در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: اتحاد اسلامی؛ در نگاه استاد شهید آیةالله مطهری(ره) (نامه جامعه :: شهریور 1387 - شماره 48) ، عزیزان، مهدی ؛


4 1. آزادی فکری در سیره پیشوایان دینی

حرمت نهادن اسلام و پیشوایان اسلام برای آزادی فکر تا بدان حد است که برای مخالفین خود و منکرین خدا، در مقدس ترین مکان های اسلامی یعنی مسجدالحرام ومسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم اجازه ظهور و بروز می دهد. مناظرات و گفتمان های علمی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام با ملحدین و مخالفین، نمونه هایی از این دست است.

امام علی علیه السلام، بارها و بارها خطاب به مسلمانان و غیر مسلمانان جمله «سلونی قبل أن تفقدونی»: (از من بپرسید پیش از آن که مرا از دست دهید) را بر زبان آورد و از آنان خواست پیش از آن که علی علیه السلام را از دست دهند، آزادانه هر آنچه می خواهند، بپرسند. جلسات پرسش و پاسخ آزاد علی علیه السلام اختصاص به مسلمانان نداشت، غیر مسلمانان نیز در آن جلسات شرکت می کردند و گاه بی ادبانه و گستاخانه و با انگیزه تحقیر و تمسخر علی علیه السلام، به طرح پرسش می پرداختند. علی علیه السلام بی آن که برآشوبد و از جایگاه خلیفه مسلمانان آنان را مجازات کند، عالمانه و صبورانه به پرسش آنان پاسخ می گفت. این حکایت، یکی از آن نمونه ها است:

«امیرالموءمنین علی علیه السلام در زمان خلافتشان مکرر این جمله را می فرمود که تا من زنده هستم هر سوءالی دارید از من بپرسید که اگر بمیرم و در میان شما نباشم دیگر کسی را پیدا نخواهید کرد که این گونه از شما بخواهد که از او سوءال کنید: سلونی قبل أن تفقدونی. نوشته اند یک مرتبه شخصی از پای منبر بلند شد و با یک تجاسر و بیان جسارت آمیزی گفت:

أیّها المدعی ما لا یعلم والمقلد ما لا یفهم أنا السائل فأجب: ای مدعی (العیاذ بالله) جاهل و ای کسی که نفهمیده حرف می زنی! من سوءال می کنم تو جواب بده.

وقتی به قیافه اش نگاه کردند دیدند اتفاقاً به مسلمین هم نمی خورد... تا این گونه جسارت کرد، اصحاب امیرالموءمنین

(صفحه 123)

با ناراحتی به پا خاستند و خواستند اذیتش کنند، این کیست که جسارت می کند؟! علی علیه السلام جمله ای دارد. فرمود بنشیند:

انّ الطیش لا تقوم به حجج الله ولا تظهر به براهین الله... با عصبانیت نمی شود دین خدا را قائم و راست کرد. با عصبانیت برهان خدا ظاهر نمی شود. بنشینید سر جایتان. بعد رو کرد به آن مرد و فرمود: «اسئل بکلّ لسانک و ما فی جوانحک»، فرمود بپرس با تمام زبانت. یعنی هر چه می خواهد دل تنگت بگو».(10)

در دوران حکومت علی علیه السلام بیان اندیشه ها بدان پایه آزاد بود که حتی خوارج(که جانشین پیامبر و امیرموءمنان را به دلیل پذیرش حکمیت، کافر و غیر مسلمان قلمداد می کردند) آزادانه به طرح نظرات خود می پرداختند و همچنان مستمری خود را از بیت المال دریافت می نمودند. خوارج تا جایی که به عنوان یک جریان فکری مطرح بودند، آزادانه فعالیت می کردند امّا آن جا که به عنوان گروهی برانداز و شورشیانی مسلح ظاهر شدند، علی علیه السلام ابتدا به دعوت و ارشاد آنان پرداخت و بدین وسیله هزاران نفر را از حلقه آنان جدا ساخت. امّا آنگاه که ابزارهای مباحثه علمی، ارشاد و نصیحت را در برخورد با باقیمانده خوارج موءثر ندید، دست به شمشیر برد و نزدیک به 4هزار تن از آنان را از پای درآورد.

«علی علیه السلام تا وقتی که اینها[خوارج] قیام مسلحانه نکرده بودند، با آنها مدارا کرد حداکثر مدارا؛ حتی حقوق اینها را از بیت المال قطع نکرد، آزادی اینها را محدود نکرد. جلوی چشم دیگران می آمدند به او جسارت و اهانت می کردند و علی علیه السلام حلم می ورزید».(11)

نکته حایز اهمیت آن است که در حکومت علی علیه السلام، تا جایی که سخن از طرح افکار و تنوع فرهنگها بود، علی علیه السلام به آنان اجازه ظهور و بروز می داد، حتّی اگر از سوی غیر مسلمانان و همراه با اهانت و استهزاء به شخص وی بود. امّا آنجا که سخن از فرهنگ و اندیشه نبود و

 (صفحه 124)

مخالفت ها از حالت علمی خارج شده و به صورت مخالفت عملی درآمد و چهره براندازی به خود گرفت، علی علیه السلام تحمل نکرد و برای ایجاد آرامش و امنیت در جامعه به روی آنان شمشیر کشید، حتی اگر این ناامنی و ناآرامی از سوی مسلمانان شب زنده دار و روزه گیر ایجاد شده بود. به عبارت دیگر، در حکومت علوی مخالفت علمی و تکثر اندیشه ها، حتی از سوی غیر مسلمانان پذیرفتنی است، امّا مخالفت عملی و برهم زدن نظم و امنیت اجتماع و لو از سوی مسلمانان، پذیرفتنی نیست.

امام صادق علیه السلام بارها در مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم و مسجد الحرام با ملحدانی چون ابن ابی العوجاء و ابو شاکر دیصانی به مناظره و گفتمان علمی پرداخت. با بردباری و متانت سوءالات و اعتراضات آنها را می شنید و عالمانه و صبورانه به پاسخ گویی و نقد افکار آنان می نشست.

گاه برخی شاگردان امام صادق علیه السلام، مشاهده می کردند که گروهی از منکرین خدا با تشکیل جلسه در مسجد النبی به بیان افکار الحادی خود می پردازند. اینان با مشاهده چنین صحنه هایی در این اماکن مقدس، عنان صبر و تحمل از دست می دادند و به پرخاش و تندی می پرداختند. امام صادق علیه السلام ضمن دعوت آنان به خویشتن داری، با تشکیل جلساتی آموزشی و توجیهی، بر بار علمی آنان می افزودند تا با استفاده از ابزار علم و گفتگو، با مخالفین فکری خود، به مناظره و گفتمان بپردازند.

«مفضل بن عمر یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام است. رفت در مسجد مدینه نماز بخواند. خلوت هم بود. خودش می گوید من بعد از نماز درباره پیغمبر و عظمت او فکر می کردم. در همان حال ابن ابی العوجاء که یکی از زنادقه بود یعنی اصلاً خدا را قبول نداشت، آمد یک کناری نشست... بعد یکی از همفکرانش هم آمد کنار او نشست. شروع کردند با همدیگر صحبت کردن. در بین صحبت ها یک دفعه ابن ابی العوجاء گفت من هر چه فکر می کنم درباره عظمت این آدم که در اینجا مدفون شده متحیرم! ببین چه کرده است. چگونه به گردن مردم افسار زده است. در

(صفحه 125)

پنج وقت صدای شهادت به پیامبری او بلند است. شروع کرد به کفر گفتن راجع به خدا، پیغمبر، قیامت. مفضّل آتش گرفت نتوانست طاقت بیاورد. آمد نزد او و با عصانیت گفت: ای دشمن خدا! در مسجد پیغمبر خدا چنین سخنانی می گویی. او پرسید تو کیستی... اگر از اصحاب جعفر بن محمد هستی، ما همین حرف ها و بالاتر از اینها را در حضور خودش می گوییم، با کمال مهربانی همه حرف های ما را گوش می کند به طوری که ما گاهی پیش خودمان خیال می کنیم که تسلیم حرف ما شد... بعد با یک سعه صدری شروع می کند به جواب دادن... مفضل بلند می شود می رود خدمت امام صادق علیه السلام و می گوید: یابن رسول الله! من یک چنین گرفتاری پیدا کردم. حضرت تبسم می کند و می فرماید: ناراحت نباش. اگر دلت می خواهد فردا صبح بیا من یک سلسله درس توحیدی به تو می گویم که بعد از این اگر با این طبقه مواجه شدی بدانی چه جواب بدهی. کتاب توحید مفضل که امروز در دست ما است، مولود این جریان است».(12)

بالاتر از تحمل اندیشه ها و فرهنگهای متکثر و دعوت و پذیرش آنان به مناظره و گفتمان، این بود که مسلمانان در پرتو آموزش های اهل بیت علیهم السلام،علم و حکمت را چون درّی گمشده می دانستند و هر جا آن را می یافتند، در چنگ خود گرفته و بر سرمایه علمی خود می افزودند.

در این رویکرد، نه تنها سایر فرهنگها یکسره باطل و بی ارزش تلقی نمی شوند، بلکه ممکن است هر یک واجد حقایق و علومی باشند که باید به آنها به چشم گمشده ای گران بها نگریست، و در دست هر ملت و مذهبی که باشد، ارزشمند و آموختنی است. پیداست که این رفتار علمی، موجب پدید آمدن شور و نشاط علمی و تعامل فرهنگی با سایر فرهنگها خواهد شد. استاد مطهری ضمن بحث از علل نشاط علمی در دوران امام صادق علیه السلام، یکی از علل آن را روحیه حکمت جویی مسلمانان، تحت تأثیر

 (صفحه 126)

آموزه های دینی می داند:

«...عامل سوم که زمینه را مساعد می کرد، جهان وطنی اسلامی بود... این یک عامل بسیار بزرگی بوده برای این که زمینه این جهش و جنبش را فراهم کند. و از این شاید بالاتر آن چیزی است که امروز اسمش را تسامح و تساهل دینی اصطلاح کرده اند و مقصود همزیستی با غیر مسلمانان است، مخصوصاً همزیستی با اهل کتاب. یعنی مسلمانان اهل کتاب را برای این که با آنها همزیستی کنند تحمل می کردند و این را بر خلاف اصول دینی خودشان نمی دانست. و در آن زمان اهل کتاب اهل علم بودند... مسأله تسامح و تساهل با اهل کتاب نیز یک عامل فوق العاده مهمی بوده است. البته خود این هم ریشه حدیثی دارد. ما احادیث زیادی در این زمینه داریم. حتّی مرحوم مجلسی در بحار نقل می کند و در نهج البلاغه نیز هست که پیغمبر فرمود: «خذوا الحکمة ولو من مشرک»: سخن علمی را فرا گیرید و لو از مشرک».(13)

15. مطهری با الهام از این آموزه ها و آموزش های دینی، معتقد به آزادی افکار در جامعه است و این آزادی را نه تنها برای پیروان ادیان الهی و ابراهیمی، بلکه برای غیر معتقدین به ادیان الهی و منکرین خداوند نیز قایل است. او بهترین مکان را برای عرضه ی افکار و اندیشه های الحادی، محل عرضه ی اندیشه های الهی و توحیدی مانند دانشکده الهیات می داند. او به رئیس دانشکده الهیات پیشنهاد می کند، فردی معتقد به ایده های الحادی را با استفاده از بودجه دانشگاه از شوروی دعوت کنند تا در دانشگاه الهیات به تبیین ایده ها و آموزه های الحادی بپردازد:

«من در همین دانشکده، چند سال پیش نامه ای نوشتم به شورای دانشکده و در آن تذکر دادم، یگانه دانشکده ای که صلاحیت دارد یک کرسی را اختصاص بدهد به مارکیسم، همین دانشکده الهیات است ولی نه اینکه مارکسیسم را یک استاد مسلمان تدریس کند، بلکه استادی که واقعاً مارکسیسم را شناخته باشد و به آن

 (صفحه 127)

موءمن باشد و مخصوصاً به خدا اعتقاد نداشته باشد، می باید به هر قیمتی شده از چنان فردی دعوت کرد تا در این دانشکده مسایل مارکسیسم را تدریس کند. بعد ما هم می آییم و حرف هایمان را می زنیم. منطق خودمان را می گوییم. هیچ کس هم مجبور نیست منطق ما را بپذیرد».(14)

اکنون با توجه به مطالبی که در معنا و مفهوم آزادی، آزادی فکر و مذهب، تحمیل پذیر نبودن دین، بهره گیری مسلمانان از سایر فرهنگها در علوم و دانش ها، همزیستی و تسامح و تساهل با غیر مسلمانان، گذشت؛ می توان به نوعی از تکثر فرهنگی و اجتماعی که مورد قبول و تأیید مطهری است پی برد. مطهری گرچه خود، نام «دموکراسی اسلامی» بر چنین جامعه ی تکثر پذیری ننهاده و از این عنوان استفاده نکرده است، امّا برای سهولت بحث و طرح نظریاتی که در مقابل این دیدگاه است، عنوان «دموکراسی اسلامی» را بر تکثر مورد قبول او می نهیم و به بیان تفاوت آن با دموکراسی غربی می پردازیم.

2. دموکراسی اسلامی

مطهری، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در مجال اندکی که تا زمان شهادت داشت، عقاید خود را در زمینه آزادی افکار و آزادی احزاب بیان کرد. او آزادی همه افکار و احزاب را حتی از نوع غیر الهی و الحادی آن، تنها به شرط «صداقت و شفافیت در بیان اندیشه های خود و عدم فریب و توطئه» می پذیرد و برقراری حکومت اسلامی را مانعی برای اِبراز افکار غیر اسلامی نمی داند:

«در حکومت اسلامی احزاب آزادند، هر حزبی اگر عقیده غیر اسلامی هم دارد آزاد است. امّا ما اجازه توطئه گری و فریب کاری نمی دهیم. احزاب و افراد در حدی که عقیده خودشان را صریحاً می گویند و با منطق خود به جنگ منطق ما می آیند، آنها رامی پذیریم. امّا اگر بخواهند در زیر لوای اسلام، افکار و عقاید خودشان را بگویند، ما حق داریم که از اسلام خودمان دفاع کنیم و بگوییم اسلام، چنین چیزی

 (صفحه 128)

نمی گوید».(15)

مطهری آن چنان به منطقی و مستدل بودن آموزه های اسلام باور دارد که معتقد است که طرح هرگونه سوءال و شبهه در مورد معارف اسلامی، نه تنها موجب تضعیف اسلام و تخریب باورها نمی باشد، بلکه موجب شکوفایی معارف اسلامی و نمودار شدن برگه های زرّین دیگری از دین آسمانی اسلام می شود. البته مشروط بر آن که عالمان و اندیشمندان اسلام شناس در عمل به رسالت تحقیق و تبلیغ خود کوتاهی نکنند:

«من بر خلاف بسیاری از افراد، از تشکیکات و ایجاد شبهه هایی که در مسایل اسلامی می شود با همه علاقه و اعتقادی که به این دین دارم، به هیچ وجه ناراحت نمی شوم، بلکه در ته دلم خوشحال می شوم، زیرا معتقدم و در عمر خود به تجربه مشاهده کرده ام که این آیین مقدس آسمانی در هرجبهه از جبهه ها که بیشتر مورد حمله و تعرض واقع شده، با نیرومندی و سرافرازی و جلوه و رونق بیشتری آشکار شده است... بگذارید بگویند و بنویسند و سمینار بدهند و ایراد بگیرند، تا آن که بدون آن که خود بخواهند وسیله روشن شدن حقایق اسلامی گردند».(16)

«من مکرر در نوشته های خود نوشته ام: من هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانی کنند و مقاله بنویسند متأثر که نمی شوم هیچ، از یک نظر خوشحال هم می شوم. چون می دانم پیدایش اینها سبب می شود که چهره اسلام بیشتر نمایان بشود. وجود افراد شکاک و افرادی که علیه دین سخنرانی می کنند، وقتی خطرناک است که حامیان دین آنقدر مرده و بی روح باشند که در مقام جواب برنیایند یعنی عکس العمل نشان ندهند».(17)

بر همین اساس است که مطهری، روش برخورد با ضد خداهای صادق را، آگاهی بخشی، اطلاع رسانی و ارشاد و نصیحت می داند و در پاسخ به سوءالی

 (صفحه 129)

پیرامون روش برخورد با کتب ضلال می گوید:

«...من کتاب ها را از ابتدا دو دسته کردم. یکی کتاب هایی که ولو ضد دین، ضد اسلام و ضد خدا هستند ولی بر یک منطق و یک طرز تفکر خاص استوارند. یعنی واقعاً کسی به یک طرح و به یک فکر خاص رسیده و با نوشتن کتاب، آن طرز فکر خود را عرضه می دارد. از این نمونه ها زیاد دیده می شود. یعنی هستند بعضی افرادی که بر ضد خدا، بر ضد پیغمبر حرف می زنند ولی در حرف خودشان صداقت دارند، یعنی این گونه فکر می کنند. به همین دلیل راه مبارزه با این گروه، ارشاد است و هدایت و عرضه کردن منطق صحیح. ولی در نوع دوم کتاب ها، مسأله این نیست، مسأله، مسأله دروغ و اغفال است... آیا به اعتقاد شما آزادی ایجاب می کند که اجازه بدهیم این دروغ ها در مردم پخش شود؟ طبیعی است که چنین کاری خیانت به مردم محسوب می شود».(18)

اکنون با توجه به بحث های مذکور، مبنای همزیستی مسالمت آمیز مسلمانان و تسامح و تساهل آنان با غیر مسلمانان و جایگاه آن در فرهنگ اسلامی از نظر شهید مطهری روشن شد. امّا نکته حایز اهمیت اینجا است که در تعامل مسلمانان با دیگر فرهنگها و تسامح و تساهل با ایشان، چه حد و مرزی وجود دارد؟ آیا در این تعامل، مسلمانان به مرور زمان و با تغییر شرایط اجتماعی، از عقاید و فرهنگ خود دست می شویند و رنگ سایر فرهنگها را به خود می پذیرند یا خیر، بدون آن که در عقاید خود تجدید نظر کنند، در مقام عمل و تعاملات اجتماعی، با دیگر فرهنگها ارتباط منطقی برقرار می کنند؟

«...تصالح بر اساس خود مواد برنامه و فکر یعنی مواد به اصطلاح امروز ایدئولوژی، یعنی بیاییم این طور کنار بیاییم که تو از بعضی حرفهایت صرف نظر کن، ما هم از بعضی حرف هایمان صرف نظر می کنیم. یک دین حق محال است اجازه بدهد که با دشمن کنار بیاید... یک مستحب یا مکروه کوچک هم قابل مصالحه

 (صفحه 130)

نیست...

بله، یک امر دیگر است که قابل تصالح و گذشت است و به اصطلاح، تاکتیک بردار است...و مسأله تاکتیک، به اصول یعنی مواد برنامه هرگز جریان ندارد، به عمل جریان دارد».(19)

3. دموکراسی غربی

از نظر مطهری، مبنای دموکراسی های غربی، آزادی امیال، خواسته ها و گرایش های انسان است. هر انسانی می تواند مطابق میل و سلیقه خود بیندیشد و رفتار کند. جامعه انسانی، مجموعه ای از امیال و خواسته های متفاوت و رنگارنگ است. تنها حد و مرزی که می توان برای آزادی هر فرد قایل شد، آزادی افراد دیگر است. بدین معنا که آزادی هر کس، تا جایی مشروع و مجاز است که موجب اختلال آزادی دیگران نشود. در صورت ایجاد چنین اختلالی، آزادی او محدود شده و نمی تواند مزاحم آزادی دیگران شود.

استاد مطهری در نقد این دیدگاه معتقد است: انسان موجودی دو بعدی و دو قطبی است: بُعد زمینی و بُعد آسمانی یا جنبه حیوانی و انسانی. تن و جسم انسان؛ مظهر بُعد حیوانی و زمینی اوست، و جان و روح انسان؛ مظهر بُعد انسانی و آسمانی او. آزادی هر یک این دو بعد، موجب محدودیت بعد دیگر می شود. آزادی بعد انسانی، محدودیت جنبه های حیوانی را موجب می شود، و رهایی بعد حیوانی، عرصه را بر بعد انسانی انسان تنگ می کند.

از نظر مطهری، ملاک انسانیت انسان، تفکر منطقی و تمایلات عالی انسان مانند حقیقت جویی، خیر اخلاقی، جمال و زیبایی دوستی و پرستش خداوند است و مراد از آزادی انسان؛ آزادی «انسانیت» او، یعنی تکاپوی اندیشه منطقی و به ظهور و بروز رسیدن تمایلات عالی انسان است. طبعاً برای این منظور شکم و شهوت انسان در حد رفع نیازهای ضروری او محدود می شود تا راه را بر اوج و ترقی کمالات انسانی نبندند:

«مسأله در مورد انسان این است که او

 (صفحه 131)

در عین این که انسان است حیوان است و در عین این که حیوان است انسان است.آدمی یک سلسله استعدداهای مترقی و عالی دارد که ملاک انسانیت او است. تفکر منطقی انسان و نه هر چه که نامش تفکر است تمایلات عالی او،نظیر تمایل به حقیقت جویی، تمایل به خیر اخلاقی، تمایل به جمال و زیبایی، تمایل به پرستش حق و مانند اینها، از مختصات و ملاک های انسانیت است. بشر به حکم این که در سرشت خود دو قطبی آفریده شده... محال است که بتواند در هر دو قسمت وجودی خود از بی نهایت درجه آزادی برخوردار باشد. رهایی هر یک از دو قسمت عالی و سافل وجود انسان، مساوی است با محدود شدن قسمت دیگر».(20)

اگر پاسخگویی به نیازهای جسمی و رسیدگی به بعد خاکی انسان از حد ضرورت فراتر رود، بعد خاکی انسان،بخشی از جغرافیای بعد افلاکی او را اشغال می کند و رفته رفته با گسترش و پیشرفت آن، پهنای وجود آدمی در تسخیر همین بعد قرار می گیرد و انسانیت انسان، اسیر حیوانیت او می شود. از همین رو باید در سرودن شعر آزادی، شعور انسانی و کمالات معنوی او محور قرار گیرد و ناخود آگاه نتیجه آزادی خواهی ها، آزادی ابعاد خاکی و سفلی انسان نشود.

از نظر استاد مطهری محصول آزادی خواهی در فرهنگ لیبرالیسم و دموکراسی غربی،محدودیت و اسارت تفکر و اندیشه انسان، و رهایی شکم و شهوت او شده است:

«...آزادی به این معنی که عرض کردم و شاهد هستیم که مبنای دموکراسی غربی قرار گرفته است، در واقع نوعی حیوانیت رها شده است. این که انسان میلی و خواستی دارد و باید بر این اساس آزاد باشد، موجب تمییزی میان آزادی انسان و آزادی حیوان نمی شود... اگر تمایلات انسان را ریشه و منشأ آزادی دموکراسی بدانیم، همان چیزی به وجود خواهد آمد که امروز در مهد دموکراسی های غرب شاهد آن هستیم. در این کشورها، مبنای وضع

 (صفحه 132)

قوانین در نهایت امر چیست؟ خواست اکثریت؛ و بر همین مبنا است که می بینیم هم جنس بازی، به حکم احترام به دموکراسی و نظر اکثریت، قانونی می شود».(21)

به همین دلیل دموکراسی غربی که مبلّغ آزادی انسان به شمار می رود، عملاً افکار، اندیشه ها، عواطف و سلیقه ها را در بند کرده و آنها را تابع فکر و سلیقه بنگاه ها و رسانه های تبلیغاتی نموده است. تمدن غربی، بیش از آن که به آزادی انسان ها خدمت کرده باشد، به اسارت و رقیّت آنها کمک نموده است:

«در تمدن امروز، نهایت از خود بیگانگی وجود دارد. یعنی در عین این که انسان به طور کلی از اسارت طبیعت آزاد شده است، ولی همین سبب اسارت انسان برای انسان شده به شکل دیگری، و به نوعی بردگی منجر شده است به شکل دیگری. این است که ما در این جهات نمی توانیم بگوییم [جامعه انسان ها تکامل یافته است]... حتی اگر بگوییم کمال در آزادی است،[آزادی] در هیچ جای دنیا وجود ندارد».(22)

بنابراین در دموکراسی غربی که محیط رهایی بُعد خاکی انسان است، با اسارت تفکر و تعقل جایی برای آزادی تفکر وجود ندارد، تا سخنی از تکثر اندیشه ها و فرهنگها به میان آید. امّا در دموکراسی اسلامی، محیط آزادی بُعد افلاکی انسان،تفکر و تعقل مجال واسعی یافته و تکثر اندیشه ها و فرهنگها میدان ظهور و بروز می یابد.

مقالات مرتبط:

پلورالیسم اجتماعی از نظر شهید مطهری بخش اول

پی نوشت ها:

10. پیرامون جمهوری اسلامی، ص 128.

11. سیری در سیره ائمه اطهارعلیهم السلام، نشر صدرا، چاپ دهم، 1373، ص 36.

12. پیرامون جمهوری اسلامی، صص 129 131.

13. سیری در سیره ائمه اطهارعلیهم السلام، ص 160.

14.پیرامون انقلاب اسلامی، نشر صدرا، چاپ نهم، 1372، صص 13 14.

15. همان.

16. نظام حقوق زن در اسلام، نشر صدرا، چاپ چهاردهم، 1369، ص 55.

17. پیرامون جمهوری اسلامی، صص134 135.

18. پیرامون انقلاب اسلامی، صص 66 67.

19. آشنایی با قرآن، نشر صدرا، چاپ اوّل، 1378، ج8، صص 261 262.

20. پیرامون انقلاب اسلامی، ص 101.

21. پیرامون انقلاب اسلامی، صص 100 101.

22. فلسفه تاریخ، نشر صدرا، چاپ دوم، 1370، ج1ص 260.

پایان مقاله

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است