در
کتابخانه
بازدید : 109341تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
از جمله سردرگمیهای غربی از ناحیه ی فلسفی، كه به مسأله ی علّیت مربوط می شود، تحلیل و بررسی آفرینش است. آفرینش یا خلقت یعنی چه؟ آیا آفرینش به معنی این است كه آفریننده معدومی را موجود می كند یا به معنی این است كه موجودی را موجود می كند؟ ! هیچ كدام از اینها مفهوم معقولی ندارد و شقّ سوّمی هم فرض نمی شود.

به عبارت دیگر، آنچه به وسیله ی یك نیرو آفریده می شود، یا موجود است یا معدوم.

اگر موجود است، آفرینش او از قبیل تحصیل حاصل است، زیرا موجود را ایجاد كردن به معنی این است كه چیزی را كه یك شی ء دارد می خواهیم به او بدهیم، مثل اینكه مثلاً خطّ راست را راست كنیم؛ و اگر معدوم است، آفرینش او از نوع تحقّق بخشیدن به تناقض است، زیرا معدوم را موجود كردن یعنی عدم را تبدیل به وجود كردن و تبدّل عدم به وجود یعنی اینكه عدم، وجود و نیستی، هستی بشود و این تناقض است. پس آفرینش، یا تبدیل وجود به وجود است و یا تبدیل عدم به وجود؛ اوّلی تحصیل حاصل است و دوّمی تناقض، و هر دو محال است.

این است شبهه ی معروفی كه در این زمینه هست. در میان علمای اسلامی، آن كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 532
بهتر از همه این شبهه را پرورش داده امام فخر الدّین رازی است.

حكمای اسلامی حساب مستقلّی برای این مسأله باز كرده اند كه به «مسأله ی جعل» معروف است و تحلیلی عالی و دقیق در مفهوم علّیت، آفرینش و امثال اینها به عمل آورده اند و این شبهه را ریشه كن كرده اند. اوّلاً نشان داده اند كه اگر این استدلال صحیح باشد، به طور كلّی علیّت را یكجا باید كنار گذاشت، اعمّ از علّیت طبیعی یعنی تحریك و تبدیل چیزی به چیز دیگر، و یا علّیت الهی یعنی ایجاد و آفرینش. ثانیاً محقّق ساخته اند كه دو نوع علّیت و دو نوع «جعل» متصوّر است: یكی جعل بسیط و دیگر جعل مركّب. همه ی آن توهّمات از اینجا پیدا شده كه همه ی جعلها و علیّتها را از نوع جعل و علّیت مركّب پنداشته اند. ما در اینجا در صدد تحقیق آن مسأله كه دامنه ی وسیعی دارد نیستیم و اگر وارد بشویم و همه ی جوانب مسأله را طرح كنیم، مطلب به درازا خواهد كشید. در اینجا تنها در صدد نشان دادن علل گرایش به مادّیگری از نظر نارساییهای فلسفی در غرب هستیم و ناچار آن اندازه این مطلب را طرح می كنیم كه ریشه ای از این گرایشها را ارائه دهیم. یكی از آن ریشه ها حل نشدن مفهوم آفرینش، و به عبارت دیگر، تحلیل دقیق نشدن مفهوم علّیت است كه در فلسفه ی اسلامی در مبحث معروف «جعل» به عمل آمده است.

در اینجا به این مناسبت مجدّداً عباراتی از راسل به عنوان یك فیلسوف مادّی غرب نقل می كنیم. برتراند راسل در كتاب سابق الذّكر در فصل نام برده شده بحثی را تحت عنوان «خدای آفریدگار» طرح كرده است. در آنجا نظریّه ی معروف فیزیك جدید را مطرح كرده است مبنی بر اینكه جهان رو به تحلیل و كاهش می رود؛ پس دلیل بر این است كه جهان پایان دارد و این به نوبه ی خود دلیل بر این است كه جهان نقطه ی آغازی از نظر زمان دارد، زیرا آنچه آغاز ندارد پایان ندارد و آنچه پایان دارد حتماً آغاز دارد، ولی ممكن است چیزی آغاز داشته باشد و پایان ناپذیر هم باشد. از اینجا نتیجه گرفته شده كه پس جهان به وسیله ی یك نیرو آفریده شده است، پس نظریّه ی مادّیون باطل است.

راسل در مقام بیان این مطلب كه نظریّه ی جدید تأییدی بر نظریّه ی الهیّون نیست، می گوید:

«یكی از جدّی ترین مشكلاتی كه در عصر حاضر با علم روبرو است، از این حقیقت ناشی می شود كه جهان ظاهراً رو به تحلیل می رود. به عنوان نمونه می توان از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 533
عناصر اكتیویته رادیو نام برد. این گونه عناصر به طور مداوم به عناصر ساده تری تجزیه می شوند و هنوز فعل و انفعالی كه در جهت عكس آن برای از نو به وجود آوردن عنصر مركّب صورت بگیرد، شناخته نشده است. البتّه این نكته مهمترین و مشكلترین جنبه ی تحلیل رفتن جهان نیست، زیرا اگر چه ما فعل و انفعال دیگری در طبیعت سراغ نداریم كه جریان عكس این فعل و انفعال را نشان دهد، با این حال، می توانیم وجود چنان فعل و انفعالاتی را تصوّر بكنیم و ممكن نیز هست كه در نقطه ی دیگری از جهان همچو عملی صورت بگیرد. ولی هنگامی كه به قانون دوّم ترمودینامیك می رسیم، با مشكل اساسی تری روبرو می شویم. در حالت كلّی، قانون دوّم ترمودینامیك می گوید كه اگر اشیاء جهان به حال خود گذاشته شوند، به بی نظمی می گرایند و هیچ وقت سامان نخستین خود را بازنمی یابند. از اینجا چنین به نظر می رسد كه روزی همه ی جهان وضع كاملا مرتّبی داشته و هر چیز آن در محلّ مناسب خود بوده، از آن وقت تا كنون بی نظمی هر چه بیشتر شده تا جایی كه امروز هیچ عملی مگر یك تكان بسیار قوی نمی تواند نظم نخستین را بازگرداند» . [1]
راسل پس از توضیحاتی در این زمینه چنین به سخن خود ادامه می دهد:

«. . . هر اندازه كه در زمان هستی عالم به عقب سفر كنیم، پس از سالهای محدودی [2]، می رسیم به مرحله ای كه- در صورت صحّت قانون دوّم ترمودینامیك- پیش از آن جهانی وجود نداشته است و این عبارت از همان حالت اوّلیه است كه توزیع انرژی نابرابرترین وضع ممكن را دارا بوده است. » [3]
آنگاه به نقل سخن ادینگتون و تردید و تحیّر او در اینكه در نهایت امر چه نظریّه ای را باید انتخاب كرد، می پردازد. ادینگتون می گوید:

«مشكل وجود یك گذشته ی نامتناهی، مشكل هولناكی است. این قابل فهم نیست كه ما وارثان زمان مقدّماتی نامحدودی باشیم و این مسأله نیز كه لحظه ای وجود داشته كه پیش از آن، لحظه ی دیگری نبوده است، خود كمتر از آن نامفهوم نیست. » [4]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 534
خود راسل در نهایت امر اینچنین اظهار نظر می كند:

«. . . یا باید قانون دوّم ترمودینامیك در هر زمان و مكان صدق نكند و یا اینكه ما باید در محدود انگاشتن جهان هستی از لحاظ مكانی اشتباه كرده باشیم. امّا تا روزی كه این گونه استدلالات رواج دارند، من ترجیح می دهم به طور موقّت بپذیریم كه جهان در زمانی متناهی ولی نامعلوم آغاز یافته است. آیا از اینجا می توانیم استنباط كنیم كه جهان به دست آفریننده ای خلق شده است؟ در صورت توسّل به قوانین ناشی از روش استنباط موجّه علمی، پاسخ مطمئنّا منفی است. دلیلی وجود ندارد كه جهان دفعتاً ایجاد نشده باشد، جز اینكه این امر به نظر عجیب می نماید. امّا در طبیعت، هیچ قانونی وجود ندارد دال بر اینكه چیزهایی كه به نظر ما عجیب باشند نباید روی بدهند.

استنباط ما از خالق مترادف است با استنباط یك «علّت» ، و استنباطهای علّی در حوزه ی علم فقط زمانی مجاز هستند كه از قوانین علّی آغاز شده باشند. خلقت از عدم چیزی است كه به تجربه ممتنع است. از این رو تصوّر اینكه جهان به دست خالقی آفریده شده به هیچ وجه منطقی تر از این فرض نیست كه جهان بدون علّت ایجاد شده باشد، چه این هر دو، قوانین علّی ای را كه ما قادر به مشاهده شان هستیم با یك قوّه نقض می كند. » [5]
آنچه نقل شد شامل دو بخش است:

یكی مربوط به فیزیك جدید است و اظهار نظر درباره ی آن در صلاحیّت علم الهی نیست. از نظر علم الهی، خلقت و آفرینش نمی تواند محدود باشد و از نظر زمانی نقطه ی آغازی داشته باشد، كما اینكه نمی تواند در یك حدّ معیّن متوقّف گردد. فیض الهی، چه از نظر آغاز و چه از نظر انجام، لا ینقطع و نامتناهی است. جهان كنونی به شكلی كه فیزیك تصوّر می كند، می تواند یك حلقه از حلقات فیض الهی باشد كه به یكدیگر متّصل و مرتبطاند، امّا نمی تواند حلقه ی منحصر به فرد باشد. از نظر علم الهی معنی اینكه جهان در زمانی متناهی آغاز یافته است، این است كه این قطعه از خلقت نقطه ی آغازی دارد نه اینكه خلقت و آفرینش در زمانی متناهی آغاز یافته است.

بخش دوّم مربوط است به اظهار نظرهای فیلسوفانه ی این فیلسوف قرن بیستم.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 535
هدف اصلی ما از نقل كلمات بالا این بخش است. ایشان در حال حاضر كه فیزیك جدید، نظریّه ی تحلیل و كاهش تدریجی جهان را تأیید می كند، ترجیح می دهند كه بپذیرند جهان در زمانی متناهی ولی نامعلوم آغاز یافته است، ولی اكنون كه اجباراً باید پذیرفت جهان در زمانی متناهی آغاز یافته است در اینجا دو فرضیّه وجود دارد:

یكی اینكه جهان در لحظه ی آغاز به دست خالقی آفریده شده باشد؛ دیگر اینكه در آن لحظه خودبخود و بدون دخالت هیچ عاملی، هستی جهان آغاز شده باشد. ایشان مدّعی هستند از نظر قوانین علّی هیچ ترجیحی میان این دو فرضیّه نیست؛ هر دو فرضیّه قوانین علّی را یكسان نقض می كنند. همان طور كه پیدایش خودبخود جهان بر خلاف قوانین علّی است، پیدایش جهان وسیله ی یك نیروی آفریننده نیز بر خلاف قوانین علّی است، زیرا قوانین علّی كه ما قادر به مشاهده ی آن هستیم استنتاجهایی را از راه علّیت مجاز می شمارد كه از قوانین علّی آغاز شده باشد؛ یعنی علّیت و معلولیّتی را به رسمیّت می شناسد كه خود علّت نیز به نوبه ی خود معلول علّتی دیگر باشد، امّا اگر علّیت و معلولیّتی فرض شود كه علّت به نوبه ی خود معلول نباشد، بر خلاف اصل علیّت است كه در حوزه ی علم معتبر به شمار می رود.

اگر علّیت و معلولیّتی فرض شود كه علّت به نوبه ی خود معلول علّتی دیگر نباشد، مستلزم این است كه خلقت از عدم صورت گرفته باشد و خلقت از عدم چیزی است كه به تجربه ممتنع است.

اوّلاً آقای راسل می پندارد قانون علّیت از نوع مشهودات و محسوسات است؛ توجّه نكرده و یا نخواسته است توجّه كند كه علّیت و معلولیّت محسوس نیست. آنچه محسوس است توالی و تعاقب حوادث است نه علّیت و معلولیّت آنها و نه قوانین كلّی علّی و معلولی، بلكه توالی و تعاقب نیز محسوس نیست، معقول و انتزاعی است.

ثانیاً می گوید قانون علّت و معلول، علّیت و معلولیّتی را تأیید می كند كه علّت نیز به نوبه ی خود معلول علّتی دیگر باشد و فرض علّیت و معلولیّتی كه علّت، معلول علّت دیگر نباشد بر خلاف قانون علّیت و معلولیّت است.

می پرسیم چرا؟ فرضاً ما قانون علّیت را یك قانون تجربی بدانیم، در كجای این قانون چنین محدودیّتی و تقییدی هست؟ مگر تصوّر ما از علّیت و معلولیّت جز این است كه هر پدیده ای نیازمند به عاملی است كه او را به وجود آورده باشد؟ امّا اینكه خود عامل مزبور نیز باید پدیده ای باشد كه به یاری عامل دیگر به وجود آمده باشد و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 536
آن عامل نیز به نوبه ی خود همین طور الی غیر النهایة، از كدام تجربه به دست آمده است؟ ثالثاً خلقت از عدم به تجربه ممتنع است یعنی چه؟ مگر ضرورت و امتناع، جزء امور تجربی هستند؟ آیا امتناع یا ضرورت، یك پدیده و یك حالت مادّی است كه قابل تجربه و احساس باشد؟ حدّ اكثر این است كه تاكنون خلقت از عدم مشاهده نشده باشد، امّا اینكه امتناعش با تجربه ثابت شده باشد یعنی چه؟ رابعاً چه فرقی هست میان علّیت و معلولیّتی كه علّت خود معلول علّتی دیگر باشد، با علّیت و معلولیّتی كه علّت معلول علّتی دیگر نباشد، كه اوّلی خلقت از عدم نیست و دوّمی خلقت از عدم است؟ در هر دو مورد، وجودی وابسته به وجود دیگر و ناشی از وجود دیگر است. اگر خلقت از عدم صورت گرفته، در هر دو حالت صورت گرفته و اگر صورت نگرفته، در هیچ حال صورت نگرفته است.

خامساً طبق گفته ی این فیلسوف، فیزیك جدید به هر حال قانون علّیت را نقض شده اعلام كرده است، زیرا این فیزیك الزام می كند كه برای جهان نقطه ی آغاز قائل شویم و دو فرض هم بیشتر برای آغاز جهان وجود ندارد و هر دو فرض هم به یك قوّه، قانون علّیت را نقض می كنند.

پس باید بپذیریم تمام استنباطهای ما درباره ی طبیعت و جهان نقش بر آب است، زیرا قبلاً خود جناب راسل پذیرفت كه همه ی استنباط ما از جریان طبیعت بر اصل علّیت استوار است، و اگر طبیعت تحت لگام قانون نباشد، مجموع چنین استنباطی نقش بر آب خواهد بود.

طبیعت هستی یا محكوم قانون علّیت هست و یا نیست؛ اگر هست، پیدایشش هم باید تابع قانون علّیت باشد و اگر نیست، امكان ندارد كه طبیعت، بی لگام پدید آمده و بعد این لگام به دهنش زده شود.

ما در اینجا سخن راسل را به خودش برمی گردانیم. وی می گوید:

«شاید اصل علّیت روا یا ناروا باشد ولی كسی كه فرض ناروایی آن را می پسندد، از فهم نتایج مترتّب بر نظریّه ی خویش ناتوان است. این شخص معمولاً آن دسته از قوانین علّیت را كه مورد پسند خود می یابد، از تعرّض مصون می پندارد. مثلاً شك نمی كند كه خوراكی كه میل می كند، موجب سیری و رشد او خواهد شد، یا تا وقتی كه وجه كافی در حساب بانكی خود دارد چكهایش قابل پرداخت خواهد بود، لكن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 537
در همان حال، قوانین دیگری را كه مخالف میل خود می بیند، مورد اعتراض قرار می دهد. با توجّه به این حالات، رویّه ی مزبور را روی همرفته بیش از حدّ ساده لوحانه می یابیم. » [6]
به نظر می رسد این جمله ها درباره ی خود آقای راسل بیش از همه صادق است.

آنچه ما درباره ی آقای راسل در زمینه ی مسأله ی خدا می بینیم این نیست كه منطق و استدلال، ایشان را به بی خدایی كشانده است؛ تنها نوعی بی میلی بلكه تعصّب منفی در ایشان احساس می كنیم. امّا اینكه منشأ بی میلی چیست، نیازمند به روانكاوی مفصّلی از مشار الیه است. در این روانكاوی، از الهیّات و معلومات ما وراء الطّبیعی كه در آغاز كودكی از مادربزرگ خود آموخته و مكرّر در كلمات خود از آنها یاد می كند، نباید غافل ماند.


[1] . همان كتاب، ص 92 و 93.
[2] . در اینجا راسل به طنز در پرانتز می گوید به هر حال از 4004 سال بیشتر است.
[3] . همان كتاب، ص 94.
[4] . همان كتاب، ص 94.
[5] . همان كتاب، ص 96 و 97.
[6] . همان كتاب، ص 87 و 88.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است