در اینجا ممكن است اشكالی مطرح شود كه تقریباً همین سؤالی است كه اندكی قبل
مطرح شد. ما این سؤال را به صورت دیگری طرح می كنیم.
بحثی است كه هم شیخ و هم مرحوم آخوند تحت عنوان «فی شوق الهیولی الی
الصورة» مطرح كرده اند و از حرفهایی كه شیخ آن را خیلی مسخره كرده همین حرف.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 551
است. می گوید اشبه به تخیلات صوفیه است كه كسی بگوید ماده شوق به صورت
دارد. شیخ با آن همه نبوغی كه داشته و شاید به خاطر غروری كه نسبت به معاصرین
خودش دارد آنها را به چیزی نمی گیرد، ولی در عین حال در مقابل كل علما- چه
گذشتگان و چه آیندگان- همیشه متواضع است. این یك خصلتی است در شیخ كه
هم در مقابل گذشتگان و هم در مقابل آیندگان همیشه تواضع به خرج می دهد. اینجا
هم در عین اینكه این مطلب را اشبه به تخیلات صوفیه دانسته است، می گوید شاید
این مطلبی است كه ما نمی فهمیم و شاید در آینده افرادی پیدا شوند كه معنی این
حرف را درك كنند. آخوند به اینجا كه می رسد می گوید ما از آنهایی نیستیم كه شیخ
به آنها حواله داده، اما بیانی داریم كه با آن می توانیم این مطلب را توجیه كنیم. پس
مرحوم آخوند بر خلاف شیخ شوق هیولی به صورت یعنی شوق ماده به صورت را
توجیه می كند.
حال ممكن است همین مطلبی كه سؤال شد مطرح شود. روی مبنای شیخ كه
قائل نیست ماده شوق به صورت داشته باشد استدلال مرحوم آخوند درست است،
ولی روی مبنای خود ایشان چه مانعی دارد كه آن موجودی كه مشتاق [و ذی غایت ]
است خود ماده باشد؟ ولی این سؤال هم جواب دارد برای اینكه [اولاً: ] شوق ماده به
صورت غیر از شوق ماده به غایت است. [ثانیاً: ] اگر ماده شوق به غایت هم داشته
باشد به اعتبار صورت است، پس باید صورتی باشد تا ماده غایت داشته باشد.
شیخ و همچنین مرحوم آخوند درباره ی رابطه ی علت غایی و علت صوری و
پیوستگی ایندو بحث عمیقی دارند؛ می گویند این صورت است كه متوجه غایت
است و اگر هم ماده متوجه غایت باشد به تبع صورت است. به هر حال شوق ماده به
صورت، شوق ماده به غایت را بدون صورت توجیه نمی كند. تا ما قائل به شوق
صورت به غایت نشویم نمی توانیم [شوق ماده به غایت ] را توجیه كنیم و شوق
صورت به غایت جز اینكه تمام صور در واقع یك صورت باشند و به تعبیر دیگر
لبس بعد از لبس باشد نه خلع و لبس، به گونه ی دیگری قابل توجیه نیست. در اینجا
بحث ما درباره ی سه یا چهار برهان دیگری كه در باب حركت جوهری می شود اقامه
كرد پایان می یابد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 552