در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: ، سعیدی روشن، محمد باقر ؛


3 - 3: حقانیت، معرفت بخشی واثر گذاری قرآن

این مبنا نیز در جای خود مدلل به دلایل بیرونی و درونی است. اولاً چنانکه پیشتر دیدیم تمامی عقلای عالم، سخن، گفتار و نوشتار خویش را که مطابق نظام زبان و از سر جد نه از سر هزل و یا لطیفه گویی اظهار می دارند آن را ابزاری برای رساندن پیام و معنای مورد نظر خویش می دانند.

بنابراین به قاعده هر متنی دارای معناست و نمی توان آن را مهمل دانست. همچنانکه به لحاظ مطابقت با واقع و صدق نیز متون متعارف به انگیزه معرفت بخشی تدوین می یابند.

.......................... ص 58 ............................

و البته میزان آگاهی آدمیان از واقع به حسب معلوماتشان متفاوت است همان طور که واقع به حسب هر چیز نیز با معیار خاص خود سنجیده می شود. با توجه به آنچه بیان شد از آنجا که قرآن وحی خدای حکیم و علیم و سخن حق پروردگار است "و بالحق انزلنه و بالحق نزل" )اسراء - 105) است فرض فقدان سخن خدا که به قصد هدایت انسان به سوی کمال نازل شده از معنا و یا عاری بودن آن از حقیقت و مطابقت با واقع، مستلزم لغویت و نقض غرض و ناهمخوان با حکمت فعل خدا و علم مطلق او خواهد بود.

ثانیاً: تصریح قرآن بر معرفت بخشی در عین اثرمندی خود با نگاهی به متن قرآن و توصیفاتی که این کتاب الاهی از خود دارد نکات بسیار ارزشمندی استفاده می شود. در تعبیری قرآن و وحی الاهی بر پیامبر به عنوان "علم" معرفی می شود. "... ما جاءک من العلم" )بقره/145،رعد/37)

"و یعلمکم الکتاب و الحکمه و یعلمکم ما لم تکونوا تعملون" )بقره/151)

"فرقان"، "قول فصل" و "تفصیل دهنده" اوصاف دیگری است که قرآن بدانها نام برده شده است.

"تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا" )فرقان/1)

"انه لقول فصل و ما هو بالهزل" )طارق/13و 14)

"قد فصلنا الایات لقوم یعلمون" )انعام/ 97)

نیز قرآن به "نور" و "کتاب روشنگر" توصیف شده است.

"ماکنت تدری ما الکتاب و لا الایمان و لکن جعلناه نورا نهدی به..." )شوری/52)

"قد جاء کم من اللّه نور و کتاب مبین" )مائده/15)

"بصائر" و بینش آفرینی و وصف دیگری برای قرآن است.

"هذا بصائر من ربکم و هدی" )اعراف/203)

"برهان"، "بینه" و "هدی" از جمله اوصاف قرآن دانسته شده است.

"فقد جاء کم بینه من ربکم و هدی" )انعام/157)

"یا ایها الناس قد جاء کم برهان من ربکم و انزلنا الیکم نورا مبینا... و یهدیهم الیه صراطا مستقیما"

........................... ص 59 ........................

)نساء/"174 و 175)

در توصیف دیگری قرآن "غیر ذی عوج" و عاری از انحراف و رهنما به سوی حق نامیده شده است.

"قرانا عربیا غیر ذی عوج" )زمر/20)

همچنین قرآن "ذکر"، "ذکری"،"تذکره"، "موعظه" و "بشیر و نذیر" نامبردار گردیده است.

"ان هو الا ذکر للعالمین" )ص / 87)

"ان هو الا ذکری للعالمین" )انعام/ 90)

"کلا انه تذکره" )مدثر/54)

"یا ایها الناس قد جاءتکم موعظه من ربکم" )یونس/57)

"بشیرا و نذیرا فاعرض اکثرهم فهم لا یسمعون" )فصلت/4)

محور مشترک آیاتی که آورده شد بیان رسالت قرآن و ویژگی حقیقت نمایی و معرفت بخشی آن از سویی و جهت دهندگی آن از سوی دیگر است. اوصاف روشنگری که خصیصه دانش آئینی، تزکیت آفرینی، حکمت آموزی، تمیز میان حق از باطل و سخن نهایی بودن، نورافزایی، بصیرت زایی، حجت و نشان روشن بودن، هدایتگری، تنزیه از انحراف، یادآوری، غفلت زدایی و عبرت آموزی ویژگی های ذاتی قرآن است.

این صفات و خصایص همچنانکه وصف تمامی قرآن است وصف هر یک از گزاره ها واجزای قرآن نیز هست. بدین روی در پرتو آنچه گفته شد این نتیجه به دست می آید که قصد بیان واقع و پیام خاص دعوت به دگرگونی وجودی و تعالی معنوی به عنوان دو خصیصه تفکیک ناپذیر در تمام گزاره های قرآن اعم از اخباری یا انشایی نهفته است. با این تفاوت که فرمول ساختمانی در این دو اسلوب متفاوت است. در گزاره های اخباری توصیف و تبیین واقعیت به شیوه مستقیم است و پیام غیرمستقیم. اما در گزاره های انشایی به طور مستقیم به رسایش پیام پرداخته شده واقعیتی که مبدأ پیام و یا غایت آن است غیر مستقیم است. درباره ویژگی های توامان معرفت بخشی و اثرآفرینی استاد مطهری هوشمندانه این نکات را بریافته و می نویسند:

در این مرحله بررسی تحلیلی کتاب مورد نظر است یعنی تشخیص این که این کتاب مشتمل بر چه مطالبی است و چه هدفی را تعقیب می کند؟ راجع به جهان چه نظری دارد؟ نظرش درباره انسان چیست؟ چه دیدی درباره جامعه دارد؟ سبک ارایه مطالب در آن و شیوه برخورد آن با مسایل چگونه

......................... ص 60 ............................

است؟ آیا دیدی فیلسوفانه و یا به اصطلاح امروز عالمانه دارد؟ آیا قضایا را از دریچه چشم یک عارف نگاه می کند و یا آنکه سبکش مخصوص به خود است؟ و باز سؤال دیگری در این مورد که آیا این کتاب پیامی و رهنمودی برای بشریت دارد یا نه؟ و اگر پاسخ مثبت است آن پیام چیست؟

آنگاه می نویسند: در واقع دسته اول این پرسشها مربوط می شوند به نگرش و دید این کتاب نسبت به جهان و انسان و حیات و مرگ و ... و یا بعبارت جامع تر مربوط می شود به "جهان بینی کتاب" و به اصطلاح فلاسفه خودمان حکمت نظری آن ولی دسته دوم سؤالها درخصوص این است که کتاب چه طرحی برای آینده انسان دارد؟ به انسان و جامعه انسانی را بر اساس چه الگویی می خواهد بسازد که این را ما به "پیام" کتاب تعبیر می کنیم.

حاصل این عبارت آن است که قرآن هم جنبه معرفت بخشی دارد و هم برنامه تحول آفرینی و انسان سازی و باید این دو ویژگی را از قرآن برگرفت.

همچنین استاد به مناسبت ارزیابی اینکه زبان قرآن چه نوع زبانی است می نویسد:

"در مورد قرآن بدون شک آن را به قصد آموختن و تعلیم یافتن مورد مطالعه قرار داد. قرآن خود در این زمینه تصریح می کند:

"کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا ایاته و لیتذکر اولوالالباب" )ص/ 29)

یک وظیفه قرآن یاد دادن و تعلیم کردن است. در این جهت مخاطب قرآن عقل انسان خواهد بود و قرآن با زبان و منطق استدلال با او سخن می گوید. اما به جز این زبان قرآن زبان دیگری نیز دارد که مخاطب آن عقل نیست بلکه دل است و این زبان دوم احساس نام دارد.

در توضیح این زبان می نویسد: وقتی قرآن زبان خود را زبان دل می نامد. منظورش آن دلی است که می خواهد با آیات خود آن را صیقل بدهد و تصفیه کند و به هیجان بیاورد... این همان زبانی است که ازاعراب بدوی مجاهدینی می سازد که در حقشان گفته اند: "حملوا بصائرهم علی اسیافهم" آنان که شناختها افکار روشن و دریافتهای الاهی و معنویشان را بر شمشیرهایشان گذاشته بودند و شمشیرها را در راه این ایده ها به کار می انداختند.

مصداق بارز "قائم اللیل و صائم النهار" به حساب می آمدند در همه لحظات با عمق هستی در ارتباط بودند...

قرآن بر روی این خاصیت خودش که کتاب دل و روح است کتابی است که جانها را به هیجان می آورد و اشکها را جاری می سازد و دلها را می لرزاند خیلی تأکید دارد آن را حتی برای اهل کتاب نیز

.......................... ص 61 ..........................

صادق می داند.

"اللّه نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الی ذکر الله" )زمر/23)

در این آیات و در بسیاری آیات دیگر قرآن نشان می دهد که صرفاً کتابی علمی و تحلیلی نیست بلکه در همان زمان که از استدلال منطقی استفاده می کند با احساس و ذوق و لطایف روح بشر نیز سخن می گوید و جان او را تحت تأثیر قرار می دهد.

 

3 - 4 سخن جاودانه

گفته شد قرآن نیز چون تورات و انجیل راستین وحی خداست و همانند متون بشری ویژگی پیام رسانی دارد.

لکن قرآن را خصیصه دیگری است که آن را از وحی های پیشین و نیز از تمامی متون بشری متمایز می نماید و آن ذوبطون بودن و جاودانگی این کتاب آسمانی است. قرآن هر چند از نظر متن و عبارت محدود است لکن ویژگی جاودانگی آن که در پرتو علم مطلق الاهی صورت گرفته "قل انزله الی یعلم السر فی السموات و الارض"، اقتضای ظرفیت نامحدود، پایان ناپذیر و پاسخگو در راستای هدایت تمامی نسل های انسانی در هماره تاریخ است. این مطلب همان مفاد اکمل دین است که در قرآن تصریح یافته است.

این مبنا به طور حتم نافی تطبیق برخی رهیافت های هرمنوتیک جدید بر قرآن و عصری نگری آن به عنوان یک واقعیت زبانی هنری و یک محصول فرهنگی مرتبط با واقعیت های اجتماعی دانستن آن است. چه اینکه قرآن افزون بر بعد زیبایی ساختاری و اعجازی و ناظر بودن بر واقعیتهای مخاطبان، برخوردار از حقایق کلی آسمانی و الاهی است که پوشش دهنده تمام زمانها و مکانها است.

بنابراین اصل جاودانگی قرآن ویژگی خصی است که ساختار معنایی آن و شیوه معناپژوهی قرآن را از متون بشری که به اقتضای خصیصه های بشری محکوم به محدودیتهی عصری است، متمایز می نماید.

به بیان دیگر این مبنا هم جهت بخش انتظار ما از متن دینی است و هم در چگونگی فهم ما از قرآن کریم و حدود آن اثرمند است. استاد مطهری در بیانی با استناد به سخن رسول اکرم (ص)

......................... ص 62 ..........................

استفاده می کنند که خصیصه جاودانگی قرآن معنابخشی آن را چونان خورشید و ماه قرار داده است که همواره جاری است. "لان القرآن لم ینزل لزمان دون زمان و لناس دون ناس"

3 - 5 حیثیت دلالی قرآن

در ارتباط با این مبنا نیز می توان اذعان ورزید که تمامی متون علمی، فلسفی و دینی که در چهارچوب نظام زبانی سامان یافته و پیامی را در درون خود دارند از این قابلیت نیز برخوردارند که خواننده رابه لایه های سرپوشیده معنایی که تراوش اندیشه ذهن نویسنده در متن است رهنمون شوند. چرا که خاصیت ذاتی سخن معنی دار و غیر مهمل تفسیرپذیری است. از این نظر متون دینی و قرآن از این قاعده مستثنی نیستند.

از سوی دیگر کتاب و سنت به تصریح یا تلویح به طور مکرر عموم مردم را به تدبر و تعقل در قرآن فراخوانده و حتی راه و روش استفاده و کشف معارف قرآن را بیان نموده اند.

به نمونه برخی از آیات قرآن کریم در این زمینه یادآور می شود:

"لقد انزلنا الیکم کتابا فیه ذکر کم افلا تعقلون" )انبیاء/10)

"و انزلنا الیک الذکر لتبیین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون" )نحل/44 )

وجه مشترک این آیات دعوت به تدبر و تفکر در مضمون و محتوای قرآن کریم است. لازمه این دعوت از ناحیه خدای حکیم آن است که انسانها با خردورزی در قرآن و کوشش در شناخت معارف آن به حقائقی دست می یابند که بدون تفکر آن حقایق فراچنگ نمی آید.

نتیجه این مطلب آن است که قرآن حقایقی ذومراتب بسان معنی اندر معنی در خود نهفته دارد که با تفسیر و جویا شدن به قدر ظرفیت مخاطبان بر آن چهره می گشاید.

روایت معروف نبوی "ص" ارجاع به ثقلین که راهیابی به هدایت الاهی را تمسک به کتاب و سنت می داند گویای همین حقیقت است که کتاب الاهی نقش هادی را دارد و حقایق آن تفسیر پذیرند.

استاد مطهری این موضوع را مطرح کرده که آیا اساساً قرآن حیثیت دلالی دارد و قابل شناخت و بررسی است؟ آیا می توان در مطالب و مسائل قرآن و تفکر و تدبر کرد یا آنکه این کتاب اساساً برای

...................... ص 63 ............................

شناختن عرضه نشده است. بلکه صرفاً برای تلاوت و قرائت و یا برای ثواب بردن و تبرک و تیمن است. سپس اشاره می نمایند که: ممکن است به ذهن خطور کند که این سؤال موردی ندارد زیرا در این جهت که قرآن کتابی برای شناخت است کسی تردید نمی کند.

آنگاه به علت طرح این سؤال و پدید آمدن جریانهایی مانند اشاعره، اخباری ها که قرآن را غیر قابل شناخت می دانستند می نویسد: قرآن در برابر جمود و خشک اندیشی اخباریون و نظایر آنها و همچنین در مقابل انحرافات و برداشتهای ناروای باطنیه و دیگران راه وسطی پیشنهاد می کند که عبارت است از تأمل و تدبر بی غرضانه و منصفانه.

قرآن نه تنها مؤمنین که حتی مخالفین را به تفکر و اندیشه درباره آیات خود فرا می خواند و گوشزد می کند که بدون جبهه گیری در برابر آن به تأمل درباره آیاتش بپردازند. در خطاب به مخالفین قرآن می گوید چرابه تدبر در قرآن نمی پردازند؟ این دلها چگونه دلهایی است که گویی بر آنها مهر زده شده است.

در آیه دیگری می فرماید: "کتاب انزلناه الیک مبارک" کتابی است پرثمر و پربرکت که ما به سوی تو فرود آوردیم. چرا؟ "لیدبروا آیاته" برای اینکه در آیاتش بیندیشند و تدبر کنند. "و لیتذکر اولوا الالباب" و آنانکه که دارای فکر و خرد هستند آگاهی یابند.

آنگاه می نویسند: این آیات و دهها آیات دیگر در تأکید بر تدبر در قرآن، همه مجاز بودن تفسیر قرآن را تأیید می کنند."

ایشان همین طور در تفسیر آیه نور و طرح مثل در این آیه می نویسد:

"ما مکرر عرض کرده ایم که دأب قرآن دعوت مردم به تفکر است نه تنها از راه اینکه بگوید بروید فکر کنید بلکه خود قرآن گاهی از یک طرف دعوت به تدبر می کند و از طرف دیگر موضوع را به شکلی ذکر می کند که افکار برانگیخته شوند و درباره آن زیاد فکر کنند تا بهتر به عمق مطلب برسند؛ بلا تشبیه مثل اینکه شما برای ورزیدگی ذهن فرزندتان بعضی از مسائل را به صورت معما برایش طرح می کنید تا او برانگیخته شود و فکرش را به کار بیاندازد و بیشتر تأمل کند."

ایشان در جای دیگر وقتی آیات مربوط به تسبیح موجودات عالم را بررسی می کند "الم تر ان اللّه یسبح له من فی السموات و الارض" )حشر/24) این نکته را تصریح می نماید که معماگونه بودن برخی

......................... ص 64 .........................

آیات برای این نیست که بشر آن را نفهمد. خداوند نخواسته یک معمایی را که هیچ وقت بشر به هیچ شکل آن را حل نمی کند بیان کرده باشد.

قرآن این را می گوید برای اینکه ما تلاش کنیم تا به حقیقت برسیم و این حقیقت را به اندازه ظرفیت خودمان کشف کنیم.

نیز در اوایل شناخت قرآن این سؤال را طرح می کنند که: "آیا در قرآن آیاتی لغزوار وجود دارد؟"

سپس پاسخ می دهند که: این آیات با نص قرآن که می گوید: قرآن کتابی روشنگر و قابل فهم برای همه است و آیاتش همه نور و هدایت است منافات دارد. آنگاه به تعالی معنای قرآن اشارت می نمایند که:

سر مطلب این است که برخی مسائل مطروحه در قرآن به خصوص آنجا که سخن از امور غیب و ماوراء الطبیعه است اساساً با الفاظ قابل بیان نیستند.

معانی هرگز اندر حرف ناید

که بحر بیکران در ظرف ناید

اما از آنجا که زبان بیان قرآن همین زبان بشری است ناگزیر آن موضوعات لطیف و معنوی با عباراتی بیان شده اند که بشر برای موضوعات مادی به کار می برد."

این مطلب به صراحت آن نوحیرت آفرینی و معماگونگی را که راه وصول به معنا و مقصود را مسدود انگارد از ساحت قرآن طرد می کند.

 

4. معنا و اراده متکلم

پدیده معنای متن از هر سنخ دانسته شود در هر روی نمی توان آن را از اراده متکلم و انگیزه مورد نظر او بریده دانست.

طرح این موضوع در ارتباط با قرآن کریم هر چند ممکن است به لحاظ وضوح آن بی مورد به نظر آید لکن نظر به اهمیت مطلب ر هرمنوتیک معاصر و معناپژوهی جدید به اجمال بدان می پردازیم.

از آثار استاد مطهری چنین استفاده می شود که در بررسی این موضوع از مبانی و دلایل گوناگون برون دینی و عقلی و نیز درون دینی و نقلی سود برده وابستگی رابطه معنای قرآن به پدیدآورنده آن را امری مسلم و قطعی می دانند. به گونه ای که خلاف آن را اساساً معنی قرآن نمی دانند.

...................... ص 65 .........................

 

4 - 1 معنا و هدف در اراده هر گوینده

در پاسخ به این پرسش که نقش مؤلف و قصد درونی او تا چه حد در معنا و تفسیر و تأویل متن اثرمند است از مبانی فکری آقای مطهری استفاده می شود که به دلیل قانون عقلی علیت هر اثری از لحاظ منشأ پیدایش وابسته به علت و مؤثر خویش است.

از این رو متن نیز که اثری است برخاسته از علم و اراده پدید آورنده ای خردمند، انعکاس اندیشه ها معلومات و خواستگاههای درونی اوست و نمی توان آن را منقطع از قصد صاحبش نگریست. همین قانون در ارتباط با قرآن نیز به تأکید مورد عنایت خواهد بود که به دلایل مسلم ظهور و تبلور علم، حکمت و قصد هدایت مندانه خدا بر انسان است.

 

4 -2 حکمت و هدفداری خدا در فرستادن وحی

نظام فکری دینی مطهری جهان بینی توحیدی است. در این نگرش مبنای هستی شناختی مربوط به خداوند، هدفداری و حکمت در افعال خداست. بر همین اساس وحی وانزال کتب آسمانی برخاسته از ربوبیت تشریعی الاهی به عنوان یک حقیقت اجتناب ناپذیر است.

"اعتقاد به وحی و نبوت از نوعی بینش درباره جهان و انسان ناشی می شود یعنی اصل هدایت عامه در سراسر هستی. اصل هدایت عامه، لازمه جهان بینی توحیدی اساسی است. از این رو اصل نبوت لازمه این جهان بینی است. خداوند متعال به حکم اینکه واجب الوجود بالذات است و واجب الوجود بالذات واجب من جمیع الجهات است فیاض علی الاطلاق است و به هر نوعی از انواع موجودات در حدی که برای آن موجود ممکن و شایسته است تفضیل و عنایت دارد و موجودات را در مسیر کمالشان هدایت می کند.

آنگاه پس از بیان کاربرد واژه وحی در مورد هدایت همه موجودات می نویسند:

عالی ترین درجه وحی همان است که به سلسله پیامبران می شود این وحی بر اساس نیازی است که نوع بشر به هدایتی الاهی دارد که از طرفی بشر را به سوی مقصودی که ماورای افق محسوسات و مادیات است و خواه ناخواه گذرگاه بشر خواهد بود راهنمائی نمایند و از طرف دیگر نیاز بشر را در زندگی اجتماعی که هماره نیازمند به قانون است که تضمین الاهی داشته باشد برآورد.

............................ ص 66 ...............................

قبلاً در بحث مکتب، ایدئولوژی، نیاز بشر را به یک ایدئولوژی کمال بخش و ناتوانی او را برای تنظیم وتدوین ایدئولوژی صحیح روشن کردیم."

4 - 3 تصریح بر هدف راهبردی خدا از نزول قرآن

از نقطه نظر درون دینی و بررسی متن قرآن کریم نیز به وضوح در آیات متعددی تصریح شده است که فلسفه نزول قرآن از سوی خداوند آموزش یابی مردم و رهنمایی به سوی حقایق و معارفی است که بدون وجود قرآن آن حقایق برای مردم قابل دستیابی نیست.

"کما ارسلنا فیکم رسولاً منکم یتلوا علیکم آیاتنا و یزکیهم و یعلمکم الکتاب و الحکمه و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون" (بقره/151 )

در این آیه شریفه همان سان که مشاهده می شود حکمت فعل خداوند در بعثت پیامبر اکرم (ص) را تلاوت آیات و تزکیه و آگاهی بخشی به علومی می داند که بدون بعثت و نزول وحی قرآنی آن سنخ آگاهی برای مردم فراهم نمی آمد. "آنچه را که امکان نداشت بدانید به شما تعلیم دهد."

"کتاب انزلناه الیک لنخرج الناس من الظلمات الی النور باذن ربهم الی صراط العزیز الحمید" )ابراهیم/ 1)

این "قرآن" کتابی است که بر تو نازل کردیم تا به خواست پروردگارشان مردم را از تاریکی ها به سوی روشنایی و راه خدای والا و ستوده بری.

در این آیه نیز هدف خداوند در فرستادن قرآن را به صراحت راهیابی مردم "الناس" و نجات از گرداب تاریکی هابه سوی کانون نور معرفی کرده است. که همان راه خداوند عزیز حمید است.

بنابراین با توجه به دلایل برون دینی و درون دینی قرآنی معلوم می شود همچنانکه متن و نوشته هر نویسنده حکیم برای رساندن پیامی است که نویسنده در نظر داشته آنها را به دیگران برساند. قرآن نیز به عنوان یک کتاب و متن رهاورد وحی خدا بر پیامبر اکرم (ص) به منظور هدایت تمامی مردم به سوی مقصد حیات نزول یافته است.

ازاین رو نمی توان در ساختار معنای قرآن مقصود متکلم رانادیده گرفت و در تفسیر و معنی شناسی قرآن مراد گوینده کلام قرآنی را نادیده انگاشت. به تعبیر دیگر برداشتهای تفسیری و تأویلی روی برتافته، یا بی تفاوت نسبت به مقصود گوینده اساساً تفسیر قرآن در شمار نیامده بلکه تفسیر به رأی خواهد بود که به صراحت از آن منع شده است.

و به بیان دیگر قصد و اراده مدار اصلی معنا در

..................... ص 67..........................

نگاه اندیشمندان مسلمان به شمار می آید به گونه ای که بدون لحاظ عنصر قصد اساساً معنا را فاقد رکن اصلی خویش می دانند.

سیوطی می نویسد: معنا باید قصد شده باشد و بدون قصد معنا اساساً سخن کسی با معنا شمرد نمی شود.

 

لایه ها و سطوح معنایی

درست است که در نظام زبان، گزاره و جمله از ویژگی رسانایی و انتقال پیام تصدیقی برخوردار است. اما در بررسی مسأله معنای متن نمی توان از هسته های اولیه مفردات معنادار چشم پوشی کرد. بنابراین سطح اولیه معنای گزاره های متن مربوط به ساختهای معنی دار یعنی "نشانه ها" و واژه هایی است که برای معنایی خاص وضع شده اند.

ارزیابی از چیستی وضع و حقیقت آن در عرف عقلا موضوع تأثیرگذاری در رویکرد معناشناسی به مفردات یک متن و از جمله قرآن است.

آقای مطهری ناظر به همین موضوع واژه "نور" رادر تفسیر آیه "الله نور السموات و الارض" بررسی می نماید. ایشان می گوید:

آنچه بشر ابتدائاً از کلمه نور می فهمد همین نورهای محسوس است مثل خورشید، ستارگان و چراغها که هنوز هم صد در صد حقیقت آن از نظر فیزیکدانان کشف نشده است ولی اگر این نورها نبود جهان "طبیعت" سراسر تاریک بود.

سپس می گویند: ولی کلمه نور مصداقش منحصر به نور حسی نیست. لفظ نور وضع شده است برای هر چیزی که روشن و روشن کننده باشد. یعنی پیدا و پیدا کننده باشد. ما به نور حسی از آن جهت نور می گوییم که خودش برای چشم ما هم پیداست و هم پیداکننده.

هر چیزی که پیدا و پیدا کننده باشد می توانیم به آن نور بگوییم و لو اینکه جسم نباشد حسی نباشد. مثلاً درباره علم می گوییم "علم نور است" در حدیث است "العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء" حرف درستی است واقعاً علم نور است چون علم روشن و روشن کننده است علم خودش در ذات خودش روشنایی است و جهان را بر انسان روشن می کند اما مسلم است که علم از نوع جسم و جسمانی نیست.

عقل خودش نور است. قرآن به ایمان "نور" اطلاق کرده است. "او من کان میتاً فاحییناه و جعلنا

...................... ص 68 ......................

له نوراً یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها" ایمان یک حقیقت غیر جسمانی است که خاصیتش روشن کردن است چون به باطن انسان نوعی آگاهی می دهد و به انسان هدف می دهد و او را به سوی مقصد سعادت بخشی می کشاند. عرفا به خود عشق نور می گویند:

عشق قهار است و من مقهور عشق

چون قمر روشن شدم از نور عشق

آنگاه می گویند: وقتی که ما نور را به این معنی گرفتیم یعنی حقیقت پیدا و پیدا کننده، حقیقت روشن و روشن کننده و دیگر بیش از این نگنجاندیم. که پیدا برای چشم یا برای عقل یا برای دل و به این جهت کاری نداشتیم که چگونه پیداست و پیدا کننده. به این معنا درست است که ماخدای متعال را هم "نور" بدانیم. خدانور است یعنی حقیقتی است در ذات خود پیدا و پیداکننده به این معنا دیگر هیچ چیزی در مقابل خدا نور نیست. یعنی همه نورها درمقابل خدا ظلمت اند چون آن چیزی که در ذات خودش پیدا و پیداکننده است فقط خداست سایر اشیا اگر پیدا وپیدا کننده هستند در ذات خودشان تاریک هستند. خدا آنها را "پیدا" و "پیدا کننده" کرده است.

قرآن می فرماید: هو الاوّل و الاخر و الظاهر... خدا ظاهر است یعنی پیداست خالق و پیدا کننده اشیا است. فلذا کلمه نور در دعاها و روایات به عنوان اسمی ازاسماء الاهی ذکر شده است. در دعای کمیل می فرماید: یا نور یا قدوس شاید علت اینکه قدوس پشت سر یا نور آمده برای اینکه کسی توهم نکند خدا نور جسمانی است، نور هست اما نه از این نورها.

در تعبیر دیگر می فرماید و بنور وجهک الذی اضاء له کل شی ء، تو را قسم می دهم به نور چهره ات که همه چیز به نور چهره تو روشن است. یعنی اگر نور ذات خدا نباشد همه چیز در تاریکی عدم و "نیستی" است.

همه عالم به نور اوست پیدا

کجا او گردد از عالم هویدا

اما به غیر از نقش انفرادی، واژه ها در همنشینی با یکدیگر و ساختار ترکیبی یک عبارت و گزاره و موقعیت دلالی متفاوتی پیدا می کنند. بافت جمله ازنظر دلالت بر معنا می تواند معنای واژه را محدود نماید یا توسعه بخشد آنرا واضح نماید و یا در بوته ابهام افکند.

به هر روی سخن و کلام که در قالب گزاره ابزار انتقال معنا و پیام است در عرف پذیرفته شده عقلا از اقتضائات ویژه ای برخوردار است که همان اقتضائات چگونگی تعیین دلالت و راهیابی به مراد متن را معلوم می نماید.

همچنانکه افزون بر

.................. ص 69 .................

اینها ساختار جمله ممکن است دارای دلالت هایی باشد که در ازای آنها لفظ خاصی وجود ندارد که به اصطلاح اقتضای متن نام دارد "و مقتضی النص هو الذی لا یدل علیه اللفظ و لا یکون ملفوظاً و لکن یکون من ضروره اللفظ اعم من ان یکون شرعیاً او عقلیاً..."

فراء می نویسد: و انما یحسن الاضمار فی الکلام الذی یجتمع اوله و یدل اوله علی الاخره...

قاضی عبدالجبار نیز می نویسد: و لا یمتنع فی الکلام ان یتغیر ظاهره بما یتصل به من مقدمه و موخره...

به هر روی قانون زبان شناختی عقلا در محاوره و قانون عقلی قصد متکلم، دو معیار اساسی در تعیین دلالتهای کلام در مرتبه ثبوت و نیز مرحله اثبات به زیر بنای سخن شناسی و متن شناسی تفسیری اندیشمندان مسلمان بوده است.

سید رضی می نویسد: ثم جاء القرآن علی مطرح کلام العرب.

بر همین اساس او در آیه شریفه "فما بکت علیهم السماء و الارض" می نویسد:

برترین نظر آن است که بکاء در این جا به معنای اندوه است گویا فرموده: آسمان و زمین بر نابودی آنان و از میان رفتن آثارشان اندوهگین نشدند... عادات عرب بر آن است خانه ای که ساکنانش از آن کوچ کرده اند آن را به مجاز متصف به گریان و نالان می نمایند بدین معنا که نشانه های وحشت و خشوع از آن خانه هویدا است. "

مفسران مسلمان جز گروه اندکی از ظاهرگرایان، متن و اقتضائات دلالی آن را همواره در پرتو حکمت پرتو آورندة آن و اینکه چه چیزی را می تواند اراده کند و چه چیزی را نه، ارزیابی می کرده اند.

قاضی عبدالجبار در تبیین دلالت محکم و متشابه می گوید: ان الاستدلال بهما اجمع لا یمکن الا بعد معرفه حکمه الفاعل و انه لایجوزان یختار القبیح".

با توجه به همین معیارهاست که آقای مطهری در اقتضای دلالی قرآن و باروری آن به معانی می نویسد:

"قرآن مثل بعضی کتابهای مذهبی نیست که یک سلسله مسائل رمز آسا در مورد خدا و خلقت و تکوین مطرح کرده باشد و حداکثر یک سلسله اندرزهای ساده اخلاقی هم ضمیمه کرده باشد و بس

.................... ص 70 .....................

به طوری که مومنین ناچار باشند دستورها و اندیشه ها راازمنابع دیگر اخذ کنند. قرآن اصول معتقدات و افکار و اندیشه هایی را که برای انسان به عنوان یک موجود "با ایمان" و صاحب عقیده لازم و ضروری است و همچنین اصول تربیت و اخلاق و نظامات اجتماعی و خانوادگی را بیان کرده...قرآن مقیاس و معیار همه منابع دیگر است."

همین طور ایشان در ظرفیتهای دلالی قرآن در تفسیر آیه شریفه "لیجزیهم اللّه احسن ما عملوا و یزیدهم من فضله و یرزق من یشاء بغیر حساب" و ارزیابی نقش هر یک از ایمان و عمل در سرنوشت انسان و بیان انگیزه های متفاوت آدمیان می گوید: این آیه را دو جور تفسیر می کنند و هر دو جورش هم درست است.

سپس می افزایند:همانطور که قبلاً هم تذکر داده ام اساساً معنی ندارد که ما آیات قرآن را همیشه به یک معنی خاص حمل کنیم. یک جا می بینیم آیه در آن واحد دو معنی درست را تحمل می کند هر دو مقصود است . این از خصایص و جزء معجزات قرآن است که گاهی تعبیرات خودش را طوری می آورد که آن را چند جور می توان معنی کرد و هر چند جورش هم درست است. سپس مثال می زنند به اینکه گاهی شاعری شعری می گوید که چند جور قابل معنی است و چه بسا از خودش هم بپرسید هر چند جورش هم درست است مانند:

از در بخشندگی و بنده نوازی

مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا...

اما کثرت پذیری معنایی یک جمله و عبارت هرگز در نگاه اندیشمندان مسلمان مرادف با شالوده شکنی و هنجارگریزی در معنا پژوهی قرآنی قلمداد نمی شده است. چه اینکه این اندیشمندان بر اساس ضوابط عام نظام زبانی عقلا در مفاهمه و مبنای عقلی در تشخیص مراد واقعی متن و گوینده آن را دنبال کرده اند. و روی برتابی ازمبانی و چارچوبهای مبرهن عقلی،عقلایی و مسلمات دینی و معناشناسی را زمینه ساز تفسیر به رأی و تحریف معنای قرآن می شمرده اند.

استاد مطهری در بیانی روشن ضمن بر شماری شرایط فهم و تفسیر قرآن سخت بر تحریفهای معنوی قرآن می تازد و می نویسد: تدبر در قرآن مجید حق هر فردمسلمانی است و هر کس حق دارد با توجه به درک مفاهیم لغات و وارد بودن به اسلوب زبان عربی و اسلوب خاص قرآن و با توجه به شأن

................... ص 71 .........................

نزول آیات و تاریخ صدر اسلام و با توجه به آنچه مسلم است که از ناحیه ائمه اطهار "ع" در تفسیر آیات رسیده است و با توجه به پیشرفتهای علوم در آیات قرآن مجید تدبر نماید و برداشتهای خود را که لااقل خودش بینه و بین اللّه به آنها معتقد است به عنوان تفسیر یا هر عنوان دیگری در اختیار دیگران بگذارد.

آنگاه می نویسد: اما می دانیم در طول تاریخ از طرف گروههایی از باطنیه و غیر باطنیه تفسیرهایی از آیات شده است که آنها را به حساب تفسیر و برداشت نمی توان گذاشت مسخ و تحریف است نه برداشت و تفسیر. سپس نمونه های متعددی از این تحریفها را بر می شمارند و نقد می کنند.

با وجود تفاوت های فردی خوانندگان و متن و کثرت پذیری معنای جمله ها و عبارات، قواعد مفاهمه زبان شناختی عقلاو همچنین عنصر مشترک منطق خردمندی و فطرت که در ضمیر همة آدمیان در جهت کشف حقیقت نهاده شده عواملی هستند که راه نسبی گروی و فهم شخصی در تفسیر متون را مسدود نموده زمینه را برای دریافت معنای معتبر و همگانی ازمتن می گشایند.

بر همین اساس است که استاد مطهری به طور مکرر در پژوهشهای دینی خود از"منطق قرآن، هدف قرآن" و مانند این تعبیرات نام می آورد و هماره در پی کشف و شناخت هدف و معنای مورد نظر در آیه ها، عبارتها و تعبیرهای قرآن کریم است.

تعبیر منطق قرآن یعنی کشف مراد و مقصود قرآن و گوینده آن نه چیز دیگر. ایشان وقتی به آیات مربوط به پدیده های عالم طبیعت چون: الم تر الله یزجی سحاباً ثم یؤلف بینه و یجعله رکاماً فتری الودق یخرج من خلاله..." )نور/ 43)

می رسد می گوید: هدف قرآن از بیان این مطلب با هدف یک نفر دانشمند عالم به کائنات جویه یا زیست شناس متفاوت است. قرآن از همه اینها می خواهد آن راه هایی را که این مسائل به توحید و خداشناسی و معنویت دارد به بشر ارائه دهد...

قرآن همیشه در هر چیزی توحید را جستجو می کند می خواهد یک پلی میان انسان و خدا بزند. یک ارتباطی میان خدا و انسان برقرار می کند هدف قرآن همین است. قرآن می خواهد که ما در همه حوادث عالم دخالت کنیم و راز و علت و سرّ و حکمت اینها را کشف کنیم...

یعنی عبوری درکار باشد یعنی ما به این رازها پی ببریم و در این رازها هم باز راز اصلی و راز رازها که دست خداست؛ در آخر کار بفهمیم که تمام عالم را یک دست قدرت و یک مشیت است او راز رازهاست.

....................... ص 72 .......................

یعنی هر پرده را که عقب بزنیم پشتش یک چیزی می بینیم و آنرا عقب بزنیم پشت آن چیزی می بینیم ولی قرآن می گوید به اینها اکتفا نکنید این قدر بروید جلو تا ببینید یک دست قدرت و یک مشیت است و یک اراده است و یک علم است و یک حکمت است که تمام جهان را می گرداند. "ان فی ذلک لعبره لاولی الابصار"

اسلوب ویژه قرآن و اقتضائات دلالی آن

افزون بر قواعد عقلایی در وضع و همینطور معنای یک واژه در متن در مقام مفاهمه و گفتمان که کاربرد آن در معنا پژوهی قرآن نیز لازم می نماید با توجه به ویژگیهایی که به طور مبنایی اختصاص به قرآن دارد سطح دیگری از معنا و معنا جویی مختص به قرآن کریم را الزام می نماید. آن ویژگی ها را به اختصار می توان در امور ذیل برشمرد.

یک اسلوب خاص قرآن در بیان مطالب که با اقتضای حکمتهای الاهی در تربیت بشر به هم آمیختگی محتوا و موضوعات قرآن در قالب نظم آهنگ اعجازین و دور از فصل بندی رایج در کتب بشری است.

دو برخورداری قرآن از ظهر و بطن و لایه های تودر توی معانی که اقتضای جاودانگی آن است. سه اشتمال قرآن بر محکمات و متشابهات.

با توجه به مختصات نامبرده ما با سطح دیگری از دلالت و معنا مواجهیم که اقتضائات خاص خود را دارد این سطح دلالی مستلزم آن است که در برخورد با قرآن به عنوان یک متن وحیانی ویژه بجز نظام عام زبان شناسی هر متن و بجز لحاظ قرائن درون متنی و و فرا متنی و نیروی داوری و تفکر خلاق که در شناخت هر متن لازم الرعایه است سه راهبرد اساسی دیگر را نیز مورد توجه قرار دهیم که عبارتند از:

معنی شناسی تناظری آیات و مفاهیم آن در مواجهه چهره به چهره جهت استنتاج معنا در مفاهیم مورد نظر.

مبنای قرار دادن محکمات در معنی جویی آیات متشابه.

اهتمام به سنت معصوم (ع)در تفسیر و معنی شناسی قرآن که سنت معصوم خود

........................... ص 73 ..........................

رکنی از اکمال شریعت و بیان معارف آن در عرصه های گوناگون است، آن سان که بدون التفات به این رکن معناپژوهی قرآن با نقصان و کاستی جدی مواجه است. در ارتباط با محور اول آقای مطهری می نویسند: نکته مهمی که در بررسی قرآن باید به آن توجه داشت این است که در درجه اول می باید قرآن را به کمک خود قرآن شناخت. مقصود این است که آیات قرآن مجموعاً یک ساختمان به هم پیوسته را تشکیل می دهند. یعنی اگر یک آیه از آیات قرآن را جدا کنیم و بگوییم تنها همین یک آیه را می خواهیم بفهمیم شیوه درستی اتخاذ نکرده ایم. البته ممکن است فهم ما از همان یک آیه درست باشد اما این کاری است از احتیاط بیرون. آیات قرآن برخی مفسر برخی دیگر است و همان طور که برخی مفسران بزرگ گفته اند: ائمه اطهار این روش تفسیری را تأیید کرده اند. ایشان در تبیین این موضوع می نویسند: قرآن در بیان مسائل شیوه ای مخصوص به خود دارد، در بسیاری موارد اگر یک آیه تنها را از قرآن اخذ کنید بدون آنکه آن را بر آیات مشابه عرضه بداریم مفهومی پیدا می کند که با مفهوم همان آیه وقتی که در کنار آیات هم مضمون قرار گرفته است به کلی متفاوت است. همچنین در زمینه محور دوم می نویسند در خود قرآن کریم آیه ای هست که در واقع متد قرآن شناسی را به ما معرفی می کند. این آیه "متدلوژی" قرآن است یعنی آیه 7 آل عمران بر اساس این آیه آیات مادر یا محکمات چگونگی تفسیر آیات متشابه را به ما می فهماند. مثال استاد عمومیت مشیت الاهی در قرآن و چگونگی تفسیر صحیح آن در پرتو محکمات است. همین طور در محور سوم نیز مرحوم مطهری با استناد به آیاتی از قرآن مقام تبیین کتاب از سوی پیامبر اکرم (ص) را توضیح می دهند و رویکرد اعتقادی شیعه را در مرجعیت دینی ائمه اطهار (ع)بیان می نمایند که از شروط معناجویی قرآن مراجعه به این مأخذ و منبع است.

نتیجه:

در این گذرا اجمالی کوشیدیم با توجه به مسائل جدید هرمنوتیک مبانی و فلسفه تفسیر قرآن کریم را از منظر استاد مطهری برگیریم. همان سان که یادآور گردید این مبانی از سویی به

........................ ص 74 ............................

سنخ شناسی هویت معنا می پردازد. و ارکان آن را معلوم می نماید و از سوی دیگر با روشن شدن عناصر سازنده و تشکیل دهنده معنا، چگونگی شناخت آن را تسهیل می نمایند. در خلال این جستجوها معلوم گردید که فهم فقیهانه از دین یا به اصطلاح "تفقه" که علامه مطهری دنبال می کند به معنی لحاظ مبانی مدلل و قواعد مبرهن عقلی، عقلایی و مسلمات دینی در راستای ، فهم روشمند متن دینی است چنانکه در تمامی علوم نیز چنین است، بر اساس مبانی و قواعد تفقه در دین و متون دینی ضمن اعتبار گذاری بر فهمهای روشمند و نقد برداشتهای ناپیراسته هرگز رهیافت خویش را نقطه پایان کشف معنا از متن تلقی نکرده بلکه به اقتضای جاودانگی متن و ظرفیت گسترده معنایی آن همواره راه اجتهاد و پرسشگری از متن و پاسخ گیری از آن را در مسیر هدایت و سعادت نوع بشر درروزگاران گشوده می بیند.

لازم به این اعتذار است که استاد مطهری را در دین پژوهی و معناپژوهی دینی ویژگی های بخصوص چون روزآمد بودن، نوپردازی و ابداع، ژرف اندیشی و نگرش فقیهانه، دیده بانی ومرزبانی از باورهای دینی، جامعیت علمی در فهم متون دینی، مبنا گروی و پایبندی به دلیل، نگاه زنده، پویا و ایدئولوژیک به دین، جامعیت روشی و بهره گیری از تمامی منابع و ابزارهای قاعده مند در فهم متون دینی است که به اقتضای محدودیت این مقال از بسط آنها معذورم.

مقالات مرتبط:

جستاری در مسأله معنا با رویکرد به آثار شهید مطهری بخش اول


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است