بوعلی دو ایراد بر تعریف فیثاغورسی گرفته است، همین تعریف كه حركت عبارت
است از غیریت. بوعلی گفته است حركت مستلزم غیریت است، حركت مفید
غیریت است نه اینكه حركت عین غیریت است. یعنی به سبب حركت، غیریت به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 32
همان معنا كه شما می گویید (اینكه شی ء خودش غیر از خودش باشد یا حالت
شی ء در این حال غیر از حالت شی ء در حال دیگر باشد) حاصل می شود. اگر شیئی
[مثلاً حركت ] مفید شی ء دیگر [مثلاً غیریت ] شد نمی توان گفت شی ء اول همان
شی ء دوم است. بعلاوه طبق این تعریف لازم می آید كه بگوییم هر شیئی كه مغایر با
شی ء دیگر باشد متحرك است؛ همان ایرادی كه قبلاً گفتیم.
سبك مرحوم آخوند همیشه این است كه حرفهای قدما را نوعی توجیه و تأویل
كند. افلاطون گفت: «الحركة خروج عن المساواة» . برای اینكه كسی نگوید این تعریف
شامل تغییرات دفعی هم می شود مرحوم آخوند فوراً گفت مقصود از خروج از
مساوات این است كه شی ء را در هر آنی كه در نظر بگیریم با آنِ دیگر یكسانی
ندارد. این توجیهی بود كه مرحوم آخوند قبلاً كرده بود. اگر ما باشیم و این عبارت
فیثاغورس ایراد [دوم ] شیخ وارد است. صرف غیر بودن تعریف حركت نیست؛
غیریت چه چیز با چه چیز؟ دو امر مباین هم غیر یكدیگر هستند. بعلاوه، حتی اگر
غیریت شی ء با خودش هم مراد باشد باز تعریف صحیح نیست زیرا در تغییر دفعی
هم غیریت هست. اگر در یك شی ء آناً تغییری پیدا بشود نه تدریجاً، باز غیریت
هست و حال آنكه حركت نیست. در مفهوم حركت «تدرّج» ، «یسیراً یسیراً» و
«زمان» هست و حال آنكه در تغییرات دفعی «آن» است نه زمان
[1].
[1] . سؤال: در كلمه ی غیریت، تدریج نیست.
استاد: در كلمه ی خروج هم تدریج نیست. «تدریج» را ناچار مرحوم آخوند اضافه كرده است. آنها
می گفتند غیریت. مرحوم آخوند مسلم گرفته است كه مقصودشان مطلق غیریت نیست بلكه غیریت
است از حیث اینكه شی ء در هر آنی غیر خودش در آنِ دیگر باشد. وقتی گفتیم در هر آن، این دیگر
می شود تدریج. در خروج هم می گوییم خروج شی ء در هر آن از حالی به حالی، نه در یك آن. اینها
مسائل خیلی مهمی نیست؛ بعد كه بخواهیم این تعریفات را جمع بندی كنیم نتیجه گیری می كنیم.