در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: روزنامه ایران، ذاکر، صدیقه ؛


در بخش نخست از مطلب حاضر، مؤلف پس از ذکر مقدمات، به مقایسه دیدگاه های انسان شناسانه سه متفکر شاخص ، مطهری، فرانگل و هایدگر پرداخت. در بخش حاضر، ادامه این دیدگاه مقایسه ای می اید.

۲- ۲-  حیات ویژه

باور به حیات ویژه انسانی مبتنی بر قبول تمایز کلی میان انسان و سایر موجودات است. مادام که چنین تمایزی را به رسمیت نشناسیم، نمی توانیم به حقیقت انسان و اوصاف خاص او نزدیک شویم و در این صورت قطعاً به سمت رشد کمالاتش هم حرکت نخواهیم کرد. «اگر قرار باشد ما استعدادها و ظرفیت های انسان را در بهترین شکل آن شکوفا سازیم، باید اول وجود و حضور آن ها را در انسان باور کنیم» (فرانکل، ،۱۳۷۵ ص ۱۳۲) «موقعیت ممتاز انسان در عالم هستی، یعنی کیفیت ویژه شیوه وجودی او» (همو، ،۱۳۷۲ ص۱۴۶)، حیات خاص او را شکل می بخشد. ویژگی حیات انسانی به آن است که «انسان یک «بودن» نیست بلکه «شدن» است. » (همو، ،۱۳۶۸ ص ۱۸۷) «تقویم زندگی (آدمی) به تدریج از «ناشده ها» و «ناکرده ها» به «کرده ها» و «شده ها» منتقل می شود» (همو، ص ۱۲۶) لذا «آدمی در بدو تولد خود به یک واقعیت تبدیل نمی شود، بلکه با مرگ خود چنین امری را تحقق می بخشد. زیرا او در لحظه مرگ، خویشتن را به طور کامل «خلق» می کند و به واقعیت مبدل می سازد» (فرانکل، ،۱۳۶۸ ص ۱۲۶)

هایدگر می گوید:  «دازاین، هستنده ای که چون به هستی می اندیشد هست، مدام هستن خود را طرح می ریزد، و در نتیجه «هست».... [و تفاوت هستی او با دیگران آن است که] سگ و گربه به معنای زیست شناسانه زنده اند، اما زندگی ای ندارند که خود آن را پیش ببرند.... آن ها با خبری و توجه ندارند. گزینش فردی ندارند که چگونه زندگی کنند، یا به زندگی خود ادامه دهند، یا بمیرند. فقط دازاین است که زندگی خود را راه می برد.... دازاین می تواند تصمیم بگیرد که زندگی را ادامه بدهد، یا نه» (احمدی، ،۱۳۸۲ ص ۲۵۵- ۲۵۶) وی همچنین با تأثیر از «کی یر که گارد» معتقد است انسان «چیزی از پیش داده شده و متعین نیست.... دازاین آن هستنده ای نیست که اکنون به نظر می آید که هست. آن هستنده ای است که «می تواند باشد» (همو، ص ۲۶۰) بدین ترتیب، انسان «با تحقق بخشیدن به امکان هایش یا رها کردن آن ها، چیستی [حقیقت] خودش را می سازد»(۱۴) (مک کواری، ،۱۳۷۶ ص ۵۳)

شهید مطهری(ره) بر اساس قول به تفاوت های آدمی که ریشه در ابعاد وجودی اش دارند، معتقد است «هر موجودی که پا به این جهان می گذارد و آفریده می شود، همان است که آفریده شده. اما انسان، پس از آفرینش تازه مرحله اینکه چه باشد و چگونه باشد را آغاز می کند. انسان آن چیزی نیست که آفریده شده است، بلکه آن چیزی است که خودش بخواهد باشد» (مطهری، ،۱۳۷۲ ج ،۲ ص ۳۱۳) بنابراین، معیار انسان بودن، راست قامت بودن و بر دو پا راه رفتن نیست، شناختن تفاوت ها و اختصاصات انسانی -  منجمله حیات انسانی -  و رشد دادن آن ها است. تفاوت هایی که در سه ناحیه موجودند:  «ناحیه ادراک و کشف خود و جهان؛ ناحیه جاذبه هایی که بر انسان احاطه دارد؛ ناحیه کیفیت قرار گرفتن تحت تأثیر جاذبه ها و انتخاب آن ها» (همو، ،۱۳۷۲ ج ،۲ ص ۲۷۴)

۲- ۳-  دارایی های بدو تولد

اهمیت بحث از دارایی ها یا اطلاعاتی که انسان از آغاز با خود دارد و نوع آن وقتی روشن تر می شود که بدانیم برخی با لوح سفید یا جعبه سیاه تو خالی تلقی کردن -  یعنی با فاقد هر گونه اطلاعاتی در بدو تولد دانستن -  انسان کوشیده اند تا آدمی را موجودی محصور در شرایط بدانند که همه رفتارهای او طبق قانون عمل و عکس العمل ناشی از واکنش در برابر یک حادثه محیطی است و بدین جهت او نه قدرتی در انتخاب امور دارد و نه اختیاری برای گزینش رفتار خود؛ یعنی جبر مطلق نسبت به محیط و شرایط بیرونی. بر اساس رأی این افراد «از انسان تصویری به صورت یک سیستم صرفاً بسته ارائه می شود که در درون آن روابط علّی و معلولی مانند بازتاب های شرطی و غیر شرطی تأثیر می کنند» (فرانکل، ،۱۳۶۸ ص ۲۰۷) در سوی دیگر، نظریه های انگیزش قرار دارند که «به بشر به دیده موجودی نگاه می کند که در مقابل محرک یا فشارهای درونی اش واکنش نشان می دهد» (همو،۱۳۷۱،  ص ۱۸) در این منظر هم، اگر چه انسان دارای غرایز تلقی شده ولی هم چنان موضع واکنشی -  و نه اختیاری و انتخابی -  در برابر آن ها دارد و لذا او را هیچ توانی برای مخالفت با محرک ها و فشارهای غریزی نیست و بدین ترتیب فاقد قدرت کنترل غرایز-  اعم از خشم و شهوت -  می باشد. در حالی که سخن از دارایی های بدو تولد، سخن از زمینه های مثبت یا منفی موجود در فرد است که اگر چه هست -  و این غیر قابل انکار است و همه اهمیت آن در همین نکته است -  ولی غیر قابل تغییر نیست. به بیان فرانکل «وراثت را ارزشی بیشتر از سنگ هایی که از جانب سازنده ردّ یا پذیرفته می شوند، نیست و صد البته که خود سازنده از سنگ درست نشده است. به همین ترتیب نقش دوران کودکی از وراثت هم کمتر است» (همو، ،۱۳۶۸ ص ۲۰۸)

بر این اساس ، می توان گفت فرانکل با یونگ(۱۹۶۱- ۱۸۷۵) هم رأی است که بخشی از ناهشیار ما به «ناهشیار جمعی»(۱۵) تعلق دارد. ناهشیار جمعی تجربه های اجداد ما است که بر اثر تکرار به ضمیر ناهشیار منتقل و از طریق وراثت به ما می رسد. لذا ما در بدو تولد، صفر و فاقد اطلاعات (لوح سفید) نیستیم، بلکه دست کم با علوم موجود در ناهشیار جمعی برآمده از اجدادمان -  حتی اجداد مادون انسانی -  متولد می شویم. فرانکل با کشف «ناهشیار روحانی(۱۶) و ناهشیار متعالی» به عنوان قسمتی در ناخودآگاه روحانی» (فرانکل، ،۱۳۷۵ ص ۹۲) توانست وجوه تو در توی ناهشیار را با دقت بیشتری بکاود. بی آنکه در ارجاع پدیده های مختلف وجود انسان به ناهشیار دچار تکلف گردد و ناچار باشد پدیده های اختصاصاً انسانی را بی هیچ دلیل و پشتوانه علمی به جایی همچون ناهشیار جمعی ارجاع دهد که سر از اجداد مادون انسانی در آورند.

از نظر قرآن هم انسان لوح سفید و فاقد اطلاعات متولد نمی شود، بلکه با قوای خاص پا به عرصه حیات دنیوی می گذارد. «اگر ما برای انسان یک سلسله ویژگی ها در اصل خلقت قائل باشیم، مفهوم فطرت می دهد. فطرت انسان یعنی ویژگی هایی در اصل خلقت و آفرینش انسان» (مطهری، ،۱۳۷۲ ج ،۳ ص ۴۵۵) اینکه فطری اند یعنی خلقت ابتدایی دارند. «مقصود از خلقت ابتدایی -  که ابداع هم احیاناً به آن می گویند -  خلقت غیر تقلیدی است. کار خدا فَطر است... خدا کار خودش را از یک صنع دیگری تقلید نکرده، چون هر چه هست صنع او است و مقدم بر صنع او چیزی نیست» (همو، ص ۴۵۶) از این رو، فطرت در قرآن یعنی «یک خلقت صد در صد ابتدایی در انسان که حتی در غیر انسان هم سابقه ندارد» (همو، ص ۴۵۸) پس «یک امر تکوینی است، یعنی جزء سرشت انسان است و... اکتسابی نیست» (همو، ص ۴۶۶)

برخی به خطا گمان می کنند اگر چیزی اکتسابی نباشد، باید بالفعل محقق باشد. در حالی که، چنین فهمی از اساس خطا است. زیرا «اکتسابی نیست» یعنی «احتیاج به آموزش و استدلال ندارد» (همو، ص ۴۷۹) و این منافاتی ندارد با اینکه بپذیریم «استعداد این ها در هر کسی هست. به طوری که، همین قدر که بچه به مرحله ای رسید که بتواند این ها را تصور کند، تصدیق این ها به رایش فطری است» (همو، ج ،۳ ص ۴۷۹) و اینک لازم است که برای به فعلت رساندن و محقق کردن آن ها تلاش خود را آغاز نماید.

خداوند در ج- ای دیگری از ق- رآن کریم می فرمی- د «فالهمها فجوره- ا و تقویه- ا» (شمس، ۸) یعنی «انسان موجودی است ملهم به خیر و شر» (مطهری، ،۱۳۷۲ ج ،۲ ص ۲۷۲) پس هر انسانی با قوا و ظرفیت های خیر و شر پا به دنیا می گذارد و به همین دلیل برای هر دو -  خوب یا بد شدن -  توانایی دارد و این مشی او در زندگی است که روشن می کند به کدام سو در حرکت است. بر این اساس، گرچه آدمی از غریزه هم در سرشت خود برخوردار است ولی فطرت غیر از غریزه است. «غریزه در حدود مسائل مادی زندگی حیوان است و فطری ات انسان مربوط می شود به مسائلی که ما آن ها را انسانی (مسائل ماوراء حیوانی) می نامیم» (همو، ج ،۳ ص ۴۶۶)

۲- ۴-  موجودی برگزیده یا تصادفی

فرانکل در این زمینه هیچ سخنی ندارد، یکی به دلیل فلسفی بودن پرسش و دیگر به دلیل شیوه روان درمانی اش -  معنی درمانی -  که «کمتر به گذشته توجه دارد» (فرانکل، ،۱۳۶۸ ص ۱۳۸) و بر این اساس طبیعی است که دنبال چگونگی حضور انسان در عالم هم نگردد.

هایدگر، اما، حضور ما در این عالم را کاملاً تصادفی تلقی می کند. «یکی از گفته های مشهور هایدگر این است که دازاین به هستی پرتاب شده است» (احمدی، ،۱۳۸۲ ص ۳۰۸) به تعبیر وی «ما بدون مقدمه و بدون اینکه کسی اجازه ای از ما گرفته باشد، ناگهان می بینیم اینجاییم. همه می بینیم وسط دنیا پرتاب شده ایم(۱۷)... بنابراین، زندگی انسان از همان اول الله بختی است و به اصطلاح با طاس ریختن شروع می شود» (مگی، ،۱۳۷۴ ص ۱۲۹) «این پرتاب شدگی هم چون تقدیر او نمایان می شود... ]و[ دلالت بر تمامی آن جنبه های هستی دازاین دارد که خود او موجب و علت آن ها نیست ]و[... فقط به پیدایش دازاین یعنی زایش او خلاصه نمی شود» (احمدی، ،۱۳۸۲ ص ۳۰۸)

در نگاه قرآنی انسان بی هیچ تردیدی و با صراحت تمام موجودی برگزیده و حساب شده است که برای تحقق هدفی خاص و معین هم خلق گردیده است. «آفرینش انسان آفرینشی حساب شده است، تصادفی نیست. انسان موجودی انتخاب شده و برگزیده است. «خداوند آدم را برگزیده و توبه اش را پذیرفت و او را هدایت کرد(۱۸)» (طه، ۱۲۱؛ مطهری، ،۱۳۷۲ ج ،۲ ص ۲۶۹) خداوند متعال در قرآن کریم به انحای مختلف تصریح بر برگزیده بودن انسان دارد و به جهت همین برگزیده بودن برنامه ای خاص و ویژه هم برای او پی  ریزی نموده است: ان الله اصطفی لکم الدین؛ «همانا خداوند برای شما دین را برگزید» (بقره، ۱۲۲)

بدین ترتیب، آدمی نه فقط پرتاب شده به درون دنیا نیست، بلکه هم عالم هدفمند است و هم انسان. عالم و مواهب آن از برای انسان خلق شد: «آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است مسخر او (انسان) قرار داده است. (پس او حق بهره گیری مشروع از همه این ها را دارد)» (جاثیه، ۱۳) و آدمی از برای حق، «او را برای این آفرید که تنها خدای خویش را پرستش کند و فرمان او را بپذیرد.  «همانا جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه مرا پرستش کنند» (ذاریات، ۵۶؛ مطهری، ،۱۳۷۲ ج ،۲ ص ۲۷۱)

۲- ۵-  کرامت ذاتی یا شرافت انسانی

با تکیه بر آنچه در بند ۲- ۴ آمد، اگزیستانسیالیسم به طور کلی هیچ گاه نمی تواند برای انسان «کرامت ذاتی» قایل باشد، اگرچه بر اساس بند ۲- ۱ می تواند به «شرافت انسانی» معتقد باشد. گوهر جان آدمی از جایگاه خاصی برخوردار نیست تا بدان سبب از درجه اعتبار ویژه ای بهره ببرد. ولی از آن جا که انسان بودن انسان به تمایزی است که از مرتبه حیوانی گرفته و رشد ویژه ای پیدا نموده، پدیده ها و رفتارهایی در او یافت می شود که در سایر موجودات سراغ نداریم. پدیده هایی که اختصاصاً انسانی اند و بدین سبب به او جایگاه ویژه ای در هستی می دهند به دیگر سخن، وجه تمایز او ناشی از حضور پدیده هایی انسانی است که از منظر کسی چون فرانکل حکایت از شرافت و منشأیی متعالی در وجود آدمی می نمایند. وی در مورد یکی از این پدیده ها می گوید «آن ها که با تلقی بشر به عنوان قربانی شرایط می خواهند او را از گناهش تبرئه کنند، شرافت انسانی او را نادیده گرفته اند... این امتیاز ویژه انسان است که گناه می کند و مطمئناً غلبه بر گناه نیز در حوزه مسؤولیت او است» (فرانکل، ،۱۳۶۸ ص ۲۰۶)

از دیدگاه هایدگر اما «انسان سرور کائنات نیست. ]بلکه[ شبان هستی است» (مک کواری، ،۱۳۷۶ ص ۱۳۳) و «این گفته که انسان چون هستنده ای خردورز است (یا چون زبان آور است) از سایر هستندگان و حیوانات برتر است... چنین دلیلی نه هستی شناسانه است و نه قانع کننده.... یگانه دلیل هستی شناسانه که ما به خاطر آن می توانیم تحلیل خود را از انسان آغاز کنیم (و این هنوز به هیچ رو به معنای فضیلت و مزیت انسان نسبت به سایر هستندگان نیست) این است که انسان یگانه هستنده ای است که به هستی هستندگان می اندیشد.... ]هایدگر[ وقتی برای هستنده ای به اسم انسان (یا دازاین) اهمیت قائل شد و بحث را در هستی و زمان با این هستنده آغاز کرد ادعا نداشت که انسان برترین هستندگان، یا برترین هستی، یا هستنده نمونه، یا هستی نمونه است... ]بلکه[ فقط به این دلیل انسان را... برجسته کرد که انسان یگانه هستنده ای است روی زمین که درباره هستی می پرسد و این راه ورود به هزار توی فلسفی ای است که پرسش درباره هستی فقط در دل آن ممکن می شود» (احمدی، ،۱۳۸۲ ص ۲۴۸- ۲۵۰)

در تعبیر قرآنی انسان از کرامتی ذاتی برخوردار است و سرّ برگزیده بودنش هم در همین است. خداوند با عطای تاج «کرّمنا» بنی آدم را ستوده و او را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری بخشیده است. شهید مطهری(ره) اشاره می نماید که او ]انسان[ از یک کرامت و شرافت ذاتی برخوردار است. او آن گاه خویشتن واقعی خود را درک و احساس می کند که این کرامت و شرافت را در خود درک کند و خود را برتر از پستی ها و دنائت ها و اسارت ها و شهوترانی ها بشمارد  «همانا ما بنی آدم را کرامت بخشیدیم و آنان را بر صحرا و دریا (خشک و تر) مسلط کردیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری دادیم» (اسراء، ۷۰؛ مطهری، ،۱۳۷۲ ج ،۲ ص ۲۷۰)

وجه این کرامت ذاتی هم به جایگاه و منشأ بعد انسانی او باز می گردد. اینکه آدمی پس

از خلقت اولیه «فاذا سوّیتُه» با دمیده شدن نفخه الهی در وجودش «و نفختُ فیه من روحی» (حجر، ۱۲۹؛ ص، ۷۲) در این خلقت ثانویه  «ثم أنشاناه خلقاً آخر» (مؤمنون، ۱۴) از سایرین ممتاز گردیده و به کرامت ذاتی دست یافته است. امتیاز «یک خلقت صد در صد ابتدایی در انسان که... در غیر انسان هم سابقه ندارد» (مطهری، ،۱۳۷۲ ج ،۳ ص ۴۵۵) و بدان سبب خداوند در برابر فرشتگان که به خلق انسان اعتراض نمودند، فرمود «انًی اعلم ما لا تعلمون» (بقره، ۳۰) و همین امر متضمن سرّ برگزیده بودن انسان است.

ادامه دارد

پی نوشت ها:

۱۴-  البته این یگانه بودن انسان به معنای حکم قطعی مبنی بر اینکه تنها انسان به هستی خود و جهان اطرافش می اندیشد، نیست؛ بلکه اگر همچنان موجوداتی باشند «ما تاکنون از نتایج چنان اندیشه هایی بی خبر مانده ایم و با آن موجودات فرضی هم بر خورد نکرده ای ام... ]لذا اگر چه[ نمی توانیم با اطمینان بگوییم که فقط دازاین وجود دارد، چون فقط دازاین به هستی می اندیشد ]ولی[ چنین گفته هایی سودی هم ندارند. زیرا در عمل دازاین ناگزیر است که به هستی هستندگان بیندیشد» (احمدی، ،۱۳۸۲ ص ۲۵۳- ۲۵۴)

15- Collective unconscious

۱۶- spiritual unconscious؛ واژه روحانی (spiritual) در این جا هیچ معنای ارزشی و مذهبی ندارد و صرفاً برای نشان دادن این است که ما با یک پدیدار اختصاصاً انسانی سر و کار داریم.

۱۷-  thrown -  ness :پرتاب شدگی

۱۸-  «إجتباه ربه فتاب علیه و هدی» (طه، ۱۲۱)

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است