ادلّه ی وجود ذهنی را طبق آنچه كه حاجی ذكر كرده است بحث كردیم و گذشتیم.
بعد گفتیم كه در اینجا یك بحثی هست و آن بحث این است كه آیا این ادلّه برای
اثبات وجود ذهنی به همین معناست كه فلاسفه مدعی هستند كه ماهیت اشیاء در
ذهن پیدا می شود، یا اینكه این ادله از اول برای اثبات این مدعا آورده نشده است؟
حاجی مطلب را به شكلی آورده است كه این سه دلیل را برای اثبات همان مدعای
حكما كافی می داند نه فقط برای نفی قول به اضافه. اما مطابق آن تاریخچه ای كه ما
عرض كردیم این ادلّه بیشتر برای همان نفی قول به اضافه آورده شده است؛ یعنی
فقط برای اثبات این است كه در ذهن چیزی وجود دارد، صرف یك اضافه و نسبتی
میان عالم و معلوم نیست كه یك كیفیت یا شبه كیفیتی در ذهن وجود پیدا نكرده
باشد؛ و لهذا از راه معدوم بودن معلوم در خارج كه در ذهن موجود می شود، و از راه
جزئی بودنش در خارج كه در ذهن خصلت كلی پیدا می كند، و از راه مخلوط
بودنش در خارج كه در ذهن حالت صرافت پیدا می كند، اقامه ی برهان نموده اند و
می گویند وقتی ما اشیاء را با این حالت درك می كنیم و انطباقی با خارج ندارد پس
این دلیل بر این است كه در ذهن یك چیزی وجود پیدا كرده است و تنها یك نسبت
محض میان عالم و معلوم نیست؛ كه در این جلسه دیگر در این جهت بحثی نیست؛
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 256
یعنی برای ما هم الآن دیگر تردیدی در این جهت نیست كه بگوییم آیا اصلا در ذهن
چیزی وجود پیدا می كند یا نه. قطعا چیزی وجود پیدا می كند اما اینكه آیا مدعای
خود فلاسفه را كه می گویند آنچه كه در ذهن وجود پیدا می كند رابطه اش با شی ء
خارجی رابطه ی ماهوی است، با همین ادلّه می شود ثابت كرد یا نه، محل اشكال است.
با اینكه این مطلب محل اشكال است ولی اصل مدعا محل اشكال نیست؛ یعنی
این را ما از غیر آقای طباطبائی نشنیدیم و شاید ایشان اول بار متوجه همین نكته
شده بودند (و بعد هم كه ما از نظر تاریخی تحقیق كردیم دیدیم قضیه از همین قرار
است) كه حكما اصل مدعا را مسلّم گرفته اند و بعد رفته اند دنبال نفی قول به اضافه.
شیخ اشراق یك برهان اقامه كرده است بر مدعا كه همان برهان او برای اثبات
مدعای حكما كافی است. آقای طباطبائی می گویند حكما اصل مطلب را مفروض
گرفته اند، بعد رفته اند دنبال نفی قول به اضافه.