در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: حوزه :: فروردین و اردیبهشت 1379، شماره 97، مخلصی، عباس ؛


نسبت عقل و دین

در تفکر اسلامی, کسانی که بر وفاق و هم کنشی عقل و دین پای فشرده اند, دو جریان عمده را فرا روی دینداران قرار داده اند. به واقع در این زمینه, با دو رهبرد اساسی روبه روییم که عقلانیت حداقلی و عقلانیت حداکثری می توان نامید.

عقلانیت حداقلی: منظور از عقلانیت حداقلی, دیدگاهی است که به کم ترین کاربری عقل در قلمرو دین می اندیشد و دین و گزاره های دینی را جزمی می داند. عقل را به عنوان خادم و ابزار فهم و برابر کننده کلیات بر فروع, در ساحت دین جای می دهد. آن اندازه به عقل حق نقش آفرینی می دهد که مفاهیم و دریافتها و حقیقتهای عقلی دین را تفسیر و بیان کند و فهم و درکی ژرف تر از دین را در اختیار گذارد. در قلمرو فقه نیز, این وظیفه ها را بر عهده عقل می داند: استنباط و اجتهاد حکم از کتاب و سنت, بازشناسی موضوع احکام, تعیین اعتبار منابع احکام, موازنه و ارزیابی میان دلیلهای احکام در صورت ناسازگاری و مسألی دیگر از این دست.

پیدایی شیوه اجتهاد در علوم دینی مانند: فقه, کلام و تفسیر مرهون این عقلانیت است. تمامی فقیهان و متکلمان و مفسرانی که در مباحث و مسأل علم, به اجتهاد و فهم اجتهادی از متون روی آورده اند, در نظر و عمل بر همین نظرند. این گونه هم خوانی و سازگاری میان عقل و دین نکته های جزئی تر در خود نهفته دارد که بررسی و ارزیابی آن مجالی ویژه می طلبد.

عقلانیت حداکثری: عقلانیت حداکثری, دیدگاهی است که کاربری عقل را تا بیش ترین مرز ممکن و مجاز در قلمرو دین پیش می برد. ساحت اصلی و مراد جدی دین را از دو راه: درون دینی و برون دینی اثبات می کند و اموری که از این ساحت بیرون دانسته شوند, جزو قلمرو عقل و واگذار به تصمیم و داوری عقلانی خواهند بود.

عقلانیت حداکثری, جایگاه عقل را در فهم و تفسیر و تبیین و دفاع عقلی از دین محترم می شمارد. افزون بر آن, جایگاه و حق دیگری را برای عقل باور دارد: عقل با اعتباری که از درون دین می گیرد, می تواند منبع قانونی و قانونگذار باشد, یعنی در مواردی که منابع دینی (کتاب و سنت) درباره قانون مورد نیاز ساکت باشند, عقل حق دارد پاسخ گوی نیاز قانونی باشد. این گونه قانونها از دید شریعت نیز حجت و اعتبار دارند.28 از این چشم انداز, عقل در راستای دین قرار دارد و هر دو, دو رویه یک حقیقت و کامل کننده و یاری دهنده یکدیگر دانسته می شوند. همین نیز شیوه سازگاری و هماهنگی میان عقل و دین در این دیدگاه است پاره ای از دیدگاههای عقلانیت حداکثر را, به گونه اجمال, می توان چنین برشمرد:

1. در گاه ناسازگاری میان عقل و نقل دینی, جانب عقل گرفته می شود و نقل با عقل قطعی توجیه می گردد.

2. داده ها و خواسته های دین شایستگی هماهنگی با نیازهای زمان را دارند; از این روی, فهمهای دینی به سازواری فرهنگ و نیازهای عصر, نو شوند و تکامل پذیرند.

3. تمامی برآیندهای نظری عقل به شرط مفید بودن برای انسان, دینی دانسته می شوند مانند: دانشها.

4. در مسأل اجتماعی, دین اصول و هدفها را بیان کرده است. روشها و ابزار را باید از عقل خواست.

یادآوری: شماری از تجددگرایان دینی که عقلانیت دینی را, به پیروی از الگوهای فکری و فلسفی غرب, بی حد و مرز می نمایانند و تلاش می ورزند, تمام ساختها و زوایای فکری و عینی متدینان را از صافی عقل تجربی بگذرانند و در موازنه میان عقل و دین, خواسته یا ناخواسته, دین را به سود عقل مصادره می کنند. از نگاه این نوشتار, اینان از گردونه بحث خارج هستند; زیرا برای چنین روشی جز برتری عقل بر دین, نتیجه دیگر انگاشته نمی شود, حال آن که سخن ما درباره هم گرایی و برابرنشینی عقل و دین است.

آنچه درباره عقلانیت حداکثری گفته شد, در حقیقت, چشم اندازی است که شهید مطهری بر وفاق عقل و دین دارد. در اندیشه ایشان, باورهای عقلانیت حداکثری, به روشنی دیده می شود. در این جا, در خور مجال, به برابرسازی بعضی از باورهای این عقلانیت با اندیشه های استاد می پردازیم.

کاربری عقل در قلمرو دین

در نظر استاد مطهری بخشی از مفاهیم و حقایق دینی به جز معرفت عقلی, راهی برای فهم آنها وجود ندارد. مفاهیمی که قرآن درباره خداوند و ماورإ طبیعت طرح کرده, تنها با روشن گری و تفسیر عقلی دانسته و فهم می شوند, مانند: بی همانندی29, نامتناهی علم و قدرت30, بی نیازی31, حیات و قیومیت32, اول و آخر و باطن و ظاهر33, حاضر در زمان و مکان34 و... قرآن این مسأل را برای چه هدفی بیان کرده است. آیا برای این بوده که یک سلسله مسأل و مفاهیم درک نشدنی را بر بشر عرضه بدارد و از مردم بخواهد بدون آن که آنها را درک و فهم کنند, از روی تعبد بپذیرند و یا در واقع, هدف آن بوده که مردم خدا را با این شانها و صفتها بشناسند؟

در قرآن, مسأل و مفاهیم بسیار دیگری نیز مطرح است, مانند: لوح محفوظ35, لوح محو و اثبات36, وحی و اشراق37, قضا و قدر38 و... هیچ کدام از این مفاهیم از راه مطالعه حسی, شناخته و درک نمی شوند. به طور قطع باید گفت: قرآن این مسأل را برای فهمیدن و درس آموختن, درافکنده است; از این روی, در آیات بسیاری, انسانها را به تدبر و تفکر در این داده ها و حقیقتها دعوت می کند:

(افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها.)39

آیا در آیات قرآن نمی اندیشند یا بر دلهایشان قفلها زده اند.

(کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوا

کتابی مبارک است که بر تو فرو فرستادیم تا در آیات آن بیندیشند و خردمندان یادآور حقایق آن شوند.

وقتی به شناختن این حقایق امر می کند, معنایش آن است که فهم و روشن گری عقلی آنها را می پذیرد; زیرا برای شناختن آنها جز سلوک عقلی, راه دیگری نیست.41

گروههایی مانند: اشاعره و اخباریان که با عقلانیت دینی به طور کلی مخالفت می ورزند, فهم این گونه مسأل و پرداختن به روشن گری و تحلیل عقلانی آنها را بدعت و حرام دانسته اند. اعتقاد دارند: دین بیش از آنچه که از ظاهر این واژگان دانسته می شود, چیز دیگری از ما نخواسته است.

استاد در نقد این مسلک, می گوید:

(این شیوه برخورد با قرآ ن خیلی زود باعث انحراف و گمراهی می شود; زیرا اینان ناگزیر از توضیح معنای آیات بودند, اما چون عقل را تعطیل کرده بودند, قهرا نوعی برداشت عوامانه از قرآن برایشان حاصل می شد.

آنها به دلیل همین طرز تفکر, خیلی زود از جاده درک صحیح منحرف شدند و اعتقادات نادرستی پیدا کردند. از جمله این که به تجسم خدا و صدها اعتقاد انحرافی دیگر نظیر امکان رویت خدا با چشم وگفت وگو با خدا با زبان بشری و... قأل شدند.)42

متفکر شهید, در تحلیل این مساله که: چرا رساندن پیام وحی به مردمان, بر پیامبران دشوار بوده است, بر این نکته تاکید می ورزد: پیامبران وظیفه دارند پیام وحی را به عقلها برسانند و سپس به دلها بنشانند, از این روی ابلاغ وحی مشکل می نموده است. برخی ابلاغها حسی است; یعنی باید مردمان بشنوند و ببینند, مانند ابلاغی که یک مامور اداری انجام می دهد. ولی پیامبران, که بلاغ مبین دارند, وظیفه شان همان رساندن به حس نیست, بلکه باید پیام وحی را به گونه ای بیان کنند که بر عقل و فکر و دل مردمان بنشیند. از همین روی, قرآن خطاب به پیامبر(ص) می فرماید:

(ادع الی سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه.)43

چرا پیامبر(ص) باید با حکمت و برهان و سخن منطقی, مردمان را به خدا و حقایق وحیانی دعوت کند؟ جواب روشن است; زیرا عقل جز از راه برهان و استدلال و به تعبیر قرآن (حکمت) پیام را نمی پذیرد. پس از پذیرفتن عقل, پیام الهی باید به دلها نفوذ یابد; یعنی در عمق روح انسان وارد بشود و تمام احساسها و عاطفه های او را در اختیار بگیرد, چون پذیرفتن پیام وحی باید به سر حد (ایمان) برسد.44

از این چشم انداز, به رسالت پیامبران نگریستن دو فرع نیز زاده می شود.

1. زبان دین: بیان استاد درباره دو مرحله ای بودن ابلاغ دین, مساله زبان دین را به طور طبیعی روشن می کند. به این صورت, اگر پیام دین باید به (عقل) و (دل) برسد, پس برای هر کدام باید زبان و ابزار فهم خودش را به کار گرفت:

(قرآن برای ابلاغ پیامش از دو زبان کمک می گیرد: استدلال منطقی و احساس. هر یک از این دو زبان, مخاطبی مخصوص به خود دارد که برای اولی عقل است و برای آن دیگری دل.)45

کسی که می خواهد با پیام وحی آشنا شود و حقایق وحیانی قرآن را به درستی و کمال, بفهمد و آنها را بیان و تبلیغ کند, باید با دو زبان: (حکمت) و (احساس) آشنایی داشته باشد و هر دو ابزار را در کنار هم مورد استفاده قرار دهد. بهره گیری از یکی بدون دیگری, فهم وحی را ناتمام می گذارد.

قرآن, گاهی خود را کتاب تفکر و استدلال و حکمت معرفی می کند:

(الکتاب الحکیم)46, (الذکر الحکیم)47, (اوحی الیک ربک من الحکمه)48 و... گاهی کتاب احساس و عشق, که جانها را به هیجان می آورد و در دلها ایمان می آفریند:

(واذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما

و چون وحی را که به سوی پیامبر فرود آمده بشنوند, از حقیقتی که بدان رسیده اند, دیدگانشان از اشک لبریز می شود, می گویند: پروردگارا ایمان آوردیم پس ما را با حق یافتگان ثبت کن.

زبان احساس قرآن, آن اندازه نیرومند است که انسانهای مومن وقتی سخنان و آیه های آن را می شنوند و در می یابند, از خوشحالی و هیجان, بدنشان به لرزه می افتد:

(الله انزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی تقشعر منه جلود

خدا بهترین سخنها را فرود آورده, کتابی رازآمیز که از خواندنش پوست بدن خداترسان می لرزد, سپس پوستها و دلهایشان با یاد خدا نرم می شود.

قرآن, هم کتاب حکمت است و هم کتاب احساس و ذوق. به این ترتیب, فرق و جدایی مهم میان فرهنگ و اندیشه اسلامی و فرهنگ مسیحی نمایان می شود. در فرهنگ اسلامی, عقل گرایی و خردورزی, هرگز با ایمان گرایی و روح پردازی ناسازگاری ندارند, بلکه سازگاری و هم خوانی دارند و جدایی و استقلال آنها پذیرفته نیست. همه اشتباه و کژراهه روی فیلسوفان مغرب زمین در همین نکته است. به اشتباه, ساحت عقل و اندیشه را از ساحت ایمان و دل جدا می انگارند و به جفا میان این دو همزاد جدایی می افکنند. در نتیجه, یا به عقل گرایی تند روانه و سرکشانه فرو می افتند و یا به ایمان گرایی صرف و قفس تنگ درونگرایی پناه می برند, ولی انتخاب هر یک از دو شق, به یکسان انسان را از رسیدن به هدف باز می دارد.

2. تکامل دین به همپای رشد عقل: پیش از این یادآور شدیم که استاد روی این نکته و اصل تاکید دارد که: پیامبران, پیام وحی را به عقل مردمان می رسانند. از این اصل, مطلب دیگری نیز به دست می آید که معارف وحیانی پیامبران سازوار با سطح و توان عقلی مردمان هر عصر فرود آمده و این واقعیتی است که در تاریخ ادیان اتفاق افتاده است. یعنی وقتی تاریخ را می نگریم می بینیم, همراه رشد و دگرگونی عقلانی بشر, ادیان و معارف وحیانی رشد و تکامل داشته اند. از همین روی, استاد, فرق و جدایی شرایع آسمانی را در سطح و ژرفایی آموزه های آنها می دانند; یعنی پیامبران بعدی در سطح بالاتر و با مفهومهای ژرف تر آموزه های وحی را القا کرده اند. در مثل, میان آموزه ها و معارف اسلام درباره خداشناسی و جهان شناسی و معارف پیامبران پیشین, از نظر سطح مسأل, تفاوت بسیار است. بشر در برابر تعالیم پیامبران, همانند یک دانش آموز بوده که او را از کلاس اول تا آخرین کلاس بالا برده اند; از این روی از دیدگاه قرآن (تکامل دین) مطرح است نه (اختلاف ادیان.)51

خاتمیت اسلام در عصر بلوغ عقل

متفکر شهید, فلسفه خاتمیت اسلام را بر محور رشد عقلی و فکری بشر تحلیل و تفسیر می کند. خلاصه تحلیل استاد در سه مرحله چنین است:

1. بشر قدیم, به سبب نرسیدن به رشد و بلوغ فکری و عقلی, توان جمع آوری و نگهداری پیامهای وحی را نداشت. به طور معمول پیامهای وحی یا به کلی از میان می رفت و یا تحریف و تبدیل می شد. بدین جهت, به تجدید و بازآوری پیام وحی نیاز می افتاد. در زمان نزول قرآن, بشر دوره کودکی را پشت سر نهاده و به سطحی از فکر و بلوغ عقلی رسیده بود که می توانست پیام وحی و میراث آسمانی و دینی خود را برای همیشه حفظ کند و آن را به دست فراموشی یا تحریف نسپارد. چون بشر به این مرحله رسید, یکی از سببها و علتهای نیاز به تجدید وحی و نبوت, از میان برداشته شد. 2. در دوره های پیش از اسلام, بشر به این توانایی عقلی نرسیده بود که بتواند یک پیام کلی و جامع را از آسمان دریافت کند و با بهره گیری از جامعیت آن, مسیر زندگی دینی خود را برای همیشه بازشناسد. از این روی در آن دوره ها, نیاز بود که با تجدید وحی, مرحله به مرحله راهنمایی شود, ولی درعصر نزول قرآن, این توانایی و شایستگی عقلی برای بشر پدید آمده بود; یعنی از نظر استعداد فکری و توان عقلی به جایی رسیده بود که می توانست برنامه کلی و طرح جامع وحی را به یک باره دریابد. بدین جهت, پیام وحی به صورت کامل و جامع به بشر عرضه شد.

3. بیش تر پیامبران در دوره های پیشین, پیامبر تبلیغی بوده اند, نه پیامبر تشریعی. کار پیامبران تبلیغی, ترویج و اجرا و تفسیر شریعتی بود که از پیش حاکم بود. در عصر خاتمیت, که عصر بلوغ عقلی و فکری بشر است, عالمان دین همان کاری را انجام می دهند که در امتهای گذشته پیامبران تبلیغی انجام می دادند.

عالمان دین, با درک و فهم و شناخت عمیق از اصول کلی و طرح جامع دین و در نظر گرفتن نیاز زمان و مکان, رهنمودها و آموزه های عصری و دگرگون شونده دین را (اجتهاد) می کنند و فراروی دینداران قرار می دهند.

در پایان, استاد, بر این نکته پای می فشارد:

(روشن گشت معنی ختم نبوت این نیست که نیاز بشر به تعلیمات الهی و تبلیغاتی, که از راه وحی رسیده رفع شده, وچون بشر در اثر بلوغ و رشد فکری نیازی به این تعلیمات ندارد, نبوت پایان یافت[ .هرگز چنین نیست, بلکه] نیاز به (وحی جدید) و (تجدید نبوتها) رفع شده نه نیاز به دین و تعلیمات الهی.)52

همان گونه که می نگرید, استاد, پایه و اساس فلسفه خاتمیت را بر خرد و توان عقلی بشر بنیان می نهد. فهم و روشن گری و تفسیر عقلانی دین را بر مقامی می نشاند که پیامبران تبلیغی بر آن تکیه دارند. یعنی بشر به شرطی از راهنمایی و دست گیری پی درپی پیامبران تبلیغی بی نیاز می شود که خود به اجتهاد و روشن گری عقلی دین بپردازد و چون در عصر خاتم, می تواند این مهم به دست عالمان انجام بگیرد و اینان, همیشه و هرگاه دست انسان را بگیرند و امکان زندگی دینی را, در عصرها, برای انسانهای خواهان و خواستار دین, فراهم سازند, نبوت ختم می شود. پس روشن شد:

1. تبیین و تفسیر عقلانی دین, نه تنها خوشایند دین است که ماندگاری و جاودانگی دین به آن بستگی دارد.

2. کامل و جامع بودن دین, انسان را از اندیشیدن و خردوزی بی نیاز نمی کند, بلکه چون او را وا می دارد تا برای پاسخ گویی به نیازهای دینی, به برابرسازی اصول بر فروع بپردازد, به طور طبیعی باب اندیشیدن و خردورزی را به تمام می گشاید.

3. نیاز بشر به دین, همواره باقی است. هدایت (عقل تجربی) نمی تواند جانشین هدایت (وحی) شود; زیرا عقل تجربی و ابزارهای علمی و تکنیک, از رسیدن به آنچه که دین به انسان می دهد, ناتوان است.

ساحت عقل و دین

به باور متفکر شهید, بین عقل و دین همیاری و دادوستد ژرف بر قرار است. ایشان این دو را کامل کننده یکدیگر می داند که در راستای هم قرار دارند.53 عقل و برایندهای عقلی تا سقف معینی نیازهای انسان را پاسخ می دهد و دین, پاسخ گوی نیازهای فرا عقلی بشر است. عقل و علوم, زندگی طبیعی را سامان می دهند و جهان را با انسان سازگار می کنند و نیروی طبیعت را در اختیار او می نهند. دین, در جهت دهی و هدفمندی تلاشهای عقلی و علمی می کوشد.54

در این نگاه, خرد و دین, برای گسترانیدن شناختهای انسان آمده اند. خرد و علم به صورت افقی انسان را به جلو می برد و دین, به انسان ژرفا می دهد:

(دین می گوید تمام این جهان که می بینی در مقابل جهان غیب, که بر این جهان احاطه دارد, مثل یک حلقه است در صحرا. پیامبران از این عالم چیزی کم نکرده اند, بلکه عظمت آن عالم را به ما ارأه و نشان داده اند.)55

برتری اساسی جهانی که دین ارأه می دهد, با جهانی که علوم و فلسفه های بشری ارأه می کنند آن است که دین, واقعیتهای جهان را محدود و در میان گرفته به عناصر مادی و فانی شونده نمی داند. بشر را به واقعیتهای غیر مادی و ثابت وجاودانه نیز توجه می دهد. قرآن نمی خواهد توجه به ماورإ طبیعت و امور معنوی را جانشین توجه به طبیعت و امور مادی و محسوس کند. می خواهد که بشر در عین توجه داشتن به طبیعت, از جهان غیب و معنویات و ارزشهای جاودانه غفلت نورزد.

استاد, فرق نابغه ها با پیامبران را در این می داند که نابغه ها نیروی فکر و خردورزی و حسابگری قوی دارند و با نیروی حسابگر عقل بر روی انباشته های ذهنی خود کار می کنند و به نتیجه می رسند. پیامبران الهی, افزون بر برخورداری از نیروی خرد و اندیشه و حسابگریهای ذهنی, به نیروی دیگری به نام وحی مجهزند و از این راه چشم اندازی به گستردگی تمامی ارزشها و کمالها و جاودانگیها فرا روی بشر می گشایند.56

از این چشم انداز, فرو فرستاده شدن برنامه های وحی برای آن نیست که نیروی عقل راکد شود و وحی جای عقل بنشیند, بلکه وحی می آید تا عقل را از اسارت خواهشها و شرارتهای بشری آزاد سازد. گروهی جهت دار بودن عقلانیت دینی را با آزاد بودن تلاشهای عقلی ناسازگار دانسته اند. اینان پنداشته اند: جهت دار بودن به این معناست که از ابتدا, نتیجه تحقیق معلوم است, چون بنا گزیر باید در چهارچوب و دایره خواسته های دین باشد! اما چنین برداشتی درست نیست. جهت دار بودن عقلانیت دینی, بدین معناست که عاقل دیندار, در انتخاب موضوع تحقیق خود, از روی تعهد عمل می کند و آهنگ آن دارد که تکاپو و حرکت عقلانی خود را از کژ راهه ها به دور دارد. به هر نتیجه ای که دست یابد, با هدفها و خواسته های دین نیز, سازگاری خواهد داشت.

برای بهتر روشن شدن ساحت عقل و دین, می باید جداییها و فرقهای آن دو به گونه رخشان تر نموده شود; چرا که اگر چنین امری صورت نگیرد, چه بسا مساله عقلانیت از تعادل خارج گردد و مرزناشناسی در عقل گرایی و یا زیاده روی در دین محوری رخ نماید, آن گونه که امروز مهم ترین چالش میان عقل و دین را در مساله حاکمیت سیاسی شاهدیم. با آن که هر دو طرف بر وفاق میان عقل و دین هم دل و هم فکرند, گروهی به دیانت و اسلامیت سیاسی اعتقاد دارند و عده ای دیگر بر عقلانیت سیاسی پای می فشارند و حاکمیت سیاسی را از ساحت دین و رهبردهای دینی خارج می دانند.

همین چالش در بخشهای اقتصادی و فرهنگی نیز, می تواند اتفاق بیفتد. به این معنی: آیا می توان به عقلانیت اقتصادی و عقلانیت فرهنگی اندیشید یا آن که آنها را باید از دین خواست؟

تحقیق و بررسی ساحت عقل و دین, انگاره ها و مبانی معرفت شناختی و کلامی و فلسفی و مسأل جزئی تر دارد که اکنون مجال طرح آنها نیست. به منظور نزدیک شدن به دیدگاه استاد شهید, بخشی از سخنان و اندیشه های ایشان را یادآور می شویم.

یکی از راههای شناخت ساحت عقل و دین و جداسازی آن دو از یکدیگر, آگاهی از وحی و ارسال انبیإ است. وقتی هدف دین دانسته شد, به طبع, قلمرو دین شناخته می شود و در نتیجه ساحت و قلمرو عقل و امور عقلانی به دست می آید.

شهید مطهری, به طور کلی, هدف بعثت پیامبران را چنین شرح می کند:

(مطلبی که مورد اتفاق همه می باشد آن است که انبیإ برای دستگیری انسان و برای کمک به انسان آمده اند و در واقع یک نوع خلا و نقص در زندگی انسان هست که انسان فردی و حتی انسان اجتماعی با نیروی افراد عادی دیگر نمی تواند آنها را پر کند و تنها با کمک وحی است که انسان به سوی یک سلسله کمالات می تواند حرکت کند.)57

دراین سخن, فهم و کشف کمالهایی که با عقل فردی و یا عقل اجتماعی نمی توان بدانها دست یافت, هدف کلی بعثتها و دین شمرده شده است.

(هدف و آرمانی که اسلام می خواهد بدهد فقط خداست و بس. هر چیز دیگر جنبه مقدمی دارد, نه جنبه اصالت و استقلال و هدف اصلی)58.

این دو سخن نشان می دهد که هدف پیامبران دعوت انسانها به سوی خدا و کمالهای خدایی است. از سوی دیگر در قرآن هدف دیگری نیز برای بعثتها بیان شده است59:

(قرآن می گوید: بعثت برای برقراری عدالت درمیان مردم است. پس همه پیغمبران برای عدالت آمده اند.)60

آیا خدا پرست شدن و کمال یافتن مردمان هدف اصلی دین است, یا برقرار کردن عدالت میان آنان؟ و یا باید گفت: دین هر دو را هدف خود دانسته است؟ در این باره چند دیدگاه وجود دارد:

1. بوعلی سینا اعتقاد دارد که هدف اصلی دین و پیامبران, برقراری عدالت در میان مردمان است, ولی چون عدالت واقعی جز با بودن قانون عادلانه تحقق نمی پذیرد و سامان دهی و آراستن چنین قانونی از توان و قلمرو عقلی بشر بیرون است, پس باید قانون را از وحی گرفت.

او, مساله عبادت و معاد را نیز برای پیاده شدن عدالت می داند:

پاداش و کیفر اخروی برای آن است که مردم قانون عادلانه خدا را در جامعه اجرا کنند. عبادتهای دینی نیز, برای این قرار داده شده که مردم همواره با خدا پیوند داشته باشند, تا از اجرای قانون عادلانه او غافل نشوند.

از این دیدگاه, پرستش خدا و ایمان به آخرت, مقدمه و ابزاری است برای رسیدن به عدالت در جامعه. اگر خدا پرستیده می شود, برای آن است که بدون پرستش او ممکن نیست عدالت برقرار شود و اگر به آخرت باید توجه داشت, چون بدون آن, عدالت پا نمی گیرد. پس هدف اصلی دین برپایی عدالت است و همه باید و نبایدها دین برای آن.

2. هدف اصلی دین, شناخت و پرستش خداست. برپایی عدالت هدف ثانوی و تبعی است; یعنی برای آن که بشر بتواند در زندگی خود, به واقع خدا را بپرستد, به قانون عادلانه نیاز دارد, تا به کمک اجرای این قانون, عدالت در جامعه برقرار شود و از بندگی طاغوتها و نظامهای طاغوتی رها شود.

3. دیدگاه سوم: بعثت پیامبران, به دو هدف بوده است:

الف. حلقه پیوند بین انسان و خدا, تا بشر خداپرست شود.

ب. پیاده کردن قانون وحی.

شهید مطهری, دیدگاه نخست را که خدا و آخرت, مقدمه برپایی عدالت باشند, نمی پذیرد و درباره دیدگاه دوم و سوم بر این نکته تاکید می ورزد که قرآن, هیچ هدفی را به گونه مستقل در برابر خدا نمی پذیرد, بلکه هر چیزی را, هر چند هم با اهمیت باشد, در طول خدا مطرح می کند.

(قرآن اصل عدالت را می پذیرد و بلکه فوق العاده برای آن اهمیت و ارزش قأل است, ولی نه به عنوان اینکه عدالت هدف نهایی است.)61

استاد, عدالت و سامان یابی اجتماع را در سایه خداپرستی می داند و به نگر ایشان دیگر هدفها, از همین هدف زاییده شده اند.62

بدین ترتیب می توان گفت: از دیدگاه استاد, هدف دین پرستش خداست و مراد جدی دین بیان چیزهایی است که خداپرستی را محقق می سازد, مانند شکل و روش عبودیت. نیز هر چیزی که در خداپرستی انسان نقش داشته باشد, مراد دین و هدف تبعی و درجه دوم خواهد بود. پس برقراری عدالت اجتماعی, اگر چه هدف اصلی دین نیست, ولی هدف درجه دوم هست; یعنی چون دین خواسته که مردمان با ایمان و خداپرست باشند, این امر ایجاب می کند که جامعه و نهادهای آن برپایه عدالت شکل بگیرد, تا مردمان بتوانند بدون هیچ نگرانی و دغدغه ای و به دور از بازدارنده ها و ناسازگاریها هدف دینی خود را در زندگی پیاده کنند. دین نیز, برای برقرار شدن جامعه ای عادل و خداپرست, تا آن جا که به قانون دینی نیاز بوده, بیان کرده است. به همین اندازه باید برای برپایی حکومت از دین انتظار پاسخ داشت و نه بیش تر.

از نظر استاد, اسلام هرگز به شکل و صورت زندگی نپرداخته, بلکه روح و معنی و هدف زندگی و راه رسیدن به آن هدفها و معانی را بیان کرده و بشر را در غیر این امور آزاد گذاشته است:

(اسلام با قرار دادن هدفها در قلمرو خود و واگذاشتن شکلها و صورتها و ابزارها در قلمرو علم و فن, از هرگونه تصادفی با توسعه فرهنگ و تمدن پرهیز کرده است.)63

به اعتقاد استاد, در اسلام, هیچ شکل و ابزاری یافت نمی شود که جنبه دینی و تقدس داشته باشد و مسلمان وظیفه خود بداند که آن شکل و ابزار را حفظ کند.64 بنابراین, هر آنچه به هدفها و ارزشهای زندگی در پیوند باشند, در ساحت دین قرار دارد و جز آنها, ساحت و قلمرو عقل است.

مقالات مرتبط:

عقلانیت دین در قرائت شهید مطهری بخش اول

پی نوشتها:

28. برای شرح این مطلب, ر:ک: مجله (حوزه), شماره 103/84.

29. سوره (شوری), آیه 11.

30. سوره (آل عمران), آیه 29.

31. سوره (یونس), آیه 68.

32. سوره (بقره), آیه 255.

33. سوره (حدید), آیه 3.

34. سوره (بقره), آیه 115.

35. سوره (بروج), آیه 22.

36. سوره (رعد), آیه 39.

37. سوره (فصلت), آیه 6.

38. سوره (انعام), آیه ;2 (سوره طلاق), آیه 3.

39. سوره (محمد), آیه 24.

40. سوره (ص), آیه 29.

41. (سیری در نهج البلاغه)/ 53 56.

42. (آشنایی با قرآن), ج1 و 26/2.

43. سوره (نحل), آیه 125.

44. (سیری در سیره نبوی), استاد شهید مطهری188/ 194,صدرا.

45. (آشنایی با قرآن), ج1 و 47/2.

46. سوره (یونس), آیه 1.

47. سوره (آل عمران), آیه 58.

48. سوره (اسرا), آیه 39.

49. سوره (مأده), آیه 83.

50. (سوره (زمر), آیه 23.

51. (وحی و نبوت), استاد شهید مطهری165/ 166,صدرا.

52. همان169/.

53. (مجموعه آثار استاد شهید مطهری), ج365/4, صدرا.

54. (انسان و ایمان), استاد شهید مطهری18/ 28, صدرا.

55. (مساله شناخت), استاد شهید مطهری167/,صدرا.

56. (وحی ونبوت)147/.

57. (هدف زندگی), استاد شهید مطهری8/.

58. همان13/.

59. سوره (حدید), آیه 25.

60. (هدف زندگی)16/.

61. همان20/.

62. همان14/.

63. (حقوق زن در اسلام), استاد شهید مطهری128/, صدرا.

64. همان; (مجموعه آثار استاد شهید مطهری), ج191/3.


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است