درد
این نسل را باید شناخت
مخاطب شناسی
یک عامل عمده و اساسی در وسعت نشر و رواج افکار و آثار استاد شهید مرتضی مطهری
است.هرچند مباحث مطروحه در آثار ایشان-غیر از برخی مباحث فلسفی محض- می تواند مخاطبی
عام و فراگیر داشته باشد،اما نکته مشهود در این آثار این است که جوانان و خصوصاً
دانشجویان یکی از مخاطبین اصلی و همیشگی ایشان بوده اند به گونه ای که شاید
بتوان گفت عمده ترین کوشش استاد در آثار گرانسنکش،توضیح و تبیین اسلام اصل به
زبان و منطق روز و برحسب مقتضیات زمان برای جوانان،دانشجویان و نسل جدید باشد و
البته این کوشش به دلیل تسلط ایشان بر منابع فقهی و کلامی از یک سو و قدرت
استنباط و اجتهاد و خلاقیت و پویایی فکریشان از سوی دیگر توفیقی عظیم به دنبال
داشت که تا به امروز نیز جامعه ما و خصوصاً نسل جوان از نتایج آن مجاهدت فکری
بهره می برد و استفاده می کند.غیر از حوزه های علوم دینی،عمده ترین عرصه ای که
مباحث استاد شهید در آنجا مطرح گردید و مورد توجه قرار گرفت دانشگاه بود
به گونه ای که بسیاری از سخنرانی ها و مباحث ایشان در محافل دانشگاهی و جمع دانشجویان
انجام گردیده است.بدین لحاظ استاد مطهری یکی از سلسله جنبانان وحدت حوزه و
دانشگاه،از نخستین مطرح کنندگان مباحث اسلامی در صحنه دانشگاه و حلقه واسطی بود
که بعد از مدت ها کشاکش میان سمت و تجدد در عرصه جامعه و دانشگاه توانست تا حدود
زیادی بر این تضاد و تقابل نقله پایان گذارد.و پندارهای باطلی که در حوزه و
دانشگاه شکل گرفته و دیوار بلندی از بی اعتمادی میان این دو به وجود آورده بود
باطل سازد.
زمانه
ورود استاد به عرصه دانشگاه زمانه ای پر از تقابل ها و تضادهای فکری و
ایدئولوژیکی است که پرداختن به آن ها می تواند تا حدود زیادی ما را با فضای فکری
مباحث مطروحه توسط استاد باری دهد و همچنین به دلیل شناخت ماهیت برخی جریان های
فکری که امروز در برخی محیط های دانشگاهی وجود دارند حائز اهمیت است.به طور
خلاصه جریان های سیاسی و فکری موجود در جامعه آن روز را می توان بدینگونه تشریح
کرد:
1-جریان
تجددگرایی غربی:
بعد
از دوره مشروطیت شاهد شکل گیری نخستین رویاروئیها میان فرهنگ اسلامی و فرهنگ
تازه وارد غربی هستیم و اندک اندک مرزبندی های میان به اصطلاح سنت و تجدد شکل
می گیرد که تقابل میان حوزه های دینی به عنوان میراث دار و پاسدار سنت های مذهبی
گذشته و دانشگاهها به عنوان نماد فرهنگ متجدد و جدید از آن جمله است. دوره
استبداد رضا خانی به نحوی اوج گسترش فرهنگ تجددگرایی غربی البته در پوشش
ناسیونالیسم ایرانی و سرکوب فرهنگ سنتی و خصوصاً مذهب است.دیکتاتوری رضا خان از طرفی
با شدت هرچه تمام تر سعی در امحای هرآنچه سنتی بود و از آن جمله سمبل های مذهبی
و نهاد روحانیت داشت و از طرف دیگر به جای این خلاء ایجاد شده به دنبال گسترش و
رواج فرهنگ دیگری بود که به رغم خود او ملی گرایی و ناسیونالیسم رمانتیک بود اما
در باطن چیزی جز تحددگرایی غربی که ریشه در آراء و عقاید سور الفکران غرب پرستی
چون تقی زاده داشت نبود
2-جریان
مارکسیسم:
یکی
دیگر از جریان های عمده فکری در جامعه و دانشگاه آن روز جریان مارکسیسم و کمونیسم
بود. جریانی که خصوصاً بعد از شهریور 20 و سقوط رضا خان به واسطه نفوذ شوروی
توانست خصوصاً از طریق تشکیلات حزب توده پایگاه عمده ای در جامعه و دانشگاه به
دست بیاورد.آنچه موجب رواج این تفکر گردید عبارت بود از
الف)سست
شدن بنیان های فکری و مذهبی نسل جوان و خصوصاً دانشجویان که این دلیل امر اولاً
به واسطه تبلیغات مغرضانه تجددگرایان غربی خصوصاً در دوره دیکتاتوری رضا خان بود
و ثانیاً حضور ضعیف روحانیت خلاء فکری و عقیدتی به وجود آورده بود به گونه ای که
هیچ مرجع اصیل و توانمندی برای پاسخگوی به شبهات وجود نداشت.
ب)حکومت
ظالمانه و ستم پیشه رضا خان فضای اختناق آمیزی را به وجود آورده بود که بسیاری
از مردم به سمت شعارهای عدالت خواهانه و مخالف وضع موجود کشش داشتند و فقر و
فلاکت موجود از یک طرف و روحیه آرمان گرایی و عدالت خواهی از سوی دیگر باعث
می شد که عده زیادی از نسل جوان خصوصاً دانشجویان به مکتب کمونیسم و مارکسیسم روی
آورند.
3-جریان
التقاط:
ایجاد
انحرافات مکتبی در میان جامعه و خصوصاً دانشگاه عده ای از عناصر مسلمان و دلسوز را
به فکر واداشت تا در برابر جریان منحرف و الحادی و شبهات ایجاد شده در خصوص
مذهب ایستادگی نموده و نسل جوان را از انحرافات نجات دهند، این تلاشی دلسوزانه
بود اما متأسفانه به دلیل عدم آگاهی و تسلط کافی کوشندگان آن بر منابع اصیل
اسلامی و وجود رگه هایی از تفکرات غربی در برخی از آن ها به زودی معضل دیگر که
به بیانی از معضلات و جریانات قبلی بغرنج تر و پیچیده تر بود به وجود
آورد.«التقاط»مسئله ای بود که از آن دوران به وجود آمد و امروز هم هنوز یکی از
بلایای جان دانشگاه های ماست.جریانی که در عین اعتقاد به مذهب سعی در هماهنگ
ساختن آن با مسائل جدید و علوم روز می کرد که به دلیل عدم تخصص و آگاهی در
ورطه ای می افتاد که چیزی از دین جز اسمی باقی نمی ماند.
4-جریان
تحجر و ارتجاع:
این
جریان برخلاف جریانات قبل در برخی سطوح حوزه های علمیه جریان داشت.همان گونه که
عنوان شد دیکتاتوری رضا خان و جریان تجددگرایی غربی با تمام قوا در سرکوب مذهب و
روحانیت کوشید و برای تضعیف هرچه بیشتر آن تلاش به عمل آورد و همین عاملی شد که
تا مدت ها حوزه های علمیه و روحانیت از فعالیت خود کاسته و موضعی انفعالی اتخاذ
کند.این موضع منفعلانه در بخشی از حوزه های علمیه نوعی تحجر و قشری گری به وجود
آورد به گونه ای که هر چیزی که بوی تازگی و نوآوری داشت کفر و الحاد قلمداد
می کرد و متأسفانه به جای حل مسئله صورت مسئله را پاک می کرد و در همین راستا
دانشگاه را نیز که مظهری از تازگی بود نماد کفر و بی دینی می دانست
استاد
شهید مطهری در فضایی این گونه پای به عرصه نهاد و مجاهداتی را آغاز کرد که ثمره
آن نجات انسان ها،جوانان و دانشجویان زیادی از ورطه انحراف 4L«گمراهی
بود.استاد شهید از یک سو با چند جبهه انحرافی غرب گرایی،مارکسیسم،التقاط و تحجر
مبارزه می کرد و از سوی دیگر با تمام توان اصول عقاید و احکام دین مبین اسلام را
بر اساس منابع اصیل و حقیقی آن برای تشن گان حقیقت بیان می کرد. استاد شهید با
بهره وری از استوانه های علمی و فقهی و فلسفی نظیر حضرت امام خمینی (ره)،حضرت
آیت ا...بروجردی و مرحوم علامه طباطبایی چشمه سار پرفیض اسلام ناب را در صحنه
دانشگاه جاری کرد و جان تشنه جویندگان حقیقت را از این منبع پرفیض سیراب ساخت.
استاد
شهید مطهری در راهکار خود جایگاه نسل جوان و خصوصاً قشر دانشجو را به خوبی درک
می کرد و بدان توجه کافی داشت.استاد شهید به این نکته به خوبی عنایت داشت که،در
انسان غریزه حقیقت جویی و تحقیق وجود دارد و نفس دانایی و آگاهی برای انسان
مطلوب و لذت بخش است،و اتفاقاً از همین دریچه و با آشنایی از این حس و غریزه است
که صاحبان مکاتب الحادی جوانان را به وادی انحراف می کشانند: «اتفاقاً دیگران از
راه شناختن درد این نسل آن ها را منحرف کرده اند و از آن ها استفاده
نموده اند...می دانستند که این نسل احتیاج دارد به یک مکتب فکری که به سوالاتش
پاسخ دهد» «1» استاد شهید برخلاف متحجران و مرتجعان،دانشگاه را جایگاه الحاد و
دانشجو را کافر و بی دین و طبعاً دشمن نمی پنداشت.از نظر ایشان،جوان شیفته تحقیق
و حقیقت است و باید او را راهنمایی این نسل باشد بیشتر در فهمیدن زبان و منطق و
زبان خودش است.این نسل برخلاف آنچه ابتدا به نظر می رسد لجوج نیست،آمادگی زیادی
برای دریافت حقایق دارد» «2» و لذاست که استاد شهید زبان روز را به کار می گیرد
و صد البته بکارگیری زبان روز و منطق نسل جوان به معنای تحریف و میان تهی ساختن
اسلام اصیل و ناب و آلودگی آن به مکاتب بشری غربی و آرایش و پیرایش بی جای آن
نبود.از نظر استاد راه مبارزه با انحرافات 5Lموجود
بدبینی و دشمنی نیست بلکه:«راه مبارزه،عرضه داشتن صحیح این مکتب [اسلام ]در همهء
زمینه ها به زبان روز است» «3»
بی تردید
زبان و منطقی که استاد شهید از آن بهره جست تأثیری عمیق و کم نظیر در جامعه و
خصوصاً دانشگاه ما بجای گذاشت تأثیری که هنوز هم نتایج پربارش را در تمامی عرصه
علمی و فرهنگی حوزه و دانشگاه شاهد و نظاره گریم.
افسوس
که شیاطین عرصه «التقاط»نتوانستند وجود پرفیضش را که«پاره تن»امام و «معلم
انقلاب»بود بیش از این طاقت آورند و در دوازدهم اردیبهشت ماه 58 دستان پلید خود
را به خون مطهرش آلوده ساختند و روح بلندش به ملکوت اعلی پر کشید.امروزه که
دانشگاه ما بار دیگر صحنه های مکرری از انحراف و التقاط را در خود مشاهده
می نماید دانشجویان ما بسیار محتاجند تا مطهری و بلکه «مطهری هایی را در خود
ببیند تا از زلال جوشان اسلام ناب محمدی سیراب گردند و مناسب است تا به عنوان
حسن ختام سخن ارزنده ایشان را در رابطه با رهبری نسل جوان بیاوریم که:«فکر اساسی
به این است که ما درد این نسل را بشناسیم،درد عقلی و فکری،دردی که نشانه بیداری
است.یعنی آن چیزی را احساس می کند که نسل گذشته احساس نمی کرد» «4»
پی نویس:
1)استاد
شهید مطهری،ده گفتار،ص 217
2)استاد
شهید مطهری،مقدمه کتاب مسئله حجاب
3)استاد
شهید مطهری،نهضت های اسلامی در صد سال اخیر،ص 90
4)استاد
شهید مطهری،ده گفتار،ص 213»