در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: حوزه :: فروردین و اردیبهشت 1378، شماره 91، یعقوبی، ابوالقاسم ؛


 

نشانه ها و نمودارهای از خود بیگانگی 

شاید از ذهن بگذرد که این بیگانه و یا بیگانه هایی که آدمی را از هویت انسانی او دور می سازند و او را به موجودی مسخ شده و دگرگون شده, دگر می کنند, چه ماهیتی دارند و چه چیزهایی هستند و چه نشانه ها و نمودارهایی دارند؟

کیست بیگانه تن خاکی تو

کز برای اوست غمناکی تو

تا تو تن را چرب و شیرین می دهی

جوهر جان را نبینی فربهی

گرمیان مشک تن را جا شود

روز مردن گند او پیدا شود

مشک را بر تن مزن بر دل بمال

مشک چه بود نام پاک ذوالجلال77

استاد شهید مطهری, در یک نگاه کلی به این مقوله, می نویسد:

(وابستگی به یک ذات بیگانه از خود, موجب مسخ ماهیت انسان است. چرا این همه در ادیان وابستگی به مادیات دنیا نفی شده است,چون مادیات بیگانه است و واقعا موجب سقوط ارزش انسانی است.)78

برای روشن تر شدن این بخش از نوشتار, به مصداقها و نمونه های از خود بیگانگی اشاره ای داریم تا به دیدگاههای استاد, بیش تر و بهتر آشنا شویم:

خود بی نیازی و استغناء: آنچه سبب رشد کبر و خودبزرگ بینی انسان شود و او را در برابر خدا موجودی مستقل قرار دهد, عامل از خود بیگانگی است; زیرا حقیقت همه موجودات پیوند به خداوند است, احساس استقلال و مالکیت که قرآن آن را به حالت (استغناء) معرفی کرده (و خصلت و روحیه ای استکباری و مایه طغیان و سرکشی است) آدمی را از سرشت و فطرت و خودواقعی و اصیل جدا می کند و به همان نسبت او را از خود بیگانه می سازد:

(ان الأنسان لیطغی ان رآه استغنی.)79

آدمی هرگاه خویشتن را بی نیاز بیند نافرمانی می کند.

زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه

رنداز ره نیاز به دار اسلام رفت

بی نیازی و حالت استغناء به وسیله مال و ثرت و مقام و فرزند و وابستگی و دلبستگی بر جلوه های مادی و دنیوی, انسان را از اصل خود دور می سازد و گرفتار من خیالی می کند:

(اما من بخل واستغنی وکذب بالحسنی فسنیسره للعسری.)80

اما آن کس که بخل و بی نیازی ورزید و آن بهترین را تکذیب کرد او را برای دوزخ آماده می سازیم.

استاد شهید با توجه به این نکته می نویسد:

(انسان وقتی خود را مستغنی و دارای همه چیز می بیند, این امر در درونش اثر می گذارد و آن را نیز خراب می کند; چرا این همه بر دستورات دینی تأکید شده است که سعادتمندانه ترین زندگیها این است که (کفاف)81 داشته باشد و انسان محتاج کسی نباشد و درآمدی را که از راه شرافتمندانه به دست آورده, برایش کافی باشد; زیرا همین قدر که مال و ثروت جنبه سودجویی به خود گرفت و به شکل وسیله ای درآمد برای انسان که انسان به کمک آن (خود) را بزرگ و با اهمیت جلوه دهد, دیگر روابط درونی نمی توانند از تأثیر عامل بیرونی برکنار… بمانند و تحت فشار آن نیز به فساد کشیده می شوند.)82

نفس کافر خود همی ندهد امان

گشت طاغی چو فارغ شد زنان

به دیگر سخن, در فرهنگ دینی, بیگانه کسی است که قصد سرمایه و آبروی آدمی کرده و می خواهد آن را از او بستاند; ازاین روی, (شیطان) بیگانه ترین کس به شمار می رود چون (عدوّ مبین)83 است. او, با تزیین84 و تسویل85 واقعیتها را واژگونه جلوه می دهد, فریبگر است. به همین جهت باید از شرّ او به خدا پناه برد.86

هر چیزی که این ویژگی را داشته باشد شیطان است و عامل از خود بیگانگی. بنابراین آنچه که انسان را شیفته خود می کند و آدمی را از ارزشهای متعالی دور می سازد و روحیه بی نیازی و جبهه گرفتن در برابر خداوند عالم را در انسان به وجود می آورد,بیگانه است:

(غایات و اهداف انحرافی داشتن, یکی از عوامل است که انسان غیر خود را به جای خود می گیرد و در نتیجه, خود واقعی را فراموش می کند و از دست می دهد و می بازد. هدف و غایت انحرافی داشتن تنها موجب این نیست که انسان به بیماری (خود گم کردن) مبتلا شود, کار به جایی می رسد که ماهیت و واقعیت انسان مسخ می گرددو مبدل به آن چیز می شود.)87

گر در طلب گوهر کانی کانی

ور در پی جست وجوی جانی جانی

من فاش کنم حقیقت مطلب را

هر چیز که در جستن آنی آنی

خود فراموشی و خود گم کردن: نشانه دیگر از خودبیگانگی انسان, خود فراموشی و هدف را گم کردن است. اگر انسان به چیزی مانندپول و ثروت دل بست و در نتیجه محبوب راستین و خدای رب العالمین را از یاد برد, در حقیقت (پول پرست) شده و به تعبیر استاد (در پول تثبیت شده) که حاضر است (خودش) را در راه پول خرج کند. این انسان به تمام معنی از خود بیگانه است, چون خودواقعی را گم کرده و به خود خیالی و سربار و انگل روی آورده است.

قرآن مجید هشدار می دهد:

(ولا تکونوا کالذین نسواللّه فانسیهم انفسهم.)88

از آن کسان مباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز چنان کرد تا خود را فراموش کنند.

انسانی که در آغاز آفرینش خود شاهد بر خویش شد و خدا را پذیرفت و به فرموده قرآن: (وأشهدهم علی انفسهم)89, خداوند او را بر خودش گواه گرفت, بر اثر لغزش و گناه و کژراهه روی و بدل کردن هدف و مسخ شدن هویت و فطرت انسانی به حالتی گرفتار می شود که قرآن آن را (خودفراموشی) نام می نهد; یعنی (انساء) به جای (اشهاد) نشست و بیگانه راه را بر آن آشنا بست و جای دوست را گرفت.

(موضوع نسیان و فراموشی که در این آیه و بعضی آیات دیگر هست که خود را فراموش کردند… معنایش همین است که انسان وقتی خودش را نشناسد, حقیقت و مسیر خودش را نشناسد, خودش را چیزی بپندارد غیر از آنچه که هست, پس خودشرا گم کرده, خودش را فراموش کرده. اساس تعلیمات قرآن این است که انسان این حقیقت را درک کند که خودش حقیقتی است که در این دنیا به وجود آمده… و خودش را باید در این جا بسازد و بعدهم به دنیای دیگری برود… امّا اگر کسی جور دیگری درباره خودش فکر کند, چنین کسی خودش را فراموش کرده و خودش را گم کرده است.)90

استاد, این دیدگاه قرآنی خود را با سخنان پیشوایان معصوم(ع) استوار ساخته و نتیجه گرفته است که خویها و منشهایی مانند: (بخل) که امام علی(ع) آن را جامع همه عیبها شمرده91 و از آن به شگفتی یاد کرده است92, ریشه در مسأله (خودفراموشی و خود گم کردن دارد93 و به سخن امام علی(ع) تمسک می جوید که فرماید:

(عجبت لمن ینشد ضالته و قد اضل نفسها فلایطلبها.)94

در شگفتم از کسی که در جست وجوی گمشده اش تلاش می کند و حال آن که (خود) را گم کرده و در جست وجوی آن نیست.

به گفته شیخ اشراق:

هان تا سر رشته خرد گم نکنی

خود را ز برای نیک و بد گم نکنی

رهرو تویی و راه تویی, منزل تو

هشدار که راه خود به خود کم نکنی

خود زیانی و خودفروشی: در معارف دینی و ادبیات عرفانی, اشاره به حقیقتی شده که گاهی در مسیر حرکت و تلاش آدمی به وقوع می پیوندد و او را گرفتار گونه ای بی هویتی و مسخ و از خود بیگانگی می سازد و آن چگونگی این است: آدمی (ناخود) را به جای (خود) می گیرد و در یک معامله نسنجیده و زیانبار, خود را به غیر خود می فروشد که نام این دادوستد خودفروشی و خود زیانی است; یعنی دادوستدی که ارزنده ترین و گرانمایه ترین گوهر و سرمایه خود را به بهای بسیار پایین و ناچیز می فروشد, هم خود را فروخته و هم در این خرید و فوش زیان دیده است. قرآن این واقعیت را این گونه گزارش داده است:

(قل ان الخاسرین الذین خسروا انفسهم.)95

بگو زیان کرده [و سرمایه باخته] آن که خویشتن خویش فروخته است.

و در جای دیگر درباره این دادوستد داوری می فرماید:

(ولبئس ما شروا به انفسهم.)96

خود را به بد چیزی فروختند.

دنیا به دین خریدنت از بی بصیریت

ای بدمعاملت به همه, هیچ می خری

شهید مطهری در تفسیر و تحلیل این گونه از خود بیگانگی می نویسد:

(زیان کردن از دست دادن چیزی است چیزی را, پس دو چیز باید باشد… معلوم می شود که در انسان حالتی پیدا می شود که خودش از خودش فاصله می گیرد و این به این است که انسان دو خود پیدا می کند, یک خود خیالی و یک خود واقعی; یعنی غیر خود را خودمی پندارد.)97

(خود فروشان را به کوی می فروشان راه نیست) و (بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است) آن که در بازار دنیا, آداب تجارت ظاهری نداند, نه تنها سودی به دست نمی آورد که گاه اصل سرمایه را نیز از دست می دهد; از این روی از آداب تجارت و بازرگانی آن است که باید نخست و در آغاز, به مسائل مربوط به دادوستد آشنا شد و سپس راه تجارت را پیش گرفت: (الفقه ثم المتجر)98 همین اصل را نیز در باب مسائل انسانی و اخلاقی باید پیاده کرد و گرنه, انسان دچار زیانبارترین زیانها خواهد شد:

(قل هل ننبّئکم بالأخسرین اعمالا, الذین ضلّ سعیهم فی الحیوة الدنیا وهم یحسبون انهم یحسنون صنعاً.)99

بگو آیا شما را آگاه کنیم که کردار چه کسانی بیش از همه به زیانشان بود؟ آنهایی که کوششان در زندگی دنیا تباه شد و می پنداشتند کاری نیکو می کنند.

استاد شهید, با توجه به آیات و روایات می نویسد:

(همان طور که قرآن می فرماید: بزرگ ترین باختنها باختن خود است… علی(ع) همان معنی را به تعبیر دیگر می گوید: (پسرم برای هر چه که از دست بدهی و بفروشی می توان قیمت گذاشت… ولی یک چیز داری که اگر آن را بفروشی بهایی در جهان برای آن پیدا نمی کنی و آن خودت هستی; یعنی همان نفس و جان و روحت اگر روحت را بفروشی و تمام دنیا را به تو بدهند, دیگر برابری نمی کند:

(فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضاً.)100

خودپرستی و خودبینی: از نشانه های بارز و فراگیر از خودبیگانگی که آدمی را از اوج ارزشهای انسانی و اخلاقی فرود می آورد و او را همسان و همپای جانوران, بلکه پست تر و بدتر از آنها می سازد, (خودپرستی) است. این حالت, همه راههای معنوی را به روی بشر می بندد و هیچ روزنه ای برای رسیدن به واقعیتها, برای آدمی باقی نمی گذارد. انسان خودپرست, خود بین و فرو رفته در پستیها وخودبزرگ بینیها و کبر, مانند کرم پیله ور به دور خود می تند و می پیچید. هنگامی که می خواهد از خود خارج شود, همه راهها را بر روی خود بسته می بیند و در زندانی که خود ساخته گرفتار می شود.

امام باقر(ع) چهره انسانهای آزمند را که دچار این خوی و منش ناهنجار و زشت شده و از خود واقعی و هدف اصیل در زندگی دنیوی دور افتاده اند, این گونه شناسانده و نمایانده است:

(مثل الحریص علی الدنیا مثل دوة القز کلما ازدادت من القز علی نفسها لفا کان ابعد لها من الخروج حتی تموت غمّاً.)101

انسان آزمند بر دنیا, مانند کرم ابریشم به دور خود می تند و هر چه بیش تر بتند, گرفتارتر می شود تا آن جا که تمام راههای خروجی را برخود می بندد و در آنچه خود تنیده, جان می دهد.

چشمها و گوشها را بسته اند

جز مگر آنها که از خود رسته اند

خود طبیعی را کنار زدن و به خود واقعی و ملکوتی میدان دادن عامل رهایی است.

تا فضل و عقل بینی بی معرفت نشینی

ییک نکته است بگویم خود را مبین که رستی

آن که در طواف کمال, خود را به جای خدا گرفته, از خودی خود فاصله بسیار دارد.

چون به طوف خود بطوفی مرتدی

چون به خانه آمدی هم با خودی

باری, تا آدمی نقش خودی طبیعی و حیوانی را خراب نکند و به این مرحله نرسد که (هر قبله ای که بینی بهتر زخودپرستی) گرفتار نوعی از خودبیگانگی است و قرآن به این نکته اشاره ای لطیف دارد:

(افرأیت من اتخذ الهه هواه…)102

آیا آن کس را که هوسش را چون خدای خود گرفت, دیده ای؟

فکر خود و رأی خود در عالم رندی نیست

کفر است در این مذهب خودبینی و خودرأیی

استاد مطهری در بررسی مسأله (خودی در اخلاق) به این موضوع نیز توجه داشته و به خودخواهیهایی که آدمی را از مسیر اصلی دور می سازد و گرفتار خود طفیلی می کند, اشاره کرده است.

ایشان خودخواهی و خودپرستی را در چهار محور طبقه بندی کرده است:

1. خودمحوری.

2. خودکَشی.

3. عقده روانی.

4. تسویل نفسانی.103

آن گاه این سرفصلها را به سه اصل کلی برگردانده است:

1. اخلاق یعنی بالاتر از حدّ حیوان

2. ضد اخلاق, یعنی پایین تر از حیوان

3. نه اخلاق و نه ضد اخلاق (کار عادی).104

پس از آن (خودمحوری) و (خودکشی) را از اخلاق حیوانی شمرده و (عقده های روانی) و (تسویل نفسانی) را از مقوله ضداخلاق و پایین تر از حیوان به شمار آورده و در پایان, حالت خودخواهی را این گونه ترسیم کرده است:

(نفس انسان حالت مار افعی را دارد. افعی در زمستان حالت یخ زدگی و کرخی پیدا می کند و اگر انسان به او دست هم بزند تکان نمی خورد… انسان خیال می کند که این مار به خوبی رام شده است اما وقتی آفتاب گرمی بر او بتابد, یک مرتبه عوض می شود و چیز دیگری می شود.

نفس اژدرهاست او کی مرده است

از غم بی آلتی افسرده است105

ممکن است پرسیده شود: اگر وابستگی و تعلق به چیزی عامل رکود و ایستایی و از خود بیگانگی است, چه فرق می کند که انسان وابسته به ماده باشد یا به معنی, به دنیا باشد یا به عقبی, به خدا باشد یا به خرما؟

استاد مطهری پاسخ می دهد: آدمی در مسیر تکامل از ضعف به کمال می رود در این سیر, هر چه از (ناخود)ها فاصله بگیرد و (خود) را توسعه هد, ارزش مندتر و کامل تر می شود. و اگر از (خود) به (خود) سیر و سفر کند, هر چه پیش تر می رود, (خود) او (خود تر) می شود.

(قرآن می فرماید: (نحن اقرب الیه منکم) ما از خود شما به شما نزدیک تریم… خدا به هر چیزی از خود آن چیز نزدیک تر است, چون خدا نسبت به هر چیزی از خودش (خود)تر است… پس توجه انسان به خدا, توجه او به نهایت کمال خودش است و رفتن انسان به سوی (خود) است, رفتن از (خود) ناقص تر به (خود) کامل است.)105

من آن روز که در بند توأم آزادم

پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

چنان پر شد فضای سینه از دوست

که رنگ خویش گم شد از ضمیرم

در فکر خدا بودن, در واقع در فکر خود بودن است و در کنار او بودن در کنار خود بودن. آدمی با دوست داشتن خداوند و عاشق او شدن و به تعبیر دیگر در او فانی شدن, نه تنها از خود بیگانه نمی شود که خود را پیدا می کند و شاید کلام مولوی در این زمیه فصل الخطاب باشد که می گوید:

در دو چشم من نشین ای آن که از من برتری

تا قمر را وانمایم کز قمر روشن تری

اندر آ در باغ تا ناموس گلشن بشکند

زانکه از صد باغ و گلشن خوش تر و گلشن تری106

استاد شهید از این بحث نتیجه می گیرد:

(بنابراین, تعلق یک موجود به غایت و کمال نهایی خودش, برخلاف نظر آقای سارتر, (از خود بیگانه شدن) نیست, بیش تر در خود فرو رفتن است, یعنی بیش تر (خود, خود شدن) است… تعلق انسان به خدا, تعلق به یک شئ مغایر با ذات و یک شئ مباین نیست که انسان با تعلق به خدا خودش را فراموش کند….)107

آن هنگام که انسان به کمال خودش وابسته شد همواره به سوی او شتابان و در حرکت است. از آن پس نمودهای (خودی) در گفتار و کردارش, رخ می نماید و آثار از خودبیگانگی از او رخت بر می بندد.

مقالات مرتبط:

خودی در اخلاق از نگاه شهید مطهری بخش اول

پی نوشتها: 

77. (تفسیر و نقد و تحلیل), علامه محمد تقی جعفری, ج200/6.

78. (انسان کامل)240/.

79. سوره (علق), آیه های 6 7.

80. سوره (لیل), آیه های 8 10.

81. (سفینة البحار), ج499/7.

82. (پیرامون انقلاب اسلامی)171/.

83. سوره (اعراف), آیه 22; سوره (یوسف) آیه 5.

84. سوره (نمل), آیه 24.

85. سوره (محمد), آیه 25.

86.سوره (اعراف), آیه 200.

87. (سیری در نهج البلاغة), شهید مطهری298/, دارالتبلیغ اسلامی.

88. سوره (حشر), آیه 19.

89. سوره (اعراف), آیه 172.

90. (آشنایی با قرآن), شهید مطهری, ج178/6.

91. (نهج البلاغه), حکمت430/378.

92. همان مدرک, حکمت 136.

93. (فلسفه تاریخ), شهید مطهری, ج132/2.

94. (غرر و درر آمدی), ج340/4, دانشگاه تهران.

95. سوره (زمر), آیه 15.

96. سوره (بقره), آیه 102.

97. (فلسفه تاریخ), ج133/2.

98. (وسائل الشیعه), شیخ حر عاملی, ج282/12, دار احیاء التراث العربی, بیروت.

99. سوره (کهف), آیه 103.

100. (انسان کامل)351/.

101. (میزان الحکمة), ری شهری, ج357/2.

102. سوره (جاثیه), آیه 23.

103. (انسان کامل)218/ 224.

104. همان مدرک.

105. همان مدرک224/.

106. (دیوان کبیر), غزل 2798.

107. (انسان کامل)341/.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است