در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجموعه مقالات شهیدمطهری ش 71، دکتر اسدی، مجید ؛


کیهان:شهید مطهری وضعیت ما و علمای زمان ما را در ابعاد مختلف اجتماعی،اقتصادی،سیاسی و...چگونه می دید؟

یکی از ویژگی های مرحوم استاد مطهری تیزبینی و روشنگری ایشان بود.شهید مطهری حقیقتا یک متفکر در تمام مسائل مربوط به دین و جامعه بود.

همانطور که می دانید دین نقش اول را در جامعه ایفا می کند و این یک واقعیتی است که اولا علمای دین باید این نقش را به خوبی ایفا کنند تا بعد نوبت به پیروان علما برسد.همانطور که حضرت علی(ع)در نهج البلاغه می فرمایند:«مردم سه گروهند،یا عالم و دانشمند ربانی هستند یا برای نجات و رستگاری در راه کسب علم قدم برمیدارند و یا جزء دسته عوام و عادی هستند».به طور کلی ما در هر عصر و زمانی نیاز به علماء دین داریم.

من یادم هست که شهید مطهری بارها می فرمودند که ما ملا صدرا می خواهیم،اما ملا صدرای این عصر،خواجه نصیر می خواهیم، خواجه نصیر این عصر و علامه حلی می خواهیم،علامه حلی این عصر،منظور شهید مطهری از این حرف ها چه بود؟ایشان می فرمودند که خواجه نصیر به اقتضای زمان هشتصد سال قبل نیاز جامعه اسلامی را حس کرده بود که برای پاسخ جامعه آن روز،«تجدید اعتقادی»می نویسد یا مثلا کتبی مثل شرح تنبیهات و اشارات را می نویسد.امروزه اگر کسی بخواهد در جامعه نقشی مثل خواجه نصیر را داشته باشد که بتواند به مردم خدمت بکند،آیا با همان بیان و با همان قلم و با همان تاکتیک می تواند موفق باشد؟قطعا خیر! پس عالمان واقعی در عصر ما کسانی هستند که از ایثارگری و از خودگذشتگی دینی برخوردار باشند،شرایط عالم واقعی یک جنبه علمی آن است.اگر کسانی محتوا و غنای علمی را به صورت دقیق و کامل نداشته باشند،مسلما خطر آن ها بیشتر از نفع و فایده شان خواهد بود،مثل دانشجویان رشته پزشکی که اجمالا از پزشکی چیزی فهمیده اند اما هنوز صلاحیت مداوای بیمار را ندارند.آن ها نمی توانند مطب باز کنند و برای معالجه بیمار اقدام بکنند،در قسمت دوم بحث عالمان دینی،وظیفه دیگری هم که برای آن ها مطرح می شود،ایثار و از خودگذشتگی و فداکاری در راستای آموزش و تعلیم است که یک عالم دینی لازم است آن را دارا باشد.اگر این شرایط در آن ها بود یک عالم دینی می شوند و این عالمان باید نیاز زمان را درک کرده و طبق این نیازها برنامه ریزی کنند.

به عنوان نمونه عملی در زندگی شخصی شهید مطهری خاطره ای دارم که شنیدنی است.هفته اول انقلاب بود،در اوج مشغله های فکری ایشان سؤالی به رایم پیش آمد،چون خانم بنده هم پیش ایشان درس داشتند،ساعت 12 شب منزل ایشان زنگ زده بودند،خانم مرحوم استاد فرمودند که ایشان مدرسه علوی هستند هنوز تشریف نیاوردند،اگر ایشان رابطه سؤال و جواب و درس و بحث بود.

اذان صبح تلفن زنگ زد،گوشی را برداشتم،مرحوم استاد بودند و فرمودند دیشب خیلی دیر وقت آمدم چون آن موقع نمی شد زنگ زد آلان هم جایی می خواستم بروم،گفتم سؤالتان چه بوده به این سؤال جواب بدهم،بعد بروم.

حال شما ببینید این وظیفه شناسی عالم دینی است،یعنی وقتی می بیند شاگردش سؤالی دارد با خستگی و مشغله زیاد،باز هم هیچ کاری را ناتمام و بی پاسخ نمی گذارد.از این رفتار و کردار استاد می توان این نکته را دریافت که یک عالم دینی وقتی از علم کافی برخوردار بود،باید آن ایثار و از خودگذشتگی و خودساختگی دینی را به معنی واقعی کلمه دارا باشد و شرایط زمان را درک کند.

آیا از دیدگاه شهید مطهری،علمای دینی به این مرحله از آگاهی و بینش رسیده بودند؟

یکی از محاسنی که من در استاد مطهری می دیدم این بود که آن مرحوم،همانطوری که واقعا مشوق و مبلغ علمی و لسانی بودند،عامل هم بودند.در مسائل عملی و نظری واقعا حساسیت داشتند و خود در اینگونه مسائل عامل بودند.در ابعاد مختلف از افراط و تفریط پرهیز می کردند و همیشه هم دستور می دادند در هر بعدی از ابعاد دینی،اخلاقی،اجتماعی و سیاسی از تندروی به پرهیزید،از تنبلی و کندروی دوری کنید.یادم می آید شرایط اجتماعی خاصی در اواخر زمان شاه در ایران پیش آمده بود،یک حالت جامعه گرایی و برون گرایی و فعالیت های زیاد اجتماعی و سیاسی و...

مرحوم مطهری فریاد می زدند،بهترین درونگرایی عبادی رابطه بین خود و خداست،ایشان می فرمودند:شما قوی ترین کتاب اجتماعی ما نهج البلاغه را نگه کنید،عالی ترین مسائل درونگرایی عبادی،رابطه بین خود و خدا را در نهج البلاغه می بینید،همچنین بهترین کتاب درونگرایی ما کتاب دعا و راز و نیاز با خدا،«صحیفه سجادیه»است. عالی ترین مطالب اجتماعی و برونگرایی را هم شما در این کتاب می توانید ببینید.

دین جامعیت دارد.نه تندروی،نه کندروی،بعضی بودند شاید در اثر تندروی ها علما را می کوبیدند،پیشوایان دینی را می کوبیدند، عالمان مذهبی را،حتی تز دین من های روحانیت را مطرح می کردند. مرحوم استاد مطهری شدیدا با این نظریه مخالف بودند.

ایشان فرمودند:اگر این دین تا امروز به این مرحله به دست ما رسیده است به کمک همین عالمان دینی بوده که بسیاری از این ها خونشان را دادند،بسیاری از این ها آسایش و آرامششان را دادند.حتی یادم می آید این عبارت را بنده از خود ایشان شنیدم که ظاهرا در برخی مقالات ایشان هم آمده که فرمودند:شما کار لغتنامه دهخدا را با کار الذریعه شیخ آقا بزرگ تهرانی مقایسه کنید،کار لغتنامه دهخدا انصافا عظیم است ولی چقدر امکانات برای مرحوم دهخدا بود حتی مجلس آن زمان بودجه تصویب کرد، دانشجو دوره دکترای ادبیات دانشگاه تهران را به کمک ایشان گذاشت و...و شیخ آقا بزرگ تهرانی یک عالم دینی در حوزه نجف،با امکانات محدود و با مشکلات مالی زیاد الذریعه را می نویسد.یا مثلا الغدیر،مرحوم علامه امینی می گوید:ده هزار جلد کتاب اول تا آخرش را خواندم صد هزار جلد کتاب را هم دیدم تا بتوانم الغدیر را تنظیم کنم،لذا مرحوم استاد مطهری از یک طرف می فرمودند قدر عالمان دینی را که واقعا عالمند و عاملند و زحمت کشیده اند باید بدانیم،ولی این تندروی این طرفی را هم نداشتند که هرکسی عنوان عالم داشت دربست بگوئیم ما قبول داریم،لذا گاهی ایشان انتقاد هم می کردند،در نوشته هایشان هم هست.مثلا از مطالبی که ایشان به عنوان اصلاح پیشنهاد می دادند،ایشان می فرمودند:اگر بشود که عالمان دینی از نظر اقتصادی در یک شرایطی قرار بگیرند که نیازمند به کمک مالی مردم نباشند،استقلال فکری عالمان دینی بیشتر حفظ می شود.خوب این تزی بود که ایشان ارائه می دادند منتها این نکته را بنده باز تاکید می کنم از افراط و تفریط پرهیز

صفحه 2

 

می کردند،شهید مطهری در مورد همان تزی که یک مقداری هم رواج پیدا کرده بود که اصلا ما عالمان دینی نمی خواهیم و... می فرمودند:نه ما نیاز به یک عده داریم که در این زمینه زحمت بکشند،مطالعه کنند،کار کنند درد اجتماعی را حس کنند و بیایند برای جامعه کار کنند،اما از این طرف هم این بدان معنی نیست که هرکسی عنوان عالم دینی به خودش گرفت حالا واقعا ایده آل صددرصد باشد.

از نظر شهید مطهری چه رابطه ای باید بین دین،حوزه و جامعه برقرار می شد؟و فکر می کنید آیا این رابطه بین این سه مقطع به وجود آمده بود؟

حرکت افراد و حرکت اجتماعی،گاهی براساس احساسات و هیجانات یا به قول امروزی ها شعارگونه است و گاهی براساس ادراک و تعمق و اندیشه و باور و ایمان است،اگر به قرآن کریم مراجعه کنیم در اوایل سوره بقره آیات پنجاه به بعد خیلی زیبا و جالب در این زمینه به ما درس می دهد وقتی خداوند قضایای بنی اسرائیل را بیان می کند می فرماید:مردم بنی اسرائیل دیدند با چشمشان که حضرت موسی آمد فرعونیان را از بین برد،بحر احمر بر ایشان شکافته شد،همچنین شما دیدید چهل شب حضرت موسی از میان این مردم رفت،مردم چه شدند؟گوسالهپرست شدند.

حال سؤال این است حرکت بنی اسرائیل آیا براساس باور،ایمان و اعتقاد و پشتوانه اندیشه ای بود یا احساسات و هیجان؟طبق همین آیه اگر باور قلبی بود حال که حضرت موسی چهل شب رفت،و سامری آمد این ها باید گوسالهپرست می شدند یا باید قاطع می ایستادند،چه شد که گوسالهپرست شدند؟این آیات نشان می دهد در قبل هم تحریک هیجان بوده بعد هم تحریک هیجان در یک جهت دیگر صورت گرفته است.

قرآن کریم عامل هدایت و سعادتمندی است را براساس تحریکات هیجانی و احساسی نمی داند.لذا می فرماید:به موسی کتاب دادیم. کتاب با چه سروکار دارد؟آموزش می خواهد،تعلیم می خواهد و فکر می خواهد،یادگیری می خواهد و الفرقان،عامل فرق گذاری بین حق و باطل لعلکم تهتدون،باشد که هدایت بشوید پس اگر ما بخواهیم یک جامعه،جامعه سالمی باشد عواملی که تعلیم می دهند،عواملی که فکر می دهند،عواملی که باعث اندیشه دادن می شوند این عوامل را باید در جامعه تقویت کنیم.رابطه مردم را با این عوامل بیشتر کنیم.

در تاریخ اسلام ما می بینیم یکی از بزرگ ترین ضربه ای هم که زدند همین بود اگر ترور شخصی یکی از ضربه ها بود،ترور شخصیت هم از ضربه های دیگر بود که شخصیت های فکری موثری که می توانستند جامعه را حرکت فکری بدهند این ها را از جامعه می گرفتند.

علمای دین و مروجین اندیشه و تفکر به معنای صحیح کلمه، می توانند در جامعه نقش داشته باشند در فکر دادن در اندیشه دادن و حرکت شعوری ایجاد کردن موثر باشند،اخیرا روایتی می دیدم به رایم خیلی جالب بود که پیغمبر«ص»فرمودند:یک قلم به دست عالم دادن،از هزار اسب جنگی به مبارز دادن ثوابش بیشتر است.به جهتی که آن اسب و مبارز اگر بخواهند مبارزه کنند باید جهتش را بدانند،جهت را باید عالم بدهد.از این نظر مرحوم استاد مطهری به عالم واقعی بودن خیلی حساسیت داشتند.شهید مطهری معتقد بودند باید در زمینه اقتصادی برای عالمان دینی تشکیلاتی به وجود بیاوریم که از نظر مالی مشکلی نداشته باشند.مثلا خود تشکیلات سهم امام،تشکیلات کمی نیست که روحانی به نوعی،استقلال مالی داشته باشد و از نظر مالی به جامعه وابسته نباشد.آزادگی اش را حفظ کند،کما این که بزرگان دینی ما را در طول تاریخ نه پول عوض کرد و نه قدرت.آن ها نه خودشان را به زر فروختند و نه به زور و روال این است که همه طبقات این استقلال را داشته باشند.

رکن دیگر قضیه مسائل اجتماعی است،شهید مطهری خیلی سفارش می کردند و مقید بودند که یک روحانی باید نیاز روز را بشناسد.شهید مطهری خودش واقعا اینطور بود،نیازها را به خوبی می شناخت و همراه و همدل علماء دیگر بود،سال 57 بود که من به صورت اتفاقی امامت جماعت مسجدی را به عهده گرفته بودم بعد از نماز سخنرانی کوتاهی در مسجد کردم،صبح زود شهید مطهری منزل ما زنگ زدند،تا در جریان صحبت ها و بحث من در مسجد باشند. می خواستم کلیات را برای آن مرحوم بگویم که ایشان فرمودند:نه جزئیات چه بود،در چه موضوعی صحبت کردید و چگونه وارد بحث شدی؟نتیجه گیری چه بود؟و...

منظورم این است که یک روحانی که آن قدر مشغله کاری دارد،چقدر وقت می گذارد تا در جریان برنامه ها و سخنرانی های انجام شده قرار گیرد،مرحوم مطهری وقت زیادی صرف رسیدگی به کارها و امور روز می کرد این کار نشان می داد اگر کسی می خواهد در جامعه کار کند باید تمام ابعاد و جوانب را در نظر داشته باشد.

ببینید،این واقعیت عملی شهید مطهری که بود نه تنها از نظر تز و تئوری بخواهد نظر بدهد بلکه از نظر مسائل اجتماعی می گفت باید در جامعه باشیم و نیازها را بشناسیم،همین عامل باعث شد ایشان با تمام تاثیری که برای حوزه قائل بودند و احترامی که داشتند هیچگاه ما توهینی از ایشان راجع به حوزه قائل بودند و احترامی که داشتند شنیدیم اواخر عمرشان هم دوباره نیرو را در حوزه متمرکز کردند در عین حال فرمودند باید وارد دانشگاه شد و خودشان هم آمدند،و کلاس های دوره لیسانس هم ایشان رفتند.خود من در دوره لیسانس، در دانشگاه شاگرد ایشان بودم.یعنی ایشان حتی در دوره لیسانس حاضر بودند وقت بگذارند به جهت اینکه می گفتند یک عالم باید بیاید در دل جامعه به خصوص در قشر تحصیل کرده و محیط های دانشگاهی ببیند که زبان این ها چیست؟چه نیاز و خواسته ای دارند، توقع آن ها را دریابند و مطابق خواسته و توقع آن ها کار کنند و پاسخگو باشند.واقعا باید خدمات متقابل دانشگاه و حوزه را هم از رفتار مرحوم استاد مطهری دریافت اگر مرحوم استاد مطهری آمدند در دانشگاه خدمتی به دانشگاه کردند دانشگاه هم به ایشان خدمت کرد،بنده شاهد بودم در دوره لیسانسی ایشان وقتی درس فلسفه به دانشجویان می دادند،اساتید فلسفه دانشگاه تهران می آمدند در آن کلاس می نشستند و از معلومات استاد استفاده می کردند.طوری که سطح علمی کلاس ایشان بسیار بالا رفته بود.

خدمتی که دانشگاه به شهید مطهری کرد این بود که بینش آن مرحوم را نسبت به جوانان بیشتر کرد،استاد مطهری فهمید دانشگاه چه خبر است؟جوان های ما چه می خواهند؟تحصیل کرده های ما چه می خواهند؟لذا وارد عمل که شدند در مقدمه کتاب انسان و سرنوشت اگر ملاحظه فرموده باشید ایشان چندین موضوع را طرح می کنند که امروزه جامعه ما نیازمند است از نظر فکری این مسائل را جواب بگوید و لذا من هم مدعی نیستم که همه این ها را می توانم جواب بگویم ولی تعدادی از آن را شروع کردم و از بقیه می خواهم در این زمینه کار کنند.و فکر می کنم تاکید شهید مطهری بر این امر به خاطر نیاز جامعه بود.

یکی دیگر از مباحثی که آن مرحوم نسبت به آن حساسیت داشتند این بود که معتقد بودند عالم دینی باید استقلال مالی داشته تا بتواند نیاز جامعه را بشناسد و کاملا پاسخگو باشد و تدین و تقوی و ایمانش به حدی باشد که جوزده نشود،اگر در یک جوی قرار گرت،تحت تاثیر آن قرار نگیرد،آیا عالم باید جو را اصلاح کند و به مسیر صحیح بکشاند یا جو باید عالم را به دنبال خود بکشاند؟اگر عالمی جوزده شد آیا به اقتضای شرایط زمان باید دنبالشان حرکت کرد؟

خیر،چون او عالم نیست،عالم باید نقشدهنده باشد.اینجا نقش پذیر شده برای این کار هم در بعد اجتماعی و در بعد اخلاقی و عملی باید اینقدر کار کرده باشد که بتواند با آن استقلال رای و ثبات قدم و ایمان قوی،افراد را به دنبال خودش بکشاند.

شهید مطهری دقیقا به چه نقاط عطف مهمی برای بازسازی و اصلاح جامعه امروز رسیده بودند؟

شهید مطهری به مساله افراط و تفریط اهمیت می داد،نه افراط را قبول داشت و نه تفریط را،شاید یک عده از افراد جامعه ما، مذهبی قشری متعصب غیر عمیق بودند که نمی خواهم حالا در این حد تشبیه کنم ولی از باب تقریب ذهن عرض می کنم،خطری که خوارج برای اسلام داشت شاید خیلی از دشمنان غیر مسلمان،برای اسلام نداشتند،به جهتی که مذهبی های قشری غیر عمیق سطحی خطرناک که مرحوم استاد مطهری در یکی از نوشته هایشان به این مطلب اشاره می کنند که وقتی حضرت امیر در نهج البلاغه می فرمایند:این من بودم که توانستم با خوارج در بیفتم،این یعنی چه؟یعنی اینقدر خوارج قشری خطرناک بودند که اگر کسی می خواست با این ها در بیفتند به بی دینی می شد،اما حضرت

صفحه 3

 

علی«ع»می تواند جلوی این ها بایسند،با کمال تأسف ما به شکل های مختلف این جمود و قشری گری و سطحی بودن در مسائل مذهبی را در جامعه مان داشتیم و مرحوم استاد مطهری مقید بودند ما باید یک مقداری مذهب هایمان را با تعمق و تفکر و اندیشه بار بیاوریم و اینکه از شهید مطهری به عنوان متفکر دینی یاد کرد و می کنند،آن مرحوم واقعا همینطور بودند.اگر ما بخواهیم همانطوری که با احساسات پیش برویم کارهایمان را انجام بدهیم کفاف نمی دهد،مثل قضیه بنی اسرائیل یک سامری همزود می تواند احساسات ما را در آن جهت سوق بدهد.ما باید مردم را متفکر بار بیاوریم.مردم را اندیشمند دینی بار بیاوریم.لذا استاد در مقدمه کتاب عدل الهی هم می فرمایند:من در بحبوبه جوابی نسبت به خیلی از مسائل اشکال داشتم بعضی وقت ها شب ها خوابم نمی برد و با خودم می اندیشیدم زحمتی که من برای حل مسائل دینی کشیدم اگر بنا بود در مسائل طبی کار می کردم،چند تخصص گرفته بودم ولی امروزه خوشحالم که اگر آن سؤالات در ذهن من در بحبوحه جوانی بود با نیروئی که صرف کردم توانستم برای خودم حل کنم و انشاء ا..امیدوارم برای دیگران هم بتوانم این ها را حل بکنم.

پس یکی از توقعات ایشان این بود که تدین عمیق عالمانه، متفکرانه،اندیشمندانه،ریشه ای و قوی وجود داشته باشد.

و حساسیتی که ایشان نسبت به این مساله داشتند در کتاب اسلام و مقتضیات زمان هم مطرح کردند،در این کتاب یک بحثی راجع به خطر اخباری گری در دنیای اسلام نقل می کنند و می فرمایند که همانطور که در اروپا یک نهضت تجری گری پیدا شد و مبانی تعقل داشت کوبیده می شد،همزمان در دنیای شیعه هم ملا امین استرآبادی پیدا شد و مبنای تفکر و تعقل را زیر سؤال برد و می خواست در دنیای اسلام قشری گری را رواج بدهند،به خصوص در تشیع که با تعقل و تفکر به پیروی از مکتب ائمه انس گرفته بود.لذا ایشان خیلی اصرار داشتند که نگاه ما به دین،متفکرانه و عمیق باشد.

شهید مطهری احساس کرده بود که مردم به فلسفه احتیاج دارند، اصول فلسفه و روش رئالیسم را نوشت و بعد که احساس کرد عده ای دیگر به داستان احتیاج دارند،«داستان راستان»را نوشت و به این ترتیب اگر ایشان داستان نوشتند اصول فلسفه هم نوشتند،نه اینکه مردم را در حد داستان نگهدارند این بعد را دقت بفرمائید به اقتضای سطح مختلف جامعه باید خوراک به آن ها داد.یادم است مرحوم مطهری روی این مطلب خیلی تاکید می فرمودند و باز در آثارشان که چاپ هم شده،که اگر یک کارخانه داشته باشیم مواد اولیه به کارخانه ندهیم کارخانه هم زمینه کار را به وجود نیاورد هیچ تولیدی نخواهیم داشت،ذهن انسانها به منزله کارخانه است.اطلاعاتی که ما به ذهن می دهیم به منزله مواد اولیه است.فکر،کار است.کشف مجهول هم نتیجه است،ما باید ذهن جامعه را وادار به کار کنیم،وادار به کار کردن آن هم با اطلاعاتی که به آن ها می دهیم چون اگر فکر ندهیم، حرکت می شود حرکت قشری یا احساساتی یا هیجانی،لذا ایشان یکی از راههائی را که برای اصلاح در آن زمان لازم می دانستند و خیلی هم مقید بودند و واقعا هم نیرو صرف کردند این بود که فکر صحیح و اطلاعات صحیح بدهیم،مطالب را در اختیار افراد بگذاریم و خود ایشان هم در سطوح مختلف این کار را کردند در دانشگاه می آمدند درس می دادند،کتاب می نوشتند،برای عده ای در خانه جلسات درس می گذاشتند و آن ها را تربیت می کردند از آن طرف در مجامع عمومی سخنرانی می کردند،گفتار ماه را ترتیب داده بودند که عده ای بیایند و سخنرانی کنند.

بعد دیگر قضیه در رابطه با مردم بود.یعنی اینطرف در رابطه با عالمان و مسئولین اجتماعی که باید این فکر را به دیگران بدهند،بعد دیگر در رابطه با مردم بود،ایشان اصرار داشتند که در میان مردم باید این بینش را(حتی به کمک خود مردم)ایجاد کنند که احساس نیاز بشود،بنده اگر بیمار باشم هرچه شما فریاد بزنید فلانی بیمار است،به فکر مداوا باشید تا بنده باور نکنم بیمارم،سراغ پزشک نخواهم رفت و اگر سراغ پزشک هم نروم نتیجه هم نخواهم گرفت.ایشان اصرار داشتند که در جامع این تفکر را ایجاد کنند که ما نیاز به تعمق داریم،نیاز به مسائل مذهبی داریم و به خصوص که استعمار و دشمنان هم متوجه شده بودند این نیاز در جامعه دارد پیدا می شود و اگر به شکل غلط ارضا نشود،به سراغ عالمان واقعی می روند،سراغ عالمان واقعی بروند آن تحول واقعی ایجاد می شود لذا در قالب دینشناسان افراد خیلی سطحی را بین مردم میفرستاند و احساسات و هیجانات زیادی را به خورد جامعه می دادند.

یادم می اید در سال های 56،55،جلسه سخنرانی شهید مطهری و فرد دیگری در تالار فردوسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تشکیل شده بود،جمعیت زیادی از خانم های محجبه و آقایان که بیش از نیمی از آن ها را جوان های مذهبی تشکیل داده بودند در آن شرکت کرده بودند،و آن شخص سخنرانی برای اینکه مردم صحبت های شهید مطهری را نشنوند،آنقدر سخنرانی اش را طولانی کرد که همه خسته شدند و شهید مطهری ترجیح دادند با آن وقت کم،باز هم سخنرانی خود را انجام دهند و این کار را کردند.منظورم این است که عده ای سعی کردند بین مردم و افرادی که می توانند با آن ها در ارتباط باشند و خوراک صحیح به آن ها بدهند فاصله بیندازند.

مرحوم استاد مطهری می فرمودند ما وظیفه داریم این ارتباط را برقرار کنیم.عالمان لازم است زحمت بکشند عامه مردم هم متوجه باشند باید با علما در ارتباط باشند و ما برای این کار باید جاذبه صحیح را ایجاد کنیم دافعه ها را هم بزدائیم چون خیلی از عوامل هم متأسفانه دافعه قوی تر از جاذبه بود و این هم خطرناک بود.

لطفا بفرمایید نظر شهید مطهری در مورد آسیب شناسی دینی چه بود؟

آنچه که بنده از دردی که ایشان داشتند استنباط کردم این بود ه دوستان نادان و دشمنان دانا،اگر دست به دست هم بدهند مشکلات بسیاری ایجاد خواهند کرد.کسانی که می خواهند درصد اصلاح باشند باید توجه به این مشکل و نحوه زدودن این مشکل داشته باشند.ما وقتی ببینیم دشمن در تاریخ کاری می کند که علی(ع)به آن عظمت را،خانه نشین می کند و امیر المومنین آنقدر آزرده می شوند که طبق صریح نهج البلاغه بفرمایند خدایا من را از این مردم بگیر،این یعنی چه؟علی(ع)که تمام وجودش برای ارشاد و هدایت مردم است و دلش می تپد که دست مردم را بگیرد و آن ها را رشد بدهد و او را به اوج برساند،به منزله آن معلمی که با تمام وجود می رود سر کلاس ولی وقتی می بیند شاگرد هیچ آمادگی ندارد،آن ها را رها می کند و کنار می آید.حضرت علی(ع)هم همین وضع را داشت.

یک قسمت در رابطه با مردم است که این مردم دشمنان دانا داخلشان نفوذ می کنند،با آن نقشه های زیرکانه ای که دارند از دو سه کانال وارد می شوند، یک کانال مواد اولیه کارخانه ذهن را آلوده می کنند،گاهی خوراکی را در ذهن جامعه می خواهند بدهند خوراک را خراب می کنند تا حتی عنوان نوعی دین شناسی،نوعی معرفت دینی،نوعی اطاعات مذهبی که حتی ممکن است دشمنان آگاه این کار را بکنند که خیلی حساب شده این را بیاورند در جامعه پخش کنند و دوستان نادان به آن دامن بزنند،پس یکی از آسیب ها این است که آن چهره های واقعی که می توانند مواد اولیه سالم را بدون غلوغش در اختیار مردم بگذارند و مردم آن ها را بشناسند.در اواخر زمان شاه نقشه این بود که این چهره های حقیقی منزوی بشوند و این چهره ها را مردم نشناسند،حالا در قالب شکل های خیلی پرزرق و برق جلوه داری دیگران را جای آن ها بنشانند که افراد متوجه آن ارزش های واقعی نشوند.همانطور که می دانید اگر ما از نظر جسمی بخواهیم این را مقایسه کنیم،قضیه به این صورت می شود که غذای سالم و مقوی و انرژیزا را از جلوی یک فرد گرسنه بردارند تا گرسنه باقی بماند.چقدر تحمل دارد بالاخره مجبور می شود به غذای غیر سالم تن بدهد.حالا اگر بیایند آن نیاز روحی و روانی که انسان ها نسبت به مسائل معنوی دارند مخصوصا در جامعه ما با تاریخی هم که دارد و مردم نوعا با این معنویت انس دارند،چهره های حقیقی معنوی را به وسیله دشمنان دانا کنار بگذاریم.چهره های دیگر را جایشان بنشانیم،خوب معلوم می شود که چه پیش می آید،لذا یکی از آسیب ها،کوبیدن شخصیت های دینی،کوبیدن کتاب های ارزنده مذهبی بود که در جامعه خیلی رواج پیدا کرده بود.

و ما می دیدیم چقدر شخصیت ها را زیر سوال می بردند.البته ما می دانیم که هیچ وقت یک عالم دینی یا مرحوم استاد مطهری نظرشان این نبود که غیر از معصومین(ع)عالمان دینی معصومند.دینشناسان معصومند،خیر،آن ها بشرند و نسبی اند ولی به این شدت کوبیدن شخصیت های فکری و علمی یک جامعه این حساب شده باید باشد.خوب وقتی این ها کوبیده بشوند از این طرف میدان خالی می شوند،از طرف دیگر چهره هایی که به مردم معرفی می شوند، چه کسانی هستند،در چه سطحی هستند؟این آسیب اجتماعی است که چه کسانی می خواهند چهره های ارزنده را به جامعه بشناسانند.وظیفه خود آن چهره های ارزنده هم هست که در اینجا کار بکنند و مطلب را رو کنند.قسمت بعدی در رابطه با دوستان نادان است همان گونه که امیر المومنین(ع)نسبت به خوارج آنگونه می نالندبالاخره هم در این راه به شهادت می رسند.باید

صفحه 4

 

کسانی که در جامعه دلشان برای مردم می سوزد،در بیدار کردن دوستان نادان زحمت بکشند.

به طور کلی آسیب اساسی این است که چهره های واقعی منزوی شوند، چهره های فلانی روی کار آیند و عامه مردم هم به صورت دوستان نادان تحت تاثیر زرق و برق ها و ظواهر امر قرار بگیرند.این برای پاشیده شدن یک جامعه از هم کفایت می کند.همان گونه که در طول تاریخ هم دیدیم امیر المومنین(ع) خانه نشین می شوند،به فرموده خودشان بعضی عالم های ملجم و جاهل های مکرم وقتی به دهان عالم لجام می زنند و جاهل را گرامی می دارند،در چنین سرزمینی این نقش های اجتماعی حرکت را در دست می گیرند و عامه مردم هم تحت تاثیر احساسات و هیجان ها قرار می گیرند،به ویژه این اصل را هم شاید لازم باشد اشاره بکنیم همیشه جامعه را دو تا اقلیت تشکیل می دهد اول اقلیت حق جوی انسان دوست،حقگرا،و دوم اقلیت شیطان،کلک و حقه باز که یا باطل گرایی که می خواهند اکثریت را به سوی خودشان بکشانند و برای اهداف سوء خودشان اکثریت را تحت تاثیر قرار می دهند.معمولا اکثریت تحت تاثیر یکی از این دو اقلیت ها قرار می گیرند و جریان اجتماعی را معین می کنند.

اگر نتوانیم بین اکثریت با اقلیت حقجو رابطه برقرار کنیم،اقلیت باطل منزوی می شود ولی اگر رابطه اکثریت با اقلیت باطلگرا،برقرار شد اقلیت حقجو منزوی می شود.در طول تاریخ این مشکل زیاد بوده و برای این منظور هم اقلیت حقگرا باید اصولی کار بکنند یا مردم در ارتباط باشند.عوامل گوناگونی که اقلیت حقگرا را می خواهد بشناساند این ها را رو کنیم،هم اکثریت را به اندازه ای که می شود متوجه ساخت که گرایش به کدام یکی از این دو اقلیت باعث نجات اجتماعی آن ها می تواند باشد،که خود مرحوم استاد مطهری حقیقتا جانشان را در این راه گذاشتند،چون جریان های اجتماعی که داشت تحت عنوان مثلا گروه فرقان یا گروه های دیگر شکل می گرفت.به همین صورت عمل می کردند.به همین شکل دینی در جامعه که نسل جوان و عامه را به سوی تفکر احساساتی هیجانی قشری غیر منطقی بکشاند.

به خاطر دارم روز دوشنبه ای بود.شهید مطهری در کتابخانه منزلشان اعلامیه ای در این رابطه صادر کرده بودند یکی آمد پیش ایشان که آقا اگر شما این اعلامیه را صادر بکنید کوبیده می شوید،فرمودند من حاضرم کوبیده بشوم ولی دین در جامعه کوبیده نشود،ولو با دادن این اعلامیه و خدا می داند با گوشم شنیدم که مرحوم فرمودند،ولو با دادن این اعلامیه حکم قتل خودم را امضاء کرده باشم باشد،ولی من باید این روشنگری را در جامعه به وجود بیاورم جامعه ما دارد دچار آسیب می شود،ما باید اعلام کنیم.متأسفانه خیلی از متفکرین یا اندیشمندان عوامزده می شوند،جوزده می شوند به جای اینکه آسیب را بشناسند،جلوی آسیب بایستند،برای اینکه خودشان کوبیده نشوند هماهنگ با آسیب حرکت می کنند و این بزرگ ترین آسیب اجتماعی است.

شهید مطهری چه راه حل های عملی یا نظری برای از بین بردن این آسیب ها ارائه دادند؟

شهید مطهری مقید بودند که حوزه ها باید آلان به بحث های اعتقادی و کلامی بپردازند.ضمن اینکه به بحث های فقهی و بحث های دیگر هم مشغول هستند ولی بحث های اعتقادی و کلامی در حوزه ها باید قوی تر بشوند. چهره هایی که در حوزه ها باید مشغول کارهای دینی شوند،با یک ایثارگری و فداکاری بیشتری آماده شوند تا در چنین شرایطی پاسخگوی نیاز جوان ها باشند. همچنین آن مرحوم مقید بودند که سیستم تبلیغات و تعلیمات باید به اقتضای زمان صورت بگیرد و ما احتیاج داریم مراکز آموزشی زیادی ایجاد کنیم،نشریات و نوشته هایی که می تواند سودمند باشد به اقتضای زمان برای مردم بنویسیم و منتشر کنیم،افرادی را تقویت و تربیت کنیم که در داخل و خارج بتوانند این تفکر را به صورت منطقی و فشرده به دیگران ارائه بدهند.بحثی بود که مارکسیسها در آن زمان که کارآئی داشتند در دانشکده الهیات دانشگاه تهران، که بیایند یا نیایند،ایشان صریح فرمودند ما هیچ ترسی از اینکه قوی ترین مارکسیست بیاید در دانشکده الهیات حرفش را بزند،نداریم ولی آن آزادی را به ما بدهند که ما هم در کنارش بنشینیم و حرفمان را بزنیم.دانشجو این حرف ها را بشنود و بعد ببیند که منطق اسلام چیست؟یعنی در مرحله عمل اندیشه ها را رو کند.همچنین شهید مطهری اعتقاد داشتند که بیائیم نیازهای مالی مردم را بهتر بشناسیم،فقط در حد یک تئوری و نظر دادن اکتفا نکنیم. راه های عمل هم که می تواند در جامعه برای مردم موثر باشد را بشناسیم. مثلا انجمن اسلامی منهدسین با شهید مطهری صحبت می کردند،انجمن اسلامی پزشکان می رفتند با ایشان حرف می زدند،در اقشار مختلف به اقتضای زمان کار فکری و علمی کردند.همچنین شهید مطهری از نظر فرهنگی هم اعتقاد داشتند باید کارهای زیادی انجام داد.منبر رفتن در مناطق محروم، کار کردن در زمینه های علمی و فکری،کتاب نوشتن،در کارهای خیریه هم مردم را به کار واداشتن،در سطح بیرون از مملکت هم شاگرد تربیت کردن و فکر را جاهای دیگر سرایت دادن از جمله این مسائل بود.استاد در مسائل فرهنگی حساسیت خاصی داشتند.شاید بد نباشد این مطلب را هم اینجا بیان کنم،روزی مرحوم دکتر مفتح از ایشان سؤال کردند اگر یک روزی قدرت بدست مذهبی ها و اسلامی ها بیفتد و به شما هر پستی را که بخواهید بدهند و پیشنهاد کنند چه پستی را انتخاب می کنید؟

ایشان فرمودند همین پستی که آلان دارم تدریس،تالیف و منبر.یعنی کاری را که در جامعه موثر است.ایشان می فرمودند تدریس می کنم،می نویسم و منبر می روم.این عبارت ایشان هم معروف است تا مملکتی استقلال فرهنگی نداشته باشد هیچ استقلال دیگری پیدا نخواهد کرد.

در زمینه سیاست شهید مطهری چه راه حل های عملی یا نظری ارائه دادند؟

سیاست به معنای صحیح کلمه،از عمق دین برمی خیزد و طبیعتا استاد مطهری یک سیاستمدار بودند،به این معنی که این ها خودش سیاست است.یعنی وقتی ایشان می گوید من منبر می روم،تالیف می کنم.کار دیگری نمی کنم،این سیاست را می رساند اما سیاست به معنای کلک زدن و حقه بازی کردن هم هست که ایشان مطلقا نداشتند.به همین جهت بعضی ها تصور می کردند مرحوم استاد مطهری مثل بعضی های دیگر در صحنه نیستند و حال آنکه بعدها معلوم شد اثر فکری که مرحوم استاد مطهری در این مملکت باقی گذاشت بعد از مرحوم علامه طباطبایی،اساسی ترین نقش فکری بود که ایشان بازی کرد.خوب این می شود یک سیاستمداری خیلی ارزنده و جالب و ایشان مقید بود که ما باید با کار فرهنگی در جهت صحیح سیاست مردم را حرکت بدهیم.

چه اموری مدنظر شهید مطهری بود که ناتمام ماند و ما باید آن را در حال حاضر پیگیری کنیم و دنباله رو آن حرکت باشیم؟

آنچه که آلان بنده در ذهنم می توانم داشته باشم یک سری مسائل نظری است.شبیه همان که در مقدمه کتاب انسان و سرنوشت نوشته شده است و بحث هایی که شهید مطهری به اقتضای زمان لازم می دانستند که می فرمودند این ها کار یک فرد نیست و واقعا باید گروه هایی بیایند در این زمینه ها شروع کنند به مطالعه و تحقیق کنند و به جامعه تحویل بدهند،ولی خودشان هم فرمودند که من این کارها را نمی توانم انجام بدهم و موضوعاتی هم که ارائه دادند نشان می دهد که در بعضی از این موضوعات حتی از نظر تالیف ایشان فرصت پیدا نکردند کارها را تمام کنند.

همچنین یک سری کارهای علمی است،کارهای فکری و نظری است.آن شکلی که ایشان می خواستند در جامعه چه مبلغین و عالمان دینی،چه عامه مردم از نظر تفکر دینی قوی بشوند بنده معتقدم که در این سال ها روی این موارد خیلی ضعیف کار شده و با کمال تاسف بسیاری از مذهبی های ما آن تعمق و تحلیل مذهبی را گم کردند،شاید تصور این بود که حالا جو دینی شده است،دیگر ما نقش و رسالتی نداریم و این باعث شده به فراموشی سپرده شود یا کم کار شود.واقعا باید کار بشود.ما باید چه در حوزه هایمان،چه در سایر مراکز علمیمان تعمق دینی را زیاد کنیم.به صورت مستدل و منطقی نه به صورت احساسی و شعاری.کار دیگری که شاید من احساس می کنم باز ایشان خیلی دلشان می خواست و هنوز به آن شکل قوی عملی نشده،تربیت متفکرین اصیل دینی است که حقیقتا تحت تاثیر جو و مسائل گوناگون اجتماعی قرار نگیرند و دین به رایشان مقدم بر هر امر دیگر باشد و چهره های قوی از نظر علمی و عملی را در این بعد پرورش دهند و چه در داخل و چه در خارج در دسترس مردم قرار بگیرند.شما آلان ببینید این یک واقعیتی است بنده در دل جوان ها هستم و در این مملکت دارم می بینم بسیاری از جوان ها که علاقهمند به تحقیق و مطالعات دینی هستند به ما می گویند فلان کلاس دینی کجاست که ما به آنجا مراجعه کنیم.همچنین کلاس هایی که خود مرحوم استاد مطهری در منزلش برای افراد می گذاشت این ها آلان خیلی جایش خالی است.باید از یکطرف کسانی که می توانند این کار را بکنند تقویت بشوند. کسانی که علاقهمند هستند در این راه بیایند،شناسایی بشوند،به آن ها بدهند،چون بعضی از آن ها می توانند خیلی موثر باشند.به نظر من این هدف ایشان خیلی ابتر مانده و جا دارد که کار بیشتری روی آن صورت بگیرد.در آن ابعادی هم که عرض کردم از نظر اقتصادی،اجتماعی براساس آن هم باید کار بشود.برای کسانی که می خواهند کار دینی انجام بدهند و در بعد تشکیلات اجتماعی فعال شوند باید زمینه را به وجود آورد.سال 1350-1349 یک مرکزی در تهران دایر شد به نام انجمن اسلامی فرهنگ خانواده که دخترهای مذهبی شناسایی می شدند،پسرهای مذهبی هم شناسایی می شدند،آن هایی که واقعا از نظر فکری می توانستند زندگی خوبی داشته باشند،به همدیگر معرفی می شدند و یک زندگی اسلامی را تشکیل می دادند.خوب مرحوم مطهری هم وقت می گذاشتند نظارت هم داشتند،البته ساواک آمد آن را تعطیل کرد و مسئولش را هم زندانی کرد.خوب اگر در زمان مرحوم استاد

صفحه 5

مطهری چنین کاری شروع شد حالا وضعیت اقتصادی زمان ما ایجاب نمی کند که از این قبیل کارها به صورت بهتر و گسترده تر و به صورت تکامل یافته تر انجام بشود.

آلان جای این قبیل کارها خالی است.باید کارهای اساسی این چنانی در بعد فرهنگی،اقتصادی و اجتماعی در جامعه صورت گیرد.همان گونه که شهید مطهری علاقهمند و معتقد بودند این کارها را ما در جامعه در کنار همدیگر باید انجام بدهیم چون اگر بخواهیم کار فرهنگی بکنیم به مسائل اقتصادی توجه نکنیم جواب نمی دهد.کار اقتصادی را بگیریم فرهنگ را فراموش کنیم این بیچارگی دارد،این کارها را یک نفر به تنهایی نمی تواند انجام بدهد.این کارها احتیاج به همکاری عده ای دارد که در ابعاد مختلف،کارها را پی بگیرند به صورت عملی وارد میدان شوند و بدون شعار دادن ها،سرو صدا کردن ها و تبلیغات،واقعیت عمل را نشان بدهند تا مردم جذب بشوند و کارها به خوبی سامان یابد.ولی آلان متأسفانه تمام مسائل به صورت شعاری پی گیری می شود کمتر به مرحله عمل می رسد.قاطعانه عرض می کنم بله شعارمان تا به مرحله عمل نرسد و مردم عمل را نبینند باور نمی کنند.بنده اگر آلان در این دانشگاه صدها بار بروم کلاس و بیایم از نظر نظری حرف هایی را به شاگردانم بزنم ولی وقتی دانشجویان من می بینند من عملاً غیر از آن هستم که در کلاس می گویم هیچ وقت حرف های بنده را نخواهند پذیرفت ولی اگر بجای صد بار کلاس رفتن، سه بار کلاس بروم،به مطلبی که در کلاس گفتم بیرون از کلاس هم من را عامل آن سه مطلب ببینند،هر سه مطلب را قبول می کنند.ما در این مقولات امروز باید سرو صدا وارد عمل بشویم.هرچه عمل ما قوی تر شد وضعیت ما هم بهتر می شود.

از اینکه وقتتان را در اختیار روزنامه گذاشتید،سپاسگزارم.

من هم از شما تشکر می کنم.


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است