بعد حكما به یك نوع فاعلیت دیگری رسیده اند كه دقیقتر است و یك فاعلیت
بینابین است؛ نه می شود آن را «طبعی» نامید و نه «قسری» . این نوع فاعلیت را به
«فاعلیت بالتسخیر» اصطلاح كرده اند كه ظاهراً تا زمان شیخ فاعلیت بالتسخیر از
فاعلیت بالطبع و فاعلیت بالقسر تفكیك نمی شد. اینكه می گوییم فاعلیت بالتسخیر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 496
یك فاعلیت بینابین است از این جهت است كه كار این فاعل از یك طرف شبیه
فاعل بالقسر است، یعنی یك قوه ی ما فوق وجود دارد كه اگر این قوه نبود فاعل این
كار را انجام نمی داد، و از طرف دیگر شبیه فاعل بالطبع است كه فاعل با یك قوه ی
مافوق اتصال پیدا كرده و حالتش عوض شده است، به این معنا كه الان كه با آن
متحد شده، چنین نیست كه فاعل به سبب مثلاً یك ضربه ی خارجی این كار را می كند
بلكه در حال اتصال با قوه ی ما فوق، با او هماهنگ عمل می كند.
همان مثالی كه در جلسه ی قبل عرض كردم مثال خوبی است. گاهی افرادی مقهور
اراده ی افراد دیگر می شوند. در مورد افراد دو گونه مقهوریت داریم. گاهی یك فرد،
مقهور فرد دیگر می شود به این معنا كه مقهور «زور» او می شود. چماق بالای سرش
گرفته كه باید این كار را بكنی و اگر نكنی چنین و چنان می شود. این حالت، اجبار
است. در اینجا اگر این چوبِ بالای سر نباشد او چنین كاری را نمی كند. اما یك
وقت هست كه یك فرد، مقهور «اراده ی» فرد دیگر است، یعنی چنان مجذوب او و
مرید اوست و چنان تحت تأثیر اوست كه هرچه او اراده كند این هم همان را اراده
می كند، نه اینكه او بالجبر او را وادار می كند. البته این حالت تا وقتی است كه این
رابطه محفوظ است، همین قدر كه این رابطه قطع شود مثلاً آن شخصی كه اراده ی
قاهری دارد از دنیا برود مسیر این فرد هم تغییر می كند و به حال اول برمی گردد.