ممكن است خوانندگان محترم از خود بپرسند چه چیزی موجب شده كه
طرفداران ماتریالیسم دیالكتیك در باب حقیقت و خطا اینطور نظریه ها از قبیل نظریه ی
تغییر و تكامل مفاهیم و نظریه ی اجتماع صحیح و غلط و امثال اینها را بدهند و حال آنكه
با اندك تأمل بطلان این نظریه ها روشن است.
ولی باید دانست كه ماتریالیسم دیالكتیك از لحاظ «اصول و مبانی اولیه» در
وضعی قرار گرفته كه اگر این دو نظریه را قبول نكند یعنی مفاهیم را غیر متغیر، و صحیح
و غلط را غیر قابل جمع بداند در بن بست عجیبی قرار می گیرد كه راه بیرون شدن
ندارد زیرا:
نخستین اصل و مبنای اوّلی این فلسفه اصالت ماده علی الاطلاق (ماتریالیسم)
و نفی ماوراء الطبیعه است.
اصل دوم این فلسفه اصل تجزّم (دگماتیسم) است. این فلسفه برای آنكه از
بحثهای خود برای نفی ماوراء الطبیعه نتیجه ی یقینی و قطعی بگیرد در مورد این اصل از
سیستمهای فلسفه ی نظری و تعقلی پیروی می نماید و بر خلاف سیستمهای فلسفه ی حسی
كه از اظهار جزم و یقین مطلق خودداری می كنند جزم و یقین را شعار خود قرار
می دهد.
اصل سوم این فلسفه اصل اصالت حس و تجربه (امپیریسم-
empirism ) است.
ماتریالیسم دیالكتیك منطق تعقلی را كه فلاسفه ی عقلی به آن اعتماد می كنند منكر است
زیرا به حسب عقاید مخصوص به خود در باب روح و كیفیت پیدایش علوم و ادراكات،
«بدیهیات اولیه ی عقلانی» را- كه فلاسفه ی عقلی برای آنها ارزش یقینی و ثابت قائل
بودند و مدعی بودند تنها مسائلی را می توان یقینی خواند كه متكی به بدیهیات اولیه ی
عقلانی باشد- نمی تواند بپذیرد، بلكه عقیده دارد تنها منطق قابل اعتماد «منطق
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 228
تجربی» است.
ماتریالیسم دیالكتیك در مورد این اصل (بر خلاف اصل دوم) از فلاسفه ی حسی
پیروی می كند ولی با این تفاوت كه فلاسفه ی حسی، حس و تجربه را از جنبه ی مثبت فقط
دلیل می گیرند نه از جنبه ی منفی و لهذا مسائل ماوراء الطبیعه را كه ماوراء حس و تجربه
است از قلمرو تحقیقات خود خارج می دانند ولی ماتریالیسم دیالكتیك هم از جنبه ی
مثبت و هم از جنبه ی منفی به «حس» اعتماد می كند و می گوید هر چه محسوس است
راست است و هر چه محسوس نیست دروغ است و لهذا معیار و مقیاس كلی برای
نفی و اثبات هر چیزی (حتی ماوراء الطبیعه) علوم طبیعی جدید است كه متكی به
حس و تجربه است.
این سه اصل نامبرده (اصل اصالت ماده، اصل تجزّم، اصل اصالت حس) اصول
و مبانی اولیه ی ماتریالیسم دیالكتیك به شمار می رود.
ماتریالیسم دیالكتیك با قبول این سه اصل با هم، دچار حیرت و اشكال و
بن بست می شود زیرا:
اگر مانند سیستمهای فلسفه ی تعقلی «بدیهیات عقلیه» را بپذیرد و قیافه ی متافیزیسم
به خود گرفته یك فلسفه ی تعقلی خالص بشود، علاوه بر آنكه با عقاید مخصوص وی در
باب روح و خواص روحی منافی است اصل سوم (اصالت حس) خود را از دست داده
و در نتیجه نخواهد توانست استدلالات فلسفی و نظری الهیون را به بهانه ی اینكه «در
علوم حسی نشانی از این گفته ها نیست» منكر شود، و اگر مانند سیستمهای حسی تنها
به مسائل علوم حسی اعتماد كند و همان ارزشی را كه قاطبه ی دانشمندان حتی خود
حسیون برای علوم حسی قائلند (ارزش احتمالی و ظنّی) قائل شود اصل دوم (اصل
تجزّم) خود را از دست داده و در نتیجه نخواهد توانست به طور جزم و یقین در عقاید
فلسفی خود اظهار نظر كند، مثلاً با جزم فتوا بدهد كه غیر از ماده و خواص ماده چیزی
نیست (ماده وجود) .
و اگر بخواهد همان ارزشی را كه فلاسفه ی عقلی و متافیزیسینها برای بدیهیات
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 229
عقلیه قائل بودند (ارزش یقینی غیر قابل تخلف) برای مسائل و فرضیه های علوم
حسی قائل شود پس با تجدید نظرها و كشف خلافها چه كند؟
برای رهایی از این بن بست، این راه به نظرش رسیده كه برای مسائل تجربی و
فرضیه های علوم طبیعی ارزش یقینی قائل شود و تجدید نظرها و كشف خطاها را از راه
«تغییر حقیقت» و «امكان اجتماع صحیح و غلط» توجیه كند و بگوید حقیقت و خطا، و
صحیح و غلط، و صدق و كذب با هم منافاتی ندارد، هم قانون علمی قرن گذشته
صحیح و حقیقت بود و هم قانون علمی امروز كه مخالف آن است، زیرا حقیقت هر
روز تغییر می كند و لهذا در قرن گذشته كه می گفتند «اتم بسیط است و قابل تجزیه
نیست» صحیح بود، امروز هم كه می گویند «اتم بسیط نیست بلكه مركّب است از
اجزاء زیادی» نیز صحیح است و هر دو یك حقیقت اند كه تغییر كرده و تكامل یافته.
آیا اگر شما بجای طرفداران ماتریالیسم دیالكتیك بودید راه فرار دیگری از
اشكال بالا پیدا می كردید؟
و آیا دانشمندان مادی چاره ای داشتند جز آنكه با این سفسطه (ببخشید تحقیق
عمیق! ) خود را خلاص كنند؟
البته یك سلسله اشتباهات فلسفی دیگر نیز كه دامنگیر این آقایان شده كمك
كرده است كه فرضیه ی «تكامل حقیقت» و فرضیه ی «امكان اجتماع حقیقت و خطا» را
بسازند، ولی تردیدی نیست كه گرفتاری در این بن بست و پیدا كردن راه فراری برای
رهایی از آن، دخالت زیادی داشته است.
چنانكه از كلمات مادیین هویداست همیشه نتیجه دادن عملی را گواه بر صحت و
ارزش نظری یك فرضیه می گیرند، آنگاه نتیجه می گیرند كه چون دو قانون علمی
مخالف، هر دو در عمل نتیجه ی مثبت داده اند پس هر دو حقیقت بوده اند.
ما در مقدمه ی این مقاله روشن كردیم كه نتیجه ی عملی دادن گواه بر صحت و ارزش
نظری یك فرضیه نیست و ضمناً توضیح دادیم كه هیچیك از دانشمندان نتیجه ی عملی را
دلیل بر ارزش نظری نمی گیرند، در اینجا نیازی به تكرار نداریم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج6، ص: 230