در
کتابخانه
بازدید : 24510تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد للّه رب العالمین باری الخلائق اجمعین و الصلاة و السلام علی عبد اللّه و رسوله، و حبیبه و صفیه، و حافظ سره و مبلغ رسالاته، سیدنا و نبینا و مولانا ابی القاسم محمد (ص) ، و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم:

اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ [1].
در عرف ما این طور معروف است كه به بعضی از افراد می گوییم «مؤمن» .

می گوییم فلان كس مرد مؤمنی است. مقصود این است كه مرد عابد و متعبّدی است؛ یعنی واجباتش را انجام می دهد، مستحبّات را هم زیاد انجام می دهد، زیارت می رود،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 138
نافله می خواند، ذكر زیاد می گوید. امّا درباره ی فرد دیگری كه دارای این مشخّصات نیست، می گوییم فلان كس آدم مؤمنی یا آدم مقدّس مآبی نیست. این، اصطلاح عرف است ولی یك اصطلاح هم قرآن دارد. قرآن به بعضی از مردم می گوید «مؤمن» و به بعضی دیگر می گوید «كافر» و غیر مؤمن. مؤمن در اصطلاح قرآن یعنی چه؟ یعنی صاحب ایمان. غیر مؤمن یعنی كسی كه فاقد ایمان است. ایمان یعنی چه؟ از خود ایمان شروع بكنیم.

ایمان، مربوط به دل، قلب و اعتقاد است و این، نصّ قرآن مجید است.

عدّه ای از اعراب بادیه نشین آمدند خدمت پیغمبر اكرم (ص) و گفتند: «آمنّا یا رسول اللّه» ما ایمان آوردیم. آیه ی قرآن نازل شد: «قالَتِ اَلْأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمّا یَدْخُلِ اَلْإِیمانُ فِی قُلُوبِكُمْ» یعنی گروهی از اعراب بادیه نشین آمدند [2] نزد تو (پیغمبر) و گفتند ما ایمان آوردیم. به آنها بگو: شما نگویید ما ایمان آوردیم، بگویید ما اسلام آوردیم. اسلام آوردن یعنی شهادتین را به زبان آوردن، ولی ایمان مربوط به دل و قلب است، مربوط به اعتقاد باطن است. هنوز ایمان در دل شما مردم نفوذ نكرده است.

از اینجا می فهمیم كه ایمان، واقعیّت و حقیقتی است مربوط به روح انسان نه مربوط به بدن انسان، نه مربوط به پیشانی انسان كه آثار سجده داشته باشد یا نداشته باشد، و نه مربوط به زبان انسان كه متذكّر خدا باشد یا نباشد؛ بلكه به ریشه ی این امور كه عبارت است از یك حالت قلبی و فكری و اعتقادی مربوط است. شما می پرسید ایمان به چی؟ بگویم به خدا؟ بگویم ایمان به صفات خداوند؟ بگویم ایمان به رسالت پیغمبر و نزول وحی بر او؟ بگویم ایمان به اینكه معادی هست؟ بله، همه ی اینها درست است ولی خود قرآن تمام اینها را در یك كلمه جمع كرده است كه من فقط می خواهم آن را توضیح بدهم. آن كلمه، كلمه ای است كه در اوّلین آیه ی سوره ی بقره به یك اعتبار، و در سومین آیه ی آن به اعتبار دیگر ذكر شده است. در سوره ی بقره این طور می خوانیم:

«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، الم، `ذلِكَ اَلْكِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ. `اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»
1 . حجرات/14.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 139
در عبارت «اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» : آنها كه به حقایق نهانی ایمان دارند، كلمه ی «غیب» یك كلمه است به جای چندین كلمه: ایمان به خدا هست، ایمان به صفات پروردگار هست، ایمان به دستگیریهای نهانی و غیبی در یك شرایط معیّن نیز هست.

حال كلمه ی «غیب» را تا اندازه ای كه متناسب با این جلسه باشد، شرح می دهم، بعد دنباله ی عرایضم را عرض می كنم.

«غیب» یعنی چه كه فرق آدم مؤمن و غیر مؤمن در ایمان به غیب است. عرض كردم غیب یعنی نهان، مخفی، پنهان. باز مطلب حل نشد. پنهان از چی؟ الآن كه ما در این محوطه هستیم پشت این دیوار از ما پنهان است. پس اگر ما ایمان داشته باشیم كه در پشت این دیوار چه می گذرد، ایمان به غیب است؟ اگر الآن از ما بپرسند در فاصله ی مثلا 500 متری زیر این زمین كه ما روی آن نشسته ایم، چیست؟ نهان است، نمی دانیم. آیا اگر بدانیم، این ایمان به غیب است؟ نه. فردا از ما نهان است، آیا اگر ما به قضایایی كه فردا واقع می شود ایمان داشته باشیم و از حالا پیشگویی كنیم و اعتقاد داشته باشیم كه فردا چه حوادثی اتّفاق می افتد، این ایمان به غیب است؟ نه. حتّی گذشته از ما پنهان است، آیا ایمان به گذشته غیب است؟ نه. پس مقصود از ایمان به غیب چیست؟ ایمان به نهان چیست؟ نهان از چی؟ اینجا باید توجّه بفرمایید.

یك چیزهایی در این عالم هست كه با حواسّ ما: حسّ باصره، حسّ سامعه، حسّ لامسه، حسّ ذائقه و حسّ شامّه قابل ادراك اند (به قول بعضی ما بیش از اینها حواس داریم ولی از همین نوع است) . پشت این دیوار الان از ما مخفی است ولی برای ما این امكان هست كه با چشم خودمان آنچه را كه در پشت این دیوار می گذرد ببینیم، یعنی از چشم ما نمی تواند پنهان باشد، چشم ما قادر است آن را ببیند. گوش ما قادر است اصوات را بشنود، ذائقه ی ما قادر است طعمها را بچشد، لامسه ی ما قادر است اشیاء را لمس كند و شامّه ی ما قادر است ببوید. اینها را می گویند «شهادت» یعنی چیزهایی كه انسان با ظاهر بدنش می تواند آنها را درك كند. ما یك ادراكات پوسته ای داریم كه در ظاهر بدن ما تعبیه شده است و در این حدود حیوانات هم دارند، یعنی حواسّی كه ما داریم حیوانات هم دارند و احیاناً در بعضی از این حواس، حیوانات از ما قوی تر و نیرومندتر هستند. چشم بسیاری از حیوانات از چشم انسان تیزتر است. گوش بسیاری از حیوانات و از آن جمله سگ از گوش انسان بسیار حسّاس تر است. شامّه ی بسیاری از حیوانات و از جمله مورچه، همین مورچه ی ضعیف، از انسان فوق العاده
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 140
حسّاس تر است. شما اگر یك ظرف گوشت را روی طاقچه ی اتاق بگذارید، اگر چشمتان نبیند، به صرف اینكه وارد اتاق بشوید، از روی شامّه نمی توانید بفهمید كه الآن مقداری گوشت در این اتاق موجود است. ولی مورچه با شامّه ی خودش بسیار دقیق تر از اینها را می فهمد و درك می كند. اینها را می گویند «حواسّ» . چیزهایی را كه انسان به وسیله ی حواسّ خودش بتواند درك كند، می گویند جزء غیب نیست، آشكار است.

حوادث را من با همین حواسّ خودم درك می كنم؛ یعنی شكلی را كه فردا می خواهد پیدا شود فردا با چشم خودم می توانم ببینم. آوازی را كه فردا می خواهد بلند شود با گوش خودم می توانم بشنوم. غذایی را كه فردا می خواهد تهیّه شود با ذائقه ی خودم می توانم بچشم. بنابراین، غیب این نیست؛ این به اصطلاح قرآن «شهادت» است.

پس غیب چیست؟ غیب عبارت است از اینكه انسان اقرار و اعتراف داشته باشد كه در عالم هستی، حقایق و واقعیّتهایی هست كه من با پوسته ی بدن خودم یعنی با حواسّ خودم نمی توانم آنها را درك كنم و لو اینكه اینجا حضور داشته باشند. چشم من، گوش من، ذائقه ی من، لامسه و شامّه ی من قادر به ادراك آنها نیستند؛ یعنی من درباره ی خودم این طور قضاوت كنم كه این حواسّی كه من دارم، وسائل بسیار بسیار محدودی است كه برای تماس پیدا كردن من با دنیای خارج به من داده شده است. اصلاً چشم را برای چه به من داده اند؟ برای اینكه وقتی می خواهم با این دنیا از راه رنگها و شكلها ارتباط پیدا كنم بتوانم و راه خودم را به دست آورم، همین. گوش را برای چه به من داده اند؟ برای اینكه امواج دیگری است به نام اصوات كه به وسیله ی گوش ادراك می شوند. لذا وقتی می خواهم در این دنیا كارهای زندگی ام را انجام دهم باید گوش داشته باشم. همچنین سایر حواسّ. امّا آیا این حواسّی كه من دارم ابزاری است برای من كه هر چه را در عالم هستی است با آنها درك كنم به طوری كه اگر چیزی را با حواسّ خودم درك نكنم، قبول نداشته باشم؟ نه، این اشتباه است؛ بلكه بزرگترین اشتباهی كه بشر در زندگی خودش مرتكب می شود و شكل علمی هم به آن می دهد همین است، كه خیال بكند حواسّی كه به او در دنیا و در این طبیعت داده شده است، برای این است كه هر چه را در این دنیا هست با همین حواسّ كشف كند به طوری كه اگر چیزی را با حواسّ خودش درك نكرد، آن را نفی كند و بگوید وجود ندارد چرا كه اگر می بود من با دست خودم آن را لمس می كردم یا با چشم خودم آن را می دیدم، یا با گوش خودم آن را می شنیدم و یا با
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 141
ذائقه ی خودم آن را می چشیدم.

تمام چیزهایی را كه انسان باید به آنها ایمان داشته باشد، قرآن با كلمه ی «غیب» بیان كرده است؛ ایمان به اینكه حقایق و واقعیّتهایی هست كه از حدود حواسّ من بیرون است. پس با چه چیزی من وجود آنها را قبول كنم؟ راه دیگری به انسان نشان داده شده است، دلائلی به انسان داده شده كه از راه آنها می تواند غیب را قبول كند.

البتّه بدیهی است كه معنای اینكه قرآن می گوید مؤمنین كسانی هستند كه ایمان به غیب می آورند، این نیست كه هر چیزی را كه به شكل امر نهانی به ما گفتند بگوییم ما مؤمنیم پس آن را قبول داریم؛ مثلاً فلان جن گیر می آید و می گوید من لشكری از جن دارم كه چنین است و چنان، چنین و چنان می كند، بگوییم: «اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» به ما گفته شده است كه به غیب ایمان داشته باشید، پس ما باید به ادّعای این جن گیر هم ایمان داشته باشیم! اینكه آن غیب چیست، در جاهای دیگر قرآن و در غیر قرآن توضیح داده شده است. نگفتم به هر ادّعایی كه به صورت غیب باشد باید ایمان آورد، بلكه [گفتم ] نباید منكر غیب بود، منكر حقایق نهانی نباید بود.


[1] . این سخنرانی در شب نیمه شعبان در سال 1347 هجری شمسی ایراد شده است.
[2] . بقره/3.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است