حاجی در اینجا به مرحوم آخوند اعتراض كرده است كه این با سخن اول شما چه
تفاوتی دارد؟ اول گفتید: «فلها فی البدن طبیعتان» یعنی نفس دو نوع طبیعت دارد و هر
دو طبیعت، مقهور هستند، یكی از روی كُرْه و دیگری از روی رضا. بعد می گویید: «و
لها ایضاً ضربان من القوی» . مگر مقصود شما از طبیعت غیر از قوای طبیعی است؟ پس
بازگشت این مطلب دوم به همان اولی است.
ممكن است كسی بگوید این مناقشه وارد است و احیاناً بخواهد آن را این طور
حل كند كه اگر كلمه ی «أیضاً» را برداریم «و لها ضربان من القوی» نسبت به عبارت
قبلی عطف تفسیری می شود.
ولی ظاهراً مرحوم آخوند در اینجا خواسته است مطلب دیگری هم بگوید و آن
این است كه در باب حركات طبیعی این مسئله مطرح است- اگرچه مرحوم آخوند
آن را نه در اینجا بلكه در سفر نفس آورده است- كه آیا كارهای طبیعی كه در بدن
صورت می گیرد و ما اصطلاحاً آنها را غیراختیاری می نامیم واقعاً صد در صد
طبیعی است؟ آیا هیچ نحو اراده ای از نفس به آنها تعلق نگرفته است؟ یك فعل اگر
فعل نفس باشد، با ارادی بودن مساوی است. در اینجا چه باید بگوییم؟ .
آیا همان طور كه برخی امروزیها می گویند بگوییم یك سلسله كارهای نفسانی
در بدن داریم- كه همان كارهای اختیاری است- و یك سلسله كارهای طبیعی
داریم؟ فلسفه ی دكارت بر همین اساس است. می گوید حساب بدن انسان از روان
انسان جداست. بدن انسان مثل یك مركب طبیعی مادی است كه مستقل از نفس
است. نفس انسان آن است كه فكر و اراده می كند، همین اراده ای كه می شناسیم. هر
كاری كه از حوزه ی اندیشه ی نفس و از حوزه ی اراده ی نفس بیرون باشد از حوزه ی نفس
بیرون است. پس بدن از روح استقلال دارد كما اینكه روح از بدن استقلال دارد.
رابطه ی روح و بدن مثل رابطه ی راكب و مركوب است، كه آن یك موجود مستقل است و
این هم یك موجود مستقل، و در عین حال یك علاقه و ارتباطی كه همان علاقه ی
ركوب باشد میان ایندو وجود دارد. اگر ما در اینجا قائل بشویم كه كارهای طبیعی
مثل حركت قلب مستقل از اراده ی نفس است، به همان ثنویت دكارت قائل شده ایم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 501