در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: ، لک زایی، شریف ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

با توجه به اهمیت آزادی و اخلاق و نیازمندی آدمی و جامعه به هر دو، نوشته حاضر نسبت و رابطه مفاهیم مذکور را با یکدیگر می کاود.مقاله در پی پاسخ به این پرسش است که آیا اخلاق،انسان را به آزادی رهنمون می شود یا این که از آزادی می توان پلی به اخلاق زد و جامعه ای اخلاقی را بنیان نهاد.به نظر نگارنده آزادی بر اخلاق اولویت و تقدم دارد.در واقع،تحقق آزادی و به ویژه آزادی سیاسی،شرط ضروری و اساسی اخلاق در سطوح فردی،اجتماعی و سیاسی است.این اولویت و تقدم،یک تقدم رتبی و زمانی است.پژوهنده سعی دارد در این مقاله به بررسی و آزمون این فرضیه با تأکید بر اندیشه آیة الله مطهری بپردازد.

واژه های کلیدی: آزادی،اخلاق،اخلاق و آزادی،مرتضی مطهری،ضرورت آزادی،روشمندان

آزادی،ارزشمندی اخلاق.

مقدمه

پرسش از نسبت اخلاق و آزادی را می توان از منظرهای مختلف معرفت شناختی مطرح ساخت؛از

صفحه 148

این رو پرسش های متنوع و متکثری مطرح می شود؛از این پرسش ها که اساسا چه رابطه ای میان اخلاق و آزادی وجود دارد؟آیا اخلاق و ارزش های اخلاقی در دست یابی به آزادی و پایداری و استمرار آن تأثیرگذار است یا در ازاء از دست دادن و مقید شدن آزادی؟آیا آزادی می تواند برای رسیدن به جامعه ای اخلاقی به انسان ها کمک کند یا این که رسیدن به جامعه ضد اخلاقی را تسریع می بخشد؟

مبانی و معیارهای مفهوم اخلاق و آزادی کدام است؟آیا آزادی می تواند یا باید بر مبانی اخلاقی استوار باشد یا تحقق اخلاق در جامعه به تحقق آزادی در آن جامعه بستگی دارد؟در نسبتی دیگر و از منظری دیگر می توان پرسش های مذکور را به گونه ای دیگر نیز طرح کرد؛از جمله:آیا نهال اخلاق در فضا و بذر آزاد به بار می نشیند و یا برعکس،این آزادی است که خود را با قامت اخلاق متناسب می کند؟آیا بدون آزادی و آزاد اندیشی می توان معرفت اخلاقی کسب کرد و یا این که اعتبار آزادی نیز بر پیش دانسته ها و مبانی اخلاقی مبتنی است؟آیا اساسا آزادی می تواند ارزش های اخلاقی را تقویت کند یا این که وجود فضای آزاد باعث کاهش تأثیر ارزش های اخلاقی در جامعه می شود و چه بسا اخلاق را از میان می برد؟

این مقاله با هدف تبیین رابطه و سنجش دو مفهوم آزادی و اخلاق با تأکید بر اندیشه آیة الله مرتضی مطهری و نیز تأثیر هر یک بر دیگری نگارش یافته است؛به عبارت روشن تر،تلاش می کند تا تقدم یا تأخر آزادی یا اخلاق را بر دیگری تبیین کند.به نظر می رسد برخلاف دیدگاه معروف نزد اندیشمندان مسلمان در تقدم اخلاق بر سیاست و به همین نسبت،تقدم اخلاق بر آزادی،در اندیشه آیة الله مطهری،آزادی به لحاظ رتبی و زمانی،مقدم بر اخلاق است:از این رو تحقق اخلاق در جامعه منوط به تحقق حداقلی از آزادی در آن است.البته هم اخلاق و هم آزادی از ضروریات زندگی فردی و به ویژه زیست جمعی و برای رسیدن به هدف های خاصی مورد نیاز آدمی است،هر چند این هدف ها از منظرهای مختلف که به آنها نگاه شود ناهمگون جلوه کند.

در جامعه ای که استبداد در آن حاکم است و شیوه های استبدادی و توتالیتری در آن مقدم بر اخلاق و آزادی است،هم آزادی غایب و هم اخلاق جامعه منحط و فاسد است.اخلاق مناسب و در خور یک جامعه که مبتنی بر مبانی معرفت شناختی و انسان شناختی و هستی شناختی معتبر باشد تنها در جامعه ای رخ می نماید که بهره ای از آزادی داشته باشد و تملق و چاپلوسی در آن راه به جایی نبرد و اخلاق و ارزش های اخلاقی حاکم باشد.شایان ذکر است که در این جا اخلاق و آزادی در مقابل و ضد یکدیگر نیستند،بلکه اساسا آزادی یکی فضیلت اخلاقی و بلکه مهم ترین و اساسی ترین فضیلت اخلاقی شمرده می شود.

صفحه 149

مفهوم اخلاق

واژه«اخلاق»معادل دو اصطلاح شمرده شده است:نخست،واژه یونانیEthic ،و دیگری،واژه لاتینی Moral به گفته محمد عابد الجابری،پاره ای از نویسندگان عرب واژه اخلاق را در معنای Moral و اخلاقیات را در معنای Ethic به کار برده اند،از سوی دیگر و در تفکیکی که میان این دو انجام شده،می توان گفت Moral اشاره به رفتار فردی دارد.در این معنا اخلاق،فضای فضیلت فردی را سامان می بخشد،و Ethic اشاره به ارزش های خاص جامعه دارد و در این معنا اخلاقیات،فضای ارزش های اجتماعی را سامان می دهد.1 در مقاله حاضر هر دو معنا مراد است و از این رو اخلاق هم در حوزه فردی و هم در حوزه جمعی دارای تأثیر و تأثر خواهد بود.

در برداشتی دیگر،به دو گونه اخلاق می توان اشاره کرد:نخست،اخلاق مطلق و استعلایی و معطوف به نفس عمل،و دیگری،حفظ و صیانت ذات و تأمین حداکثر شادی و خرسندی حداکثر مردم،اخلاق در برداشت نخست به معنای«تفحص درباره کردار و رفتار درست و نادرست و ملاک های تشخیص عمل نیک و کردار درست از عمل بد و کردار نادرست»2است.این تعریف در حوزه مباحث کانت جاری است؛به این معنا که کانت معتقد بود عملی اخلاقی است که عامل آن درباره نتایج عمل خود فکر نکنند،یعنی سود و زیان عمل،مورد نظر کنش گر قرار نگیرد و معطوف به نفس عمل باشد.کانت همچنین معتقد بود عملی اخلاقی است که عمل کننده بتواند آن عمل را یک اصل عام و بشری معرفی کند.سنت کانت در بحث اخلاق قوی ترین سنت است و آموزه مطلق بودن اخلاق،که وی مطرح کرده،از سوی پاره ای از اندیشمندان مسلمان مورد نقادی قرار گرفته است.3

در باب گونه دوم،می توان به مباحث هابز اشاره کرد که وی قایل است که تنها نقطه اتکای معرفت که درباره آن نمی توان تردید کرد،همانا حفظ و صیانت ذات و امنیت انسان هاست.به نظر وی،اخلاقیات ما نهایتا اموری هستند که در جهت حفظ و هستی انسان و جلوگیری از ادامه حیات او منجر می شوند یا به آن صدمه می زنند.هابز معتقد است انسان ها در قرارداد اجتماعی،که مربوط به حفظ ذات آدمی و صیانت نفس اوست،اخلاق را تأسیس می کنند و معتقدند آنچه به زبان جامعه است غیر اخلاقی بوده و آنچه برای حفظ و بقای انسان لازم است اخلاقی است.4همین دیدگاه درباره ارتباط بین اخلاق و سیاست بر این باور است که اخلاق استعلابی مطلق و معطوف به نفس عمل، کاربردی در زندگی سیاسی به مفهوم متعارف ندارد،اما اخلاق به معنای حفظ و صیانت ذات و تأمین حداکثر شادی و خرسندی حداکثر مردم با سیاست ارتباط پیدا می کند و شاید بتوان گفت که در حوزه سیاست،عمل اخلاقی سیاسی،عمل است که صرفا منفعت خود تصمیم گیرنده،گروه و جناح

صفحه 150

پیرامون و یا زمانه خاصی را در نظر نگیرد،بلکه آیندگان را نیز در نظر بگیرد و به نحوی باشد که بتواند مانند دایره ای متحد المرکز هر چه بیشتر تشعشع پیدا کند و در برگیرنده و مؤثر بر عموم مردم باشد.این می تواند حد اعلای اخلاق در حوزه سیاست باشد،البته در اخلاق به معنای حفظ و صیانت از ذات آدمی،پاره ای موارد،برشمرده شده که اخلاق را تا اندازه ای به سمت استعلایی و مطلق بودن سوق می دهد؛از این رو به نظر می رسد نتوان به جدایی کامل میان این دو دیدگاه حکم کرد.

البته بحث اخلاق در نزد پاره ای از اندیشمندان مسلمان وجوه گوناگونی می یابد،همان گونه که می توان به جمع میان دو دیدگاه مذکور اشاره کرد و اخلاق را نه صرفا استعلایی و مطلق و نه صرفا حافظ ذات آدمی به شمار آورد،از سویی نیز می توان میان ارزش های خادم و مخدوم تفکیک کرد، ارزش های مخدوم،ارزش هایی است که زندگی برای آنهاست.این ارزش ها فرامعیشتی،فراملی، فراتاریخی،ثابت و جاودانی اند،همانند نیکی عدالت،آزادی و شجاعت؛در مقابل،ارزش های خادم، ارزش هایی که آنها برای زندگی آدمی است،همانند نیکی راستگویی،صله ارحام،رازپوشی،احترام به قانون،قناعت،انصاف و بدی دروغ گویی،سرقت،قتل،زنا،غضب،خبرچینی،استبداد،افزون طلبی و کم فروشی.5

به هر حال،صرف نظر از انتقاداتی که به برداشت استعلایی و صیانت ذات بودن اخلاق وارد است، می توان دیدگاه پاره ای از اندیشمندان مسلمان را نیز در خصوص رابطه اخلاق و سیاست مورد پرسش قرار داد.اهمیت بحث رابطه اخلاق و سیاست در این است که از منظری گسترده و کلی به بحث می نگرد،اما بحث رابطه اخلاق و آزادی در نسبتی محدود و عینی مسأله را مورد سنجش و بررسی قرار می دهد و زوایای موضوع را می شکافد.

علامه محمد تقی جعفری مفهوم اخلاق را از زوایای مختلفی بحث کرده است،این تعریف ها دایره گسترده ای از«مقید شدن به عاملی درونی که انسان را به نیکی ها سوق داده و از بدی ها برکنار می نماید»و«شکوفایی همه ابعاد مثبت انسانی در مسیری که رو به هدف اعلای زندگی در پیش گرفته است»و نیز«آگاهی به بایستگی ها و شایستگی های سازنده انسان در مسیر جاذبه کمال و تطبیق عمل و قول و نیت و تفکرات وارده بر آن بایستگی ها و شایستگی ها»را در برمی گیرد.6

تعریف جعفری از اخلاق را می توان در این عبارت کوتاه«شکفتن شخصیت آدمی در مسیر حیات معقول»7مشاهده کرد.

ایشان با توجه به تعریفش از مفهوم اخلاق و نیز سیاست،به تقدم سیاست بر اخلاق حکم نموده و معتقد است در باب نسبت اخلاق و سیاست از دو منظر می توان سخن گفت:نخست،از منظر جریان خارجی،تاریخ بشری و آنچه واقع شده است،که در این حالت بین اخلاق و سیاست رابطه عمل و

صفحه 151

عکس العمل دوطرفه برقرار است؛دوم،از منظر اسلام و سیاست،آن چنان که باید باشد.در این حالت،اخلاق تابع سیاست و جزء آن است.بر این اساس این سیاست مقدم است و برای اخلاق تدبیر می اندیشد و جامعه را به سمت اخلاق سوق می دهد.این سیاست-همان گونه که ذکر خواهد شد-در اندیشه ایشان تعریف خاصی دارد و در غیر این صورت نمی تواند اخلاق را راهبری کند.

وی درباره این گونه شناسی چنین توضیح می دهد که اخلاق و سیاست-آن گونه که در جریان خارجی تاریخ بشری دیده می شود-با یکدیگر رابطه عمل و عکس العمل داشته اند،گاهی سیاست و سیاست مدار روش صحیح و منطقی و اخلاقی برای اجتماع ایجاد می کند و گاهی برعکس،اجتماع صحیح،سیاست و سیاست مدار را تابع خود قرار می دهد؛از سوی دیگر،گاهی رژیم سیاسی ظالمانه و سیاست مدار ستمکار اجتماع را فاسد می کند و گاهی اجتماع فاسد برای خود سیاست و سیاست مدار پوچ و ضد ارزش می تراشد،اما اگر مقصود از سیاست،اصول و قوانین عالی ای باشد که در عین حال که مجموعه افراد اجتماع را رهبری می کند،وظیفه روشن خود افراد را هم از جنبه اخلاقی درونی مشخص می کند و به تعبیر دیگر،اگر مراد از سیاست،مدیریت حیات انسان ها چه در حالت فردی و چه در حالت اجتماعی برای وصول به عالی ترین هدف های مادی و معنوی باشد-مانند برنامه ها و مقررات اسلامی-آن گاه باید گفت اخلاق تابع و جزء سیاست است.8 وقتی تعریف جعفری از اخلاق را در کنار تعریف ایشان از سیاست می گذاریم همبستگی و تکمیل کنندگی این دو مفهوم را در می یابیم.در واقع سیاست تقدم می یابد و برای شکفتگی شخصیت آدمی در مسیر حیات معقول برنامه ریزی و آن را مدیریت می کند،بنابر این به اعتقاد ایشان،در مسیر حیات معقول،سیاست در صدر و اخلاق تابعی از سیاست و بلکه جزء آن است.

نکته مهم این که پیامدهای عمل کردن به ارزش های اخلاقی در هر حوزه،جلوه و نمود ویژه ای می یابد.همان گونه که دولت را یارای دخالت در حوزه خصوصی نیست،می بایست حداقلی از نظم را در حوزه عمومی برای شهروندان پدید آورد تا عمومیت ارزش ها ثابت بماند و کسی به حقوق و اخلاق و آزادی های شهروندان تجاوز نکند.

اما آیة الله مطهری در تعریف مفهوم اخلاق معتقد است اخلاق،خود نوعی تربیت شمرده می شود و به معنای کسب خلق و حالت و عادت است.9 این معنا از اخلاق در اندیشه مطهری گر چه نسبتی با مفهوم تربیت می یابد،اما با آن متفاوت است.در مفهوم تربیت،برخلاف مفهوم اخلاق،پرورش و ساختن نهفته است،از این منظر فرقی نمی کند که تربیت چگونه و برای چه هدفی و در راه کدام هدف -خبر یا شر-انجام گیرد.در مفهوم تربیت،هیچ قداستی نهفته نیست که گفته شود اگر انسان را به نحو خاص پرورش دهند،خصایص ما فوق حیوان پیدا می کند،بلکه تربیت یک جنایتکار هم تربیت

صفحه 152

شمرده می شود و این اصطلاح حتی بر تربیت و پرورش حیوانات نیز اطلاق می شود.10از این رو در مفهوم تربیت معنای عامی نهفته است که هم شامل انسان و هم غیر انسان می شود.همان گونه که یک انسان را می توان تربیت نمود-هر گونه تربیتی و با هر هدف و انگیزه ای-یک حیوان را نیز می توان تربیت نمود و پرورش داد.اما در مفهوم اخلاق،نوعی قداست نهفته است و از این روست که مفهوم اخلاق در مورد حیوان به کار گرفته نمی شود.به کارگیری دانش واژه اخلاق تنها اختصاص به آدمی دارد.همین ویژگی باعث شده که علم اخلاق دارای ملاک ها و مبناها و معیارهایی باشد که در مفهوم ]ترتیب[ مشاهده نمی شود.در این جاست که فعل اخلاقی یا غیر طبیعی در مقابل فعل طبیعی قرار می گیرد.فعل غیرطبیعی،یعنی فعل مغایر با فعل طبیعی و نوع دیگری از فعل و غیر از کارهایی که مقتضای طبیعت بشری است و آدمی به حکم ساختار طبیعی اش انجام می دهد؛از این رو هر کاری که انسان آن را به حکم ساختمان طبیعی اش انجام می دهد؛از این رو هر کاری که انسان آن را به حکم ساختمان طبیعی اش انجام می دهد.فعل طبیعی است و فعل اخلاقی،فعل غیر طبیعی است.11

در هر حال،مطهری بر این باور است که محیط آزاد،زمینه و شرایط مساعدتری را برای رشد اخلاقی آدمی و شکوفایی استعداد و شخصیت آدمی فراهم می سازد و جامعه از این رو به سمت اخلاق حرکت می کنند:«آزادی از آن جهت که بشر را وارد صحنه تنازع بقا می کند و گوهر انسان در محیط آزاد بهتر و بیشتر رشد می کند خوب است».12البته طرح تنازع بقا در این عبارت،در سایر مباحث مطهری به رقابت و مسابقه تحویل رفته است.در این معنا،آزادی،موانع را از میان برداشته،موجبات رقابت انسان ها را فراهم ساخته و زمینه را برای رشد و شکوفایی اندیشه و استعداد آدمی مهیا می کند.چنان که در ادامه خواهد آمد،پذیرش ارزش های اخلاقی و سایر مفاهیم مشابه و حتی اختیار کردن دین و... جز در فضای آزاد و مختارانه ارزشمند نیست و همین منازعه و تلاش برای دست یافتن به آنچه آدمی فاقد آن است زمینه تکامل و سعادت آدمیان را فراهم می سازد.

مفهوم آزادی

در این جا هر دو معنا از آزادی یعنی«آزادی منفی»و«آزادی مثبت»مد نظر است.13آزادی منفی رادر فارسی باید«رهایی»با«آزادی از»ترجمه کنیم.«آزادی از،یعنی آزاد بودن از یک رشته منع ها و زنجیرها و زورها؛مانند آزادی از بیگانگان،آزادی از سلطان جبار،آزادی از ارباب و آزادی از زنجیرهایی که بر دست وپای آدمی بسته شده است.اما اگر آزادی منحصر به«آزادی از»یا منفی بشود،ناکام و ناتمام می ماند و آدمیان نمی دانند با آن چه کنند و به تدریج آزادی به هرج و مرج منتهی می شود؛بنابر این سودمند نخواهد بود.آزادی مثبت پس از آزادی منفی در می رسد.14

صفحه 153

جرالد مک کالوم معتقد است تمامی مباحث مربوط به آزادی و مفهوم مثبت و منفی آزادی را می توان در قالب یک فرمول تبیین کرد.وی بر این باور است که آزادی از یک وحدت مفهومی برخوردار است؛اما با توجه به این وحدت مفهومی،می توان برداشت های مختلف از آزادی را در قالب یک تئوری ارائه کرد.که عبارت است از: 15 X is (is not) free from Y to do (not do) or become (not become) Z

در این فرمول با توجه به آنچه در بحث از آزادی منفی و مثبت آمد،شخص ابتدا سعی می کند به آزادی منفی دست یابد؛به این معنا که X (فاعل و عامل)با از بین بردن Y (مانع و رادع)بتواند و سعی کند به آزادی دست یابد.این تلاش فرد برای رهایی و از میان بردن موانع،در واقع تلاش برای دست یافتن به آزادی منفی است که اگر موفقیت آمیز باشد،آزادی منفی محقق شده است؛اما باتوجه به فرمول مک کالوم این وضعیت هنوز پایان نیافته و این پرسش مطرح می شود که شخص،این آزادی را برای چه چیزی می خواهد.طبیعتا بخش دیگر تئوری مک کالوم به این پرسش پاسخ می دهد و می گوید شخص،آزادی را برای این می خواهد که اقدام و کاری را انجام دهد و یا به وضعیت خاصی که  Z (غایت و هدف)است برسد.بنابر این،شخص آزادی را برای غایت و هدفی می خواهد که این هدف با توجه به مفروضات،شرایط و اقتضائات جغرافیایی و اندیشه ای،می تواند متفاوت و متنوع باشد.16و حوزه ای گسترده از مسائل اجتماعی،سیاسی،اقتصادی و فرهنگی را شامل شود.بر این اساس مشاجرات درباره آزادی،مشاجره درباره سه رکن مورد اشاره است که به عامل(الف)،مانع(ب)و به اقدام یا حالت(پ)مورد نظر اشاره دارد.

مفهوم آزادی منفی و آزادی مثبت را در آثار آیة الله مطهری نیز مورد بازخوانی قرار داد.تعریفی که مطهری از آزادی ارائه می دهد،به طور دقیق هر دو جنبه مثبت و منفی آزادی را یکجا لحاظ کرده است:

آزادی یعنی نبودن مانع،نبودن جبر،نبودن هیچ قیدی در سر راه،پس آزادم و می توانم راه کمال خودم را طی کنم،نه این که چون آزاد هستم به کمال خود رسیده ام.17

فقدان مانع که در تعریف مطهری لحاظ شده به یک معنا اشاره به مفهوم منفی آزادی دارد،اما این آزادی منفی،از منظر مطهری،به خودی خود ارزشمند و کامل نیست و از این رو پای آزادی مثبت نیز به تعریف وی گشوده می شود.

مفهوم مثبت و منفی آزادی تقریبا در تمامی مواردی که مطهری به تعریف آزادی پرداخته لحاظ شده است؛برای نمونه در جای دیگر می گوید:

انسان در جمیع شؤون حیاتی خود باید آزاد باشد،یعنی مانعی و سدی برای پیشروی و

صفحه 154

جولان او وجود نداشته،سدی برای پرورش هیچ یک از استعدادهای او در کار نباشد.18

هنگامی که آدمی به رهایی و آزادی دست یافت می تواند برای بروز و ظهور استعدادهایش برنامه ریزی کرده و به گفته مطهری به کمال نایل شود.این تعریف از آزادی و توجه به ابعاد مثبت و منفی آن می تواند هم درونی و شخصی تلقی شود-چنان که تعریف های فوق به آن اشاره و تأکید دارد -و هم جنبه اجتماعی و عمومی بیابد.در واقع مطهری تنها به بعد شخصی آزادی توجه نمی کند،بلکه برای کامل کردن تعریف آزادی بر بعد جمعیتی و عمومی آن نیز انگشت می نهد و البته در این جنبه نیز می توان رگه های آزادی مثبت و منفی را یکجا در تعریف ایشان مشاهده کرد:

بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد آزادی داشته باشد،دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند،او را محبوس نکنند...که جلو فعالیتش گرفته شود،دیگران او را استثمار نکنند.استخدام نکنند،استعباد نکنند،یعنی تمام قوای فکری و جسمی او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند.19

فقدان حبس و استثمار و استخدام و استعباد و نفی به کارگیری قوای آدمیان در راه اهداف و خواسته های خود در حوزه عمومی و عرصه اجتماعی،نشان دهنده وجه آزادی منفی،و به کارگیری استعداد و ظرفیت خود در راه رشد و تکامل در حوزه عمومی،نشان دهنده وجه آزادی مثبت است.

وی برای تثبیت تعریف خود از مفهوم آزادی به پاره ای از آیات قرآن نیز استناد می جوید؛برای مثال در تفسیر آیه 64 سوره آل عمران می گوید:هیچ کدام از ما دیگری را بنده و برده خود قرار ندهد و هیچ کس هم فرد دیگری را ارباب و آقای خودش نگیرد،یعنی«نظام آقایی و نوکری ملغا،نظام استثمار ملغا،نظام لا مساوات ملغا».20

تعریف مفهوم آزادی که مطهری بر آن تأکید و تکیه می کند،در قالب تئوری مک کالوم نیز قابل ارائه است؛به این معنا که انسان(فاعل آزادی)-البته اگر خواستار آزادی باشد-با سعی و تلاش، موانع پیش روی خود را از میان می برد و پس از آن در راستای شدن و رسیدن به هدف خاصی تلاش می کند و استعدادهایش را در آن زمینه هزینه می کند.تنها تفاوت مباحث مطهری با تئوری کالوم این است که مطهری علاوه بر این که فقدان موانع را شرط می داند،هدف را نیز به طور مصداقی مشخص می کند که همانا رسیدن به تکامل و بروز و ظهور استعدادهاست.در تئوری ملک کالوم،هدف به نحو عام و عمومی مورد اشاره قرار گرفته است و از این رو بار ارزشی خاصی نمی یابد؛برخلاف بحث مطهری که هدف و ارزش مورد نظر وی همان دست یابی به کمال و سعادت است که دارای بار ارزشی ویژه ای در اندیشه دینی است.اساسا تلاش های آدمی و به ویژه یک انسان مسلمان در راستای آن هدف برتری است که ارزش سعی و تلاش را دارد و هزینه نمودن استعداد و ظرفیت آدمی در آن،کاری

صفحه 155

در خور و شایسته تقدیر ست.

برای ارائه شاهدی بر تأکید بیشتر بر مفهوم مثبت و منفی آزادی در آرای آیة الله مطهری می توان به دو رکن آزادی در اندیشه ایشان اشاره کرد:

نخست،عصیان و تمرد،و دیگری،تسلیم و انقیاد.به تعبیر مطهری«بدون عصیان و تمرد،رکود و اسارت است و بدون تسلیم و انقیاد و اصولی بودن،هرج و مرج است».21انسان از یک سو به نفی استبداد می پردازد و در مقابل،استبدادورزی و استبدادپذیری عصیان می ورزد و سعی در رها ساختن خود و جامعه خود از چنین وضعیتی را دارد،و از سوی دیگر،این رها شدن را نهادینه می کند و آزادی را در قالب نظم و به تدبیری تسلیم و انقیاد و اصولی بودن،سامان می دهد و روشن می سازد که آزادی را برای چه می خواهد و در چه مواردی می خواهد از آن بهره مند گردد.این دو ویژگی همواره به آدمی این توان را می دهد که از استبداد بگریزد و از دیگر سوی گرفتار هرج ومرج نیز نگردد و مشی متعادل و متوازنی را طی کند.این به معنای در اختیار گرفتن و بهره مند شدن از آزادی منفی و آزادی مثبت به طور توأمان است.ارکان آزادی در وجهی دیگر نیز در سخنان مطهری بازتاب یافته است.به باور ایشان،اسلام،هم شعار آزادی را سرداده و هم اصول آزادی را تبیین کرده است.در نظر وی،نخستین شعار اسلام،یعنی«لا اله الا الله»متضمن و«مشتمل است بر سلب و ایجاب،نفی و اثبات،عصیان و تسلیم،نه و آری،فصل و وصل،آزادی و بندگی،ولی نه به صورت دو شئ جداگانه،بلکه به صورت دو شئ وابسته به یکدیگر که هیچ کدام بدون دیگری امکان پذیر نیست».22در این جا نیز گریختن و آزادی از غیر خداوند و در آویختن و آزادی در خداوند مطرح شده است و نوع نگاه مطهری را به آزادی به خوبی نمایان می سازد.وی در تفسیر جمله مذکور معتقد است:

اولین نفخه آزادی در اسلام به وسیله همین کلمه و همین جمله دمیده شد.آزادی از بت ها،از طوق بندگی ابو سفیان ها و ابو جهل ها،از طوق بندگی پول و ثروت،از طوق بندگی هوا و هوس و نفس اماره به وسیله همین جمله با ارزش حاصل شد.23

به هر حال،آنچه از مباحث مطهری می توان استنباط کرد،همراهی دو مفهوم مثبت و منفی یا ایجابی و سلبی آزادی است،اهمیت مطلب حاضر از آن روست که تا آزادی در بعد منفی متحقق نشود نمی توان از آزادی مثبت گفت وگو نمود.و در این صورت و به طریق اولی،جایی برای اخلاق مبتنی بر فضای آزاد باقی نخواهد ماند تا درباره آن بحث شود.از این وضعیت می توان تقدم آزادی را بر اخلاق استنباط نمود.در واقع تا آزادی،به عنوان عنصری از فضایل اخلاقی،تحقق نیابد نمی توان بحثی از سایر فضایل اخلاقی و اخلاقیات به میان آورد.این نکته به خوبی فرضیه مقاله حاضر را اثبات می کند. به هر حال،آزادی در بعد منفی گرچه در ابتدا نمود می یابد،اما از سویی آزادی مثبت معطوف به تکامل و سعادت است و به منزله مهم ترین هدف اخلاق به شمار می آید.

مقالات مرتبط:

رابطه اخلاق و آزادی؛ با تأکید بر اندیشه آیة الله مطهری بخش دوم

پی نوشت:

1-محمد عابد الجابری،«بازگشت به اخلاق»،نقد و نظره سال چهارم،ش 14-13(زمستان و بهار 1376-)ص 201.

*-دانش آموخته حوزه علمیه قم و فارغ التحصیل کارشناسی ارشد علوم سیاسی مؤسسه آموزش عالی باقر العلوم)

2.حسین بشیریه(گفت وگو)،«اخلاق،سیاست و سیاستمدار»،همشهری،سال هشتم،ش 2041(یازدهم بهمن 1378)ص 6.

3.تبیین و نقد پاره ای از مباحث اخلاقی کانت را می توان در اثر زیر ملاحظه کرد:محمد تقی مصباح یزدی، دروس فلسفه اخلاق(تهران:انتشارات اطلاعات،چاپ نخست)ص 194-184؛همو،فلسفه اخلاق،تحقیق و نگارش احمد حسین شریفی(تهران:شرکت چاپ و نشر بین المللی،چاپ نخست،1380).در اثر اخیر آیة الله مصباح یزدی درباره آموزه مطلق بودن اخلاق می گوید:«ادعای ما این است که همه ارزش های اخلاقی مطلقند و تابع سلیقه و قرارداد افراد نیستند و در عین حال می پذیریم که برخی از احکام اخلاقی،به معنای دیگری نسبی و مقید به شرایط خاصی هستند.»ص 161.وی تصریح می کند که«اصول و مبانی مکتب اخلاقی کانت مورد پذیریش ما نیست».ص 361.

4.حسین بشیریه،پیشین،برای مطالعه مباحث توماس هابز،ر.ک:لویاتان،ویرایش و مقدمه سی بی مکفرسون،ترجمه حسین بشریه(تهران:نشر نی،چاپ نخست،1380)نگارنده در رساله کارشناسی ارشد علوم سیاسی خود به بحث هابز و نظریه قرارداد اجتماعی واگذارانه وی اشاراتی کرده است.ر.ک:شریف لک زایی،«رابطه فرد و دولت در نظریه های ولایت فقیه»(قم:موسسه آموزش عالی باقر العلوم،1381).

5.عبد الکریم سروش،اخلاق خدایان(تهران:طرح نو،چاپ نخست،1380)ص 14.

6.محمد تقی جعفری،اخلاق و مذهب(تشیع،1354)ص 62،ترجمه و تفسیر نهج البلاغه(تهران:دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1359)ج 6،ص 239 و ج 17،ص 194،به نقل از:مسعود امید،«درآمدی بر اخلاق شناسی حکمی و فلسفی استاد محمد تقی جعفری»،نقد و نظر سال هفتم،ش 26-25(زمستان 1379 و بهار 1380)ص 993.

7.محمد تقی جعفری،ترجمه و تفسیر نهج البلاغه،ج 24،ص 307،به نقل از:مسعود امید

(8).محمد تقی جعفری،بررسی و نقد افکار راسل(تهران:امیر کبیر،1349)ص 438،به نقل از:مسعود امید، ص 416 و 714

9.مرتضی مطهری،تعلیم و تربیت در اسلام(تهران صدرا،چاپ شانزدهم،1368)ص 59.

10.همان،ص 95.همچنین برای مطالعه کامل تر بحث تربیت،ر.ک:مرتضی مطهری،یادداشت های استاد مطهری (تهران:صدرا،چاپ اول،1379).

11.مرتضی مطهری،تعلیم و تربیت در اسلام،ص 95 و 96 مطهری در ادامه به بحث درباره معیار فعل اخلاقی و سایر مباحث مربوط به آن می پردازد.

12.مرتضی مطهری،یادداشت های استاد مطهری(تهران:صدرا،چاپ دوم،1379)ج 1،ص 57.

13.ر.ک:آیزایا برلین،چهار مقاله درباره آزادی،ترجمه محمد علی موحد(تهران:انتشارات خوارزمی،چاپ اول، 1368).

14.نوصبح این دو مفهوم در:عبد الکریم سروش،«آزادی عادلانه»،کیان،ش 51(فروردین و اردیبهشت 1379)ص 4،01.

15.مک کالوم (MacCallum Gerald) در مقاله ای با عنوان«آزادی مثبت و منفی»که در 1967 منتشر کرده به تبیین دیدگاه خود در این زمینه پرداخته است:

MacCallum,Negativ and-positive Freedom,philosophical revicw

G,1967.67

به نقل از:

Raymond plant,modern politicol thought,Oxford@cambridge,

 .2991 ,O USA

16.برای مطالعه فرمول مک کالوم ر.ک:منصور میر احمدی،آزادی در فلسفه سیاسی اسلام(قم:بوستان کتاب قم، چاپ اول،1381)ص 28-24.همچنین برای تبیین کوتاه و نقدی بر این دیدگاه:نک.به: مک لبن،فرهنگ علوم سیاسی آکسفورد.ترجمه حمید احمدی(تهران:نشر میزان،چاپ اول،1381)ص 320-323.

17.مرتضی مطهری،انسان کامل(تهران صدرا،چاپ دوازدهم،1374)ص 349.در تعریفی دیگر می گوید:«آزادی یعنی نبودن مانع انسان های آزاده انسان هایی هستند که با موانعی که در جلو رشد و تکاملشان هست، مبارزه می کنند.انسان هایی هستند که تن به وجود مانع نمی دهند».مرتضی مطهری،گفتارهای معنوی(تهران:صدرا، چاپ پنجم،1366)ص 41.

18. همو،پیرامون جمهوری اسلامی(تهران:صدرا،چاپ هفتم)ص 19.

19. گفتارهای معنوی،ص 41.

 (20).همان،ص 71.

21.مرتضی مطهری،یادداشت های استاد مطهری،ج 1،ص 117 و ص 76.

22.همان،ص 75.

23.همان،ص 58،و نیز ر.ک:همان،ص 221-321.


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است