در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: فصلنامه علامه، شماره 3، رحمانیان، داریوش ؛


 نتیجه:

همانگونه که دیدیم اندیشه ها و دیدگاههای نائینی در «تنبیه الامه...» در بیان نظریه «استبداد و فرهنگ استبدادی عامل انحطاط و عقب ماندگی» به اندیشه های میرزا ملکم خان بسیار نزدیک است. به همین سبب به گمان ما ظهور نائینی را باید به عنوان نشانه ای از توفیق نسبی میرزا ملکم خان در ترویج نظریه «استبداد و فرهنگ استبدادی عامل انحطاط و عقب ماندگی» و در نقد و آسیب شناسی اندیشه و فرهنگ سیاسی سنتی محسوب داشت. یک نکته مهم درباره نائینی این است که او در تبلیغ و ترویج و تأیید نظریه (استبداد و فرهنگ استبدادی عامل انحطاط و عقب ماندگی» صریحا و قاطعانه پای شعبه «استبداد دینی» را نیز به میان کشید واز نقش عظیم آن در پیدایش و پایداری «استبداد سیاسی» و به تبع انحطاط و عقب ماندگی سخن گفت. هر چند پیش از نائینی کسان دیگری نیز به شکل های مختلف از این مسئله سخن گفته بودند امّا سخنان آنها نه صراحت سخنان نائینی را داشت و نه اینکه آنها در جایگاهی چون جایگاه نائینی به عنوان یک فقیه اصولی برجسته قرار داشتند. برجستگی نقش و جایگاه او در تاریخ «علّت شناسی انحطاط ایرانیان و مسلمین» از همین لحاظ است.

ب: استاد مرتضی مطهری

مرتضی مطهری در سال 1298ش / 1919م / 1338ق در روستای فریمان مشهد به دنیا آمد. از سال 1310ش تا سال 1316ش در مشهد و پس از آن در حوزه علمیه قم به تحصیل علوم دینی پرداخت و به درجه اجتهاد رسید. او از سال 1323ش به بعد مطالعات عمیق و منظم خود را در فلسفه اسلامی آغاز کرد و در این زمینه تبحر و تخصص شایان توجه یافت. همین مطلب زمینه ای شد برای جذب و استخدام او در دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران در سال 1334ش. مطهری در دوران اقامت در قم و تحصیل در حوزه علمیه به مدّت دوازده سال نزد آیة الله خمینی دروس عرفان و اخلاق خوانده بود و از شاگردان خاص ایشان محسوب می شد. روی همین زمینه از ابتدای شروع نهضت آیة الله خمینی مطهری با ایشان و طرفدارانشان رابطه و همکاری و همفکری نزدیک داشت و به همین سبب در 15

........................... ص 154 ...............................

خرداد سال 1342 دستگیر و زندانی شد. یکماه و نیم در زندان به سر برد. امّا پس از آزادی از زندان همچنان همکاری خود را با گروههای انقلابی مسلمان ادامه داد. از طرف آیة الله خمینی مامور همکاری و همفکری با جمعیت مؤتلفه اسلامی شد. همچنین این نکته نیز گفتنی است که مطهری از اواخر دهه 30 و اوایل دهه 40 به بعد با مهندس بازرگان و آیة الله طالقانی دوستی و پیوند استواری یافت که تا آخر زندگی اش ادامه یافت. در سال 1346ش به همراهی محمد همایون و ناصر میناچی به تاسیس مؤسسه حسینیه ارشاد پرداخت که مؤسسه ای تبلیغی و علمی فرهنگی بود و اندیشه گرانی چون دکترعلی شریعتی را نیز جذب کرد. در سال 1349 پس از اختلافاتی که میان او و بعضی دیگر از فعالان حسینیه ارشاد از جمله دکتر شریعتی و میناچی پدید آمد از آنجا رسما کناره گرفت. در طول این سال ها تا وقوع انقلاب سال 1357ش مطهری به فعالیتهای سیاسی و فرهنگی ادامه داد. مقالات زیادی نوشت و سخنرانی های بسیار ایراد کرد و به یکی از شاخص ترین چهره های فکری و علمی جریان تجدّدگرایی اسلامی مبدل شد. در این دوران چند بار از سوی ساواک ممنوع التدریس و ممنوع المنبر شد و سرانجام همکاری علمی و آموزشی اش پس از بیست سال در سال 1354ش با دانشگاه تهران قطع شد. با وقوع انقلاب اسلامی، مطهری فعالیتهای سیاسی خود را بیش از پیش گسترده کرد. در سال 1357 پس از سفر به پاریس و ملاقات با آیة الله خمینی از سوی ایشان مامور تشکیل شورای انقلاب شد. در اردیبهشت سال 1358ش توسط گروه فرقان ترور شد. مطهری یکی از اصلی ترین و مؤثرترین ایدئولوگ های انقلاب ایران بود و نقش بسزایی در تدارکات ایدئولوژیک و نظری آن انقلاب داشت.(33)

***

آثار بر جای مانده از مطهری بسیار متنوع اند. از او در مباحث فلسفی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و تاریخی آثار متعدد و گونه گون بر جای مانده است.(34) هدف او در همه آثار خود که بیشترشان سخنرانی هایی بوده که سپس به شکل مقاله و کتاب منتشر شده اند دفاع از اسلام و ارائه تفسیری اصیل و دقیق از آن بوده است. او می خواست با تفسیرها و برداشتهای غلطی که در طول تاریخ و زمان معاصر از سوی سنتی ها و خشکه مقدس ها یا افراد به ظاهر متجدد اما جاهل شده و می شود مقابله کند. در این باره خود او در جایی می گوید:

............................. ص 155 ................................

«این بنده از حدود بیست سال پیش که قلم به دست گرفته، مقاله یا کتاب نوشته ام، تنها چیزی که در همه نوشته هایم آن را هدف قرار داده ام حلّ مشکلات و پاسخگویی به سؤالاتی است که در زمینه مسائل اسلامی در عصر ما مطرح است. نوشته های این بنده برخی فلسفی، برخی اجتماعی، برخی اخلاقی، برخی فقهی، برخی تاریخی است، بااینکه موضوعات این نوشته ها کاملاً با یکدیگر مغایر است، هدف کلی از همه اینها یک چیز بوده و بس: دین مقدس اسلام یک دین ناشناخته است، حقایق این دین تدریجا در نظر مردم واژگونه شده است و علّت اساسی گریز گروهی مردم، تعلیمات غلطی است که به این نام داده می شود.»(35)

به لحاظ خصوصیت تبلیغی و دفاعی آثار مطهری، بعضی از محققان و صاحبنظران او را بیشتر یک متکلم شناخته اند که طبق سنّت متکلمان قدیم می خواسته است با استفاده از ابزار فلسفه به جنگ شبهات مخالفان دین رود. این دسته از صاحبنظران مطهری را یکی از مؤسسان علم کلام جدید دانسته اند.(36)

مطهری مثل دیگر متجددان مسلمان بر این نکته تاکید میکرد که دین اسلام دینی است کامل، جامع و ابدی که با مقتضیات زمان و با تجدّد و ترقّی مداوم زندگی و تمدّن بشری موافقت تام و تمام دارد و نه تنها مخالف تجدّد و ترقی نبوده و نیست بلکه برعکس علّت و عامل اصلی و بنیادی آن بوده و می تواند باشد.(37) پس راز و رمز انحطاط و عقب ماندگی مسلمین نه در اسلام و مسلمانی که در عدم پای بندی آنها به حقیقت اسلام بوده و هست. بنابراین برای شناخت علل و عوامل انحطاط مسلمین باید به دنبال آن علل و عواملی بگردیم که آنها را به تدریج از اسلام حقیقی و حقیقت اسلام منحرف کرد و آموزه ها و احکام اسلامی را یا معطل نهاد و یا قلب و تحریف کرد. برای اینکه به چنین کاری توفیق یابیم و و از انحطاط به در آییم راهی جز احیاء فکر دینی نداریم. در این باره نقل یک نمونه از سخنان خود او ضروری است. در مقاله «احیاء فکر دینی» پس از ردّ حدیث مشهوری که می گوید دین اسلام بر سر هر سده یک مجدد خواهد داشت می نویسد:

.......................... ص 156 ............................

«ریشه اشتباهات گذشته این بوده است که فقط روی شخصیتهای افراد حساب می شده نه روی عامه مردم. اکنون بنشینیم و حساب کنیم، ببینیم آیا واقعا تفکّر ما تفکّر اسلامی است، آیا تفکر اسلامی در مغز ما زنده است یا مرده؟ فعلاً لازم نیست که زیاد دنبال این باشیم که کسی که مسلمان نیست مسلمان کنیم... آن چیزی که فکر می کنیم در درجه اول لازم است این است که فکر دینی که الان ما متدین ها و مسلمان ها و نمازخوان ها و روزه گیرها و زیارت روها و حج کن ها داریم، این فکری که در خود ما به حالت نیمه مرده درآمده است... این را زنده کنیم، تا این جور نشود فایده ندارد، فرضا اگر در اروپا هم یک عده مسلمان شوند و ما را ببیند ممکن است پشیمان شوند و از اسلام برگردند. در میان کشورهای دنیا به استثنای بعضی کشورها، کشورهای اسلامی عقب مانده ترین و منحط ترین کشورها است نه تنها در صنعت عقب هستند، در علم عقب هستند، در اخلاق عقب هستند، در انسانیت و معنویت عقب هستند چرا؟ یا باید بگوییم اسلام، یعنی همان حقیقت اسلام در مغز و روح این ملّت ها هست ولی خاصیت اسلام این است که ملّت را عقب می برد. دشمنان دین هم بزرگترین حربه تبلیغی آنها همین انحطاط فعلی مسلمین است. و یا باید اعتراف کنیم که حقیقت اسلام به صورت اصلی در مغز و روح ما موجود نیست بلکه این فکر اغلب در مغزهای ما به صورت مسخ شده موجود است، توحید ما توحید مسخ شده است،نبوت ما نبوت مسخ شده است، ولایت و امامت مسخ شده است، اعتقاد به قیامت ما کم و بیش همینطور، تمام دستورهای اصولی اسلام در فکر ما همه تغییر شکل داده، در دین صبر هست، زهد هست، تقوی هست، توکل هست، تمام اینها بدون استثناء به صورت مسخ شده در ذهن ما موجود است... اسلام معکوس شده است.»(38)

............................ ص 157 ...............................

امّا چرا و چگونه اسلام مسخ و معکوس شده؟ آیا مسخ و معکوس شدن اسلام امری قطعی و ضروری و حتمی بوده است یا امکان پیش گیری از آن وجود داشته است؟ مطهری در این باره که علل و عوامل مسخ اسلام و انحراف مسلمین از آن و درنتیجه گرفتار شدن شان به انحطاط و تنزّل چه ها بوده است رساله مستقلی نپرداخته و آرا و اندیشه های خودرا در یک جا نظم نداده ست. این البته نقصی است که در دیگر متجددان مسلمان کمابیش وجود داشته و دارد. دیدگاههای آنها پیرامون تاثیر علل و عوامل گوناگون درونی و برونی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و تاریخی و اخلاقی و... در انحطاط مسلمین در آثارشان پراکنده است و این ویژگی شناخت و تفسیر دقیق دیدگاههای آنها را در قضیه ی علّت شناسی مسلمین مواجه با پیچیدگی و اشکال می سازد. مطهری نیز مثل دیگر متجدّدان مسلمان به نقش و تأثیر عواملی چون جمود و عوامزدگی علما و روحانیون، نفوذ فرهنگهای بیگانه و نامتجانس با اسلام، مهجور شدن قرآن و معطل ماندن آموزه ها و احکام آن در زمینه های گوناگون سیاسی و مدنی و اجتماعی و علمی و اخلاقی و علل و عواملی از این قبیل در انحطاط مسلمین در آثار متنوع و متعدد خود اشارات مکرر اما پراکنده دارد. امّا اینکه یک یا چند علّت خاص را به عنوان علّت یا علّت های زیربنایی انحطاط مسلمین در نظر گرفته و پیرامون آن بحث منظم و تفصیلی کرده باشد در هیچ یک از آثار او به چشم نمی خورد. ما سعی می کنیم اساسی ترین محورهای اندیشه و دیدگاه او را پیرامون علل و عوامل مسخ اسلام و انحراف مسلمین از حقیقت آن و در نتیجه انحطاط و تنزل آنها، از آثار مختلف مطهری بیرون کشیده و حتی الامکان در یک جا نظم دهیم. برای ایجاد زمینه ورود به بحث به سراغ یکی از مهمترین آثار او از لحاظ موضوع مورد پژوهش خود می رویم یعنی کتاب «انسان و سرنوشت». این کتاب تنها کتابی است که مطهری در آن چند بحث نسبتا منظم و به هم پوسته پیرامون علل انحطاط مسلمین را پیش کشیده است امّا متأسفانه از حدّ طرح بحث فراتر نرفته و به اشاره ای اکتفا کرده است. تنها بحثی که در آن کتاب به شکل مفصل مورد اعتنا قرار گرفته است بحث اعتقاد به قضا و قدر و رابطه آن با انحطاط مسلمین است. مطهری در این کتاب با تفکیک اصل قضا و قدر اسلامی از عقیده جبری دیدگاه کسانی را که اسلام را دینی جبری و ضدآزادی و تلاش و کوشش و درنتیجه دینی انحطاط آفرین پنداشته اند نقد و ردّ می کند. ما پیش از این دیدیم که کوشش در نقد و ردّ

.......................... ص 158 ............................

این نظریه با سیّد جمال آغاز شد. مطهری دقیقا راه سیّد جمال را ادامه می دهد و به نقش سیّد جمال در آغاز این بحث و این کوشش نیز اشاره صریح دارد.(39) امّا جدای از این بحث مطهری مباحثی را در مقدمه کتاب «انسان و سرنوشت» پیرامون انحطاط مسلمین و علّت شناسی آن طرح کرده است که لازم است به آنها اشاره کنیم. به این نکته اشاره دارد که کار علّت شناسی انحطاط مسلمین پیچیده و دشوار است، زمان زیاد و اسلوب علمی نیاز دارد و از عهده یک نفر خارج است.(40) می گوید انحطاط مسلمین را در سه بخش می توان مورد پرسش قرار داد: 1- بخش اسلام 2- بخش مسلمین 3- بخش عوامل بیگانه هر یک از این بخش ها خود به موضوعات و مسائل متعددی تقسیم می شوند.(41) مثلاً در بخش اسلام ممکن است کسی برخی از آموزه ها و باورهای سیاسی و اجتماعی و اخلاقی اسلام را مقصر در انحطاط مسلمین بشناسد و چنین نیز هست در میان باورهای اسلامی مسائلی از قبیل: اعتقاد به قضا و قدر، اعتقاد به آخرت و تحقیر دنیا، شفاعت، تقیّه، انتظار فرج و در میان آموزه های اخلاقی اسلام عناصری چون زهد، قناعت، صبر، رضا، تسلیم و توکل مورد اتهام قرار گرفته و انحطاط آور تلقی شده اند. همین طور است حال بعضی از قوانین جزایی و مدنی و اقتصادی اسلام.(42) پرواضح است که مطهری به واسطه ایمان خلل ناپذیر به دین اسلام نظریه هایی را که در این بخش از سوی مخالفان یا نقادان اسلام داده شده است قبول ندارد. در مقدمه کتاب «انسان و سرنوشت» نشان می دهد که به آن دو بخش دیگر یعنی بخش مسلمین و عوامل بیگانه در انحطاط مسلمین اعتقاد دارد. امّا چنین نیست که او نظریه هایی را که از سوی مخالفان اسلام ارائه شده و در آنها آموزه ها و احکام و قوانین اسلام به عنوان اساسی ترین علل و عوامل انحطاط و عقب ماندگی تلقی شده اند به حال خود رها کند. گزافه نیست اگر بگوییم که او عمر خود را در اینراه گذاشت که به نقد و رد چنین نظریه هایی بپردازد و با ارائه تفسیر و برداشتی اصیل از اسلام و قرآن این اتهام را از ساحت اسلام پاک کند. مقالات، کتب و سخنرانی ها و به طور کلی مجموعه آثار او در خدمت همین هدف پدید آمدند. او در هر زمینه ای که اسلام مورد هجوم و اتهام قرارگرفته یا می گرفت حضور یافت و سخن گفت و قلم زد.

درباره بخش دوّم یعنی بخش مسلمین که انحطاط را مربوط به خود مسلمین و انحرافشان از اسلام می کند می گوید نخست باید نقطه های انحراف را مشخص و روشن کنیم که

.............................. ص 159 ..................................

چه چیزهایی از اسلام متروک شده و چه چیزهایی الان در میان مسلمین هست که از اسلام نیست ثانیا باید ببینیم عامه مسلمین مسئول انحطاط اند یا خاصه مسلمین. این مطلب را چنین توضیح می دهد:

«اسلام در میان اعراب ظهور کرد و سپس ملل دیگری از ایرانی و هندی و قبطی و بربر و غیره در زیر لوای اسلام در آمدند. هر یک از این اقوام، ملیّت و خصایص قومی و نژادی و تاریخی خاصّی داشتند. باید بررسی شود آیا همه این ملل یا بعضی از آنها به واسطه خصایص و ممیزات خاص قومی و نژادی که لازمه طبیعت آنها بود، اسلام را از مسیر خود منحرف کردند، به طوری که مثلاً اگر اسلام در میان ملل دیگری غیر از این ملل مانند ملل اروپایی رفته بود، امروز مسلمانی و مسلمانان سرنوشت دیگری داشتند؟ یا عامه مسلمین در این جهت تأثیری نداشته اند و آنچه بر سر اسلام و مسلمین آمده است از طرف خاصّه، یعنی دو طبقه متنفذ در میان مسلمین حکمرانان و علمای دین آمده است؟»(43)

نکاتی که مطهری در فقره فوق مطرح کرده است برای درک بینش او درباره علل و عوامل انحطاط مسلمین بسیار اساسی اند. او در این فقره علل و عوامل انحراف مسلمین از اسلام حقیقی اولیه و در نتیجه منحط شدنشان را به دو بخش عمومی و خصوصی (عوام و خواص) تقسیم بندی می کند در بخش عمومی نفوذ افکار و معتقدات و به طور کلی فرهنگ های ملل و اقوامی را که در طول تاریخ زیر لوای اسلام و حکومت اسلامی در آمدند را یکی از عوامل مهم انحراف مسلمین از اصل آموزه های اسلامی می داند و در بخش خواص به تاثیر حکام و فرمانروایان وروحانیون و علمای دینی در این انحراف و انحطاط اشاره دارد. مطهری در آثاری که پیش و پس از «انسان و سرنوشت» پدید آورده است مطالب مفصل تر و مهم تری پیرامون نقش عوام و خواص مسلمین در انحطاط دارد. به عنوان مثال در کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» اصل عدل اسلامی را منشأ پایه فلسفه حقوق و حقوق بشر می داند امّا می گوید یکی از عوامل به فراموشی سپرده شدن آن در میان مسلمین به روحیه خاص شرقی آنها که بر

............................... ص 160 ..................................

خلاف غرب کمتر به حقوق توجه داشته و دارند بوده است. می گوید اصل عدل یکی از ارکان فقه اسلامی و لااقل فقه شیعه است:

«... علمای اسلام با تبیین و توضیح اصل «عدل» پایه فلسفه حقوق را بنا نهادند، گو اینکه در اثر پیشامدهای ناگوار تاریخی نتوانستند راهی را که باز کرده بودند ادامه دهند. توجّه به حقوق بشر و به اصل عدالت به عنوان اموری ذاتی و تکوینی و خارج از قوانین قراردادی، اولین بار به وسیله مسلمین عنوان شد؛ پایه حقوق طبیعی و عقلی را آنها بنا نهادند. امّا مقدر چنین بود که آنها کار خود را ادامه ندهند و پس از تقریبا هشت قرن دانشمندان و فیلسوفان اروپایی آن را دنبال کنند و این افتخار را به خود اختصاص دهند؛ از یک سو فلسفه های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی به وجود آورند و از سوی دیگر افراد و اجتماعات و ملّتهارا به ارزش حیات و زندگی و حقوق انسانی آنها آشنا سازند، نهضتها و حرکت ها و انقلاب ها به وجود آورند و چهره جهان را عوض کنند. به نظر من گذشته از علل تاریخی یک علّت روانی و منطقه ای نیز دخالت داشت در اینکه مشرق اسلامی مسأله حقوق عقلی را که خود پایه نهاده بود دنبال نکند. یکی از تفاوتهای روحیه شرقی و غربی در این است که شرق تمایل به اخلاق دارد و غرب به حقوق، شرق شیفته اخلاق است و غرب شیفته حقوق، شرقی به حکم طبیعت شرقی خودش انسانیت خود را در این می شناسد که عاطفه بورزد، گذشت کند، همنوعان خود را دوست بدارد، جوانمردی به خرج دهد اما غربی انسانیت خود را در این می بیند که حقوق خود را بشناسد و از آن دفاع کند و نگذارد دیگری به حریم حقوق او پا گذارد. بشریت هم به اخلاق نیاز دارد و هم به حقوق... دین مقدّس اسلام این امتیاز بزرگ را دارا بوده و هست که حقوق و اخلاق را توأما مورد عنایت قرار داده است... اما روحیه خاص شرقی کار

.......................... ص 161 ..............................

خود را کرد. با آنکه در آغاز کار حقوق و اخلاق را با هم از اسلام گرفت، تدریجا حقوق را رها کرد و توجّهش را به اخلاق محصور کرد.»(44)

می بینیم که در فقره پراهمیت فوق انحراف مسلمین از اصل عدل و حقوق (سیاسی ومدنی) به روحیه شرقی آنها مربوط شده است. صرف نظر از اینکه در این باره تا چه حد می شود با مطهری مناقشه کرد و نظریه او را به نقد کشید و ردّ کرد، نتیجه گیری او از این مثال فوق العاده مهم است. نتیجه ای که از فقره فوق با توجه به آنچه که در مقدمه کتاب «انسان و سرنوشت» درباره تاثیر نفوذ فرهنگ های غیراسلامی ملل و اقوام جهان اسلام در انحراف از آموزه ها و احکام و اصول اسلامی گفته است باید گرفت این است که نفوذ فرهنگ و روحیه شرقی مانع از رشد و گسترش فلسفه حقوق و علوم و افکار مربوطه و درنتیجه مانع رشد آزادی و آزادی خواهی و ستم ستیزی در میان مسلمین شد و همین امر آنها را به استبداد و ظلم و درنتیجه به انحطاط گرفتار ساخت. این در حالی بود که آنها در ابتدای ظهور و گسترش اسلام بر اثر نفوذ اسلام، خود اصول فلسفه حقوق را مبتنی بر اصل عدل اسلامی پایه گذاری کرده بودند. پس آموزه ها و احکام اصول اسلام در زمینه عدل و فلسفه حقوق با فرهنگ و روحیه غربی جور در می آمد نه با فرهنگ و روحیه شرقی و در واقع اگر ملل مسلمان به اصل عدل اسلامی پای بند مانده و تکامل فلسفه حقوقی را که بر بنیاد آن پدید آورده بودند ادامه می دادند می توانستند همان کاری را که غربی ها پس از رشد فلسفه حقوق و ایجاد نهضتهای آزادیخواهانه ضداستبدادی کردند و چهره جهان را تغییر دادند انجام دهند. این دیدگاه تا حدّی شبیه به دیدگاهی است که نائینی در کتاب «تنبیه الامه» مطرح کرده بود و ما پیش از این به آن اشاره کردیم. او نیز به اهمیت اصل عدل به عنوان مایه امتیاز مذهب شیعه و به عنوان یک اصل ضداستبدادی یاد کرده بود. منتهی نائینی تقصیر را نه به گردن روحیه شرقی بلکه به گردن امویان و عباسیان انداخته بود.

امّا در بخش تأثیر خواص مسلمین در انحراف و انحطاط آنها، مطهری بسیار بیش از آنکه به حکام و فرمانروایان بپردازد و آنها را محکوم و مقصر بداند به روحانیون و علمای دینی پرداخته و جمود و تحجر گروهی از آنها را یکی از اصلی ترین علل و عوامل انحطاط و

.......................... ص 162 ...........................

عقب ماندگی مسلمین می داند. او در بعضی از آثار خود از این دسته از علما و دینداران تحت عنوان «جامدها» نام می برد و آنها را در کنار «جاهل ها» که بیشتر منظورش متجددان بی دین و ضددین هستند بزرگترین خطرها برای اسلام اصیل می داند. این دو گروه آفت ترقی و توسعه اند. نمونه ای از سخنان مطهری را در نقد اینان می آوریم:

«از جمله خاصیت های بشر افراط و تفریط است. انسان اگر در حدّ اعتدال بایستد کوشش می کند میان تغییرات نوع اول و نوع دوم تفکیک کند، کوشش می کند زمان را با نیروی علم و ابتکار و سعی و عمل جلو ببرد، کوشش می کند جلو انحرافات زمان را بگیرد و از همرنگ شدن با آنها خود را برکنار دارد. امّا متاسفانه همیشه این طور نیست. دو بیماری خطرناک همواره آدمی را در این زمینه تهدید می کند: بیماری جمود و بیماری جهالت نتیجه بیماری اول توقف و سکون و باز ماندن از پیشروی و توسعه است و نتیجه بیماری دوم سقوط و انحراف است. جامد از هر چه نو است متنفر است و جز با کهنه خو نمی گیرد و جاهل هر پدیده نوظهوری را به نام مقتضیات زمان به نام تجدّد و ترقّی موجه می شمارد. جامد هر تازه ای را فساد و انحراف می خواند و جاهل همه را یکجا به حساب تمدّن و توسعه علم و دانش می گذارد. جامد میان هسته و پوسته، وسیله و هدف، فرق نمی گذارد. از نظر او دین مامور حفظ آثار باستانی است از نظر او قرآن نازل شده است برای اینکه جریان زمان را متوقف کند و اوضاع جهان را به همان حالی که هست میخکوب نماید...»(45)

مطهری جمود و جهالت را مخالف روح اسلام و بنابراین مخالف علم و تجدّد و ترقّی می داند. معتقد است که در تاریخ اسلام جریان هایی پدید آمدند که به رشد جمود و درنتیجه انحراف مسلمین از اصل اسلام منجر شدند. از آن میان مهمترین آنها جریان خوارج، جریان اشعری گری و جریان اخباری گری را نام می برد.(46) این جریان ها آموزه های اصیل اسلامی به ویژه در زمینه عقل گرایی و اصل عدل را به بوته فراموشی انداختند و به طور کلی اجتهاد را که

............................ ص 163 ...............................

موتور محرکه اسلام اصیل بود از صحنه زندگی فکری و اجتماعی مسلمین به در کردند. البته به نقش سیاست فرمانروایان و خلفای مستبد نیز در رشد جمود و تعطیل عقل گرایی و اجتهاد نیز اشاره دارد. مثلاً یک جا پس از بحث درباره چگونگی انحراف مسلمین از اصل عدل که یکی از مباحث مهم کلامی و در عین حال فقهی بود به سیاست خلیفه متوکل عباسی در سرکوب معتزله و تعطیل بحثهای عقلی و فلسفی و پیروزی اشعریان اشاره می کند و آنرا یکی از بزرگترین آسیب ها برای جهان اسلام و یک فاجعه بسیار بزرگ تلقی می کند.(47)امّا مطهری فقط نظر به گذشته ندارد و قضیه را تا دوران معاصر دنبال می کند. دستگاه روحانیت شیعه را در حال حاضر عوامزده می داند می گوید:

«آفتی که جامعه روحانیت ما را فلج کرده و از پا درآورده است «عوام زدگی» است. عوام زدگی از سیل زدگی، زلزله زدگی، مار و عقرب زدگی بالاتر است... روحانیت ما در اثر آفت عوام زدگی نمی تواند چنانکه باید پیشرو باشد و از جلو قافله حرکت کند و به معنی صحیح کلمه هادی قافله باشد مجبور است در عقب قافله حرکت کند. خاصیت عوام این است که همیشه با گذشته و آنچه به آن خو گرفته پیمان بسته است... عوام هر تازه ای را بدعت یا هوی و هوس می خواند. ناموس خلقت و مقتضای فطرت و طبیعت را نمی شناسد. از این رو با هر نوی مخالفت می کند و همیشه طرفدار حفظ وضع موجود است.»(48)

این عوامزدگی روحانیت در واقع جلوی هماهنگی اسلام با مقتضیات جدید را گرفته است. اگر این آفت مهلک نبود و روحانیت ما با آزادی سراغ مسائل و مباحث می رفت ثابت می شد که :

«حتی عمیق ترین سیستمهای اجتماعی قرن ما قادر نیست با آنچه اسلام آورده رقابت کند.»(49)

این عوام زدگی سبب شده که روحانیت ما همیشه به دنبال مسائل و مباحث سطحی و غیر اصولی برود و درباره مسائل اصولی به گونه ای موضع گیری کرده و نظر بدهد که در نزد

....................... ص 164 ...........................

مخالفان اسلام علامت و نشان تأخر و منسوخیت اسلام به شمار می آید. به عبارت دیگر روحانیت عوامزده با تفسیر عوامانه اسلام از دین اسلام چهره ای منحط و عقب مانده ارائه می دهد که فقط بهانه به دست دشمنان اسلام می دهد.(50) مطهری ریشه و منشأ این عوامزدگی را در وابستگی مالی سازمان روحانیّت به عوام و عدم وجود یک سازمان مالی مناسب و کارآمد می داند.(51) مطهری بین انحطاط مسلمین و دستگاه رهبری اسلام یعنی سازمان روحانیت رابطه ای قابل تامل قائل است. مقاله مهم «مشکل اساسی در سازمان روحانیت» با جملات ذیل آغاز می شود:

«کسانی که آرزوی اعتلاء آیین مبین اسلام را در سر دارند و درباه علل ترقی و انحطاط مسلمین در گذشته دور و نزدیک می اندیشند، نمی توانند درباره دستگاه رهبری آن یعنی سازمان مقدس روحانیت نیندیشند و آرزوی ترقی و اعتلاء آنرا در سر نداشته باشند و از مشکلات و نابسامانی های آن رنج نبرند. زیرا قدر مسلم این است که هرگونه صلاح و اصلاحی در کار مسلمین رخ دهد یا باید مستقیما به وسیله این سازمان که سمت رسمی رهبری دینی مسلمین را دارد صورت بگیرد، یا لااقل این سازمان با آن هماهنگی داشته باشند. اگر به فرض حرکتی اصلاحی و دینی از ناحیه فرد یا افرادی آغاز گردد و سازمان روحانیت آمادگی و هماهنگی نداشته باشد گمان نمی رود موفقیت زیادی نصیب گردد.»(52)

نکته بسیار جالب توجه اینکه مطهری در اوایل همان مقاله به نقد و ردّ تفکّر شخص باور و بی توجه به نظام می پردازد. یعنی تفکری که فقط به اصلاح افراد و رهبران می اندیشد و از اهمیت و ضرورت اصلاح نظام غافل می ماند. می گوید بسیاری از افراد وقتی که به مفاسد اجتماعی برخورد می کنند تنها چاره کار را رهبر صالح می پندرند امّا کسانی که عمیق تر مطالعه کرده اند می دانند که تاثیر و اهمیت سازمان و تشکیلات اجتماعی از تاثیر و اهمیت رهبران بیشتر است. پس اصلاح سازمان و پدید آوردن سازمان صالح در درجه اول اهمیت است و رهبران صالح در درجه دوّم. سپس به نظریه حکیم حاکم افلاطون و فارابی اشاره و آنرا رد

.......................... ص 165 ...............................

می کند. این دو حکیم به تأثیر شگرف و عظیم سازمان و نظام در افکار، اعمال و روحیات افراد و از جمله در روحیه و افکار خود رهبران، اصلاً نیندیشیده اند. این نکته مهم را نیز مورد توجه قرار نداده اند که چنانچه نظام صالح بود فرد ناصالح کمتر توانایی تخطی دارد و برعکس اگر نظام ناصالح بود رهبر صالح را هم به تدریج همرنگ و همراه خود می کند. مطهری انتقاد یکی از دانشمندان را بدون ذکر نام از این مسئله شوم که «چه کسی باید بر جامعه حکومت کند؟» نقل می کند و از قول او آنرا یک اشتباه بسیار بزرگ و خطر پردوام در فلسفه سیاسی می داند سپس از قول همو می گوید که مسئله عاقلانه تر و خلاقانه تر این است که: «چگونه می توانیم سازمان های اجتماعی را چنان ترتیب دهیم که زعماء بد و ناصالح نتوانند اسباب ضرر و زیان وی شوند؟».(53) این اشارات مطهری بسیار پراهمیت هستند. هرچند خود او از حد این اشارات فراتر نرفت و تلاش نکرد که با پی گیری این چنین اندیشه هایی به آسیب شناسی فکر و فرهنگ سیاسی سنّتی و درک و دریافت عمیق تر نقش و جایگاه آن در انحطاط و عقب ماندگی ایران و جهان اسلام بپردازد. البته این نکته نیز گفتنی است که در زمانی که مطهری این مقاله را می نوشت بعضی از مصلحان روحانی دیگر که به فکر اصلاح نظام روحانیت و دستگاه رهبری دینی در اسلام شیعی افتاده بودند طرح شورایی شدن مرجعیت و رهبری را پیشنهاد دادند.(54) همه این مصلحان و از جمله مطهری امیدوار بودند که با انجام اصلاحات در دستگاه روحانیت، فقه و به طورکلی تفکر و معرفت شیعی اسلامی، از حالت جمود و رکود و تقلید و تکرار درآمده و به فقه و تفکری پویا و بالنده تبدیل شود و موتور محرکه ای گردد برای ترقّی مسلمین و خروج آنها از انحطاط.

اینک دوباره بازگردیم به مقدمه کتاب «انسان و سرنوشت». در مورد بخش سوّم، یعنی عوامل بیگانه انحطاط مسلمین، مطهری می گوید که در این بخش جریانهای زیادی باید مورد توجه قرار گیرند به عنوان نمونه دشمنی های دشمنان سرسخت اسلام از درون و برون یعنی دشمنیهای گروههایی چون مسیحیان، یهودیان، مجوسیان، مانویان و زنادقه و تلاش مستمر آنها برای تحریف و قلب حقایق اسلامی از راههای گوناگون از جمله جعل و وضع احادیث و ایجاد تفرقه می تواند مورد بررسی قرار گیرد. همچنین تهاجماتی چون تهاجم صلیبی ها، مغول ها و استعمار غربی باید به عنوان عوامل بیگانه ای که هر یک به نوبه خود در انحطاط مسلمین مؤثر واقع شده اند مورد مطالعه قرار گیرند.(55)

............................ ص 166 ...............................

یک مطلب دیگر که مطهری در قضیه انحطاط مسلمین و عقب ماندگی آنها در علم و فن و صنعت علی رغم سفارش های اکید اسلام به آن اشاره کرده است مسئله انحراف آنها از آموزه های قرآن درباه شیوه درست تفکّر و مطالعه علمی است. در مقاله «قرآن و مسئله تفکّر» می گوید قرآن بشر را به تفکر و مطالعه دعوت کرد و موضوع آنرا تعیین کرد. آن چیزی که قرآن به عنوان موضوع تفکر و تحقیق تعیین و سفارش کرد همین جهان طبیعت و نظام آفرینش بود. امّا در تاریخ اسلام جریانهایی پدید آمد که مسلمین را از عمل به این سفارش های قرآنی بازداشتند. جز معدودی از آنها بقیه از طریقه قرآن منحرف شدند و درباره موضوعاتی به بحث و جدل پرداختند که نه فقط قرآن آنها را معین و تشویق نکرده بلکه جدا نهی کرده بود زیرا بی اثر و بی فایده بود. مطهری با این مقدمه به نقد بخشی از منظومه تفکر و معرفت سنّتی که با تبعیت از روش غلط و بیهوده علمی و تحقیقی پدید آمده است می پردازد. می نویسد:

«اگر کسی کتب متکلمین و موضوعات بحث و جدل آنها را که قرن ها افکار را به خود مشغول ساخته، ثروت ها و مکنتها در آن راه صرف شده، نیروهای مغزی به هدر رفته، مطالعه کند و آنها را بر قرآن عرضه بدارد و ببیند با موضوعاتی که قرآن مردم را به مطالعه آنها و تحقیق در آنها تشویق کرده چه مناسبتی دارد می بیند که به کلی بی ارتباط است، در اطراف همان موضوعات بی پایه و لغو سال ها افراد زیادی بحث و مجادله کردند ولی موضوعاتی که قرآن کریم امر و تشویق به مطالعه و تحقیق در اطراف آنها کرده همچنان به حال خود باقی ماند تا آنکه مردم دیگری تشویق شدند و این وظیفه را به عهده گرفتند و در دنیا سربلند شدند و ما اکنون با کمال سرافکندگی درس های تشویقی کتاب آسمانی خود را باید از آنها بیاموزیم.»(56)

............................ ص 167 ...............................

نتیجه :

آنچه که در نتیجه گیری فصل پیش درباره بازرگان گفتیم، کمابیش درباره مطهری نیز صادق است. بدین معنی که مطهری نیز در قضیه «علّت شناسی انحطاط مسلمین» دارای افکاری کمابیش مشابه افکار دیگر نمایندگان جریان تجدّدگرایی اسلامی است. او نیز اسلام را دینی ذاتا مترقی می داند که توانایی اش را در تمدّن سازی در گذشته (در قرون اولیه اسلامی) به اثبات رسانیده است. امّا سپس بنابر علل و عواملی چون استبداد سیاسی و جمود و خشک اندیشی و نفوذ اندیشه ها و فرهنگهای بیگانه به انحراف دچار آمده و از حقیقت اولیه اصیل خود دور افتاده است. مطهری راز اصلی دور شدن مسلمین را از گذشته باعظمت و درخشان مدنی و فرهنگی شان در همین امر می بیند و تلاش دارد تا با نقد و نفی نظریه «اسلام عامل انحطاط و عقب ماندگی» به مسلمین ثابت کند که تنها راه خروجشان از وضعیت انحطاط و عقب ماندگی بازگشت به حقیقت اسلام است نه رها کردن آن. هر چند او در فلسفه اسلامی تبحر و تخصص داشت و آثار درخور توجه در شرح اندیشه و آثار بعضی فلاسفه مسلمان پدید آورد، امّا جز طرح بعضی مباحث کلّی و مقدماتی درباره موضوع علل و عوامل انحطاط مسلمین، اثر درخور توجهی که حاوی یک بحث یا نظریه منظم علمی و فلسفی درباره این مسئله مهم باشد پدید نیاورد.

مقالات مرتبط:

علت شناسی انحطاط ایرانیان و مسلمین از نظر میرزای نائینی و استاد مطهری بخش اول

پی نوشت:

33- شرح حال مطهری را با استفاده از مآخذ ذیل نوشته ایم:

یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری، زیر نظر دکتر عبدالکریم سروش، کتاب اوّل، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1360، مقاله محمد واعظ زاده خراسانی: سیری در زندگی علمی و انقلابی استاد شهید مرتضی مطهری، صص 380-319

استاد شهید به روایت اسناد، تدوین: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اوّل 1378

34- فهرست بسیار جامع و ارزشمندی از آثار مطهری اعم از کتاب و مقاله و نوارهای سخنرانی و طرحهای نیمه تمام تحقیقی او چاپ شده و چاپ نشده ضمیمه یادنامه او چاپ شده است:

یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری، کتاب اوّل صص، 534-435 آثار غیرمدون و یادداشتهای موضوعی ؛ صص 534-435 شامل فهرست آثار مدون چاپ شده و چاپ نشده.

35- مطهری، مرتضی،: مجموعه آثار 1، چاپ نهم، تهران قم، صدرا، 1378، عدل الهی (رساله)، ص 38

36- ر.ک: یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری، زیر نظر عبدالکریم سروش، جلد دوّم، چاپ اوّل، تهران، سازمان انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، 1363، مقاله رضا داوری اردکانی: «مطهری و علم کلام جدید» صص42-17. همچنین ر.ک: محمدی، دین شناسی معاصر، صص 105 به بعد، خاتمی، سید محمد: بیم موج، چاپ دوّم، تهران، مؤسسه سیمای جوان، 1376، مقاله «روشن اندیشی و شکوه دیانت»، صص 83-80

37- ر.ک: مطهری، مرتضی: مجموعه آثار 19، چاپ اوّل، تهران قم، صدرا، 1378، نظام حقوق زن در اسلام، صص 116 به بعد

38- مطهری، مرتضی، ده گفتار، انتشارات حکمت امت، بی جا، بی تا(تاریخ مقدمه 1398 ه . ق)، گفتار: احیاء فکر دینی، صص 121-120

در جاهای دیگر نیز از واژگونه شدن حقیقت دین اسلام نزد مردم و در نظر آنها سخن گفته است. از جمله: عدل الهی، م.آ.1، ص 38

39- مطهری، انسان و سرنوشت، م.آ.1، صص 378-377

40- همان، ص 347 و 350

41- همان، ص 352

42- همان، صص 354-352

43- همان، ص 355

44- نظام حقوق زن در اسلام، م .آ.19، صص 139-138

45- همان، ص 110

46- مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، صص 115، 137، 142، به نقل از: محمدی، دین شناسی معاصر، ص137

47- مطهری، مرتضی: بیست گفتار، چاپ پنجم، قم، انتشارات صدرا، 1358، گفتار: «اصل عدل در اسلام»، صص 37-36

48- مطهری، ده گفتار، «مشکل اساسی در سازمان روحانیت»، صص 260-259. این مقاله ابتدا در سال 1340 در کتاب «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت» همراه با مقالات دیگری از مهندس بازرگان و آیة الله طالقانی و علامه طباطبایی و یکی دو تن دیگر به چاپ رسیده بود.

49- همان، ص 260

50- همان، همان جا

51- همان، ص 256 و 259

52- همان، ص 239

53- همان، صص 244-243

54- طرح شورایی شدن مرجعیت و رهبری دستگاه روحانیت شیعی طرح پیشنهادی آیة الله طالقانی بود. ر.ک: بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1341، مقاله «تمرکز و عدم تمرکز در مرجعیت و فتوا»، نوشته آیة الله طالقانی، صص 213-201

55- مطهری، انسان و سرنوشت، م.آ.1، صص 356-355

56- مطهری، بیست گفتار، گفتار «قرآن و مسئله تفکر»، صص 265-264


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است