در اینجا آقای طباطبایی با مقدمات دیگری این مطلب را بیان كرده اند و چنان كه
گفتیم در چند جا از جمله كتاب
نهایة الحكمه - در ابتدای فصل دومی كه در بحث قوه
و فعل دارند- و در جلد چهارم
اصول فلسفه بر همین مبنا استدلال كرده اند. البته هم
می توان آن را برهان مستقلی شمرد و هم می توان آن را بیان دیگری از همین برهان
مرحوم آخوند دانست. ایشان از این راه وارد شده اند كه اساساً این قوه و امكانی كه
ما می گوییم وجود دارد چیست؟ شی ء بالقوه و شی ء بالفعل یعنی چه؟ این
[1]را من با
بیان دیگری عرض می كنم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 545
ما در عالم یك «نظامِ دارا شدن» داریم و یك «نظامِ شدن» . یك مثال برای نظام
دارا شدن این است: می گوییم این سیب سبز بود قرمز شد، یعنی دارای سبزی بود و
حالا دارای قرمزی است؛ ولی سیب همان سیب است. اما در نظامِ شدن چنین نیست
كه یك موضوع از اول تا آخر بتمامه به همان نحو كه بوده محفوظ بماند، بلكه
خودش چیز دیگری می شود، مثل اینكه می گوییم نطفه انسان شد. نه این است كه
الآن نطفه بودن این شی ء محفوظ است ولی دارای صفتی به نام انسانیت شده است.
این را می گوییم شدن.
حال كه امكانِ شدن در عالم هست، آیا در هر چیزی امكانِ شدنِ هر چیزی
هست؟ نه. گندم امكان بوته ی گندم شدن را دارد و جو امكان بوته ی جو شدن را دارد.
دانه ی گندم امكانِ بوته ی جو شدن را ندارد و دانه ی جو امكان بوته ی گندم شدن را ندارد.
نطفه ی انسان امكان گوسفند شدن را ندارد و بالعكس.
این معنایش چیست؟ معنایش این است كه میان گذشته و آینده رابطه و نسبتی
وجود دارد و گذشته و آینده با یكدیگر مرتبطند
[2]. واقعاً میان شی ء بالقوه ی امروز و
آنچه كه در آینده وجود پیدا خواهد كرد نسبتی برقرار است.
بعد ایشان می گویند نسبت، دو طرف واقعی می خواهد. میان موجود و معدوم كه
امكانِ نسبت نیست، چون این نسبت یك امر واقعی است. محال است كه دو امر
منفصل با یكدیگر نسبت داشته باشند، چه رسد به اینكه میان دو امری كه یكی الآن
موجود است و دیگری اساساً معدوم است نسبتی باشد. اگر می گوییم میان گذشته و
آینده نسبتی هست از این جهت است كه آینده در حال وجود دارد، یعنی این چیزی
كه الآن وجود دارد خودش مرتبه ای از مراتب آینده است و به تعبیر دیگر آینده برای
حال الآن به نحوی از انحاء وجود دارد. نسبت در واقع میان یك وجود بالفعل و آن
وجودی كه در آینده بالفعل می شود و اكنون معدوم است نیست. اگر می گوییم این
نسبت میان گذشته و آینده هست از این جهت است كه آینده خودش در همین حال
به نحوی از وجود موجود است. از طرف دیگر وجود آینده در حال و وجودش در.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 546
استقبال وجود واحد است نه دو وجود مباین، یعنی مراتب متصل شی ء واحدند و
جز این امكان پذیر نیست.
حال كه وجود [شی ء] در زمان حاضر و وجودش در زمان آینده دو وجود منفصل
نیست، پس در واقع گذشته و آینده یك وجود واحد متصل ممتد است. بنابراین
امكان ندارد كه شی ء، وجود بالقوه در زمان حاضر و وجود بالفعل در زمان آینده
داشته باشد و در عین حال وجود بالقوه و وجود بالفعل آن، دو وجود متباین باشند.
بنا بر كون و فساد چنین چیزی لازم می آید. پس وجود بالقوه و بالفعل یعنی
تشكیك در وجود، ولی تشكیكی كه یك طرفش قوه است و یك طرفش فعل و این
عین حركت است. (اگر نیازی باشد بعد ممكن است من مفصل تر در مورد این برهان
بحث كنم چون خیلی احتیاج به بحث دارد. ) .
به هر حال ایشان اگرچه این برهان را از همان راه قوه و فعل كه مرحوم آخوند
وارد شده است اقامه كرده اند ولی مرحوم آخوند از راه خود ماده وارد شده است و
ایشان از راه امكان و قوه وارد شده اند (امكان و قوه عبارت است از نسبتی كه میان
شی ء گذشته و شی ء آینده هست) و اینكه نسبت دو طرف می خواهد، پس آینده باید
در حال موجود باشد.
[1] . [مراد مقدمه ای است كه در پاراگراف بعد آمده نه كل برهان. ]
[2] . بدیهی است كه «حال» چیزی در مقابل زمان گذشته و زمان مستقبل نیست. اگر زمان را یك امتداد
بگیریم، امتداد گذشته داریم و امتداد آینده، ولی امتداد حال نداریم، چون اگر حال به صورت امتداد
باشد نیمی از آن، گذشته است و نیمی آینده. البته یك مقدار از گذشته و آینده را می توانیم زمان حال
عرفی بدانیم، ولی حالِ واقعی نداریم. حال واقعی «آن» است نه زمان.