مرحوم آخوند می گوید این حرف شیخ درست نیست كه حركت مفید غیریت است،
بلكه حركت به حیثی عین غیریت است. حركت با غیریت دو مفهوم هستند ولی
مصداقاً یك چیز هستند. اینجا ما دو چیز نداریم كه یكی حركت و دیگری اثر
حركت (غیریت) باشد، چون حركت همان خروج شی ء است از قوه به فعل، خروج.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 33
شی ء است از حالتی به حالتی، نه چیزی كه سبب خروج از حالتی به حالتی دیگر
می شود كه مرحوم آخوند این مطلب را بعدها تكرار می كند و حرف خوبی هم
هست. اگر حركت چیزی بود كه به سبب آن چیز، شی ء از حالی به حالی خارج
می شد حرف شما درست بود ولی حركت عبارت است از نفس خروج شی ء از حالی
به حالی؛ همین نفس خروج شی ء از حالی به حالی مساوی است با غیر بودن حالی
با حال دیگر. «مغایرت حالی با حالی» و «خروج از حالی به حالی» دو مفهوم
هستند ولی یك مصداق دارند. پس حركت عین خروج از حالی به حالی و در عین
حال عین غیریت حالی با حالی است. پس این ایراد شیخ وارد نیست.
شیخ از بعضی نقل كرده است كه گفته اند حركت عبارت است از «طبیعت
نامحدود» . شیخ گفته است این هم یك تعریف حسابی نیست؛ «طبیعت نامحدود»
یعنی چه؟ ! بعد گفته است این تعریف شامل خود كلمه ی «لا نهایت» هم می شود. آیا
«لا نهایت» هم یعنی حركت؟ اگر گفتیم ابعاد عالم غیر متناهی و لا نهایت است، آیا
معنایش حركت است؟ زمان را ما لا نهایت می دانیم. آیا زمان عین حركت است؟
زمان مقدار حركت است نه عین حركت، پس این تعریف درست نیست.
مرحوم آخوند در اینجا به قول حاجی حتی كلمه را هم تأویل می كند. آنها گفتند
حركت طبیعت نامحدود است. لفظ طبیعت از آن الفاظی است كه در فلسفه به معانی
متعدد به كار برده می شود و یكی از معانی اش طبیعت جوهری است. فوراً مرحوم
آخوند این تعریف را این گونه حمل كرده كه ما در محل خودش خواهیم گفت كه
طبیعت جوهری، خودش متحرك است و عین حركت است. كأنه می خواهد بگوید
شاید آن كسانی كه گفته اند «حركت، طبیعت نامحدود است» مقصودشان از طبیعت،
مطلق ماهیت نبوده بلكه مقصودشان طبیعت جوهری بوده است. این هم یك توجیه
و تأویلی است ولی هیچ ضرورتی به این توجیه و تأویل ها نیست.
تا اینجا چند تعریف مطرح شد. در وسط این تعریفها یكدفعه مرحوم آخوند تحت
عنوان «عقدةٌ و حلٌ» به اشكال، شبهه و به عبارت دیگر تشكیكی از امام فخر
رازی
[1]می پردازد. بعد دوباره سراغ تعریفات دیگر می رود و حال آنكه بهتر بود
این.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 34
«عقدةٌ و حلٌ» را در آخر تعریفات می آورد.
[1] . فخر رازی قهرمان تشكیك است و فكرش فوق العاده در این مسائل قوی است و تشكیكات او هم
فوق العاده به فلسفه خدمت كرده، چون ناخن می زده و از همین ناخن زدنها خیلی حرفها پیدا شده
است. می گویند: «إنّ حیاة العلم بالنقد و الرد» . در علم، مثل هر چیز دیگر، اگر بنا بشود كه بحث و نقد و
انتقاد و ایراد نباشد، عیبها رفع نمی شود و حرفهای جدیدتر پیدا نمی شود. فخر رازی اگرچه معمولاً
یك نقش منفی در مسائل داشته و كمتر فكر اثباتی دارد ولی همان فكر منفی اش خیلی كار كرده
است. از جمله دیگر خصوصیات او این است كه به شجاعت معروف است و شاید تا انسان شجاع نباشد،
[این گونه ] تشكیك نكند. او شخصیتهای گذشته را به چیزی نمی گیرد كه بعد به خودش جرأت ندهد
كه ایراد كند به این دلیل كه بزرگان چنین گفته اند و ما را نرسد كه به حرفهای آنها ایراد بگیریم! نه، خیلی
شجاع است و حتی در تفسیرش هم این شجاعت را اعمال كرده است. گفته شده است كه او از همه ی
مفسرین در این جهت شجاعتر است كه در خودش قدرت طرح اشكالات را می بیند و همیشه
اشكالات را می شكافد كه البته در مقام جواب هم برمی آید. حال جوابها را هم خیلی خوب داده باشد
یا نداده باشد، مسئله ی دیگری است. حتی در همان تفسیرش هم این طور نیست كه اگر اشكالی به
ذهنش بیاید، سَنبل كند و رد بشود. خلاصه در همه جا اشكالات را طرح كرده و در مقام جواب هم
برآمده است.