در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: پیام زن : آذر 1371، شماره 9 ، ؛


مطالب این سلسله مقالات عمدتا از آثارمنتشرنشده استاد شهید می باشد.

یادآوری مجدد:

1 سلسله مقالات زن و جامعه از دیدگاه شهید مطهری عمدتا برگرفته از آن دسته از مباحث استاد شهید است که تاکنون منتشر نشده و مستقیما از نوارهای ایشان استفاده شده است. این مقالات به ادامه بخشی از دیدگاههای استاد در باره مسایل قضایی، سیاسی و اجتماعی بانوان محترم می پردازد. آنچه در بین گیومه قرار می گیرد عین مطالب استاد می باشد.

2 پنج قسمت نخست، به دیدگاههای استاد در زمینه حضور سیاسی زن در جامعه اختصاص داشت. در دو قسمت بعدی به ارزیابی موضوع زن و شهادت پرداخته شد. در پایان مقاله قبل وعده کردیم سومین قسمت این بحث را به تحلیل استاد در باره جمله ای از نهج البلاغه اختصاص دهیم که به عنوان یک اشکال مطرح گشته است.

3 امروز و بعد از گذشت سالها از پیروزی انقلاب و رشد چشمگیر جامعه. شاید طرح بخشی از این مباحث، تازگی لازم را نداشته باشد و حتی سؤال انگیز باشد اما توجه به محیط و زمانی که استاد عزیز به ارایه مباحث مذکور پرداخته اند می تواند نمایانگر بخشی از ارزش آن باشد. ما معتقدیم اگر استاد شهید، حضور داشتند و اکنون به طرح این موضوع می پرداختند مباحثی به مراتب کاملتر عرضه می داشتند ولی به هر حال آثار بجای مانده از آن حکیم فرزانه همه روشنگر و راهگشاست.

***

در دو قسمت گذشته، تحلیل استاد شهید در باره دو جنبه بحث را ملاحظه نمودید. یکی عدم برابری شهادت زن و مرد در بعضی از موارد. دیگری عدم پذیرش گواهی زن در مواردی چند. وعده کردیم قسمت اخیر بحث را به موضوعی اختصاص دهیم که استاد به عنوان تکمله بحث آورده است و در واقع پاسخ به یک سؤال در باره یک جمله معروف از نهج البلاغه می باشد ظاهر این جمله نقضی بر تحلیل استاد از ویژگی شهادت بانوان می باشد. اینک در پایان بحث زن و گواهی توجه شما را به این تکمله جلب می کنیم.

***

استاد شهید در طرح سؤال، پس از اشاره ای کوتاه به سند نهج البلاغه، شبهه را این گونه طرح می کنند:

«در نهج البلاغه یک جمله ای هست که از آن جمله استنباط می شود که علت اینکه شهادت دو زن مساوی با یک مرد است نقصی است که در عقل زن است. یعنی همان مطلبی که ما گفتیم این طور نیست.»

آیا واقعا عقل مرد بیشتر است؟!

مرحوم استاد در تحلیل این موضوع به دو نکته عمده توجه می دهند.

«یک مطلب اینکه آیا واقعا عقل زن از عقل مرد کمتر است یا نه؟ این خودش یک مطلب است. مطلب دوم اینکه [آیا] این می تواند در باب شهادت، ملاک واقع شود یا نه؟ آن که ما اشکال کردیم این بود که این [امر] نمی تواند در باب شهادت ملاک واقع شود.»

سپس توجه می دهند «اما آن مسأله دیگر، مطلبی است که قابل بحث و تأمل است. یعنی راجع به اینکه عقل زن کمتر از عقل مرد هست یا نیست؟ علمای امروز هم روی این بحث می کنند. امروز جنبه های مختلف ذهن را از یکدیگر تجزیه می کنند و تجزیه کرده اند و لهذا عقل در اصطلاح علمای امروز و حتی فلاسفه قدیم یا آنچه که در اصطلاح عرف سابق بوده فرق می کند.»

استعداد فراگیری؟

آنگاه مدعای مذکور را چنین شرح می کنند:

«مطابق آنچه که از گفته های دانشمندانی که در این موضوع مطالعاتی داشته اند و چیزهایی نوشته اند و تجربیات شخصی هم شاید اقتضا می کند فهمیده می شود، این است [که] در میان استعدادهای انسان یک استعداد، استعداد فراگیری علوم است، یعنی قواعد علمی. آیا میان پسر و دختر و زن و مرد در فراگرفتن علوم تفاوتی است یا نه؟ آیا پسرها از دخترها درس را بهتر یاد می گیرند یا نه، بهتر یاد نمی گیرند؟ البته باید معدل گرفت. نه اینکه هر پسری از هر دختری [بهتر یاد می گیرد] استثنا هست. [بلکه سؤال این است] آیا پسرها علوم را از دخترها بهتر یاد می گیرند یا نه؟»

استاد شهید در پاسخ اظهار می دارند:

«اینجا ظاهرا میان علوم، اختلاف هست. علومی که خیلی خشک و عقلی است. به طور متوسط دخترها، هم تمایل کمتری به فراگرفتن آنها دارند و اگر مجموعا در نظر بگیریم شاید استعداد آنها با استعدادهای پسرها یکی نباشد؛ مثل علوم ریاضی، علوم فلسفی. عمده اینکه فقط پای تجزیه و تحلیل فکری و عقلی است، ولی در سایر علوم، علومی که کمی جنبه ذوقی داشته باشد، معلوم نیست استعداد دخترها به طور معمول از استعداد پسرها کمتر باشد و شاید حتی در علوم عقلی هم استعداد فراگیری دختر هم خیلی کمتر نباشد، البته من روی این، صد در صد تکیه نمی کنم.»

استعداد ابتکار؟

استاد عالی قدر بین استعداد فراگیری و استعداد ابتکار و خلاقیت تفاوت قایل شده اند و معتقدند زن و مرد در خصوص قدرت ابتکار و خلاقیت از استعداد و توانی یکسان برخوردار نیستند. به بیان روشن استاد توجه فرمایید:

«فراگیری، تحویل گرفتن است. یاد گرفتن و تحویل گرفتن [است.] بعضی افراد یادگیری آنها خیلی خوب است، یعنی آنچه دیگران می گویند [و[ به آنها القاء می کنند می فهمند ولی ابتکار، یک استعداد دیگری در افراد است. ابتکار، خلاقیت است. یعنی چیزی که خودش آن را خلق می کند. ایجاد می کند. مثل یک فرضیه ای که یک کسی ابداع می کند. یک کشفی و اختراعی که یک شخص ایجاد می کند. این یک استعداد دیگری است. زن، فرضا در فراگیری، استعداد مساوی با مرد داشته باشد [اما[ در ابتکار و در اختراع، استعدادی مساوی استعداد مرد ندارد.»

البته استاد موضوعات ابتکاری را نیز دو گونه می داند:

«موضوعات ابتکاری دو جور است. ابتکار در موضوعاتی که این موضوعات صد در صد جنبه عقلی و فکری خشک دارد و ابتکار در جنبه هایی که در آن یک ذوقی هست. مثلاً یک وقتی بگوییم یک زنی، یک ماشینی اختراع کرد. این خیلی خشک است. یعنی اصلاً موضوعش، موضوع خشک عقلی است، ولی یک وقت، فرض در این است که زن مثلاً یک آهنگ موسیقی اختراع کند که این با ذوق ارتباط دارد. باز شاید در ابتکاراتی که با ذوق ارتباط داشته باشد مقداری زن، دارای ابتکار باشد ولی در همان هم به مرد نمی رسد.»

استاد شهید معتقد است:

«چون ثابت شده [در] ابتکارها، حتی ابتکارات ذوقی، حتی در مسایلی که همیشه کار زن بوده است، باز هم هر وقت مرد پا به آنجا گذاشته است، ابتکار آورده [است.]»

آنچه استاد شهید بر آن تأکید دارد این است که «به هر حال این مسأله از نظر کلی قابل بحث است. می خواهم بگویم این یک مطلبی نیست که انسان بتواند ادعا کند که ساختمان فکری زن از هر جنبه ای مساوی و برابر است با ساختمان فکری مرد.»

ولی این امر را ناشی از یک نوع تقسیم طبیعی کار می داند و می فرماید: «این خودش مؤید یک مطلب دیگری است و آن این است که خلقت، آن جور وظایف را به عهده زن نگذاشته است. به قول ویل دورانت، زن خادم نوع است، یعنی بیشتر در او این خصوصیاتی که همان مسأله تربیت فرزند، تکمیل فرزند، تشکیل کانون خانوادگی [است، می باشد.]

در هر چه که مربوط به این جهت است، ثابت شده که زن استعداد بیشتری نسبت به مرد دارد. یعنی این نقص به آن معنا نیست. [این] نقص به معنی تقسیم کار و تقسیم وظیفه و تقسیم استعداد است.»

آنچه استاد در جمع بندی مطلب نخست به آن توجه می دهند این است که «نمی شود گفت استعداد فراگیری زن با مرد در مسایل خشک برابر است. در ابتکارات، چه در مسایل خشک ریاضی و فلسفی و چه در مسایل ذوقی، ابتکار مرد از زن بیشتر است. اما عمده این است که ببینیم این مطلب [آیا[ می تواند ملاک شهادت واقع شود یا نه؟ یعنی این تفاوت، می تواند ملاک تفاوت در شهادت واقع شود یا نه؟»

ملاک تفاوت در شهادت؟

دیدیم که استاد شهید در تحلیل سخن مورد بحث دو مرحله را متذکر شدند. آنچه تاکنون خواندید ارزیابی استاد نسبت به اصل تفاوت و عدم تفاوت در توان فکری بود. مرحله دوم بحث این است که آیا این تفاوتی که برشمرده شد، می تواند ملاک تفاوت در گواهی دادن واقع شود؟ این آن چیزی است که استاد به صراحت رد می کند.

«ما هر چه فکر کردیم، این ملاک تفاوت در شهادت نمی تواند باشد.»

اگر چنین است پس معنای جمله ای که در نهج البلاغه آمده است چه خواهد بود؟ قبل از بیان استاد به متن جملات مذکور توجه فرمایید:

«و من خطبةٍ علیه السلام بعد فراغه من حرب الجمل، فی ذم النساء ببیان نقصهنّ»

«معاشر الناس! انّ النساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ، نواقص العقول. فأما نقصان ایمانهن فقعودهنّ عن الصلاة و الصیام فی ایام حیضهنّ. و اما نقصان عقولهنّ فشهادة امرأتین کشهادة الرجل الواحد و اما نقصان حظوظهنَّ فمواریثهنَّ علی الأنصاف من مواریث الرجال ...»(*)

استاد شهید ابتدا توضیح می دهد که این خطبه بعد از جنگ جمل ایراد شده است. جنگی که عایشه آن را برپا کرد و «حضرت(ع) از دست عایشه عصبانی بود و همه شارحها [ی نهج البلاغه] گفته اند این جملات تعریض به عایشه است و تعریض به کسانی است که از عایشه پیروی کرده اند.» آنگاه به شرح اجمالی آن می پردازد.

ای مردم! زنان در سه جهت ناقصند، در ایمان، در بهره و در عقل. اما نقص آنها در ایمان، این است که در ایامی که عادت ماهیانه پیدا می کنند نماز و روزه از آنها ساقط است و اما نقص آنها در عقل، اینکه شهادت دو زن برابر است با شهادت یک مرد و اما نقص آنان در بهره این است که ارث زن برابر با نیمی از ارث مرد است.

به توضیحات بعدی استاد توجه کنید:

«ما این جملات را باید معنا کنیم. جمله اول این است که زن ناقص الایمان تر از مرد است. دلیلش این است که نماز و روزه از او در یک برهه ای از زمان که ایام عادتش هست، ساقط است. اینجا یک سؤال پیش می آید که موضوع سقوط نماز و روزه، چه ربطی به ایمان دارد که ایمان او ضعیف تر و ناقص تر است؟ جواب این است [که] ما اصطلاحات را نباید با یکدیگر مخلوط کنیم. اینجا مقصود از ایمان آن چیزی است که با اثر ایمان ارتباط دارد. یعنی عمل. پس در واقع مقصود این نیست که خود ایمان و آن حالت قلبی، آن عقیده زن از عقیده مرد ضعیفتر است. بلکه [زن] یک ابتلایی دارد که به موجب این ابتلا، از بعضی از بهره هایی که باید از ایمان ببرد، بعضی از ثمراتی که باید از ایمان ببرد، موفقیتهایی که باید از ناحیه ایمان کسب کند، محروم است. مقصود این جهت است. پس مقصود از اینکه ایمان زن ضعیفتر است این نبوده که عقیده زن ضعیفتر است. چون در روایات گاهی وقتها، به خود عمل، ایمان اطلاق می شود و یک بحثی از قدیم بوده که ایمان عبارت است از اعتقاد قلبی فقط یا مجموعه اعتقاد قلبی و شهادت زبانی و عمل، همه اینها ایمان است؟ خلاصه آیا عمل جزء ایمان هست یا نیست؟ اینها روی این حساب آمده است.

حقیقت این است که عمل جزء ایمان نیست. عمل ثمره ایمان است. در اینجا که فرموده، ایمان ناقص است یعنی نتیجه ای که باید از ایمان ببرد، به موجب این علت، نتیجه اش کمتر بدست می آید. اما مسأله نقصان عقل چطور؟»

و بدین ترتیب استاد شهید به شرح این فراز می پردازد. استاد توضیح می دهند که وقتی ما بر اساس اصطلاحات فلسفی لفظ «عقل» را به کار می بریم، منظور همان قوه خاصی است که فلاسفه برای ما تعریف کرده اند. یعنی همان قوه ای که «کلیات» را ادراک می کند. به عبارت دیگر همان قوه ای که علوم را ادراک می کند. ولی معلوم نیست که در گذشته نیز اصطلاح مذکور تنها به همین معنا به کار می رفته است. ادامه توضیح استاد چنین است:

«[در گذشته] مجموع دستگاه فکری را عقل می گفتند که حافظه هم جزء عقل بوده است. یعنی در اصطلاح جزء عقل بوده است. البته این توجیهی است که من می کنم. اینجور احتمال می دهم که منظور از اینکه فرموده عقل زن ضعیفتر است. آن چیزی که در اینجا ضعیفتر است همان حافظه زن است نه چیز دیگر.»

آنگاه استاد فرزانه به سومین فراز خطبه مذکور می پردازند:

«و اما آن قسمت سوم که اساسا برای من با [توجه به] آن چیزی که از سایر اخبار و روایات استفاده می شود، قابل توجیه نیست، مسأله نقص در ارث است. چون مسأله نقص در ارث معنای نقص در بهره زن نیست.

در روایات زیادی این مسأله مطرح است که علت اینکه ارثی که زن می برد مساوی با نیمی از ارث مرد است، این نیست که بهره او کمتر است. علتش این است که مؤونه زن در جای دیگر کفایت شده است. مؤونه زن بر عهده مرد است و چون به عهده مرد گذاشته شده، احتیاج مالی زن کمتر است [و] چون احتیاج مالی زن کمتر است، ارث زن مساوی با نصف ارث مرد شده است.»

در پایان بحث، استاد شهید یادآور می شوند که «به هر حال برای ما خیلی ضرورتی هم ندارد. [نسبت به] این مطلبی که حالا عجالتا ما از نظر سند نمی توانیم آن را اثبات کنیم، یک توجیه کافی و توجیه کاملی برای آن کرده باشیم.»

و سپس خاطرنشان می کنند «من به هر حال، الان اظهار ناتوانی می کنم از اینکه این جمله های نهج البلاغه را بتوانم به اصطلاح یک توجیه کافی و کاملی برای شما کرده باشم.»

و بدین ترتیب بحث زن و گواهی را پایان می بخشند و بحث قضاوت زن را که از اهمیت بیشتری برخوردار است آغاز می کنند. این بحث را در قسمت بعد ارایه خواهیم کرد. ان شاءاللّه .

ادامه دارد.

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است