرف شما را قبول داریم كه
هر حركتی حتی حركت در جوهر نیازمند به موضوعی است كه غیر از «ما فیه
الحركه» بوده و باقی و مستمر هم باشد. در اینجا باید بگوییم مرحوم آخوند این
مطلب را كه شیخ و امثال او قبول دارند بر سبیل جدل قبول كرده است ولی چون
خودش هم غالباً این را قبول كرده [نامی از جدل نمی برد. ] ایشان می گوید شما كه
قائل به كون و فساد هستید و همچنین در باب برهان فصل و وصل به نوعی موضوع
باقی مستمر قائل هستید. چرا در اینجا آن حرف را نمی گویید؟ .
امثال شیخ كه قائل به حركت در جوهر نیستند و قائل به كون و فساد هستند
می گویند هر تغییر جوهری كه در طبیعت پیدا می شود به معنی این است كه یك.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 460
صورت جوهری زایل و فاسد می شود و یك صورت جوهری جدید كائن می شود.
مثلاً موجودی كه مراحل جمادی، نباتی، حیوانی و انسانی را طی می كند وقتی
می خواهد به مرحله ی نباتی برسد آن صورت جمادی فاسد می شود و صورت نباتی
حاصل می شود و باز صور نباتی كه ممكن است متعدد باشند یكی فاسد شده و
دیگری كائن می شود.
آیا وقتی صورتی فاسد می شود تمام هویت آن شی ء فاسد و معدوم می شود؟
(فساد در اینجا به معنی «انعدام» است) . وقتی آب تبدیل به هوا (بخار آب) و یا هوا
تبدیل به آب می شود كه قدما به آن قائل بودند و نوعی كون و فساد تلقی می كردند،
آیا آن آب به كلی منعدم می شود و از نو هوا به وجود می آید؟ خودتان می گویید وقتی
آب تبدیل به هوا می شود هوا به كلی معدوم نمی شود بلكه صورت مائیه معدوم
می شود و صورت هوائیه كائن می شود اما ماده باقی است، یعنی همان ماده ای كه
صورت هوائیه را دارد صورت مائیه را می پذیرد و لذا آب فعلی همان هوای سابق
است.
حال از شما كه می گویید ماده باقی است می پرسیم آیا ماده می تواند بلاصورت
باقی باشد؟ خودتان قبول دارید كه محال است كه ماده یك آن و یك لحظه
بلاصورت باشد و تشخص ماده به صورت است و لذا می گویید وقتی یك صورت
معدوم شده و یك صورت دیگر می آید ماده در اینجا متشخص است به واحد
بالعمومِ صورت، نه به واحد خاص، یعنی ماده در وجود و تشخص خود به
«صورةٌ مّا» نیاز دارد نه به صورت مائیه ی بالخصوص یا صورت هوائیه ی بالخصوص.
طبق مثال عامیانه ی معروف، ماده مثل خیمه است كه به «عمودٌ مّا» احتیاج دارد نه به
عمود خاص. پس شما قبول دارید كه در خلال كون و فسادهایی كه قائل هستید
یك امر باقی مستمر دارید و آن ماده ی اولی یا هیولای اولی است و تشخص آن به
«صورةٌ مّا» است.
حال آنچه شما در باب كون و فساد می گویید ما در باب حركت می گوییم.
حركت تغیر تدریجی است و كون و فساد تغیر و انعدام دفعی است. ما می گوییم در
حركت جوهری هم موضوع باقی مستمر، ماده ی اولی است. اگر بگویید موضوع باید
تشخص داشته باشد در حالی كه ماده ی اولی تشخصی ندارد می گوییم تشخصش به
«صورةٌ مّا» است. پس «ماده مع صورةٍ مّا» موضوع است. «ما فیه الحركه» چیست؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 461
باز صورت است. اما موضوع باید غیر از «ما فیه الحركه» باشد. آیا در اینجا موضوع
عین صورت شد؟ می گوییم نه، «ماده مع صورةٍ مّا» موضوع است و در واقع ماده ی
اولی است كه در این صور حركت می كند. ماده ی اولی به اعتبار اینكه همیشه در ضمن
مراتب این صور هست پس «صورةٌ مّا» دارد. ماده ی اولی به این اعتبار كه در تمام این
مدت «مع صورةٍ مّا» است، موضوع است و صور متشخصه و مراتب صورت «ما فیه
الحركه» هستند. پس ما در باب حركت جوهری هم عیناً موضوعی داریم كه غیر از
«ما فیه الحركه» است و این موضوع به بیانی كه گفتیم باقی و مستمر است
[1].
[1] . سؤال: پس این، حركت جوهری نیست زیرا ماده كه جوهر است ثابت است.
استاد: قبلاً گفتیم كه ماده از خودش فعلیت ندارد. فعلیت ماده تابع فعلیت صورت است. ماده با
صورت كه بخواهد باقی باشد چطور می تواند باقی باشد؟ یكی اینكه اصلاً صورتش عوض نشود و با
صورت شخصی باقی باشد. دیگر اینكه صورت به نحو تبادل عوض شود؛ صورتی برود و صورت
دیگری بیاید كه هیچ كدام از ایندو حركت نیست. اما یك وقت هست ماده همراه با «صورةٌ مّا» باقی
است و صورش متدرّجاً تغییر می كنند. اینكه می گوییم: «مع صورةٍ مّا» ، «صورةٌ ما» یك امر اعتباری
است و به اعتبار اینكه ماده هیچ وقت بلاصورت نیست می گوییم «ماده مع صورهٍ مّا» موضوع است.