از اینجا مرحوم آخوند وارد اشكال معروف در باب حركت كمیه شدند. عین همین
اشكالی كه در حركت در جوهر بوده و شیخ و امثال او از حل آن عاجز مانده و به این
دلیل حركت در جوهر را نفی كرده اند، در حركت كمیه مطرح بوده است، ولی دیگر
نمی توانسته اند حركت كمیه را كه امری محسوس است نفی كنند. از یك طرف
می دیدند حركت كمیه موجود است و از طرف دیگر همان طور كه در حركت
جوهری حركت بلاموضوع باقی می ماند در حركت كمیه هم حركت بلاموضوع باقی
می ماند. اینجا بود كه شیخ عاجز مانده بود و در جواب شاگرد خود احتمالاتی به
صورت «لعلّ» چنین باشد و «لعلّ» چنان، مطرح كرده بود كه این «لعلّ» ها نشان
می دهد كه خود شیخ هم ایمانی به آن احتمالات ندارد و در آخرش می گوید شاید
بعدها قضیه حل شود. وقتی تلمیذ اصرار می كند كه اگر استاد لطفی بكنند، شیخ
می گوید: اگر بتوانم؛ یعنی نمی توانم و حرفی ندارم. شیخ اشراق هم به نحو دیگری در
باب حركت كمیه دچار اشكال شده بود. مرحوم آخوند گفت هیچ اشكالی در باب
حركت كمّی هم وجود ندارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 462
توضیح اشكال این بود كه با توجه به اینكه مقدار از لوازم جسم است، در حركت
كمّی چه چیزی موضوع است؟ آیا «جسم بلامقدار» موضوع است یا «جسم مع
المقدار» ؟ جسم بلامقدار كه نداریم. اگر جسم مع المقدار بخواهد موضوع باشد با
توجه به اینكه موضوع باید باقی باشد پس جسم با مقدارش باید باقی باشد پس
مقدار جسم تغییر نمی كند. جواب این است كه در اینجا جسم، متحرك در مراتب
مقدار است و آنچه باقی است جسم است مع «مقدارٍ مّا» . در باب فصل و وصل و
امثال آن هم مطلب عیناً از همین قبیل است. این یكی از جوابهایی است كه مرحوم
آخوند به اشكال بقای موضوع داده است.