در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: فصلنامه اندیشه حوزه، شماره 57، اصغری، محمود ؛



تعریف دین

برخی براین باورند که تعریف دین، اگر نگوییم محال است، حداقل بسیار دشوار است. (فنایی، 2375 ، 108)

در پاسخ به این مدعا نویسنده ی کتاب رابطه ی دین و سیاست می نویسد، این مدعا در صورتی پذیرفتنی است، که بخواهیم از دین تعریفی ارائه دهیم که مورد قبول همه ی اندیشمندان قرار گیرد. (میر، 1380 ، 30)

این نویسنده در تایید مدعای خود، با استناد به آراء کسانی مانند آلستون، جان هیک و گیدنز، چنین نتیجه می گیرد که ارائه ی تعریفی از دین که دربرگیرنده ی تمامی مصادیق موجود از مفهوم دین، جدای از جنبه ی حقانیت آن باشد، ممکن نیست. (همان، 33)

برخی دیگر مانند نویسنده ی کتاب مشروعیت دینی دولت و اقتدار سیاسی دین تلاش برای تعریف دین و تبیین ماهیت آن را، به طور عمده، یک رویکرد غربی می دانند، و علت و سبب آن را تعارض علم و دین از یک سو، و از سوی دیگر مناقشه ی نظری و عملی دین و سیاست می دانند. (شجاعی زند، 1376 ، 35)

حقانی بودن دین

در میان اندیشمندان اسلامی کسانی که در صدد تعریف دین برآمده اند، از یک نقطه نظر مشترک برخوردارند، و آن این که با توجه به حقانیت دین و حول محور آن به تعریف دین پرداخته اند. به عنوان نمونه، علامه طباطبایی در تعریف دین می نویسد:

دین عقاید و دستورهای علمی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خدا برای راهنمایی و هدایت بشر آورده اند. (طباطبایی، بی تا، 9)

برخی دیگر با توجه به همین مسأله ی حقانیت به تعریف دین پرداخته و

................................. ص 158..................................

می گویند:

دین، تفسیر و تدبیر خدا مدارانه ی هستی، و حیات انسان است. دین مجموعه ی گزاره های واقع نما درباره ی هستی، حیات و انسان و نیز مجموعه ی آموزه های دستوری و ارزشی است که از طریق پیامبران از سوی خدا نازل شده یا توسط عقل سلیم دریافت می گردد. (رشاد، 1379 ، 85)

و لذا بر مبنای این اعتقاد، آنچه که به عنوان ساختار مناسبات انسانی از سوی آفریدگار این عالم فرود آمده دقیق ترین و صائب ترین دستورها و آموزه هاست. و از آنجا که این معارف و قوانین و دستورات از چشمه ی زلال حقیقت سیراب می شود، اعتقاد و باور قلبی به این گزاره ها التزام عملی و رفتاری به این قوانین و دستورها و آموزه ها می تواند ضامن و تأمین کننده ی سعادت و کمال انسان باشد. (همان، 86)

تعریف دین از نگاه شهید مطهری

شهید مطهری، با استناد به قرآن در تعریف دین معتقد است که دین عبارت از اصول ثابتی است که تمامی انبیای الهی در آن اصول مشترک هستند. لذا به نظر وی:

از نظر قرآن دین خدا از آدم تا خاتم یکی است. همه ی پیامبران، اعم از پیامبران صاحب شریعت و پیامبران غیر صاحب شریعت، به یک مکتب دعوت می کرده اند. اصول مکتب انبیا، که دین نامیده می شود، یکی بوده است. تفاوت شرایع آسمانی یکی در یک سلسله مسائل فرعی و شاخه ای بوده که برحسب مقتضیات زمان و خصوصیات محیط و ویژگی های مردمی که دعوت می شده اند متفاوت می شده است و همه شکل های متفاوت و اندام های مختلف یک حقیقت و به سوی یک هدف و مقصود بوده است. (مطهری، 1370 ، 39)

دیگر در سطح تعلیمات بوده که پیامبران بعدی به موازات تکامل بشر، در سطح بالاتری تعلیمات خویش را، که همه در یک زمینه بوده، القاء کرده اند. مثلاً

............................. ص 159...............................

میان تعلیمات و معارف اسلام در مورد مبدأ و معاد و جهان، و معارف پیامبران پیشین از نظر سطح مسائل، تفاوت از زمین تا آسمان است، و به تعبیر دیگر، بشر در تعلیمات انبیا مانند یک دانش آموز بوده که او را از کلاس اول تا آخرین کلاس بالا برده اند...

با توجه به چنین تعریفی از دین است، که به اعتقاد وی، اسلام دینی است «جامع و واقع گرا؛ در اسلام به همه ی جوانب نیازهای انسانی، اعم از دنیایی یا آخرتی، جسمی یا روحی، عقلی و فکری یا احساسی و عاطفی، فردی یا اجتماعی توجه شده است.» (همان، 66)

بخش سوم

برخی نظریات درباره ی رابطه ی دین و توسعه

آنچه که بیشتر به عنوان نظریه ی غالب در میان آراء و نظریات اندیشمندان اروپایی مطرح است، این است که به طور کلی همه ی مذاهب، مانع توسعه هستند و گفته می شود: «گرچه نحوه ی تلقی مسیحیت از زندگانی در دوره ی قرون وسطی با طرز تلقی مذاهب بودایی، کنفوسیوس، تائوئی، اسلام، هندو، و سایر مذاهب یا فلسفه های غیر غربی در بسیاری جهات یکسان نیست، ولی آثار عملی این عقاید و نظریات از نظر امور اقتصادی، به طوری که در جهان غرب استنباط کرده اند، کمابیش یکسان است.» (الیاسی، 1359 ، 140)

همان طور که ملاحظه می شود، طرز تلقی مغرب زمین از اسلام نیز مانند مسیحیت قرون وسطی است و همان طور که مسیحیت را مانع توسعه تلقی می کنند، اسلام را نیز مانع توسعه می دانند.

از این رو، برخی مانند ارنست رنان فرانسوی، علت توسعه نیافتگی جهان اسلام را مخالفت اسلام با پیشرفت و نوآوری علم و صنعت می داند. وی در کتاب اسلام و دانش چنین می نویسد:

اسلام با پیشرفت های علمی و ترقیات صنعتی مخالف است و با دانش و

................................ ص 160......................................

فرهنگ سر ستیز دارد. (فروغی، 1344 ، 133)

برخی دیگر نوع نگرش به دنیا در اسلام را مانع توسعه دانسته، در حالی که اذعان و اعتراف دارند به این که در اسلام چیزی به نام شریعت وجود دارد، که در آن کلیه ی قواعد و روش زندگی برای رفع نیازهای زندگی و نظام اجتماعی وجود دارد، اما در عین حال چنین نتیجه می گیرند که آنچه در این بخش آمده نسبت به آنچه مربوط به امور معنوی می شود که انسان را از تلاش در امور دنیوی باز می دارد، قابل مقایسه نیست. بر این اساس است که می گویند:

قرآن، کتاب مذهبی مسلمان ها تنها ترکیبات پرستش و نیایش خداوند را برای مؤمنین معین نخواسته، بلکه کلیه ی قواعد و طرز زندگی افراد را نیز معلوم و روش اجتماعی و قانون گذاری خاصی را نیز مقرر ساخته، که به آن شریعت می گویند. به این ترتیب توفیق هایی که در راه مادیات به دست می آید، در مقابل وجود نهانی که عبارت است از قادر مطلق جهانی، بسیار ناچیز است. از افراد آدمی انتظار می رود که وجود فانی و هستی نسبی خود را در برابر حاکم علی الاطلاق و سرمدی جهان، خوار و حقیر بشمارند. اطاعت - تسلیم - استرحام - ایمان به خدا و تعظیم و تکریم، اصطلاحات خاصی هستند که روحیه ی این گونه افراد را به خوبی نشان می دهند. (الیاسی، 1359 ، 128)

نقد و بررسی

بی گمان سلامت جامعه، نخست در نوع روابط اجتماعی نهفته است. نوع روابط اگر بر اساس باور انسان ها و پذیرش ارزش واقعی همگان استوار گردد و در چهار چوب قانون (به عنوان مدافع حقوق همگان) صورت گیرد، و بالاتر از قانون، حتی با مبانی ارزشی و اخلاقی در آمیزد، سلامت جامعه به طور بنیادی، تضمین شده است. این گونه روابط، از هرگونه ستمبارگی میان افراد جلوگیری می کند، از تحمیل اندیشه و استبداد فکری مانع می گردد، ریشه ی هرگونه سلطه جویی و برتری طلبی را می سوزاند، رابطه ی طبقاتی براساس تبعیض های ناروا پدید نمی آید و اهرم های قدرت اقتصادی و سیاسی، به صورت ابزاری، در دست

................................. ص 161...................................

ثروتمندان قرار نمی گیرد. به خاطر این پیامدهای ضد الهی و غیرانسانی مال اندوزی است که در ادیان و به ویژه در اسلام، با خصلت های سرمایه دارانه مبارزه شده است، زیرا که این روحیه ی برتری طلبی و سلطه جویی، با ماهیت تفکر الهی اسلام ناسازگار است:

تِلْکَ الدّارُ الآْخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ (قصص، 83)

این سرای آخرت را از آن کسانی ساخته ایم که در این جهان نه خواهان برتری جویی هستند و نه خواهان فساد و سرانجام نیک از آن پرهیزگاران است.

از نگاه قرآن نوعا این روحیه در رابطه با انسان ها، از داشتن های افراطی و قدرت اقتصادی ریشه گرفته است.

آن که مالی گرد آورد و به شمارش آن پرداخت، می پندارد که دارایی اش جاودانش می گرداند. (همزه، 2-3)

به اعتقاد شهید مطهری این گروه از نویسندگان، دانسته یا ندانسته، مبارزه ی اخلاقی اسلام را با پول پرستی و این که نباید هدف زندگی تحصیل درآمد و انباشتن ثروت باشد، به حساب گناه شمردن کار و فعالیت و کسب و صنعت و تولید ثروت، هر چند به منظور خدمت و توسعه ی زندگی اجتماعی باشد، (که اکیدا مورد تشویق و توصیه ی اسلام است) می گذارند و میان زهد و تقوا به مفهوم بودایی و مسیحی، که هر یک از عبادات و فعالیت را به یک دنیای جداگانه مربوط می دانند و زهد و تقوای اسلامی که عبارت است از علو نظر و پاکی و طهارت نفس، فرق نمی نهند و یا نمی خواهند فرق نهند. (مطهری، 1362 ، 156)

بر مبنای آنچه گذشت، از دیدگاه شهید مطهری، ریشه و منشأ چنین برداشت و تصوری نسبت به مکتب اسلام را می توان در دو چیز یافت:

1 ) استعمار که خواستار جدایی دین از زندگی اجتماعی است؛

2 ) غفلت و بی خبری مسلمین از حقایق دین مبین اسلام.

.................................. ص 162 .....................................

خاستگاه جدایی دین از زندگی اجتماعی

استعمارگران تلاش زیادی کردند تا در کشورهای مسلمان رابطه ی دین و نظام اجتماعی را قطع کنند. از جمله این تلاش ها، طرح مسأله ای است به نام «علمانیت»، که به معنی جدایی دین از زندگی اجتماعی است. (ر. ک. به: همان، 1371 ، 27) این در حالی است که، به تعبیر دکتر شریعتی، دین و دنیا در اسلام قابل تفکیک نیست و نمی توان آن دو را جدای از یکدیگر شناخت. اما در عین حال چگونه استعمار به دهان ما انداخت که دین و مذهب از زندگی اجتماعی جداست. (شریعتی، 1375 ، 75)

در صورتی که اسلام، مکتبی است جامع و واقع گرا که به همه ی جوانب نیازهای انسانی، اعم از دنیایی یا آخرتی، جسمی یا روحی، فکری و عقلی، عاطفی و احساسی، فردی و اجتماعی توجه می کند. بر این مبنا به اعتقاد شهید مطهری، احکام، یعنی دستورهایی که مربوط است به فعالیت های خارجی و عینی انسان، اعم از فعالیت معاشی و معادی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی. (همان، 1371 ، 84)

وی در کتاب نظری به نظام اقتصادی اسلام می نویسد:

کسانی که فکر می کنند مسائل زندگی از یکدیگر جداست و هر چیزی یک مرز و یک قلمرو خاص دارد... تعجب و احیانا انکار می کنند که کسی مسأله ای به نام اقتصاد اسلامی طرح کند، زیرا به عقیده ی این ها هر یک از اسلام و اقتصاد، یک مسأله ی جداگانه است. اسلام قلمروی دارد و اقتصاد قلمرو دیگر، همچنان که فرهنگ، سیاست، قضاوت و حتی اخلاق هر کدام قلمروی جداگانه از اسلام دارند.

بعضی پا را فراتر نهاده و گفته اند زندگی به طور کلی یک مسأله است و دین مسأله ی دیگر. دین را نباید با مسائل زندگی مخلوط کرد. این اشخاص اشتباه اولشان این است که مسائل زندگی را مجرد فرض می کنند. خیر زندگی یک واحد و همه ی شؤونش توأم با یکدیگر است. ممکن نیست اجتماعی، مثلاً فرهنگ یا سیاست، یا قضاوت یا اخلاق و تربیت و یا اقتصادش فاسد باشد،

................................ ص 163 ....................................

اما دینش درست باشد و بالعکس.

اگر فرض کنیم دین تنها رفتن به مسجد و کلیسا و نماز خواندن و روزه گرفتن است، ممکن است کسی ادعا کند مسأله ی دین از سایر مسائل مجزاست، ولی این مطلب فرضا درباره ی مسیحیت صادق باشد، درباره ی اسلام صادق نیست. (همان، 1378 ، 16-15)

در نظر شهید مطهری به حدی این مسأله بدیهی است که می گوید:

من نمی توانم باور کنم یک نفر در یک کشور اسلامی زندگی کند و این اندازه از منطق اسلام بی خبر باشد. مگر قرآن هدف انبیا و مرسلین را در کمال صراحت بیان نکرده است؟ قرآن عدالت اجتماعی را به عنوان یک هدف اصلی برای همه ی انبیا ذکر می کند. اگر می خواهید به قرآن عمل نکنید، چرا گناه بزرگ تری مرتکب می شوید و به اسلام تهمت می زنید. (همان، 1357 ، 112)

شهید مطهری در رد این تفکر، با استناد به تجربه ی اسلام در شکوفایی تمدن جهانی به نام تمدن اسلامی، می گوید:

ایران در پرتو گرایش به اسلام در همان وقت که کشورهای گرونده به مسیحیت در تاریکی قرون وسطی فرو رفته بودند، همدوش با سایر ملل اسلامی، و پیشاپیش همه ی آنها، مشعل دار یک تمدن عظیم و شکوه مند به نام تمدن اسلامی شد.

اینجا این پرسش به ذهن می آید که اگر خاصیت مسیحیت آن است و خاصیت اسلام این، پس چرا امروز کار برعکس است؟ جوابش روشن است: آنها از هفت، هشت قرن پیش، مسیحیت را رها کردند و ما از همان وقت اسلام را. (همان، 1362 ، 156)

لذا به نظر ایشان، آن کس که تنبلی، ویرانه نشینی، خراباتی گری، گدایی و دریوزگی را محصول تعالیم اسلامی می داند، در یک تناقض آشکار گرفتار آمده است، زیرا چطور ممکن است که تعلیماتی این چنین قادر باشد حتی جامعه ای مثل عربستان آن روز را مرکزیت و وحدت و قدرت بدهد؟ ثانیا اگر چنان بود

................................. ص 164 .....................................

باید ملل اسلامی، از ابتدای نفوذ اسلام در میان آنها، دچار رخوت و سستی و انحطاط می شدند، در کار زندگی به عنوان این که دنیا جیفه است لاقید می گشتند و دست روی دست می گذاشته همه چیز را حواله به تقدیر می کردند و خود خراباتی می شدند، حال آن که طبق گواه قطعی تاریخ با ظهور اسلام در مردم منطقه ای وسیع از شمال افریقا تا شرق آسیا حیات و جنبش و نهضتی عظیم و وسیع پدید آمد، و تمدنی کم نظیر پایه گذاری شد و تا شش قرن ادامه یافت، و پس از آن رکود و جمود و روح خراباتی گری بر مردم این منطقه مسلط گشت. (همان، 157)

با توجه به آنچه گذشت، شهید مطهری، در مقام نتیجه گیری، چنین نتیجه می گیرد که، «اسلام - بر خلاف مسیحیت تحریف شده - تمام شؤون زندگی بشر را زیر نظر دارد؛ قانون اجتماعی دارد، قانون اقتصادی دارد، قانون سیاسی دارد.» (همان، 18)

جهات بی خبری مسلمین

در نگاه شهید مطهری سبب اصلی این بی خبری و غفلت مسلمین بازگشت به دو چیز دارد:

الف) تصور غلطی است که برخی از روشنفکران مسلمان از مقررات اسلامی در اذهان خویش دارند که آن را دگم و غیرقابل انعطاف می دانند (همان، 1370 ، 72)؛

ب ) عدم تحرک اجتهاد در طی قرون که این خود به این تصورات غلط کمک کرده است.

از این رو، به اعتقاد وی آنچه سبب ایستایی، شکوفایی و پویایی تمدن اسلامی گردید، جدای از عوامل بیرونی، از قبیل توطئه ها و ترفندهای استعمار، رکود و جمود فکری است که در جهان اسلام به وجود آمده است، که سبب پیدایش روح تمایل و نگرش به گذشته، و پرهیز از مواجهه با روح زمان است. (همان)

برای بیرون رفت از این جمود و رکود است که، در اولین گام، دین شناسی به

................................. ص 165 .................................

عنوان یک ضرورت خود را نمایان می کند.

ضرورت دین شناسی

پژوهش و تحقیق و واکاوی در ابعاد و زوایای دین و دینداری و شناخت صحیح پیدا کردن نسبت به حقایق دینی، لازمه ی اجتناب ناپذیری برای پاسخ گویی به نیازها و فائق آمدن بر مشکلات جهان جدید است. در نگاه شهید مطهری، شناخت اسلام شرط اول رشد و عدم شناخت اسلام عامل نفوذ و سیطره ی دستاوردهای دنیای جدید بر زندگی ماست. خود در این رابطه می گوید:

... اسلام، به عنوان یک سرمایه ی معنوی و یک ثروت معنوی و یک امکان فوق العاده در اختیار ماست و ما در مقابل این سرمایه ی معنوی مسؤولیت داریم، چه مسؤولیتی؟ مسؤولیت شناخت، مسؤولیت حفظ، مسؤولیت بهره برداری ... تا سرمایه ی خود را نشناسیم و از موجودی آن آگاه نباشیم و ارزش سرمایه ی خود را ندانیم که چیست، شرط اول رشد را واجد نیستیم، از همان قدم اول لنگ هستیم. (همان، 1367 ، 136)

... سال هاست که در اثر بی رشدی ما، در اثر بی لیاقتی ما، در اثر عدم شناخت ما از اسلام و فلسفه ی اجتماعی و انسانی اسلام، مقررات اسلام، به عنوان چیزهای دور ریختنی، به تدریج از مدار زندگی اجتماعی ما خارج می شود... مسأله ی عدم توجه ما به مسؤولیت حفظ و نگهداری مقررات اسلامی از راه عدم شناخت ما به فلسفه ی نظامات اجتماعی، سیاسی، حقوقی، جزایی، خانوادگی اسلام و عدم قدرت و توانایی ما بر دفاع از آنها یکی از مسائل بسیار حساس است. (همان، 145)

از این رو استاد شهید، در مقام عمل، برای این غفلت زدایی و آگاهی بخشیدن به این قوانین الهی در جوامع اسلامی است که می فرماید:

امروز جهان اسلام بیش از هر وقت دیگر نیازمند به یک نهضت قانون گذاری است که با یک دید نو و وسیع و همه جانبه از عمق تعلیمات اسلامی ریشه بگیرد و این ریسمان استعمار فکری غربی از دست و پای

............................ ص 166 ..............................

مسلمانان باز شود. (همان، 1370 ، 255)

باید پیوند مسائل الهی با مسائل اجتماعی و سیاسی مشخص شود، ... وظیفه ی دانشمندان روشنفکر اسلامی است که مکتب حقوقی اسلام را از وجهه های سیاسی و اقتصادی و بالاخص از وجهه ی اقتصادی معرفی کنند. (همان، 256)

با توجه به آنچه گذشت، می توان پاسخ به چرایی توسعه را در نگرش وی دانست که در ادامه به توضیح آن می پردازیم.

چرایی توسعه

نیاز، مبنای توسعه

در پاسخ به چرایی توسعه باید گفت از آنجا که انسان موجودی نیازمند است و به هر میزان که از نیازهای حقیقی او برآورده شود، به همان مقدار او را از نقص به کمال سیر می دهد، و به طور کلی می توان گفت کمال آدمی برابر با رفع نیازهای او است، و به همین جهت رفع نیاز به عنوان هدفی مبنایی و پایه ای در زندگی او تبلور می یابد. به طور کلی نیازهای آدمی دو دسته اند:

1 ) نیازهای ثابت؛

2 ) نیازهای متغیر.

که هر یک از این نیازها خود نیز به دو بخش تقسیم می شوند:

1 ) نیازهای مادی؛

2 ) نیازهای معنوی.

بی تردید قوانین و مقررات اسلامی نیز برای بر آوردن نیازهای انسان قرار داده شده اند. بدین جهت است که، به تعبیر شهید مطهری، «... قوانین اسلامی، به اصطلاح امروز در عین این که آسمانی است، زمینی است. یعنی براساس مصالح و مفاسد موجود در زندگی بشر است. به این معنی که جنبه ی مرموز صددرصد مخفی و رمزی ندارد که بگوید حکم خدا به این حرف ها بستگی ندارد... اسلام اساسا خودش بیان می کند که هر چه قانون من وضع کرده ام براساس همین مصالحی است که یا به جسم شما مربوط است یا به روح شما، به اخلاق شما، به

........................... ص 167 ................................

روابط اجتماعی شما، به همین مسائل مربوط است» (همان، 1370 ، 27). بنابراین هدف اصلی از وضع قوانین اسلام نیز اشباع و برطرف ساختن نیازهای انسان هاست.

اهمیت تفکیک نیازها

به اعتقاد ایشان، روش اسلام در تفکیک نیازهای ثابت و متغیر زندگی، یکی از جنبه های اعجازآمیز دین مبین اسلام است که هر مسلمان فهمیده و دانشمند از آن احساس غرور و افتخار می کند، زیرا که اسلام در مورد احتیاجات ثابت فردی یا اجتماعی قوانین ثابت و در مورد احتیاجات موقت و متغیر وضع متغیری در نظر گرفته است. (همان، 1357 ، 109)

از دیدگاه وی، «تغییر نیازمندی ها و نو شدن و کهنه شدن آنها مربوط به نیازمندی های ثانوی است. نیازمندی های اولی، نه کهنه می شود و نه از بین می رود، همیشه زنده و نو است. پاره ای از نیازمندی های ثانوی نیز چنین است. از آن جمله است نیازمندی به قانون. نیازمندی به قانون ناشی از نیازمندی به زندگی اجتماعی است و در عین حال دائم و همیشگی است. بشر هیچ زمانی بی نیاز از قانون نخواهد شد. (همان، 1370 ، 51)

ایشان در چگونگی جمع بین نیازهای متغیر انسان که در پی توسعه و پیشرفت علم و دانش و رشد و توسعه ی تمدن به وجود می آید، و دستورات و مقررات دینی می گوید:

درست است که توسعه ی عوامل تمدن نیازمندی های جدیدی به وجود می آورد و احیانا یک سلسله قراردادها و قوانین فرعی را ایجاب می کند، مثلاً وسایل نقلیه ی ماشینی ایجاب می کند که یک سلسله قراردادها و مقررات به نام مقررات راهنمایی برای شهرها و یک سلسله مقررات بین المللی میان کشورها وضع بشود که در گذشته نیازی به چنین مقررات نبود، اما توسعه ی عوامل تمدن ایجاب نمی کند که قوانین حقوقی و جزایی و مدنی مربوط به داد و ستدها و وکالت ها و غصب ها و ضمانت ها و ارث و ازدواج و امثال

................................. ص 168 ..................................

این ها - اگر مبتنی بر عدالت و حقوق فطری واقعی باشد - عوض بشود، چه رسد به قوانین مربوط به رابطه ی انسان یا رابطه ی انسان با طبیعت. (همان، 51)

قانون، راه و طریقه ی عادلانه و شرافت مندانه ی تأمین نیازمندی ها را مشخص می کند. تغییر و تبدیل وسایل و ابزارهای مورد نیاز سبب نمی شود که راه تحصیل و استفاده و مبادله ی عادلانه ی آنها عوض بشود، مگر آنکه فرض کنیم همان طور که اسباب و وسایل و ابزارهای زندگی تغییر می یابد و متکامل می شود، مفاهیم حق و عدالت و اخلاق نیز تغییر می کند، و به عبارت دیگر، فرض کنیم حق و عدالت و اخلاق یک سلسله مفاهیم نسبی هستند، یک چیز که در یک زمان حق و عدالت و اخلاق است، در عصر و زمان دیگر ضد حق و عدالت و اخلاق است.

این فرضیه در عصر ما زیاد بازگو می شود، همین قدر می گوییم درک نکردن مفهوم واقعی حق ، عدالت و اخلاق سبب چنین فرضیه ای شده است و بس. آنچه در باب حق و عدالت و اخلاق متغیر است، شکل اجرایی و مظهر عملی آنهاست، نه حقیقت و ماهیتشان.

یک قانون اساسی، اگر مبنا و اساس حقوقی و فطری داشته باشد، از یک دینامیسم زنده بهره مند باشد، خطوط اصلی زندگی را رسم کند و به شکل و صورت زندگی که وابسته به درجه ی تمدن است نپردازد، می تواند با تغییرات زندگی هماهنگی کند، بلکه رهنمون آنها باشد.

تناقض میان قانون و احتیاجات نو به نو، آنگاه پیدا می شود که قانون به جای این که خط سیر را مشخص کند، به تثبیت شکل و ظاهر زندگی بپردازد، مثلاً وسایل و ابزارهای خاصی را که وابستگی تام و تمام به درجه ی فرهنگ و تمدن دارد، بخواهد برای همیشه تثبیت نماید.

اگر قانون بگوید الزاما همیشه باید در نوشتن از دست و در سوار شدن از اسب و الاغ و در روشنایی از چراغ نفتی و در پوشیدن از منسوجات دستی و ... استفاده کرد، چنین قانونی به مبارزه با توسعه ی علم و تمدن و احتیاجات ناشی از آن

............................. ص 169 ..............................

برخاسته است و بدیهی است که جبر تاریخ آن را عوض می کند.

قانون هر اندازه جزئی و مادی باشد، یعنی خود را به مواد مخصوص و رنگ و شکل های مخصوص بسته باشد، شانس بقا و دوام کمتری دارد، و هر اندازه کلی و معنوی باشد و توجه خود را نه به شکل های ظاهری اشیا، بلکه به روابط میان اشیا یا میان اشخاص معطوف کرده باشد، شانس بقا و دوام بیشتری دارد. (همان، 52)

جهت توسعه

نگاه به انسان

در جهت توسعه، نوع نگاه به انسان و تعریف و شناخت او و شناخت نیازهای واقعی او از نیازهای کاذب او، همچنین شناخت وظیفه و رسالت و هدف از آفرینش و خلقت او از اهمیت بسزایی برخوردار است.

در بینش توحیدی انسان آفریده ای است، «ذاتمند»، «دو ساحتی»، «مختار»، «مسؤول» و «هدفمند»، از این رو، رسالت انسانی او در آن است که جامعه و نظام اجتماعی خود را به سوی کمال حقیقی (إِلَی اللّهِ الْمَصِیرُ) سیر دهد، و این سیر در عین حال باید هماهنگ و همگام با حرکت طبیعت نیز باشد. زیرا انسان با شناخت و قدرتی که از قوانین طبیعی دارد، می تواند آگاهانه با انتخاب خود با استفاده از قوانین طبیعی بر جهت حرکت جامعه تأثیر گذاشته و آن را در جهت مطلوب و مقصود خود قرار دهد و به تعبیر شهید مطهری «انسان ها با اراده ی خودشان، با اختیار خودشان با طرح ریزی خودشان برای جامعه شان راه تکامل یا توقف و یا عقب گرد را برگزیده اند. (همان، 1372 ، 15)

در پرتو چنین نگرشی به انسان و جایگاه و ارتباط او با طبیعت است که توسعه ی متوازن و متعادل به عنوان یک استراتژی کارامد در حوزه ی دین از اهمیت بسزایی برخوردار است، و در حقیقت می توان گفت، نگاه دین به توسعه نگاه جامع و کامل به انسان و نیازهای اساسی و حقیقی او و نیز چگونگی و میزان بهره گیری از طبیعت و ارتباط او با طبیعت است. در نگاه شهید مطهری توسعه، به

............................... ص 170 ....................................

مفهوم انسانی آن، که کمال انسانی و انسانیت انسان را هدف و جهت خود قرار می دهد، می تواند، جهان خشک و سرد مکانیکی و مادی را به جهانی جاندار و ذی شعور و آگاه تبدیل کند، همچنان که ایمان مذهبی تلقی انسان را نسبت به جهان و خلقت دگرگون می سازد. (ر. ک. به: همان، 1370 ، 42)

چیزی که در روند توسعه ی غربی (اگر نگوییم به عمد) مورد غفلت واقع شد، پیامدهای جبران ناپذیری را بر جوامع بشری تحمیل نمود و انتقادات فراوانی را برانگیخت و به طور کلی به ناچار مجبور به تجدید نظر در روند توسعه گردید.

تجدید نظر در مفاهیم و جهت توسعه

توسعه ی تک بعدی و پیامدهای سوء آن، و نیز بی توجهی به محیط زیست و شرایطی که بشر برای بقا نیازمند به آن است، همان گونه که گذشت، نه تنها موجب تحولات اساسی در نگرش به توسعه گردید، بلکه اساسا روند توسعه و پیشرفتی را که جوامع غربی در طی دوران جدید تجربه کردند، مورد انتقادهای جدی قرار داد. منتقدین را می توان به دو گروه تقسیم نمود:

الف) کسانی که از ابعاد معرفتی و با نگاه معرفت شناسانه به توسعه نگریسته و از این زاویه به نقد و انتقاد پرداخته اند.

به عنوان مثال برخی، مانند پست مدرنیست ها، با به چالش کشاندن دستاوردهای دوران مدرنیته، به لحاظ معرفتی، نحوه ی نگرش مکانیکی و علم پرستانه ی مدرنیته را با پرسش ها و تردیدهای جدی مواجه ساخته و خواستار تجدید نظر در آنها شدند.

ب ) دسته ی دوم، کسانی هستند که توسعه را با توجه به آسیب های جبران ناپذیری که به محیط زیست وارد نموده مورد نقد و انتقاد قرار دادند، زیرا در مدرنیته، نیازهای انسان نامتناهی معرفی گردید، و در نتیجه مصرف گرایی و تنوع طلبی، تبلیغ و ترویج و بسیاری از نیازهای کاذب و سیری ناپذیر، جایگزین نیازهای اولیه ی انسانی شد.

گروهی از منتقدان دسته ی اول، با تکیه بر اندیشه های میشل فوکو درباره ی

.......................... ص 171 ..............................

دانش و قدرت، به مسائل توسعه نگریستند و بر پایه و مبنای تحلیل اصلی فوکو، که در رابطه با شیوه هایی است که افکار و اندیشه ها براساس روابط دانش و قدرت شکل می یابند و از این طریق انسان ها به سوژه تبدیل می شوند، به نقد و بررسی موضوع توسعه پرداختند.

تولید عقلانیت

فوکو با بررسی روندهایی که از طریق آنها، عقلانیت تولید شده و بر سوژه ی انسانی اعمال می گردد، به این نتیجه رسید که علوم انسانی و اجتماعی خود جزئی از فرایند اعمال قدرت و روابطی است که سلطه بر انسان را محقق می سازد؛ به اعتقاد فوکو از مهم ترین فنونی که در گسترش قدرت نقش مهمی دارد، شیوه ی تفکیک سازی - غیریت سازی - است.

نکته ی دیگری که در نظریات فوکو حائز اهمیت است، توانایی پنهان سازی قدرت است. قدرت در اشکال سنتی خود قابل رویت است و همواره به نمایش درمی آید؛ برخلاف این دوران که قدرت خود جویای ناپیدایی است. (ر. ک. به: فوکو، 1376 ، 270) در واقع این دو خصوصیت غیریت سازی و توان پنهان سازی تکنولوژی های انضباطی، که فوکو آنها را مطرح ساخت، زمینه ای شد تا عده ای از طرفداران این نظریات به دیرینه شناسی مفاهیم اصلی توسعه بپردازند تا نشان دهند که این مفاهیم چگونه توانستند از طریق گفتمان های علمی، عناصری از واقعیت را برجسته کرده و عناصر دیگری را حذف کنند. به عنوان نمونه نویسنده ی کتاب نگاهی نو به مفاهیم توسعه می نویسد:

«سطح زندگی» تمام ابعاد الگوی غالب غرب، نوگرایی و توسعه را با هم درمی آمیزد. این الگو چارچوبی بسته و محدود را به وجود می آورد. نیاز، کمیابی، کار، تولید، درآمد و مصرف، مفاهیم کلیدی هستند که در این چارچوب معنایی محصور شده و نیازی به دنیای خارج ندارند. تعامل این عناصر ساز و کاری خود کار دارد که رشد و ثروت مادی نامحدود را به

.............................. ص 172 ..............................

ارمغان می آورد. بنابر این، مفهوم مورد نظر - سطح زندگی - دارای ریشه های تاریخی همچون الگوی اقتصادی کلی است.

تقلیل «مطلوب» به مقدار، نقطه ی عطفی اساسی در تاریخ بود. این گذار، هم امکان گوناگونی ارزش های اجتماعی را از میان برد و هم منجر به کمی کردن تنها بعد باقی مانده شد. (زاکس، 1377 ، 217)

انسان اقتصادی

از جمله کسانی که نقش مهمی را در پی ریزی و تحقق چنین عقلانیت تولید شده در بستر توسعه را فراهم ساخت، می توان از دکارت نام برد. زیرا که دکارت در ضمن تحولی که به وجود آورد، نه تنها راه های معرفت بشر را محدود ساخت، بلکه با انحصار آن در مواردی که قابل تحویل به ریاضیات هستند، نقش بسیار جزئی ای به تعقل در عرصه ی شناخت بخشید. وی با این جمله که «من می اندیشم، پس هستم»، بیان می کند که انسان همان اندیشه است و در حالی که در واقع راه های اندیشه و کشف بسیار است، با محدود ساختن آن به استفاده از ابزار ریاضی، اندیشه در انسان را از جهان محدود می سازد. این نگرش تک بعدی محدود و تنگ، ریشه ی «انسان اقتصادی» است که بعدها در اقتصاد سیاسی و اقتصاد خرد در قالب محدودترین مفاهیم از انسان به تصویر کشیده شد. (راسل، 1365 ، 782)

به تعبیر برخی از صاحبنظران «عقلانیتی که دکارت مطرح می کرد، آرام آرام تبدیل شد به خردی که در خدمت بر آوردن نیازها و خواست ها قرار گرفت و سرانجام به بنیان «جامعه ی مصرفی» رسید. جامعه ای که در آن، جنبه ی بخردانه ی تولید به معنای مرکزیت تولید دانسته نمی شد، و مصرف، ارزشی بیش از انباشت داشت.» (احمدی، 1372 ، 19)

لذا به اعتقاد این گروه مفهوم توسعه بسیار به موقع برای تحکیم قدرت نیروهای سلطه گر اختراع گردید که توانست با ترفندی تازه، تحت عنوان توسعه،

........................... ص 173 .............................

مشعلی را در جلوی دیدگان کشورهای تازه از چنگ استعمار رهیده برافروزد.

به اعتقاد این گروه از توسعه دانان، جریان مفهوم سازی و تکامل شبکه ی قدرت مسلط غربی، در طول دهه های گذشته همچنان ادامه داشته است و هر زمان چالشی در پیش روی نظریات به وجود آمد که خواستار تجدید نظر در آن گردید، شبکه ی قدرت با ابداع مفاهیمی نو و تبصره بر مفهوم توسعه به تبیین های جدیدی روی آورده است، و سرابی دوباره در پیش روی آنها قرار داده است. به تعبیر یکی از توسعه دانان:

در سی سال گذشته، هر وقت آثار مخرب توسعه شناخته شد، این مفهوم به گونه ای بسط داده شد که هم بیماری و هم درمان را در بر گیرد؛ برای مثال وقتی که در سال 1970 روشن شد که تعقیب توسعه عملاً باعث تشدید فقر می شود، مفهوم «توسعه ی عادلانه» ابداع شد تا دو چیز سازش ناپذیر را با هم در آمیزد: ایجاد فقر و امحای فقر. به همین سان، گزارش برونت لاندا با ابداع «توسعه ی پایدار» همچون مفهومی که هم تخریب محیط زیست وهم ترمیم آن را در برگرفت، دغدغه در مورد محیط زیست را با مفهم توسعه در آمیخت. (زاکس، 1377 ، 40)

و به تعبیر زاکس این چیزی نیست جز تکرار نیرنگی آشکار (همان). مقاله را با کلامی از شهید مطهری در نقد توسعه به شیوه ی غربی و بر مبنای اومانیستی به پایان می بریم.

بشر امروز از نظر علمی و فکری پا به جایی نهاده که آهنگ سفر افلاک کرده و سقراط ها و افلاطون ها باید افتخار شاگردی اش را بپذیرند، اما از نظر روح و خوی و منش، یک «زنگی مست تیغ بران به دست» بیش نیست. انسان امروز با همه پیشرفت های معجزه آسا در ناحیه ی علم و فن، از لحاظ مردمی و انسانیت گامی پیش نرفته، بلکه به سیاه ترین دوران سیاه خویش بازگشته است؛ با یک تفاوت، و آن این که از برکت قدرت علمی و فلسفی و ادبی خویش، بر خلاف گذشته، تمام جنایت ها را در زیر پرده ای از تظاهر به انسانیت و

......................... ص 174 .................................

اخلاق، نوع پرستی، آزادی خواهی و صلح دوستی انجام می دهد... این یکی از تناقضاتی است که منطق بشر امروز گرفتار آن است. (مطهری، 1377 ، 25-26)

و لذا «ریشه ی مشکلات امروز بشر را در همین جا باید جست، همچنان که ریشه ی نیاز بشر به دین و معنویت و ایمان به پیامبر را نیز در همین جا باید به دست آورد» (همان، 27). در نظر وی، در میان مکتب ها و مسلک ها و دین ها و آیین ها، تنها اسلام است که قدرت پاسخ گویی به این نیاز را دارد (همان، 29).

نتیجه گیری

از مجموع آنچه گذشت می توان به نتایج ذیل دست یافت.

1 ) امروزه در بحث توسعه آنچه که همه ی صاحبنظران در مسائل اجتماعی بر آن اتفاق نظر دارند و می توان ادعا نمود که به نوعی اجماع و اتفاق نظر جهانی است؛ این است که کانون توجه به توسعه باید انسان باشد.

2 ) در نگرش توحیدی انسان آفریده ای است، «ذاتمند»، «دو ساحتی»، «مختار»، «مسؤول» و «هدفمند»، از این رو، رسالت انسانی او در آن است که جامعه و نظام اجتماعی خود را به سوی کمال حقیقی (إِلَی اللّهِ الْمَصِیرُ) سیر دهد، و این سیر در عین حال باید هماهنگ و همگام با حرکت طبیعت نیز باشد. زیرا انسان با شناخت و قدرتی که از قوانین طبیعی دارد، می تواند آگاهانه، با انتخاب خود، با استفاده از قوانین طبیعی بر جهت حرکت جامعه تأثیر گذاشته و آن را در جهت مطلوب و مقصود خود قرار دهد. و به تعبیر شهید مطهری «انسان ها با اراده ی خودشان، با اختیار خودشان با طرح ریزی خودشان برای جامعه شان راه تکامل یا توقف و یا عقب گرد را برگزیده اند. (همان، 1372 ، 15)

3 ) در پرتو چنین نگرشی به انسان و جایگاه و ارتباط او با طبیعت است که توسعه ی متوازن و متعادل، به عنوان یک استراتژی کارامد در حوزه ی دین، از اهمیت بسزایی برخوردار است، و در حقیقت می توان گفت، نگاه دین به توسعه

............................ ص 175 ..............................

نگاه جامع و کامل به انسان و نیازهای اساسی و حقیقی او و نیز چگونگی و میزان بهره گیری از طبیعت و ارتباط او با طبیعت است.

بنابراین، توسعه ای را که دین در پی آن است توسعه ای است که بتواند در راستای تعادل و توازن و کمال انسان ها قرار داشته باشد؛ همان چیزی که در فرایند توسعه ی غربی به فراموشی سپرده شد؛ اگر نگوییم عمدی در کار بوده است.

مقالات مرتبط:

مبانی دین و توسعه در اندیشه ی شهید مطهری بخش اول

منابع و مآخذ

1 ) قرآن.

2 ) آزاد ارمکی، تقی (1377)، اندیشه اجتماعی متفکران مسلمان، تهران، مؤسسه ی نشر جهاد.

3 ) احمدی، بابک (1372)، مدرنیته و اندیشه ی انتقادی، تهران، نشر مرکز.

4 ) - (1372)، استاد مطهری و روشنفکران، تهران، صدرا.

5 ) الیاسی، حمید (1359)، واقعیات توسعه نیافتگی، تهران، برنامه و بودجه.

6 ) - (1371)، بررسی اجمالی از نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر، تهران، صدرا، چاپ شانزدهم.

7 ) تودارو مایکل (1366)، توسعه اقتصادی در جهان سوم، ترجمه ی غلامعلی فرجامی، تهران، انتشارات برنامه و بودجه، ج 1 .

8 ) خمینی، روح اللّه  (امام) (1378)، صحیفه امام، تهران، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام، ج 21 .

9 ) دریابندری، نجف (1369)، درد بی خویشتن، تهران، نشر پرواز.

10 ) دریفوس، هیوبرت و رابینو، پل (1376)، میشل فوکو، ترجمه ی حسین بشیریه، تهران، نشر نی.

11 ) دیوب، اس. س (1377)، نوسازی و توسعه، ترجمه ی سید احمد موثقی، تهران، قومس.

12 ) راسل، برتراند (1365)، تاریخ فلسفه ی غرب، ترجمه ی نجف دریابندری، تهران، پرواز.

13 ) رستو، والت ویتمن (1374)، نظریه پردازان رشد اقتصادی، ترجمه ی مرتضی قره باغیان، تهران، دانشگاه شهید بهشتی.

14 ) زاکس، ولفگانگ (1377)، نگاهی نو به مفاهیم توسعه، ترجمه ی فریده فرهی و وحید بزرگی، تهران، نشر مرکز.

15 ) فراهانی فرد، سعید (1384)، توسعه پایدار بر محور عدالت، اقتصاد اسلامی، شماره، 19.

16 ) فروغی، محمد علی (1344)، سیر حکمت در اروپا، تهران، زوار.

17 ) گریفین، کیث - کنلی، تری مک (1377)، توسعه ی انسانی، ترجمه ی غلام رضا خواجه پور تادوانی، تهران، وداد.

18 ) لوئیس، آرتور (1370)، برنامه ریزی توسعه، ترجمه ی مجید آوایی نژاد، تهران، امیرکبیر.

19 ) مایر، جرالد ام و سیرز، دادلی (1368)، پیشگامان توسعه، ترجمه ی علی اصغر هدایتی و علی یاسری، تهران، سمت.

20 ) مطهری، مرتضی (1377)، آشنایی با قرآن، تهران، صدرا، ج 7.

21 ) مطهری، مرتضی (1379)، اسلام و مقتضیات زمان، تهران، صدرا، چاپ شانزدهم.

22 ) مطهری، مرتضی (1367)، امدادهای غیبی، تهران، صدرا، دوم.

23 ) مطهری، مرتضی (1362)، انسان کامل، تهران، دفتر انتشارات اسلامی.

24 ) مطهری، مرتضی (1371)، انسان و سرنوشت، تهران، صدرا، یازدهم.

25 ) مطهری، مرتضی (بی تا)، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، صدرا، چاپ شانزدهم.

26 ) مطهری، مرتضی (1370)، بیست گفتار، تهران، صدرا، هفتم.

27 ) مطهری، مرتضی (1370)، خاتمیت، تهران، صدرا، پنجم.

28 ) مطهری، مرتضی (1370)، ختم نبوت، تهران، صدرا، ششم.

29 ) مطهری، مرتضی (1362)، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، صدرا، چاپ دوازدهم، ج 1 و 2 .

30 ) مطهری، مرتضی (1372)، عدل الهی، تهران، صدرا، هفتم.

31 ) مطهری، مرتضی (1370)، علل گرایش به مادیگری، تهران، صدرا، دوازدهم.

32 ) مطهری، مرتضی (1377)، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ج 16.

33 ) مطهری، مرتضی (1374)، مجموعه آثار، تهران، صدرا، چاپ چهارم، ج 2 .

34 ) مطهری، مرتضی (1367)، مسأله شناخت، تهران، صدرا.

35 ) مطهری، مرتضی (1357)، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، انتشارات صدرا، چاپ هشتم.

36 ) مطهری، مرتضی (1378)، نظری به نظام اقتصادی اسلام، تهران، صدرا، هشتم.

37 ) مطهری، مرتضی (1363)، نقدی بر مارکسیم، تهران، صدرا.

38 ) مطهری، مرتضی (1370)، وحی و نبوت، تهران، صدرا، ششم.

39 ) موسایی، میثم (1374)، دین و فرهنگ توسعه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.

40 ) میردال، گونار (1366)، درام آسیایی، ترجمه ی منوچهر امیری، تهران، امیرکبیر.

41 ) میسرا، پراساد (1367)، برداشتی نو از مسائل توسعه، ترجمه ی حمید فراهانی راد، گزیده مسائل اقتصادی - اجتماعی، ش 46.

42 ) میر، ایرج (1380)، رابطه ی دین و سیاست، تهران، نشر نی.

43 ) خورشید احمد (1374)، مطالعاتی در اقتصاد اسلامی، ترجمه ی محمد جواد مهدوی، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.

-> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA

تعریف دین

برخی براین باورند که تعریف دین، اگر نگوییم محال است، حداقل بسیار دشوار است. (فنایی، 2375 ، 108)

در پاسخ به این مدعا نویسنده ی کتاب رابطه ی دین و سیاست می نویسد، این مدعا در صورتی پذیرفتنی است، که بخواهیم از دین تعریفی ارائه دهیم که مورد قبول همه ی اندیشمندان قرار گیرد. (میر، 1380 ، 30)

این نویسنده در تایید مدعای خود، با استناد به آراء کسانی مانند آلستون، جان هیک و گیدنز، چنین نتیجه می گیرد که ارائه ی تعریفی از دین که دربرگیرنده ی تمامی مصادیق موجود از مفهوم دین، جدای از جنبه ی حقانیت آن باشد، ممکن نیست. (همان، 33)

برخی دیگر مانند نویسنده ی کتاب مشروعیت دینی دولت و اقتدار سیاسی دین تلاش برای تعریف دین و تبیین ماهیت آن را، به طور عمده، یک رویکرد غربی می دانند، و علت و سبب آن را تعارض علم و دین از یک سو، و از سوی دیگر مناقشه ی نظری و عملی دین و سیاست می دانند. (شجاعی زند، 1376 ، 35)

حقانی بودن دین

در میان اندیشمندان اسلامی کسانی که در صدد تعریف دین برآمده اند، از یک نقطه نظر مشترک برخوردارند، و آن این که با توجه به حقانیت دین و حول محور آن به تعریف دین پرداخته اند. به عنوان نمونه، علامه طباطبایی در تعریف دین می نویسد:

دین عقاید و دستورهای علمی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خدا برای راهنمایی و هدایت بشر آورده اند. (طباطبایی، بی تا، 9)

برخی دیگر با توجه به همین مسأله ی حقانیت به تعریف دین پرداخته و

................................. ص 158..................................

می گویند:

دین، تفسیر و تدبیر خدا مدارانه ی هستی، و حیات انسان است. دین مجموعه ی گزاره های واقع نما درباره ی هستی، حیات و انسان و نیز مجموعه ی آموزه های دستوری و ارزشی است که از طریق پیامبران از سوی خدا نازل شده یا توسط عقل سلیم دریافت می گردد. (رشاد، 1379 ، 85)

و لذا بر مبنای این اعتقاد، آنچه که به عنوان ساختار مناسبات انسانی از سوی آفریدگار این عالم فرود آمده دقیق ترین و صائب ترین دستورها و آموزه هاست. و از آنجا که این معارف و قوانین و دستورات از چشمه ی زلال حقیقت سیراب می شود، اعتقاد و باور قلبی به این گزاره ها التزام عملی و رفتاری به این قوانین و دستورها و آموزه ها می تواند ضامن و تأمین کننده ی سعادت و کمال انسان باشد. (همان، 86)

تعریف دین از نگاه شهید مطهری

شهید مطهری، با استناد به قرآن در تعریف دین معتقد است که دین عبارت از اصول ثابتی است که تمامی انبیای الهی در آن اصول مشترک هستند. لذا به نظر وی:

از نظر قرآن دین خدا از آدم تا خاتم یکی است. همه ی پیامبران، اعم از پیامبران صاحب شریعت و پیامبران غیر صاحب شریعت، به یک مکتب دعوت می کرده اند. اصول مکتب انبیا، که دین نامیده می شود، یکی بوده است. تفاوت شرایع آسمانی یکی در یک سلسله مسائل فرعی و شاخه ای بوده که برحسب مقتضیات زمان و خصوصیات محیط و ویژگی های مردمی که دعوت می شده اند متفاوت می شده است و همه شکل های متفاوت و اندام های مختلف یک حقیقت و به سوی یک هدف و مقصود بوده است. (مطهری، 1370 ، 39)

دیگر در سطح تعلیمات بوده که پیامبران بعدی به موازات تکامل بشر، در سطح بالاتری تعلیمات خویش را، که همه در یک زمینه بوده، القاء کرده اند. مثلاً

............................. ص 159...............................

میان تعلیمات و معارف اسلام در مورد مبدأ و معاد و جهان، و معارف پیامبران پیشین از نظر سطح مسائل، تفاوت از زمین تا آسمان است، و به تعبیر دیگر، بشر در تعلیمات انبیا مانند یک دانش آموز بوده که او را از کلاس اول تا آخرین کلاس بالا برده اند...

با توجه به چنین تعریفی از دین است، که به اعتقاد وی، اسلام دینی است «جامع و واقع گرا؛ در اسلام به همه ی جوانب نیازهای انسانی، اعم از دنیایی یا آخرتی، جسمی یا روحی، عقلی و فکری یا احساسی و عاطفی، فردی یا اجتماعی توجه شده است.» (همان، 66)

بخش سوم

برخی نظریات درباره ی رابطه ی دین و توسعه

آنچه که بیشتر به عنوان نظریه ی غالب در میان آراء و نظریات اندیشمندان اروپایی مطرح است، این است که به طور کلی همه ی مذاهب، مانع توسعه هستند و گفته می شود: «گرچه نحوه ی تلقی مسیحیت از زندگانی در دوره ی قرون وسطی با طرز تلقی مذاهب بودایی، کنفوسیوس، تائوئی، اسلام، هندو، و سایر مذاهب یا فلسفه های غیر غربی در بسیاری جهات یکسان نیست، ولی آثار عملی این عقاید و نظریات از نظر امور اقتصادی، به طوری که در جهان غرب استنباط کرده اند، کمابیش یکسان است.» (الیاسی، 1359 ، 140)

همان طور که ملاحظه می شود، طرز تلقی مغرب زمین از اسلام نیز مانند مسیحیت قرون وسطی است و همان طور که مسیحیت را مانع توسعه تلقی می کنند، اسلام را نیز مانع توسعه می دانند.

از این رو، برخی مانند ارنست رنان فرانسوی، علت توسعه نیافتگی جهان اسلام را مخالفت اسلام با پیشرفت و نوآوری علم و صنعت می داند. وی در کتاب اسلام و دانش چنین می نویسد:

اسلام با پیشرفت های علمی و ترقیات صنعتی مخالف است و با دانش و

................................ ص 160......................................

فرهنگ سر ستیز دارد. (فروغی، 1344 ، 133)

برخی دیگر نوع نگرش به دنیا در اسلام را مانع توسعه دانسته، در حالی که اذعان و اعتراف دارند به این که در اسلام چیزی به نام شریعت وجود دارد، که در آن کلیه ی قواعد و روش زندگی برای رفع نیازهای زندگی و نظام اجتماعی وجود دارد، اما در عین حال چنین نتیجه می گیرند که آنچه در این بخش آمده نسبت به آنچه مربوط به امور معنوی می شود که انسان را از تلاش در امور دنیوی باز می دارد، قابل مقایسه نیست. بر این اساس است که می گویند:

قرآن، کتاب مذهبی مسلمان ها تنها ترکیبات پرستش و نیایش خداوند را برای مؤمنین معین نخواسته، بلکه کلیه ی قواعد و طرز زندگی افراد را نیز معلوم و روش اجتماعی و قانون گذاری خاصی را نیز مقرر ساخته، که به آن شریعت می گویند. به این ترتیب توفیق هایی که در راه مادیات به دست می آید، در مقابل وجود نهانی که عبارت است از قادر مطلق جهانی، بسیار ناچیز است. از افراد آدمی انتظار می رود که وجود فانی و هستی نسبی خود را در برابر حاکم علی الاطلاق و سرمدی جهان، خوار و حقیر بشمارند. اطاعت - تسلیم - استرحام - ایمان به خدا و تعظیم و تکریم، اصطلاحات خاصی هستند که روحیه ی این گونه افراد را به خوبی نشان می دهند. (الیاسی، 1359 ، 128)

نقد و بررسی

بی گمان سلامت جامعه، نخست در نوع روابط اجتماعی نهفته است. نوع روابط اگر بر اساس باور انسان ها و پذیرش ارزش واقعی همگان استوار گردد و در چهار چوب قانون (به عنوان مدافع حقوق همگان) صورت گیرد، و بالاتر از قانون، حتی با مبانی ارزشی و اخلاقی در آمیزد، سلامت جامعه به طور بنیادی، تضمین شده است. این گونه روابط، از هرگونه ستمبارگی میان افراد جلوگیری می کند، از تحمیل اندیشه و استبداد فکری مانع می گردد، ریشه ی هرگونه سلطه جویی و برتری طلبی را می سوزاند، رابطه ی طبقاتی براساس تبعیض های ناروا پدید نمی آید و اهرم های قدرت اقتصادی و سیاسی، به صورت ابزاری، در دست

................................. ص 161...................................

ثروتمندان قرار نمی گیرد. به خاطر این پیامدهای ضد الهی و غیرانسانی مال اندوزی است که در ادیان و به ویژه در اسلام، با خصلت های سرمایه دارانه مبارزه شده است، زیرا که این روحیه ی برتری طلبی و سلطه جویی، با ماهیت تفکر الهی اسلام ناسازگار است:

تِلْکَ الدّارُ الآْخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ (قصص، 83)

این سرای آخرت را از آن کسانی ساخته ایم که در این جهان نه خواهان برتری جویی هستند و نه خواهان فساد و سرانجام نیک از آن پرهیزگاران است.

از نگاه قرآن نوعا این روحیه در رابطه با انسان ها، از داشتن های افراطی و قدرت اقتصادی ریشه گرفته است.

آن که مالی گرد آورد و به شمارش آن پرداخت، می پندارد که دارایی اش جاودانش می گرداند. (همزه، 2-3)

به اعتقاد شهید مطهری این گروه از نویسندگان، دانسته یا ندانسته، مبارزه ی اخلاقی اسلام را با پول پرستی و این که نباید هدف زندگی تحصیل درآمد و انباشتن ثروت باشد، به حساب گناه شمردن کار و فعالیت و کسب و صنعت و تولید ثروت، هر چند به منظور خدمت و توسعه ی زندگی اجتماعی باشد، (که اکیدا مورد تشویق و توصیه ی اسلام است) می گذارند و میان زهد و تقوا به مفهوم بودایی و مسیحی، که هر یک از عبادات و فعالیت را به یک دنیای جداگانه مربوط می دانند و زهد و تقوای اسلامی که عبارت است از علو نظر و پاکی و طهارت نفس، فرق نمی نهند و یا نمی خواهند فرق نهند. (مطهری، 1362 ، 156)

بر مبنای آنچه گذشت، از دیدگاه شهید مطهری، ریشه و منشأ چنین برداشت و تصوری نسبت به مکتب اسلام را می توان در دو چیز یافت:

1 ) استعمار که خواستار جدایی دین از زندگی اجتماعی است؛

2 ) غفلت و بی خبری مسلمین از حقایق دین مبین اسلام.

.................................. ص 162 .....................................

خاستگاه جدایی دین از زندگی اجتماعی

استعمارگران تلاش زیادی کردند تا در کشورهای مسلمان رابطه ی دین و نظام اجتماعی را قطع کنند. از جمله این تلاش ها، طرح مسأله ای است به نام «علمانیت»، که به معنی جدایی دین از زندگی اجتماعی است. (ر. ک. به: همان، 1371 ، 27) این در حالی است که، به تعبیر دکتر شریعتی، دین و دنیا در اسلام قابل تفکیک نیست و نمی توان آن دو را جدای از یکدیگر شناخت. اما در عین حال چگونه استعمار به دهان ما انداخت که دین و مذهب از زندگی اجتماعی جداست. (شریعتی، 1375 ، 75)

در صورتی که اسلام، مکتبی است جامع و واقع گرا که به همه ی جوانب نیازهای انسانی، اعم از دنیایی یا آخرتی، جسمی یا روحی، فکری و عقلی، عاطفی و احساسی، فردی و اجتماعی توجه می کند. بر این مبنا به اعتقاد شهید مطهری، احکام، یعنی دستورهایی که مربوط است به فعالیت های خارجی و عینی انسان، اعم از فعالیت معاشی و معادی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی. (همان، 1371 ، 84)

وی در کتاب نظری به نظام اقتصادی اسلام می نویسد:

کسانی که فکر می کنند مسائل زندگی از یکدیگر جداست و هر چیزی یک مرز و یک قلمرو خاص دارد... تعجب و احیانا انکار می کنند که کسی مسأله ای به نام اقتصاد اسلامی طرح کند، زیرا به عقیده ی این ها هر یک از اسلام و اقتصاد، یک مسأله ی جداگانه است. اسلام قلمروی دارد و اقتصاد قلمرو دیگر، همچنان که فرهنگ، سیاست، قضاوت و حتی اخلاق هر کدام قلمروی جداگانه از اسلام دارند.

بعضی پا را فراتر نهاده و گفته اند زندگی به طور کلی یک مسأله است و دین مسأله ی دیگر. دین را نباید با مسائل زندگی مخلوط کرد. این اشخاص اشتباه اولشان این است که مسائل زندگی را مجرد فرض می کنند. خیر زندگی یک واحد و همه ی شؤونش توأم با یکدیگر است. ممکن نیست اجتماعی، مثلاً فرهنگ یا سیاست، یا قضاوت یا اخلاق و تربیت و یا اقتصادش فاسد باشد،

................................ ص 163 ....................................

اما دینش درست باشد و بالعکس.

اگر فرض کنیم دین تنها رفتن به مسجد و کلیسا و نماز خواندن و روزه گرفتن است، ممکن است کسی ادعا کند مسأله ی دین از سایر مسائل مجزاست، ولی این مطلب فرضا درباره ی مسیحیت صادق باشد، درباره ی اسلام صادق نیست. (همان، 1378 ، 16-15)

در نظر شهید مطهری به حدی این مسأله بدیهی است که می گوید:

من نمی توانم باور کنم یک نفر در یک کشور اسلامی زندگی کند و این اندازه از منطق اسلام بی خبر باشد. مگر قرآن هدف انبیا و مرسلین را در کمال صراحت بیان نکرده است؟ قرآن عدالت اجتماعی را به عنوان یک هدف اصلی برای همه ی انبیا ذکر می کند. اگر می خواهید به قرآن عمل نکنید، چرا گناه بزرگ تری مرتکب می شوید و به اسلام تهمت می زنید. (همان، 1357 ، 112)

شهید مطهری در رد این تفکر، با استناد به تجربه ی اسلام در شکوفایی تمدن جهانی به نام تمدن اسلامی، می گوید:

ایران در پرتو گرایش به اسلام در همان وقت که کشورهای گرونده به مسیحیت در تاریکی قرون وسطی فرو رفته بودند، همدوش با سایر ملل اسلامی، و پیشاپیش همه ی آنها، مشعل دار یک تمدن عظیم و شکوه مند به نام تمدن اسلامی شد.

اینجا این پرسش به ذهن می آید که اگر خاصیت مسیحیت آن است و خاصیت اسلام این، پس چرا امروز کار برعکس است؟ جوابش روشن است: آنها از هفت، هشت قرن پیش، مسیحیت را رها کردند و ما از همان وقت اسلام را. (همان، 1362 ، 156)

لذا به نظر ایشان، آن کس که تنبلی، ویرانه نشینی، خراباتی گری، گدایی و دریوزگی را محصول تعالیم اسلامی می داند، در یک تناقض آشکار گرفتار آمده است، زیرا چطور ممکن است که تعلیماتی این چنین قادر باشد حتی جامعه ای مثل عربستان آن روز را مرکزیت و وحدت و قدرت بدهد؟ ثانیا اگر چنان بود

................................. ص 164 .....................................

باید ملل اسلامی، از ابتدای نفوذ اسلام در میان آنها، دچار رخوت و سستی و انحطاط می شدند، در کار زندگی به عنوان این که دنیا جیفه است لاقید می گشتند و دست روی دست می گذاشته همه چیز را حواله به تقدیر می کردند و خود خراباتی می شدند، حال آن که طبق گواه قطعی تاریخ با ظهور اسلام در مردم منطقه ای وسیع از شمال افریقا تا شرق آسیا حیات و جنبش و نهضتی عظیم و وسیع پدید آمد، و تمدنی کم نظیر پایه گذاری شد و تا شش قرن ادامه یافت، و پس از آن رکود و جمود و روح خراباتی گری بر مردم این منطقه مسلط گشت. (همان، 157)

با توجه به آنچه گذشت، شهید مطهری، در مقام نتیجه گیری، چنین نتیجه می گیرد که، «اسلام - بر خلاف مسیحیت تحریف شده - تمام شؤون زندگی بشر را زیر نظر دارد؛ قانون اجتماعی دارد، قانون اقتصادی دارد، قانون سیاسی دارد.» (همان، 18)

جهات بی خبری مسلمین

در نگاه شهید مطهری سبب اصلی این بی خبری و غفلت مسلمین بازگشت به دو چیز دارد:

الف) تصور غلطی است که برخی از روشنفکران مسلمان از مقررات اسلامی در اذهان خویش دارند که آن را دگم و غیرقابل انعطاف می دانند (همان، 1370 ، 72)؛

ب ) عدم تحرک اجتهاد در طی قرون که این خود به این تصورات غلط کمک کرده است.

از این رو، به اعتقاد وی آنچه سبب ایستایی، شکوفایی و پویایی تمدن اسلامی گردید، جدای از عوامل بیرونی، از قبیل توطئه ها و ترفندهای استعمار، رکود و جمود فکری است که در جهان اسلام به وجود آمده است، که سبب پیدایش روح تمایل و نگرش به گذشته، و پرهیز از مواجهه با روح زمان است. (همان)

برای بیرون رفت از این جمود و رکود است که، در اولین گام، دین شناسی به

................................. ص 165 .................................

عنوان یک ضرورت خود را نمایان می کند.

ضرورت دین شناسی

پژوهش و تحقیق و واکاوی در ابعاد و زوایای دین و دینداری و شناخت صحیح پیدا کردن نسبت به حقایق دینی، لازمه ی اجتناب ناپذیری برای پاسخ گویی به نیازها و فائق آمدن بر مشکلات جهان جدید است. در نگاه شهید مطهری، شناخت اسلام شرط اول رشد و عدم شناخت اسلام عامل نفوذ و سیطره ی دستاوردهای دنیای جدید بر زندگی ماست. خود در این رابطه می گوید:

... اسلام، به عنوان یک سرمایه ی معنوی و یک ثروت معنوی و یک امکان فوق العاده در اختیار ماست و ما در مقابل این سرمایه ی معنوی مسؤولیت داریم، چه مسؤولیتی؟ مسؤولیت شناخت، مسؤولیت حفظ، مسؤولیت بهره برداری ... تا سرمایه ی خود را نشناسیم و از موجودی آن آگاه نباشیم و ارزش سرمایه ی خود را ندانیم که چیست، شرط اول رشد را واجد نیستیم، از همان قدم اول لنگ هستیم. (همان، 1367 ، 136)

... سال هاست که در اثر بی رشدی ما، در اثر بی لیاقتی ما، در اثر عدم شناخت ما از اسلام و فلسفه ی اجتماعی و انسانی اسلام، مقررات اسلام، به عنوان چیزهای دور ریختنی، به تدریج از مدار زندگی اجتماعی ما خارج می شود... مسأله ی عدم توجه ما به مسؤولیت حفظ و نگهداری مقررات اسلامی از راه عدم شناخت ما به فلسفه ی نظامات اجتماعی، سیاسی، حقوقی، جزایی، خانوادگی اسلام و عدم قدرت و توانایی ما بر دفاع از آنها یکی از مسائل بسیار حساس است. (همان، 145)

از این رو استاد شهید، در مقام عمل، برای این غفلت زدایی و آگاهی بخشیدن به این قوانین الهی در جوامع اسلامی است که می فرماید:

امروز جهان اسلام بیش از هر وقت دیگر نیازمند به یک نهضت قانون گذاری است که با یک دید نو و وسیع و همه جانبه از عمق تعلیمات اسلامی ریشه بگیرد و این ریسمان استعمار فکری غربی از دست و پای

............................ ص 166 ..............................

مسلمانان باز شود. (همان، 1370 ، 255)

باید پیوند مسائل الهی با مسائل اجتماعی و سیاسی مشخص شود، ... وظیفه ی دانشمندان روشنفکر اسلامی است که مکتب حقوقی اسلام را از وجهه های سیاسی و اقتصادی و بالاخص از وجهه ی اقتصادی معرفی کنند. (همان، 256)

با توجه به آنچه گذشت، می توان پاسخ به چرایی توسعه را در نگرش وی دانست که در ادامه به توضیح آن می پردازیم.

چرایی توسعه

نیاز، مبنای توسعه

در پاسخ به چرایی توسعه باید گفت از آنجا که انسان موجودی نیازمند است و به هر میزان که از نیازهای حقیقی او برآورده شود، به همان مقدار او را از نقص به کمال سیر می دهد، و به طور کلی می توان گفت کمال آدمی برابر با رفع نیازهای او است، و به همین جهت رفع نیاز به عنوان هدفی مبنایی و پایه ای در زندگی او تبلور می یابد. به طور کلی نیازهای آدمی دو دسته اند:

1 ) نیازهای ثابت؛

2 ) نیازهای متغیر.

که هر یک از این نیازها خود نیز به دو بخش تقسیم می شوند:

1 ) نیازهای مادی؛

2 ) نیازهای معنوی.

بی تردید قوانین و مقررات اسلامی نیز برای بر آوردن نیازهای انسان قرار داده شده اند. بدین جهت است که، به تعبیر شهید مطهری، «... قوانین اسلامی، به اصطلاح امروز در عین این که آسمانی است، زمینی است. یعنی براساس مصالح و مفاسد موجود در زندگی بشر است. به این معنی که جنبه ی مرموز صددرصد مخفی و رمزی ندارد که بگوید حکم خدا به این حرف ها بستگی ندارد... اسلام اساسا خودش بیان می کند که هر چه قانون من وضع کرده ام براساس همین مصالحی است که یا به جسم شما مربوط است یا به روح شما، به اخلاق شما، به

........................... ص 167 ................................

روابط اجتماعی شما، به همین مسائل مربوط است» (همان، 1370 ، 27). بنابراین هدف اصلی از وضع قوانین اسلام نیز اشباع و برطرف ساختن نیازهای انسان هاست.

اهمیت تفکیک نیازها

به اعتقاد ایشان، روش اسلام در تفکیک نیازهای ثابت و متغیر زندگی، یکی از جنبه های اعجازآمیز دین مبین اسلام است که هر مسلمان فهمیده و دانشمند از آن احساس غرور و افتخار می کند، زیرا که اسلام در مورد احتیاجات ثابت فردی یا اجتماعی قوانین ثابت و در مورد احتیاجات موقت و متغیر وضع متغیری در نظر گرفته است. (همان، 1357 ، 109)

از دیدگاه وی، «تغییر نیازمندی ها و نو شدن و کهنه شدن آنها مربوط به نیازمندی های ثانوی است. نیازمندی های اولی، نه کهنه می شود و نه از بین می رود، همیشه زنده و نو است. پاره ای از نیازمندی های ثانوی نیز چنین است. از آن جمله است نیازمندی به قانون. نیازمندی به قانون ناشی از نیازمندی به زندگی اجتماعی است و در عین حال دائم و همیشگی است. بشر هیچ زمانی بی نیاز از قانون نخواهد شد. (همان، 1370 ، 51)

ایشان در چگونگی جمع بین نیازهای متغیر انسان که در پی توسعه و پیشرفت علم و دانش و رشد و توسعه ی تمدن به وجود می آید، و دستورات و مقررات دینی می گوید:

درست است که توسعه ی عوامل تمدن نیازمندی های جدیدی به وجود می آورد و احیانا یک سلسله قراردادها و قوانین فرعی را ایجاب می کند، مثلاً وسایل نقلیه ی ماشینی ایجاب می کند که یک سلسله قراردادها و مقررات به نام مقررات راهنمایی برای شهرها و یک سلسله مقررات بین المللی میان کشورها وضع بشود که در گذشته نیازی به چنین مقررات نبود، اما توسعه ی عوامل تمدن ایجاب نمی کند که قوانین حقوقی و جزایی و مدنی مربوط به داد و ستدها و وکالت ها و غصب ها و ضمانت ها و ارث و ازدواج و امثال

................................. ص 168 ..................................

این ها - اگر مبتنی بر عدالت و حقوق فطری واقعی باشد - عوض بشود، چه رسد به قوانین مربوط به رابطه ی انسان یا رابطه ی انسان با طبیعت. (همان، 51)

قانون، راه و طریقه ی عادلانه و شرافت مندانه ی تأمین نیازمندی ها را مشخص می کند. تغییر و تبدیل وسایل و ابزارهای مورد نیاز سبب نمی شود که راه تحصیل و استفاده و مبادله ی عادلانه ی آنها عوض بشود، مگر آنکه فرض کنیم همان طور که اسباب و وسایل و ابزارهای زندگی تغییر می یابد و متکامل می شود، مفاهیم حق و عدالت و اخلاق نیز تغییر می کند، و به عبارت دیگر، فرض کنیم حق و عدالت و اخلاق یک سلسله مفاهیم نسبی هستند، یک چیز که در یک زمان حق و عدالت و اخلاق است، در عصر و زمان دیگر ضد حق و عدالت و اخلاق است.

این فرضیه در عصر ما زیاد بازگو می شود، همین قدر می گوییم درک نکردن مفهوم واقعی حق ، عدالت و اخلاق سبب چنین فرضیه ای شده است و بس. آنچه در باب حق و عدالت و اخلاق متغیر است، شکل اجرایی و مظهر عملی آنهاست، نه حقیقت و ماهیتشان.

یک قانون اساسی، اگر مبنا و اساس حقوقی و فطری داشته باشد، از یک دینامیسم زنده بهره مند باشد، خطوط اصلی زندگی را رسم کند و به شکل و صورت زندگی که وابسته به درجه ی تمدن است نپردازد، می تواند با تغییرات زندگی هماهنگی کند، بلکه رهنمون آنها باشد.

تناقض میان قانون و احتیاجات نو به نو، آنگاه پیدا می شود که قانون به جای این که خط سیر را مشخص کند، به تثبیت شکل و ظاهر زندگی بپردازد، مثلاً وسایل و ابزارهای خاصی را که وابستگی تام و تمام به درجه ی فرهنگ و تمدن دارد، بخواهد برای همیشه تثبیت نماید.

اگر قانون بگوید الزاما همیشه باید در نوشتن از دست و در سوار شدن از اسب و الاغ و در روشنایی از چراغ نفتی و در پوشیدن از منسوجات دستی و ... استفاده کرد، چنین قانونی به مبارزه با توسعه ی علم و تمدن و احتیاجات ناشی از آن

............................. ص 169 ..............................

برخاسته است و بدیهی است که جبر تاریخ آن را عوض می کند.

قانون هر اندازه جزئی و مادی باشد، یعنی خود را به مواد مخصوص و رنگ و شکل های مخصوص بسته باشد، شانس بقا و دوام کمتری دارد، و هر اندازه کلی و معنوی باشد و توجه خود را نه به شکل های ظاهری اشیا، بلکه به روابط میان اشیا یا میان اشخاص معطوف کرده باشد، شانس بقا و دوام بیشتری دارد. (همان، 52)

جهت توسعه

نگاه به انسان

در جهت توسعه، نوع نگاه به انسان و تعریف و شناخت او و شناخت نیازهای واقعی او از نیازهای کاذب او، همچنین شناخت وظیفه و رسالت و هدف از آفرینش و خلقت او از اهمیت بسزایی برخوردار است.

در بینش توحیدی انسان آفریده ای است، «ذاتمند»، «دو ساحتی»، «مختار»، «مسؤول» و «هدفمند»، از این رو، رسالت انسانی او در آن است که جامعه و نظام اجتماعی خود را به سوی کمال حقیقی (إِلَی اللّهِ الْمَصِیرُ) سیر دهد، و این سیر در عین حال باید هماهنگ و همگام با حرکت طبیعت نیز باشد. زیرا انسان با شناخت و قدرتی که از قوانین طبیعی دارد، می تواند آگاهانه با انتخاب خود با استفاده از قوانین طبیعی بر جهت حرکت جامعه تأثیر گذاشته و آن را در جهت مطلوب و مقصود خود قرار دهد و به تعبیر شهید مطهری «انسان ها با اراده ی خودشان، با اختیار خودشان با طرح ریزی خودشان برای جامعه شان راه تکامل یا توقف و یا عقب گرد را برگزیده اند. (همان، 1372 ، 15)

در پرتو چنین نگرشی به انسان و جایگاه و ارتباط او با طبیعت است که توسعه ی متوازن و متعادل به عنوان یک استراتژی کارامد در حوزه ی دین از اهمیت بسزایی برخوردار است، و در حقیقت می توان گفت، نگاه دین به توسعه نگاه جامع و کامل به انسان و نیازهای اساسی و حقیقی او و نیز چگونگی و میزان بهره گیری از طبیعت و ارتباط او با طبیعت است. در نگاه شهید مطهری توسعه، به

............................... ص 170 ....................................

مفهوم انسانی آن، که کمال انسانی و انسانیت انسان را هدف و جهت خود قرار می دهد، می تواند، جهان خشک و سرد مکانیکی و مادی را به جهانی جاندار و ذی شعور و آگاه تبدیل کند، همچنان که ایمان مذهبی تلقی انسان را نسبت به جهان و خلقت دگرگون می سازد. (ر. ک. به: همان، 1370 ، 42)

چیزی که در روند توسعه ی غربی (اگر نگوییم به عمد) مورد غفلت واقع شد، پیامدهای جبران ناپذیری را بر جوامع بشری تحمیل نمود و انتقادات فراوانی را برانگیخت و به طور کلی به ناچار مجبور به تجدید نظر در روند توسعه گردید.

تجدید نظر در مفاهیم و جهت توسعه

توسعه ی تک بعدی و پیامدهای سوء آن، و نیز بی توجهی به محیط زیست و شرایطی که بشر برای بقا نیازمند به آن است، همان گونه که گذشت، نه تنها موجب تحولات اساسی در نگرش به توسعه گردید، بلکه اساسا روند توسعه و پیشرفتی را که جوامع غربی در طی دوران جدید تجربه کردند، مورد انتقادهای جدی قرار داد. منتقدین را می توان به دو گروه تقسیم نمود:

الف) کسانی که از ابعاد معرفتی و با نگاه معرفت شناسانه به توسعه نگریسته و از این زاویه به نقد و انتقاد پرداخته اند.

به عنوان مثال برخی، مانند پست مدرنیست ها، با به چالش کشاندن دستاوردهای دوران مدرنیته، به لحاظ معرفتی، نحوه ی نگرش مکانیکی و علم پرستانه ی مدرنیته را با پرسش ها و تردیدهای جدی مواجه ساخته و خواستار تجدید نظر در آنها شدند.

ب ) دسته ی دوم، کسانی هستند که توسعه را با توجه به آسیب های جبران ناپذیری که به محیط زیست وارد نموده مورد نقد و انتقاد قرار دادند، زیرا در مدرنیته، نیازهای انسان نامتناهی معرفی گردید، و در نتیجه مصرف گرایی و تنوع طلبی، تبلیغ و ترویج و بسیاری از نیازهای کاذب و سیری ناپذیر، جایگزین نیازهای اولیه ی انسانی شد.

گروهی از منتقدان دسته ی اول، با تکیه بر اندیشه های میشل فوکو درباره ی

.......................... ص 171 ..............................

دانش و قدرت، به مسائل توسعه نگریستند و بر پایه و مبنای تحلیل اصلی فوکو، که در رابطه با شیوه هایی است که افکار و اندیشه ها براساس روابط دانش و قدرت شکل می یابند و از این طریق انسان ها به سوژه تبدیل می شوند، به نقد و بررسی موضوع توسعه پرداختند.

تولید عقلانیت

فوکو با بررسی روندهایی که از طریق آنها، عقلانیت تولید شده و بر سوژه ی انسانی اعمال می گردد، به این نتیجه رسید که علوم انسانی و اجتماعی خود جزئی از فرایند اعمال قدرت و روابطی است که سلطه بر انسان را محقق می سازد؛ به اعتقاد فوکو از مهم ترین فنونی که در گسترش قدرت نقش مهمی دارد، شیوه ی تفکیک سازی - غیریت سازی - است.

نکته ی دیگری که در نظریات فوکو حائز اهمیت است، توانایی پنهان سازی قدرت است. قدرت در اشکال سنتی خود قابل رویت است و همواره به نمایش درمی آید؛ برخلاف این دوران که قدرت خود جویای ناپیدایی است. (ر. ک. به: فوکو، 1376 ، 270) در واقع این دو خصوصیت غیریت سازی و توان پنهان سازی تکنولوژی های انضباطی، که فوکو آنها را مطرح ساخت، زمینه ای شد تا عده ای از طرفداران این نظریات به دیرینه شناسی مفاهیم اصلی توسعه بپردازند تا نشان دهند که این مفاهیم چگونه توانستند از طریق گفتمان های علمی، عناصری از واقعیت را برجسته کرده و عناصر دیگری را حذف کنند. به عنوان نمونه نویسنده ی کتاب نگاهی نو به مفاهیم توسعه می نویسد:

«سطح زندگی» تمام ابعاد الگوی غالب غرب، نوگرایی و توسعه را با هم درمی آمیزد. این الگو چارچوبی بسته و محدود را به وجود می آورد. نیاز، کمیابی، کار، تولید، درآمد و مصرف، مفاهیم کلیدی هستند که در این چارچوب معنایی محصور شده و نیازی به دنیای خارج ندارند. تعامل این عناصر ساز و کاری خود کار دارد که رشد و ثروت مادی نامحدود را به

.............................. ص 172 ..............................

ارمغان می آورد. بنابر این، مفهوم مورد نظر - سطح زندگی - دارای ریشه های تاریخی همچون الگوی اقتصادی کلی است.

تقلیل «مطلوب» به مقدار، نقطه ی عطفی اساسی در تاریخ بود. این گذار، هم امکان گوناگونی ارزش های اجتماعی را از میان برد و هم منجر به کمی کردن تنها بعد باقی مانده شد. (زاکس، 1377 ، 217)

انسان اقتصادی

از جمله کسانی که نقش مهمی را در پی ریزی و تحقق چنین عقلانیت تولید شده در بستر توسعه را فراهم ساخت، می توان از دکارت نام برد. زیرا که دکارت در ضمن تحولی که به وجود آورد، نه تنها راه های معرفت بشر را محدود ساخت، بلکه با انحصار آن در مواردی که قابل تحویل به ریاضیات هستند، نقش بسیار جزئی ای به تعقل در عرصه ی شناخت بخشید. وی با این جمله که «من می اندیشم، پس هستم»، بیان می کند که انسان همان اندیشه است و در حالی که در واقع راه های اندیشه و کشف بسیار است، با محدود ساختن آن به استفاده از ابزار ریاضی، اندیشه در انسان را از جهان محدود می سازد. این نگرش تک بعدی محدود و تنگ، ریشه ی «انسان اقتصادی» است که بعدها در اقتصاد سیاسی و اقتصاد خرد در قالب محدودترین مفاهیم از انسان به تصویر کشیده شد. (راسل، 1365 ، 782)

به تعبیر برخی از صاحبنظران «عقلانیتی که دکارت مطرح می کرد، آرام آرام تبدیل شد به خردی که در خدمت بر آوردن نیازها و خواست ها قرار گرفت و سرانجام به بنیان «جامعه ی مصرفی» رسید. جامعه ای که در آن، جنبه ی بخردانه ی تولید به معنای مرکزیت تولید دانسته نمی شد، و مصرف، ارزشی بیش از انباشت داشت.» (احمدی، 1372 ، 19)

لذا به اعتقاد این گروه مفهوم توسعه بسیار به موقع برای تحکیم قدرت نیروهای سلطه گر اختراع گردید که توانست با ترفندی تازه، تحت عنوان توسعه،

........................... ص 173 .............................

مشعلی را در جلوی دیدگان کشورهای تازه از چنگ استعمار رهیده برافروزد.

به اعتقاد این گروه از توسعه دانان، جریان مفهوم سازی و تکامل شبکه ی قدرت مسلط غربی، در طول دهه های گذشته همچنان ادامه داشته است و هر زمان چالشی در پیش روی نظریات به وجود آمد که خواستار تجدید نظر در آن گردید، شبکه ی قدرت با ابداع مفاهیمی نو و تبصره بر مفهوم توسعه به تبیین های جدیدی روی آورده است، و سرابی دوباره در پیش روی آنها قرار داده است. به تعبیر یکی از توسعه دانان:

در سی سال گذشته، هر وقت آثار مخرب توسعه شناخته شد، این مفهوم به گونه ای بسط داده شد که هم بیماری و هم درمان را در بر گیرد؛ برای مثال وقتی که در سال 1970 روشن شد که تعقیب توسعه عملاً باعث تشدید فقر می شود، مفهوم «توسعه ی عادلانه» ابداع شد تا دو چیز سازش ناپذیر را با هم در آمیزد: ایجاد فقر و امحای فقر. به همین سان، گزارش برونت لاندا با ابداع «توسعه ی پایدار» همچون مفهومی که هم تخریب محیط زیست وهم ترمیم آن را در برگرفت، دغدغه در مورد محیط زیست را با مفهم توسعه در آمیخت. (زاکس، 1377 ، 40)

و به تعبیر زاکس این چیزی نیست جز تکرار نیرنگی آشکار (همان). مقاله را با کلامی از شهید مطهری در نقد توسعه به شیوه ی غربی و بر مبنای اومانیستی به پایان می بریم.

بشر امروز از نظر علمی و فکری پا به جایی نهاده که آهنگ سفر افلاک کرده و سقراط ها و افلاطون ها باید افتخار شاگردی اش را بپذیرند، اما از نظر روح و خوی و منش، یک «زنگی مست تیغ بران به دست» بیش نیست. انسان امروز با همه پیشرفت های معجزه آسا در ناحیه ی علم و فن، از لحاظ مردمی و انسانیت گامی پیش نرفته، بلکه به سیاه ترین دوران سیاه خویش بازگشته است؛ با یک تفاوت، و آن این که از برکت قدرت علمی و فلسفی و ادبی خویش، بر خلاف گذشته، تمام جنایت ها را در زیر پرده ای از تظاهر به انسانیت و

......................... ص 174 .................................

اخلاق، نوع پرستی، آزادی خواهی و صلح دوستی انجام می دهد... این یکی از تناقضاتی است که منطق بشر امروز گرفتار آن است. (مطهری، 1377 ، 25-26)

و لذا «ریشه ی مشکلات امروز بشر را در همین جا باید جست، همچنان که ریشه ی نیاز بشر به دین و معنویت و ایمان به پیامبر را نیز در همین جا باید به دست آورد» (همان، 27). در نظر وی، در میان مکتب ها و مسلک ها و دین ها و آیین ها، تنها اسلام است که قدرت پاسخ گویی به این نیاز را دارد (همان، 29).

نتیجه گیری

از مجموع آنچه گذشت می توان به نتایج ذیل دست یافت.

1 ) امروزه در بحث توسعه آنچه که همه ی صاحبنظران در مسائل اجتماعی بر آن اتفاق نظر دارند و می توان ادعا نمود که به نوعی اجماع و اتفاق نظر جهانی است؛ این است که کانون توجه به توسعه باید انسان باشد.

2 ) در نگرش توحیدی انسان آفریده ای است، «ذاتمند»، «دو ساحتی»، «مختار»، «مسؤول» و «هدفمند»، از این رو، رسالت انسانی او در آن است که جامعه و نظام اجتماعی خود را به سوی کمال حقیقی (إِلَی اللّهِ الْمَصِیرُ) سیر دهد، و این سیر در عین حال باید هماهنگ و همگام با حرکت طبیعت نیز باشد. زیرا انسان با شناخت و قدرتی که از قوانین طبیعی دارد، می تواند آگاهانه، با انتخاب خود، با استفاده از قوانین طبیعی بر جهت حرکت جامعه تأثیر گذاشته و آن را در جهت مطلوب و مقصود خود قرار دهد. و به تعبیر شهید مطهری «انسان ها با اراده ی خودشان، با اختیار خودشان با طرح ریزی خودشان برای جامعه شان راه تکامل یا توقف و یا عقب گرد را برگزیده اند. (همان، 1372 ، 15)

3 ) در پرتو چنین نگرشی به انسان و جایگاه و ارتباط او با طبیعت است که توسعه ی متوازن و متعادل، به عنوان یک استراتژی کارامد در حوزه ی دین، از اهمیت بسزایی برخوردار است، و در حقیقت می توان گفت، نگاه دین به توسعه

............................ ص 175 ..............................

نگاه جامع و کامل به انسان و نیازهای اساسی و حقیقی او و نیز چگونگی و میزان بهره گیری از طبیعت و ارتباط او با طبیعت است.

بنابراین، توسعه ای را که دین در پی آن است توسعه ای است که بتواند در راستای تعادل و توازن و کمال انسان ها قرار داشته باشد؛ همان چیزی که در فرایند توسعه ی غربی به فراموشی سپرده شد؛ اگر نگوییم عمدی در کار بوده است.

مقالات مرتبط:

مبانی دین و توسعه در اندیشه ی شهید مطهری بخش اول

منابع و مآخذ

1 ) قرآن.

2 ) آزاد ارمکی، تقی (1377)، اندیشه اجتماعی متفکران مسلمان، تهران، مؤسسه ی نشر جهاد.

3 ) احمدی، بابک (1372)، مدرنیته و اندیشه ی انتقادی، تهران، نشر مرکز.

4 ) - (1372)، استاد مطهری و روشنفکران، تهران، صدرا.

5 ) الیاسی، حمید (1359)، واقعیات توسعه نیافتگی، تهران، برنامه و بودجه.

6 ) - (1371)، بررسی اجمالی از نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر، تهران، صدرا، چاپ شانزدهم.

7 ) تودارو مایکل (1366)، توسعه اقتصادی در جهان سوم، ترجمه ی غلامعلی فرجامی، تهران، انتشارات برنامه و بودجه، ج 1 .

8 ) خمینی، روح اللّه  (امام) (1378)، صحیفه امام، تهران، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام، ج 21 .

9 ) دریابندری، نجف (1369)، درد بی خویشتن، تهران، نشر پرواز.

10 ) دریفوس، هیوبرت و رابینو، پل (1376)، میشل فوکو، ترجمه ی حسین بشیریه، تهران، نشر نی.

11 ) دیوب، اس. س (1377)، نوسازی و توسعه، ترجمه ی سید احمد موثقی، تهران، قومس.

12 ) راسل، برتراند (1365)، تاریخ فلسفه ی غرب، ترجمه ی نجف دریابندری، تهران، پرواز.

13 ) رستو، والت ویتمن (1374)، نظریه پردازان رشد اقتصادی، ترجمه ی مرتضی قره باغیان، تهران، دانشگاه شهید بهشتی.

14 ) زاکس، ولفگانگ (1377)، نگاهی نو به مفاهیم توسعه، ترجمه ی فریده فرهی و وحید بزرگی، تهران، نشر مرکز.

15 ) فراهانی فرد، سعید (1384)، توسعه پایدار بر محور عدالت، اقتصاد اسلامی، شماره، 19.

16 ) فروغی، محمد علی (1344)، سیر حکمت در اروپا، تهران، زوار.

17 ) گریفین، کیث - کنلی، تری مک (1377)، توسعه ی انسانی، ترجمه ی غلام رضا خواجه پور تادوانی، تهران، وداد.

18 ) لوئیس، آرتور (1370)، برنامه ریزی توسعه، ترجمه ی مجید آوایی نژاد، تهران، امیرکبیر.

19 ) مایر، جرالد ام و سیرز، دادلی (1368)، پیشگامان توسعه، ترجمه ی علی اصغر هدایتی و علی یاسری، تهران، سمت.

20 ) مطهری، مرتضی (1377)، آشنایی با قرآن، تهران، صدرا، ج 7.

21 ) مطهری، مرتضی (1379)، اسلام و مقتضیات زمان، تهران، صدرا، چاپ شانزدهم.

22 ) مطهری، مرتضی (1367)، امدادهای غیبی، تهران، صدرا، دوم.

23 ) مطهری، مرتضی (1362)، انسان کامل، تهران، دفتر انتشارات اسلامی.

24 ) مطهری، مرتضی (1371)، انسان و سرنوشت، تهران، صدرا، یازدهم.

25 ) مطهری، مرتضی (بی تا)، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، صدرا، چاپ شانزدهم.

26 ) مطهری، مرتضی (1370)، بیست گفتار، تهران، صدرا، هفتم.

27 ) مطهری، مرتضی (1370)، خاتمیت، تهران، صدرا، پنجم.

28 ) مطهری، مرتضی (1370)، ختم نبوت، تهران، صدرا، ششم.

29 ) مطهری، مرتضی (1362)، خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، صدرا، چاپ دوازدهم، ج 1 و 2 .

30 ) مطهری، مرتضی (1372)، عدل الهی، تهران، صدرا، هفتم.

31 ) مطهری، مرتضی (1370)، علل گرایش به مادیگری، تهران، صدرا، دوازدهم.

32 ) مطهری، مرتضی (1377)، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ج 16.

33 ) مطهری، مرتضی (1374)، مجموعه آثار، تهران، صدرا، چاپ چهارم، ج 2 .

34 ) مطهری، مرتضی (1367)، مسأله شناخت، تهران، صدرا.

35 ) مطهری، مرتضی (1357)، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، انتشارات صدرا، چاپ هشتم.

36 ) مطهری، مرتضی (1378)، نظری به نظام اقتصادی اسلام، تهران، صدرا، هشتم.

37 ) مطهری، مرتضی (1363)، نقدی بر مارکسیم، تهران، صدرا.

38 ) مطهری، مرتضی (1370)، وحی و نبوت، تهران، صدرا، ششم.

39 ) موسایی، میثم (1374)، دین و فرهنگ توسعه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.

40 ) میردال، گونار (1366)، درام آسیایی، ترجمه ی منوچهر امیری، تهران، امیرکبیر.

41 ) میسرا، پراساد (1367)، برداشتی نو از مسائل توسعه، ترجمه ی حمید فراهانی راد، گزیده مسائل اقتصادی - اجتماعی، ش 46.

42 ) میر، ایرج (1380)، رابطه ی دین و سیاست، تهران، نشر نی.

43 ) خورشید احمد (1374)، مطالعاتی در اقتصاد اسلامی، ترجمه ی محمد جواد مهدوی، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است