در
کتابخانه
بازدید : 109304تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
علّت دیگر گرایشهای مادّی این است كه جوّ روحی و اخلاقی انسان با اندیشه ی خداشناسی و خداپرستی نامساعد باشد. خداشناسی و خداپرستی طبعاً مستلزم یك نوع تعالی روحی خاصّی است؛ بذری است كه در زمینهای پاك رشد می كند. زمینهای فاسد و شوره زار، این بذر را فاسد می كند و از میان می برد. اگر انسان در عمل، شهوتران و ماده پرست و اسیر شهوات گردد، تدریجاً افكار و اندیشه هایش هم به حكم اصل انطباق با محیط، خود را با محیط روحی و اخلاقی او سازگار می كنند، یعنی اندیشه های متعالی خداشناسی و خداپرستی و خدادوستی جای خود را به افكار پست مادّیگری و اینكه هستی لغو و بیهوده است، حساب و كتابی در كار عالم نیست، دم غنیمت است و امثال اینها می دهد.

هر فكر و اندیشه ای برای اینكه رشد كند و باقی بماند، زمینه ی روحی مساعدی می خواهد. چقدر زیبا و عالی در آثار دینی گفته شده است كه:

لا یدخل الملائكة بیتا فیه كلب او صورة كلب [1].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 568
فرشتگان به خانه ای كه در آن خانه، سگ یا تصویر سگ وجود داشته باشد وارد نمی گردند.
گفتیم جوّ روحی نامساعد. ممكن است پرسش شود كه جوّ اجتماعی چطور؟ جواب این است كه ما علّت نزدیك و مباشر را گفتیم. شك نیست كه جوّ اجتماعی نیز باید مساعد باشد. ولی تأثیر جوّ اجتماعی بر روی عقاید، تأثیر مستقیم نیست، تأثیر غیر مستقیم است. جوّ فاسد اجتماعی جوّ روحی را فاسد می كند و جوّ فاسد روحی زمینه ی رشد اندیشه های متعالی را ضعیف و زمینه ی رشد اندیشه های پست را تقویت می كند. به همین جهت است كه در اسلام به اصلاح محیط اجتماعی اهتمام زیاد شده است و باز به همین جهت است كه سیاستهایی كه می خواهند اندیشه های متعالی را در مردمی بكشند، زمینه ی فساد اخلاقی و عملی آنها را فراهم می كنند و برای فراهم كردن این زمینه، محیط اجتماعی را با وسایلی كه در اختیار دارند فاسد می نمایند.

ما برای اینكه تأثیر جوّ نامساعد روحی را در گرایشهای مادّی روشن سازیم، ناچاریم مطلبی را كه قبلا به آن اشاره كردیم مجدّدا توضیح دهیم.

قبلاً گفتیم كه مادّیگری گاهی اعتقادی است و گاهی اخلاقی. مادّیت اخلاقی یعنی اینكه شخص هر چند از نظر اعتقاد معتقد به ماورای طبیعت است و لیكن از نظر اخلاق و عمل، مادّی است. مادّیت اخلاقی- همچنانكه گفته شد- یكی از علل و موجبات مادّیت اعتقادی است. به عبارت دیگر، شهوترانیها و افسارگسیختگیها و غرق شدن در منجلاب شهوت پرستی یكی از موجبات گرایشهای فكری مادّی است.

مادّیت اخلاقی یعنی اینكه انسان از حیات و زندگی هیچ گونه ایده ی اخلاقی و معنوی نداشته باشد.

آیا ممكن است كسی اعتقادا الهی باشد ولی عملش جلوه گاه اعتقادش نباشد و از نظر عمل، مادّی باشد؟ و آیا ممكن است كسی از نظر اعتقاد، مادّی باشد ولی از نظر عمل، مادّی نباشد و زندگی اش زندگی منزّه و بی آلایش از تندروی و تجاوز و ستم باشد؟ بالاخره آیا انفكاك مادّیت اخلاقی از مادّیت اعتقادی امكان پذیر است؟ پاسخ این است كه آری امكان پذیر است و زیاد واقع می شود، امّا چیزی نیست كه دوام یابد و روی آن بتوان حساب كرد، زیرا یك حالت غیر طبیعی است و آنچه بر خلاف طبیعت و روش طبیعی نظام اسباب و مسبّبات است دوام نخواهد یافت. و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 569
بالاخره آنجا كه انفكاك است، یا روش و عمل در اعتقاد مؤثّر می افتد و آن را منقلب می كند و یا اعتقاد و ایده تأثیر می كند و طرز عمل را منقلب می سازد. و بالاخره یا اعتقاد فدای عمل می شود و یا عمل فدای اعتقاد.

این را نمی توان باور كرد كه كسی بتواند یك عمر زندگی كند كه فكراً و ایماناً الهی باشد ولی عملاً مادّی؛ عاقبت یكی از دو طرف غالب خواهد شد، یا به این سو و یا به آن سو خواهد رفت. كما اینكه آن كسی هم كه از نظر فكر و ایمان مادّی است، خواه ناخواه، دیر یا زود یا برمی گردد و الهی می شود و یا اینكه تنزّه اخلاقی او تبدیل به مادّیت اخلاقی می گردد. این دو نحو مادّیت (مادّیت اعتقادی و مادّیت اخلاقی) علّت و معلول یكدیگرند و از نوع علّت و معلولهای متقابل هستند؛ یعنی هر كدام، هم علّت دیگری واقع می شوند و هم معلول آن.

وقتی انسان فكرش به اینجا منتهی گشت كه جهان بدون هدف است و هوش و عقل و ادراك در آن وجود ندارد و خلقت افراد انسانی هم تصادفی است و خلقتی است بر اساس عبث و پرونده ی انسانها نیز پس از مرگ بكلّی بسته می شود، طبعاً به فكر می افتد «پس دم را باید غنیمت شمرد. تا كی در فكر خوب و بد بودن و عمر را بیهوده تلف كردن؟ » . طرز تفكّر بیهوده شماری هستی و حیات و آفرینش طبعاً به مادّیت اعتقادی منتهی می گردد؛ مخصوصاً كه این طرز تفكّر فوق العاده رنج آور و طاقت فرساست. غالباً صاحبان این اندیشه ها از خود، یعنی از اندیشه های خود كه مانند مار و عقرب آنها را می گزد، فرار می كنند و به دنبال وسیله ای هستند كه آن اندیشه های گزنده و خردكننده را از آنها دور سازد. در پی امور فراموشی آور می روند؛ به مخدّرات و مسكرات پناه می برند؛ حدّ اقل این است كه به مجالس و محافل عیش و عشرت برای فراموش كردن خود و اندیشه های خود رو می آورند و تدریجاً غرق در مادّیت اخلاقی می گردند.

پس علّت اینكه مادّیت اعتقادی منجر به مادّیت اخلاقی می گردد تنها این نیست كه منطقاً اساس اخلاق مبتنی بر عفاف و تقوا متزلزل می گردد و دلیلی برای چشم پوشی از لذّتهای مادّی باقی نمی ماند؛ تنها این نیست كه با از میان رفتن سدّ معنوی افكار الهی، جاذبه ی شهوات كار خود را می كند؛ بلكه علّت دیگری هم در كار است و آن اینكه اندیشه های ماتریالیستی درباره ی جهان و حیات و خلقت، آدمی را سخت در رنج و فشار می گذارد و در آدمی حالت میل به فرار از این اندیشه ها و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 570
پناه بردن به امور فراموشی آور، اعمّ از عیش و عشرتها و یا مخدّرات و مسكرات، به وجود می آورد. تأثیر دافعه ی این اندیشه های سهمناك كمتر از تأثیر جاذبه ی لذّت مادّیات نیست.

عكس این حالت نیز ممكن است. یعنی همانطور كه مادّیت اعتقادی منجر به مادّیت اخلاقی می شود، مادّیت عملی و اخلاقی نیز در نهایت امر منجر به مادّیت اعتقادی می شود؛ یعنی همان طور كه فكر و اندیشه بر روی اخلاق و عمل اثر می گذارد، اخلاق و عمل نیز روی فكر و اعتقاد و اندیشه اثر می گذارد. مقصود اصلی در این بحث- كه از علل گرایشهای مادّی بحث می كنیم و سخنمان به مسأله ی جوّ نامساعد روحی و اخلاقی رسیده است- همین قسمت است.

ممكن است سؤال شود چه رابطه ای ما بین عمل و فكر هست؟ مسأله ی فكر از مسأله ی عمل مجزّاست. ممكن است انسان جوری فكر كند و نظام فكری اش ثابت بماند، امّا عمل و اخلاقش مطابق آن نباشد و به نحو دیگری سیر كند.

جواب این است كه ایمان و اعتقاد، یك فكر مجرّد و خشك نیست كه گوشه ای از ذهن را اشغال كند و با سایر قسمتهای هستی انسان سر و كاری نداشته باشد. در بین افكار انسان، افكار بی ارتباط به عمل، بسیار است، مانند افكار و اطّلاعات ریاضی انسان و قسمتهای بسیاری از اطّلاعات طبیعی و یا جغرافیایی. امّا بعضی از افكار است كه وقتی در انسان پیدا شد، به حكم اینكه با سرنوشت انسان پیوند دارد، می خواهد بر سراسر وجود انسانی تسلّط یابد و همه را در قبضه ی خویش قرار دهد؛ هنگامی كه پیدا می شود، زنجیروار یك عدّه اندیشه های دیگری را به دنبال خویش می آورد و خطّمشی انسان را عوض می كند. عینا داستان كودك مكتبی است كه هر چه استاد می گفت بگو «الف» ، نمی گفت. پس از آنكه اصرار بسیار كردند كه «الف» گفتن برای تو چه ضرری دارد؟ جواب داد كه اگر «الف» بگویم، به آن ختم نمی شود؛ پس از آن باید بگویم «ب» و بالاخره سلسله ی درازی خواهد داشت. من از اول، «الف» نمی گویم كه تا به آخر راحت باشم.

سعدی می گوید:

دل گفت مرا علم لدنّی هوس است
تعلیمم كن اگر ترا دسترس است
گفتم كه «الف» گفت: دگر؟ گفتم: هیچ
در خانه اگر كس است یك حرف بس است
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 571
مسأله ی خدا عیناً همان «الف» مكتبی است كه انسان وقتی گفت، بلافاصله بعدش باید بگوید «ب» و به ترتیب سایر الفبای معرفت به دنبال آن. انسان وقتی خدا را پذیرفت باید بپذیرد كه خدا عالم السّرّ و الخفیّات است، قادر مطلق است، حكیم علی الاطلاق است، عبث و بیهوده در كار او وجود ندارد؛ پس، از خلقت انسان نیز هدف و غرضی در كار است و بیهوده نیست. قهراً این فكر به دنبال می آید: آیا زندگی انسان به همین حیات و زندگی محدود است و یا اینكه انسان تكلیف و وظیفه ی دیگری دارد؟ آیا آن كه انسان را آفریده است، وظیفه ای را هم به عهده ی او گذاشته است یا اینكه نگذاشته است؟ و اگر وظیفه ای هست، آن وظیفه چیست و چگونه باید رفتار كرد؟ این است «الفی» كه تا آخر گریبان انسان را رها نمی كند، مگر اینكه سراپای زندگی خود را تسلیم این «الف» كند؛ یعنی این خطّ سیری است كه «الف خدا» برای انسان معیّن می كند.

روی این حساب است كه خداشناسی، جوّ روحی و عملی مساعدی لازم دارد و اگر جوّ روحی و عملی مساعدی نبود، همان ریشه ی اصلی نیز خشك می گردد؛ همچون بذری كه در زمینی افشانده می شود كه اگر محیط مساعد نباشد فاسد می گردد و از بین می رود.

توحید اقتضا می كند یك زمینه ی آماده ی روحی را برای تعالی. توحید مقتضی تعالی روحی است؛ می خواهد روح را برتری دهد و با هدفهای حیات و خلقت سازگاری دهد و به همین جهت در قرآن كریم همه سخن از قابلیّت و پاكی و استعداد است؛ می گوید:

«هُدیً لِلْمُتَّقِینَ» [2]هدایت است برای پرهیزكاران. «لِیُنْذِرَ مَنْ كانَ حَیًّا» [3]قرآن برای این است كه تو به وسیله ی آن زنده ها را اعلام خطر كنی.

از طرف دیگر، عصیانهای اخلاقی و عملی، روح را از آن مقام قدس والا تنزّل می دهند و لذا این فكر و آن عمل دو نیروی متضاد با یكدیگرند.

نه تنها در مفاهیم مقدّس مذهبی مطلب اینچنین است، بلكه در تمام مفاهیم مقدّس، و لو غیر مذهبی، مطلب به همین منوال است. شرافت و شهامت و شجاعت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 572
روح در همه كس رشد نمی كند. عزّت و آزادگی و عدالتخواهی و خیرخواه بشر بودن در همه كس رشد ندارد. در انسان شهوتران و عیّاش، اینها رو به زبونی و فرسودگی می روند؛ در انسان از خود گذشته و از تن رهیده رشد می كنند، و لذا در آنجا كه انسان به شهوت و عیش و نوش گراییده است، همه ی سجایای انسانی مرده است و انسان در لجن سیّئات اخلاقی فرو رفته است و بدان سبب جامعه و انسانها در راه سقوط می افتند. یك نمونه ی تاریخی این مطلب، داستان سقوط اسپانیای اسلامی است. كلیسا هر چه خواست آن را از چنگال مسلمانان به در آورد، نتوانست تا نقشه ای ماهرانه كشید و تعالی روح را از آنان گرفت؛ آنان را به باده گساری و عیّاشی عادت داد و غیرت و شرفشان را برد و به دنبال آن سیادت و استقلالشان و سپس دین و اعتقاداتشان همه را نابود ساخت.

اولیای حقّ حتّی از بسیاری از لذّات مباح چشم می پوشیدند و از گرفتاری در لذّات حلال نیز پرهیز داشتند، زیرا می دانستند آنجا كه انسان پایبند لذّت شد تعالی روح از او گرفته می شود چه رسد به آنجا كه پای بند گناه باشد.

در آثار اسلامی ما این مطلب به این صورت طرح شده كه گناه، سیاه دلی می آورد و سیاه دلی، بی ایمانی. به عبارت دیگر سیه كاری، سیه دلی می آورد و سیه دلی، سیه فكری: «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ اَلَّذِینَ أَساؤُا اَلسُّوای أَنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اَللّهِ» [4].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 573

[1] . سفینة البحار، ج /2ص 486.
[2] . بقره/2.
[3] . یس/70. [و در قرآن كریم «لینذر» به صیغه ی غایب است. ]
[4] . روم/10.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است