چرا می گوییم شی ء در حال حركت ماهیت بالفعل ندارد، مگر ماهیت بالقوه دارد؟
بله، ماهیت بالقوه دارد اما بالقوه در اینجا در برابر فعلیت نیست. همچنان كه در
گذشته گفتیم قوه در اینجا به معنی اجمال در مقابل تفصیل است؛ یعنی بر این وجود
واحد، ماهیات غیرمتناهی صدق می كند، چون این قابلیت را دارد كه برایش
ماهیاتِ غیرمتناهی اعتبار شود. در هر مرتبه از مراتب غیرمتناهیِ شی ءِ در حال
حركت، یك ماهیت اعتبار می شود. پس به یك اعتبار، شی ءِ در حال حركت
ماهیت ندارد آن طور كه اشیاء ساكن ماهیت دارند و به یك اعتبار دیگر شی ءِ در
حال حركت به عدد مراتبی كه برای آن قابل اعتبار است- یعنی به تعداد غیرمتناهی
- ماهیت دارد. شی ءِ در حال حركت به این معنی ماهیت دارد ولی این ماهیت ملازم
با حد داشتن نیست بلكه ماهیت لابشرط است. در گذشته گفتیم كه اگر ماهیات را به
نحو بشرط لا اعتبار كنیم با یكدیگر تضاد دارند ولی ماهیاتی كه به نحو لابشرط
اعتبار می كنیم، همه در شی ءِ در حال حركت جمع هستند. این مثل نبات و حیوان و
انسان است كه انسان به یك اعتبار نبات نیست اما نباتِ بشرط لا نیست. انسان
حیوان هم نیست یعنی حیوان بشرط لا نیست و همین طور جماد بشرط لا نیست.
اما به یك اعتبار دیگر انسان مجمع تمام اینهاست؛ هم نبات است، هم حیوان است و
هم جماد. از همین باب است كه می گوییم عدد 100 به یك اعتبار شامل عدد 90
نیست كه همان اعتبار بشرط لاست و به یك اعتبار دیگر كه همان اعتبار لابشرط
است عدد 90 در ضمن 100 هم هست.
پس جواب شیخ این شد كه اگر مقصود شما از جوهر آنجا كه می گویید: «آیا این
جوهر در وسط اشتداد باقی است یا باقی نیست؟ » وجود جوهر است می گوییم
وجود جوهر باقی است به این معنا كه محفوظ است و حتی بشخصه محفوظ است، و
اگر مراد شما ماهیت جوهر است، ماهیت آن محفوظ نیست و نیازی هم نداریم كه
محفوظ باشد.
پس حافظ وحدت چیست؟ حافظ وحدت باید موضوع باشد و جوهر موضوع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 561
ندارد. پاسخ این مطلب را در گذشته گفتیم و مخصوصاً آقای طباطبایی در یك
حاشیه این مطلب را خوب بیان كرده بودند كه حتی در حركات عرضی هم موضوع
نقشی در حفظ وحدت ندارد. در حركات عرضی، یك عرض در هر مرتبه ای یك
نوع مستقل است. اگر قائل به اصالت وجود بشویم باز همان وجود واحد است كه به
مراتب عرض وحدت می دهد ولی اگر قائل به اصالت وجود نشویم، حتی موضوع
نمی تواند حافظ وحدت باشد، یعنی موضوع نمی تواند شخصیت اعراض را حفظ
كند و این همان برهانی است كه مرحوم آخوند و به تبع ایشان حاجی در
منظومه
اقامه كرده اند:
كون المراتب فی الاشتداد
انواعاً استنار للمراد
یعنی اینكه در مراتب اشتداد، انواع زیادی وجود دارد حتی در حركات عرضی، جز
با اصالت وجود جور در نمی آید و موضوع نمی تواند مشكل را حل كند. در حركات
عرضی در هر آنی موضوع دارای یك ماهیت از آن ماهیت عرضی است و می دانیم
ماهیات با یكدیگر تباین دارند و تشكیك در ماهیت راه ندارد. اگر اصالت با
ماهیت باشد لازم می آید كه وقتی یك جسم از مرتبه ای از یك عرض مثل رنگ به
مرتبه ای بالاتر از آن حركت می كند، انواع غیرمتناهی از رنگ، منفصل از یكدیگر و
در كنار یكدیگر وجود داشته باشند یعنی غیرمتناهی محصور بین حاصرین باشد.
پس اگرچه در اینجا موضوع داریم ولی از موضوع كاری ساخته نیست. لهذا تأكید
كردیم كه اصالت وجود است كه این مسئله را حل می كند نه موضوع. همچنین گفتیم
كه اصلاً در باب حركت جوهری ضرورتی ندارد كه این همه تلاش كنیم و به دنبال
موضوع بگردیم كه موضوع در حركت جوهری چیست؟ ماده است یا «ماده مع
صورةٍ مّا» ؟ البته همچنان كه گفتیم
[1]مرحوم آخوند كه این تلاش را می كند می خواهد
بگوید حتی بر مبنای شما هم در حركت جوهری موضوع وجود دارد، ولی اگر فرضاً
نتوانستیم در باب حركت جوهری موضوعی تصویر كنیم مشكلی پدید نمی آید.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 562
[1] . [این مطلب در جلسه ی سی وهشتم ذیل عنوان «روش مرحوم آخوند در بیان مسائل فلسفی» بیان
شده است. ]