كلمه ی «اشتراك» به دو معنی به كار می رود: یكی وقتی كه لفظی كلیت دارد و
معنایی وسیع و گسترده دارد، و دیگر وقتی كه یك لفظ نه به دلیل معنای وسیع و
گسترده اش بلكه به اعتبار وضعهای متعدد به كار می رود و اشتراك پیدا می كند، مثل
لفظ شیر در زبان فارسی. این نوع دوم را «اشتراك لفظی» می گویند.
در باب مشترك معنوی، مطلب از این قرار است كه ما یك لفظ داریم، یك
معنی عام داریم و یك عده افراد. لفظ به ازای معنی عام قرار می گیرد، معنی عام خود
به خود بر افراد كثیر دلالت می كند؛ این می شود «مشترك معنوی» . مشترك لفظی این
است كه ما یك معنی عام نداریم، فقط یك عده افراد داریم؛ یك دفعه این لفظ را
برای این معنی وضع كرده اند، دفعه دیگر برای این معنی دیگر، و دفعه دیگر برای آن
معنی دیگر. درست مثل اسم گذاری هاست كه حسن را یك دفعه آقای زید برای
خودش وضع می كند، آقای عمرو هم جداگانه برای خودش وضع می كند؛ یعنی یك
لفظ است كه مكرر وضع شده است.
اكنون سؤال این است كه آیا لفظ «وجود» یا «هستی» كه در مورد همه اشیاء به
كار می رود و می گوییم انسان هست، هوا هست، و. . . یك معنی عام و گسترده دارد
كه می توان آن را در این موارد به كار برد یا اینكه اشتراك لفظی در كار است؟ با تعقّل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 43
معلوم می شود كه اشتراك لفظی در كار نیست، زیرا اشتراك لفظی همیشه مواردش
معدود است، حداكثر مثل لفظ «عین» است كه گر چه معانی متعدد و زیادی دارد ولی
بالاخره آن معانی معدود است، امّا موارد كاربرد لفظ وجود معدود نیست و در مورد
هر شی ء به كار می رود.
در مسائل وجود، این مسأله ی اشتراك معنوی وجود یگانه مسأله ای است كه از
زمان ارسطو مطرح بوده است. این مسأله در حد خود چندان مهم و ارزشمند به نظر
نمی رسد، امّا پایه ی یك مسأله ی دیگر قرار گرفته است كه آن در فلسفه ارسطو مطرح
نبوده و بعدها مطرح شده است و آن مسأله ی وحدت وجود است.
مسأله ی وحدت وجود غیر از اشتراك معنوی وجود است. اشتراك معنوی وجود
به مفهوم وجود برمی گردد و منظور از آن این است كه آیا تصوری كه ما از هستی
داریم تصوری وسیع و گسترده است یا نه؟ وحدت وجود راجع به حقیقت وجود و
متفرع بر اصالت وجود است. اگر قائل به اصالت وجود نباشیم وحدت وجود از نظر
علمای ما معنی ندارد. این نوع وحدتی كه حكمای ما می گویند وحدت خاصی
است كه تا مسأله ی اصالت وجود قبلا محقق نشده باشد این نوع وحدت وجود بی
معنی است. ولی در فلسفه های جدید هر فلسفه ای كه قائل به نوعی وحدت است،
یعنی قائل به نوعی «مونیسم» است به وحدت وجود ترجمه می شود
[1]، و این درست
نیست. فروغی در سیر حكمت در اروپا گویا وحدت وجود برایش مبهم بوده است، در
هر جا به نوعی وحدت رسیده گفته است كه وحدت وجود است، و این غلط است. به
هر حال این مسأله اشتراك معنوی وجود بعدها پایه و مبنای وحدت وجود قرار
می گیرد و از این جهت است كه مسأله با ارزشی است و از امّهات مسائل به شمار
می رود
[2].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج9، ص: 44
[1] . - من همیشه به «اصالت وحدت» ترجمه می كنم.
[2] . - لابد حكمای ما از طرح اشتراك لفظی و معنوی وجود یك غرضی داشته اند؛ غرض چیست؟
استاد: در میان متكلمین اسلامی افرادی بوده اند كه گفته اند وجود مشترك لفظی است نه
معنوی. به این بحث خواهیم رسید (در همین درس) . در «كلام» به طور كلی بحثی مطرح
بوده است به نام تشبیه و تنزیه. در اوصاف خدا ما باید به تنزیه یا تشبیه بپردازیم. تنزیه
یعنی نفی هر گونه تشابه بین خالق و مخلوق تا آنجا كه هر لفظی را- مثلا لفظ عالم را- كه
در مورد او به كار می بریم باید نه به آن معنایی باشد كه در مورد انسان و در سایر موارد به
كار می بریم. این سخن را در مورد لفظ «موجود» هم گفتند و از اینجا به اشتراك لفظی وجود رسیدند.
بعضی نیز راه تشبیه را گرفتند و تا آنجا پیش رفتند كه مجسمه شدند و گفتند در قرآن كه
آمده است خداوند سمیع و بصیر است، چه اشكالی دارد كه برای او ابزار سامعه و ابزار
باصره هم فرض كنیم.
این بحث در قرن دوم پیدا شده و احادیث مربوط به آن هم زیاد است. مسأله ی تعطیل هم
از همین جا ناشی می شود. تعطیل یعنی تعطیل عقل. آنها كه به تنزیه مطلق قائل شدند و
معنای مشترك را طرد كردند فقط الفاظ قرآنی را مشترك دانستند و خدا هم برای آنها
مجهول مطلق شد. نظر اینها این است كه حتی وقتی می گوییم هستی مطلق و می گوییم
خدا هستی دارد، معنای همین هستی را هم نمی فهمیم؛ و این تعطیل است. شاید ارسطو
هم از اول این بحث را به سائقه ی همین نزاع طرح كرده است. لابد او هم می خواسته بگوید
تفاوت خدا با سایر موجودات در تفاوت معنی هستی نیست، در چیزهای دیگر
است. اگر این جنبه را در نظر نگیریم این بحث یك بحث لغوی است.