بسم اللّه الرحمن الرحیم.
«اقول: إن بهمنیار ذكر هذه الشبهة ناقلاً و إیّاها. . . »
[1]. .
شبهه ی امام رازی درباره ی خروج شی ء از قوه به فعل را نقل كردیم. مرحوم آخوند پس
از نقل این شبهه می فرمایند بهمنیار- كه شاگرد بوعلی بوده است- این شبهه را از
بعضی از قدما نقل كرده است. معلوم می شود این شبهه قبل از فخر رازی هم وجود
داشته است. ممكن است امام رازی آن را از آنها گرفته باشد و یا از ذهن خودش
باشد. جوابی كه بهمنیار و دیگران به این شبهه داده اند این بوده است كه این ایراد،
حركت قطعیه (الحركة بمعنی القطع) را ابطال می كند اما حركت توسطیه (الحركة
بمعنی التوسط) را ابطال نمی كند.
در جلسه ی گذشته عرض كردیم كه این اشكال در باب حركت نظیر حرفی است كه
متكلمین در باب حقیقت جسم دارند. دیگران جسم را یك حقیقت واحد متصل
دارای ابعاد سه گانه می دانند در حالی كه متكلمین معتقدند كه آن جوهر قابل ابعاد
ثلاثه به نام جسم كه ما در خارج می بینیم وجود عینی ندارد؛ حس ما آن را به این.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 41
شكل می بیند. جسم در واقع انبوهی از ذراتی است كه هركدام به تنهایی نه طول
دارند، نه عرض و نه عمق. این ذرات از آن جهت كه قائم به شی ء دیگری نیستند
جوهر هستند و از آن جهت كه خالی از ابعاد سه گانه هستند آنها را «جوهر فرد» و یا
«جزء لایتجزی» می نامند. پس شیئی كه در خارج می بینیم و خیال می كنیم حقیقتی
دارای سه بعد و سه كشش است، در واقع مجموع واحدهایی است كه هیچ كششی
ندارند. از مجموع اموری كه بُعد ندارند امری بعددار به وجود آمده است. قهراً
«مجموع امور» امر مستقلی نیست، امری اعتباری است مثل مجموع انسانها. آنها در
باب جسم چنین نظری دارند.
شبهه ی فخر رازی در باب حركت عیناً چنین نظریه ای است. می گوید حركت را كه
امری ممتد و متصل در طول زمان می بینید و خیال می كنید یك شی ء ممتد متصل در
طول زمان و به عبارت دیگر خروج تدریجی شی ء از قوه به فعل در طول زمان
است، در واقع این طور نیست بلكه وجودهای متكثرند كه هر وجود به تنهایی طول
زمانی ندارد. هر حركتی مجموعی از وجود پیدا كردنهاست كه هیچ كدام از این
وجودها طول زمانی ندارد، بُعد زمانی و انقسام زمانی ندارد، یعنی قبل و بعد ندارد.
هركدام به تنهایی یك امر دفعی است كه نه قبل و بعد دارد و نه ابتدا. ما این مجموعِ
بودنها را كه در مجاورت یكدیگر قرار گرفته اند، شی ء واحد خیال می كنیم و اسمش
را «خروج تدریجی شی ء از قوه به فعل» گذاشته ایم. یك شی ء كه حركت می كند
گمان می كنیم این حركت، یك شی ء واحدِ ممتد به امتداد زمان است. فخر رازی
می گوید همین حركت وجودهای بسیار زیاد «لاتعدّ و لاتحصی» در كنار یكدیگر
است. بنابراین این جسم كه حركت می كند در آنِ اول در یك نقطه قرار می گیرد و در
آنِ دوم در نقطه ی دیگر. بودنش در این نقطه در كنار بودنش در نقطه ی دیگر قرار گرفته
است نه اینكه بودنش در این نقطه و بودنش در آن نقطه یك وجود كشش دار است.
بعضی از متكلمین كه در باب حركت و حتی در باب سكون گفته اند (و در
معالم هم
نقل می كند) كه حركت و بلكه سكون «تجدّد اكوان» است، تقریباً چنین معنایی را
قصد كرده اند. پس به طور خلاصه همان طور كه ما یك جسم را به صورت یك
واحد متصل ممتد به سه بعد می بینیم و در واقع مجموعی از ذرات كوچك خالی از
بعد است، حركت را هم كه به صورت یك شی ء واحدِ ممتدِ متصل می بینیم، در واقع
مجموعی از بودنهاست به طوری كه هیچ بودنی امتداد ندارد. این تقریر اشكال.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 42
- بهمنیار و امثال او گفته اند این ایراد بر حركت قطعیه وارد است نه بر حركت
توسطیه؛ پس حركت به معنی قطع را نفی می كند ولی حركت به معنی توسط را ابطال
نمی كند.
[1] .
اسفار ، ج 3، مرحله ی 7، فصل دهم، ص 27.