وَ الحَقُّ ماهِیَّتُهُ اِنِّیَّته
اِذ مُقتَضِی العُرُوضِ مَعلُولِیَّتُه
حقّ متعال ماهیتش عین وجودش است زیرا مقتضای
عروض (عروض وجود بر ماهیت) معلولیت وجود است
شرح: جای واقعی این مسأله اینجا نیست، بلكه در «الهیّات بالمعنی الاخصّ»
است. كسانی كه این مسأله را در اینجا ذكر می كنند در الهیات بالمعنی الاخص نیز آن
را تكرار می كنند. این مسأله در اینجا استطراداً و به مناسبت مسأله ی «مغایرت وجود با
ماهیّت» آورده می شود.
بحث در این است كه آیا ذات اقدس واجب الوجود، مانند ممكنات، هم هستی
دارد و هم چیستی، یعنی در ذات او نیز مانند ممكنات دو حیثیت تشخیص داده می شود،
و یا اینكه دو حیثیتی بودن از خواص ممكنات است و ناشی از محدودیت وجود است،
وجود كامل و تمام كه عدم در او راه ندارد «یك حیثیتی» است و چیستی او عین هستی
او است؟
حكما پاسخ می دهند كه: ذات حق یك حیثیتی است. او وجود محض است و
ماهیّت را در او راه نیست. اینكه ذاتی فرض شود كه وجود عارض او شده است از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 217
مختصات ممكنات است. حكما معمولاً برهانی بر این مطلب اقامه می كنند كه در
مصراع دوم این بیت ذكر شده است و آن اینكه اگر ذات حق تعالی دو حیثیتی باشد
لازم می آید وجودش عارض ماهیتش باشد و لازمه ی عروض وجود بر ماهیّت، معلولیت
وجود است و معلولیت وجود واجب محال است، خواه آنكه فرض شود معلولِ علت
خارجی است زیرا واضح است چیزی كه وجود خود را از علت خارجی كسب كرده
است واجب الوجود نیست بلكه ممكن الوجود است، و خواه آنكه فرض شود وجود
واجب معلول ذات و ماهیت واجب است. این شق را بیت بعدی توضیح می دهد:
فَسابِق مَعَ لاحِق قَد اِتّحَد
أو لَم تَصِل سِلسِلَة الكُونِ لِحَدّ
پس وجود پیشین با وجود پسین یكی می شود
یا سلسله ی وجودات به جایی منتهی نمی گردد
شرح: یعنی اگر وجود واجب، معلول ذات واجب باشد، لازم می آید كه ذات
واجب در مرتبه ی قبل از وجودش تحقق داشته باشد، زیرا علت بر معلول تقدم وجودی
دارد. اگر واجب تعالی ذاتی داشته باشد و وجودی، و ذاتش تحقق و وجودی قبل از
وجودش داشته باشد یا این است كه آن وجود مقدم عین همان وجود معلول است كه
مؤخر است، پس لازم می آید «اتحاد سابق و لا حق» و به عبارت دیگر لازم می آید
«تقدم شی ء بر نفس» كه البته محال است، و یا این است كه آن وجودِ مقدم غیر از وجود
مؤخر است. نقل كلام می شود به آن وجود مقدم كه آن نیز بنا به فرض عارض بر
ماهیت است و چون عارض است معلول است و چون معلول ذات است پس ذات باید
وجودی قبل از این وجود معلول داشته باشد. بار دیگر نقل كلام می شود به وجود قبل
از این وجود، آن نیز چون عارض است معلول است و چون معلول ذات است مسبوق
است به وجود قبلی و هكذا الی غیر النهایه، پس لازم می آید ذات حق دارای بی نهایت
وجود ذات باشد كه هر كدام معلول دیگری است و این تسلسل است و محال است
[1].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج5، ص: 218
[1] . شك نیست كه حق تعالی وجود محض است، و براهین متقن بر آن اقامه می شود، ولی برهانی كه در بالا نقل شد
فوق العاده ضعیف است، زیرا اساس این برهان این است كه وجود عارض ماهیت است و هر عارضی معلول
است، و حال آنكه بنا بر اصالت وجود، ماهیت از لوازم وجود است و در نیازمندی و عدم نیازمندی به علت تابع
وجود است، اگر وجودی واجب و مستغنی از علت باشد ماهیت آن نیز بالتبع واجب و مستغنی از علت است
(رجوع شود به سفر سوم اسفار، همین فصل) .