در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجله پژوهش های قرآنی » بهار و تابستان 1378 - شماره 17 و 18، موسوی، محمدحسین ؛


 

 

مطهری، اندیشمندی که علاوه بر ابعاد فلسفی، کلامی، فقهی، بزرگ ترین هویتش اسلام شناسی و قرآن محوری او بود، در همهء تلاش های علمی، اجتماعی، اخلاقی و اعتقادی خود، همواره نگاه ژرفکاوانه به قرآن و آیات وحی داشته است. استاد در بسیاری از نوشته های خود به آیات قرآن و فرهنگ وحی استناد جسته است و در مجموعه ای از آثار خویش، محور بحث و تحقیقش را سوره هایی چند از قرآن قرار داده است. او هم متعمق در قرآن بود و هم متمسک به قرآن، و همّتش تبیین مفاهیم و معارف قرآن برای مخاطبان اندیش ور خود بود. او به سخن امیر مؤمنان (ع) ایمان آورده بود که: «إنّ القرآن ظاهره أنیق و باطنه عمیق، لاتفنی عجائبه و لاتنقضی غرائبه. » «1».

صفحه 2

 

همانا قرآن در ظاهر، چشمنواز و در باطن، ژرف است، شگفتی های آن نابود نمی شود و نکته های آن پایان نمی یابد. اکنون ما در این پژوهش کوتاه و گذرا، سعی خواهیم کرد تا گوشه ای از سعی مشکور آن فرزانه را در راه تبیین و تفسیر قرآن، مورد توجه قرار دهیم و بدینگونه سپاس خویش را بهجا آوریم.

 

امکان فهم قرآن و بهره وری از معارف آن

در میان مذاهب کلامی و فقهی اهل سنت، اشاعره و اهل حدیث به ویژه حنابله دست یابی به درک و تفسیر قرآن را نه ممکن میدانند و نه جایز می شمارند، بلکه تنها تلاوت و قراءت قرآن را برای مسلمانان، کافی می شمارند.

سفیان بن عیینه، یکی از فقیهان اهل سنت بر این اعتقاد بود که: «هرجا خداوند خودش را در قرآن توصیف کرده، نباید تفسیر شود و نباید دربارهء آن بحث کرد؛ تفسیر اینگونه آیات، تلاوت و سکوت دربارهء آن ها است. » «2» دربارهء مالک بن انس (از فقیهان چهارگانهء عامه) در این زمینه اظهار داشته است: «شخصی از مالک دربارهء آیهء «الرحمن علی العرش استوی» سؤال کرد؛ وی آنچنان خشمناک شد که هرگز دیده نشده بود، عرق به چهرهاش نشست، جمع حاضر همه سرها را به زیر افکندند، پس از چند لحظه مالک سر برداشت و گفت: چگونگی استواء خدا بر عرش، نامعلوم و اعتقاد به آن واجب و سؤال هم بدعت است. » «3» آنگاه پرسش کننده را مخاطب قرار داد و گفت: تو که چنین پرسش هایی می کنی می ترسم گمراه شده باشی، سپس دستور داد او را از جلسه اخراج کنند. «4» جمله «الکیفیة مجهولة و السؤال بدعة» در میان اهل حدیث عامه، در پاسخ پرسش از «کیفیت استوای خدا بر عرش»، بسیار شایع و معروف بود. این جمله از احمد بن حنبل یکی دیگر از پیشوایان مذهبی اهل سنت نیز نقل شده است. «5»

شبلی نعمان می نویسد: «رویه محدثان و فقیهان این بود که جز با هم کیشان خود، با اهل هیچ کیش و مذهبی معاشرت نمی کردند، جهت آن، یکی این بود که آن ها معاشرت با غیر را نیکو نمی دانستند و با جستجوی احادیث و تفحص و تحقیق در نقل و روایت، مجال

صفحه 3

 

اینکه به کار دیگری بپردازند، نداشتند و نتیجه این می شد که صدای مخالف مذهب به گوش آن ها نمی رسید و از اعتراضاتی که علیه اسلام می شد به طور کلی بیخبر بودند، طرف صحبت و خطاب آن ها فقط گروه پیروان و معتقدان خود ایشان بودند و آنان هم آنچه را که به آن ها گفته می شد بدون عذر می پذیرفتند. پیروان، هرگاه از محدثان می پرسیدند: اگر خدا جسم نیست، چگونه ممکن است بر عرش متمکن باشد؟ در جواب می گفتند: الکیف مجهول و السؤال بدعة. آن بیچارهها هم خاموش می نشستند  ...» «6»

از آنچه یاد شد، این نکته روشن است که موضوع فهم قرآن و تکیه بر معارف آن و تلاش برای درک متشابهات آن، از دیر زمان میان مسلمانان مطرح بوده است، و در این میان، اشاعره و اهل حدیث و سلفیان اهل سنت و همچنین گروه اخباریان در مذهب شیعه، فهم دین و شریعت را بیشتر متکی بر روایات میدانستهاند تا قرآن، و چهبسا برخی از این گروهها در حجیّت ظواهر قرآن تردید کرده و استناد به آن را در شأن و توان درک انسان ندیدهاند و محترمانه آن را بوسیده و کناری نهاده و تنها برای قراءت آن، ثوابی قائل شدهاند!

علامه طباطبایی می نویسد: «مردم، در شرح امثال این آیات [استوای الهی بر عرش] مسلک های گوناگون، انتخاب کردهاند. بیشتر پیشینیان، از عامه، بر آنند که بحث در اینگونه آیات، روا نیست و علم این ها را باید به خداوند وانهاد.

این دسته بحث از «حقایق دینی» و تعمق در ماوراء ظواهر الفاظ کتاب و سنت را ناروا و بدعت می شمارند. اما عقل برخلاف نظر آن ها حکم می کند و کتاب و سنّت، نیز آنان را تأیید نمی نماید. آیات قرآن با تأکید تمام، به تدبّر و تعمّق و کوشش در معرفت خدا و آیات الهی به وسیلهء تفکر و تذکّر و نظر و استدلالات عقلی دعوت می کند و روایات متواتر معنوی نیز در همین معنی آمده است. معنی ندارد که به مقدمه ای که نتیجه ای را در پی دارد امر شود، اما خود نتیجه ممنوع باشد. دعوت به تذکّر و تفکّر، برای معرفت و شناخت و دست یابی به حقیقت است، نه برای چیز دیگر ...» «7» در میان اندیشهوران شیعه از قرن هشتم هجری به بعد، افرادی پیدا شدند که معتقد.

صفحه 4

 

بودند: قرآن حجت نیست. این جمع از میان منابع چهارگانه فقه (کتاب و سنت و عقل و اجماع) سه منبع را مردود می شمردند. در مورد اجماع می گفتند: این شیوهء اهل سنت است و نمی توان از آن پیروی کرد. در خصوص عقل می گفتند: با این همه خطاهای مکرر عقل، اعتماد به آن روا نیست؛ اما در مورد قرآن، با نهایت احترام، ادّعا می کردند: قرآن، بزرگتر از آن است که ما آدم های حقیر بتوانیم آن را مطالعه کنیم و در آن بیندیشیم و آن را بفهمیم. تنها پیامبر و امامان معصوم (ع) حق دارند در آیات قرآن بیندیشند. ما تنها حق تلاوت آیات را داریم. «8» این گروه «اخباریون» نام دارند. اخباری گری به وسیله ملا محمد امین استر آبادی، تأسیس شد و سوگ مندانه آثار سوئی در جامعهء اسلامی برجای گذاشت.

صدر المتألهین در مقدمه اسفار، از این طبقه به شدت می نالد:

 «همانا گرفتار جماعت ناآگاهی شده ایم که چشمشان از دیدن انوار و اسرار حکمت ناتوان است و دیدگانشان مانند دیدگان خفاش، تاب نور را ندارد. این ها تعمق در امور ربانی و معارف الهی و تدبّر در آیات سبحانی را بدعت و هرگونه مخالفت با عقاید عامیانه را ضلالت می شمرند. گویی اینان، حنابله و از اهل حدیثند که مسأله واجب و ممکن و قدیم و حادث بر ایشان، از متشابهات و تفکرشان از حدود اجسام و مادیات بالاتر نمی رود  ...» «9»

شهید مطهری دست یابی به ادراک معانی و تفسیر قرآن را، از راه تأمل و تدبّر در آیات آن ممکن میشمارد و نظر قرآن را دربارهء دست یابی به تفسیر کلام الهی، چنین یاد می کند: «قرآن در خطاب به مخالفان خویش می فرماید: «أفلا یتدبّرون القرآن أم علی قلوب أقفالها» محمد/24 چرا به تدبر در قرآن نمی پردازند؟ این دل ها چگونه دل هایی است که گویی بر آن ها مهر زده شده است.

در آیهء دیگر می فرماید: «کتاب انزلناه الیک مبارک» (ص/29) کتابی است پرثمر و پربرکت که ما به سوی تو فرود آوردیم. چرا؟ «لیدبّر آیاته»  ...برای اینکه در آیاتش بیندیشند و تدبّر کنند. «و لیتذکّر اولوا الالباب» (ص/29) و آنان که دارای فکر و خرد هستند، آگاهی یابند. این آیات و دهها آیهء دیگر با تأکید بر تدبّر در قرآن، جایز بودن تفسیر قرآن را تأیید.

صفحه 5

 

می کنند. اما تفسیری نه از روی میل و هوای نفس، بلکه بر اساس انصاف و صداقت و بدون غرض  ...» «10» به نظر ایشان، هیچ ضرورتی ندارد که ما بتوانیم همهء مسائل قرآن را در یک زمان حل کنیم. قرآن از این جهت، شبیه طبیعت است. در طبیعت، بسا رازها وجود دارد که هنوز حل نشده و به این زودیها هم حل نمی شود، اما در آینده، حل خواهد شد. قرآن نیز همچون طبیعت، کتابی است که برای یک زمان نازل نشده تا همهء اسرار و رموز آن در همان زمان کشف شود. در این صورت، این کتاب آسمانی، جاذبه، تازگی و اثربخشی خود را از دست نداده و استعداد تدبّر و تفکر و کشف جدید، همیشه برای قرآن، باقی است، و این نکته ای است که پیامبر و ائمه (ع) آن را توضیح دادهاند. پیامبر (ص) در روایتی فرموده است: «مثل قرآن، مثل خورشید و ماه است و مانند آن دو، همیشه در جریان است، ثابت و یک نواخت نیست. » «11»

 

شیوهء درست فهم و تفسیر قرآن

شهید مطهری در شیوهء تفسیری مورد نظر خود، اصولی را بایسته می داند که هماهنگی مجموعی آن اصول، روش تفسیری وی را کامل می سازد. نخستین اصل برگزیدهء او، تفسیر آیات با تأمل در دیگر آیات قرآن و بهره برداری از بعضی آیات در تفسیر برخی دیگر است که از آن با عنوان «تفسیر قرآن با قرآن» یاد می شود. شهید مطهری از این اصل تفسیری چنین یاد کرده است: «نکتهء مهمی که در بررسی قرآن باید به آن توجه داشت، این است که آیات قرآن مجموعاً یک ساختمان به هم پیوسته را تشکیل می دهند؛ یعنی اگر یک آیه از آیات قرآن را جدا کنیم و بگوییم تنها همین یک آیه را می خواهیم بفهمیم، شیوهء درستی اتخاذ نکرده ایم. البته ممکن است فهم ما از همان یک آیه درست باشد، اما این کاری است از احتیاط بیرون، آیات قرآن برخی مفسر برخی دیگر است ... قرآن در بیان مسائل، شیوهء مخصوص به خود دارد. در بسیاری موارد دیگر اگر یک آیه تنها را از قرآن اخذ کنید، بدون آن که آن را بر آیات مشابه عرضه بدارید، مفهومی پیدا می کند که با مفهوم همان آیه وقتی که در کنار آیات هم مضمون قرار گرفته است، به کلی متفاوت است. » «12».

صفحه 6

 

استاد معتقد است که با استفاده از شیوهء تفسیر قرآن به قرآن، حتی می توان به تفسیر متشابهات همت گمارد: «به عنوان نمونه ای از شیوهء خاص قرآن می توان از آیات محکم و آیات متشابه نام برد. گروهی می پندارند: آیات محکم آن هایی هستند که مطالب در آن ها به صورت صریح، طرح شده و به عکس در آیات متشابه، موضوعاتی به صورت لغز و معما و رمز، مطرح گردیده است  ...این با نص قرآن که می گوید: «قرآن، کتابی روشنگر و قابل فهم، برای همه است و آیاتش همه نور و هدایت» منافات دارد  ...سرّ مطلب این است که برخی مسائل  ...در بعضی آیات، به گونه ای طرح شده که می باید حتماً به کمک آیات دیگر تفسیر گردد  ...» «13»

شهید مطهری چونان دیگر قرآنپژوهان راستین و بلندآوازهء تاریخ اسلام، بر این باور است که آیات مقیّد، تفسیرگر آیات مطلق و خاص، بیانگر عام، و محکمات، روشن کنندهء متشابهات است. وی با بهره برداری از آیهء شریفه «هو الذی انزل الکتاب منه آیات محکمات هنّ امّ الکتاب و أخر متشابهات» (آل عمران/7) تفسیر آیات متشابه را با آیات محکم قرآن ممکن شمرده، می فرماید: «آیات محکم قرآن را امّ الکتاب (مادر قرآن) می نامد. به این دلیل این ها را آیات مادر می خواند که این ها توضیحدهنده و تفسیرکنندهء آیات دیگر است. آیات متشابه، آیاتی [است] که [در آن ها] حقیقتی به صورت کلی بیان شده است که این حقیقت کلی را به شکل های مختلف می شود توضیح و تفسیر کرد، تا ما چگونه تفسیر کنیم. این چگونگی را با آیات مادر باید به دست آورد، تعبیر خیلی خوبی است که خود قرآن «آیات مادر» تعبیر می کند. » «14» نتیجه اینکه «تفسیر قرآن با قرآن» در خود قرآن و ساختار وجودی قرآن و شیوهء درک و فهم قرآن، پی ریزی شده است.

 

بایستگی آشنایی با زبان قرآن

آشنا بودن قرآنپژوه با زبان وحی و درک محورهای بنیادین معرفت قرآن که سار پیامها و رهنمودها بر آن معارف بنیادی بنا شده است، از دیگر نیازهای ضروری تفسیر قرآن می باشد، که استاد مطهری نیز بدان توجه کافی داشته است.

صفحه 7

 

تاریخ مطالعات و جستارهای علمی بشر نشان می دهد که هر حرکت پژوهشی زبان خاص و منحصر به فرد خود را دارد. دست یابی به یک دانش برای انسان، آنگاه ممکن است که به فرهنگ حاکم بر آن دانش و زبان خاص آن آگاه باشد و چه بسیار موارد که واژهها در دانش های مختلف، بارهای معنایی متفاوتی را بر دوش می کشند، که گاهی با هم به کلی ناسازگارند، مانند مفهوم قیاس در فقه و مفهوم همان واژه در منطق، البته این موضوع تنها به اصطلاح شناسی علوم محدود نمی شود، بلکه به نکته هایی بس ظریفتر نیز مربوط است.

آشنایی با محتوا و درک معنای قرآن نیز از این قاعده مستثنی نیست، بلکه قرآنپژوه، علاوه بر فهم معانی واژگان، برای شناخت حقیقت و مجاز و حمل الفاظ بر یک معنی از معانی مختلف و راه یابی به هدف اصلی پیام، ناگزیر باید فضای کلی کلام وحی و فرهنگ و روح حاکم بر آن را بشناسد.

چهبسا کسانی که به پندار خود، حتی قرآن را با قرآن هم تفسیر کنند، ولی باز هم به نتیجه ای غلط منتهی شوند که روح قرآن از آن مبرّا است. این بدان جهت است که از زبان قرآن، شناخت نداشته و با رأی خود، آیات قرآن را در کنار یکدیگر قرار دادهاند.

شهید مطهری آشنا بودن با زبان قرآن را در تفسیر کلام وحی، بایسته می داند، و اذعان دارد تا انسان از این زاویه، به تفسیر قرآن و درک آیات نگاه نکند، تفسیر صحیح امکان نمی پذیرد. «15»

به گفتهء او، قرآن، برای ابلاغ پیام خویش از دو زبان، کمک می گیرد، یکی از دو زبان قرآن، تعقل و استدلال منطقی است و زبان دیگر قرآن، احساس نام دارد: «16» «قرآن در توصیف خود، برای خود، دو زبان قائل می شود. گاهی خود را کتاب تفکر و منطق و استدلال معرفی می کند و گاهی کتاب احساس و عشق. » «17» اینک به نقش هر یک از این دو زبان در فرایند فهم و برداشت از قرآن می نگریم.

 

الف. نقش عقل در تفسیر قرآن

به گفتهء شهید مطهری در یادگیری بسیاری از کتابها یک سلسله اندیشه های تازه برای خواننده به دست می آید که پیش از آن در ذهن او نبوده، و در نفوذ چنین اندیشه هایی تنها کارکرد خرد و نیروی تفکر خواننده نقش مؤثر دارد. «18» زمانی که تلاوت کننده، قرآن را به انگیزهء آموختن و فهمیدن و یافتن پیامش

صفحه 8

 

می خواند، بدون تردید نیروی خرد و اندیشهء او در بازیافت نکات تازه و مطالب جدید، نقش عمده دارد. قرآن کریم خود در این زمینه با صراحت سخن می گوید: «کتاب انزلناه الیک مبارک لیُدَبِّروا آیاته و لیتذکّر اولوا الالباب» ص/29 کتابی مبارک را بر تو نازل کردیم تا مردم در آیاتش تدبر کنند و بیندیشند و صاحبان خرد، پند گیرند.

یکی از رسالت های قرآن، یاد دادن و تعلیم است؛ در این جهت مخاطب قرآن، عقل آدمی خواهد بود و قرآن نیز با زبان منطق و استدلال سخن می گوید: بعضی پنداشتهاند: تعقل و استدلال منطقی بر پایه عقل نظری در قرآن وجود ندارد و اصلاً در عرصهء دین و دین باوری عقل حجت نیست، پس چگونه می توان آن را زبان قرآن نامید!

معتقدان به این نظریه چنین توضیح دادهاند: «جنبه های ابداعی، رمزی و استعاری جوشان گفتار قرآنی، بر جنبهء منطقی، عقلانی، استدلالی و برهانی استوار بر حجت و حجت آوری غلبه دارد. عقل موجود در قرآن، عقل عملی و تجربی است. (یعنی معطوف به رویدادها و مشکلات هر روز و واکنش به آن هاست) این عقل، جوشان و خروشان است، درست مانند زندگی، عقل سرد تأملگر و استدلالی (به شیوهء مثلاً گفتار فلسفی) نیست. به همین دلیل دانش تفسیری که تأثیر پذیرفته از فلسفهء ارسطویی بود پدید آمد و مفهوم عقل به معنای منطقی و استدلالی را بر قرآن فرافکند. این خطا است، چون چنین چیزی در قرآن نیست، مسلمانان معاصر نیز درست در همین دام افتادند و حتی در قرآن به دنبال اتم شناسی گشتند  ...این قراءت فرافکنانه قرآن است نه قراءتی هماهنگ با زمان نزول وحی، چیزی را بر قرآن فرافکندند که در آن نیست  ...قرآن بیش از هر چیز، کتاب دینی است. » «19»

ریشه این نگرش به قرآن، مقایسه قرآن با تورات و انجیل است.

«صورت بیانی قرآن، صورت بیانی کتاب های مقدس پیشین، مانند تورات و انجیل را به یاد می آورد. » «20» شهید مطهری خرد و اندیشهء آدمی را زبان گویای قرآن و حجت قاطع و معتبر در فهم و درک آن کتاب الهی می داند و برای اثبات این حقیقت، دلایل فراوان از خود قرآن برمیشمارد. او انگیزهء یاد کرد دلایل قرآن بر حجیت و گویایی عقل را اینگونه بیان

صفحه 9

 

می کند: «ما چون دربارهء قرآن، گفتوگو می کنیم لازم است دلایل حجیت عقل را از خود قرآن استخراج نماییم. قرآن به انحاء مختلف، سندیت عقل را امضاء کرده است. تنها در یک مورد می توان از حدود شصت، هفتاد آیه قرآن نام برد که در آن ها به این مسأله (دعوت به تعقل) اشاره شده است. » «21»

 

قرآن و دعوت به تعقّل

آیات زیادی از قرآن کریم، انسان را در زمینه های گوناگون به تعقل و اندیشیدن فرا می خواند و اینک در میان این مجموعهء بی کران، تعبیر شگفت انگیزی را از قرآن یاد می کنیم: «انّ شرّ الدّوابّ عند الله الصمّ البکم الذین لا یعقلون» انفال/22 بدترین جنبدهها نزد خدا، کر و گنگی هستند که نمی اندیشند.

پوشیده نیست، که منظور قرآن از کر و لال، کر و لال عضوی نیست، بلکه آن دسته ای از مردم هستند که از اندیشیدن و گفتن حقایق عاجزند، و مقصود از «لا یعقلون» کسانی هستند که از نیروی اندیشه و خرد خویش دریافتن حقیقتها سود نمی جویند. قرآن، اینگونه انسانها را در سلک چهارپایان و حیوانات، مخاطب خویش قرار داده است. «22» در آیه ای دیگر، ضمن طرح یک مسأله توحیدی در مورد توحید افعالی و توحید فعلی می فرماید: «و ما کان لنفس أن تؤمن إلاّ بإذن اللّه» یونس/100 هیچ کس را میسر نخواهد بود که به خداوند ایمان آورد، مگر به اذن الهی.

به دنبال طرح این مسأله دشوار که هر ذهنی ظرفیت تحمّل و درک آن را ندارد و به راستی انسان را تکان می دهد، آیه را چنین دنبال می کند: «و یجعل الرجس علی الذین لا یعقلون» یونس/100 پلیدی [کفر و بی ایمان] را بر آنان قرار می دهد که تعقّل نمی کنند. در این دو آیه که به عنوان نمونه یاد شد، قرآن به دلالت «مطابقی» دعوت به تعقل کرده است. «23» آیات بسیاری، در قرآن است که سندیّت عقل را به دلالت التزامی امضا می کند. به

صفحه 10

 

دیگر سخن، بسیاری از آیات، پیام هایی دارند که پذیرش آن ها بدون پذیرش «سندیت و گویایی عقل» امکان پذیر نیست؛ مثلاً گاهی قرآن به پیامبر دستور می دهد که از حریف خود برهان عقلی بطلبد:

 «قل هاتوا برهانکم» بقره/111

به دلیل التزام، این حقیقت را بیان می کند که «عقل» سند و حجّت است. در مواردی، برای اثبات ذات یگانهء «واجب الوجوب» رسماً قیاس منطقی، ترتیب می دهد: «لو کان فیهما آلهة الاّ الله لفسدتا» انبیاء/32 در این آیه، قرآن یک قضیه شرطیه تشکیل داده، مقدم را استثنا کرده و تالی را نادیده گرفته است. «24»

 

بهره برداری از نظام علّت و معلولی

در باور شهید مطهری، دلیل دیگر بر اعتبار اصول عقلی از نظر قرآن، این است که بیان مسائل به گونه ارتباط علّی و معلولی آن، در کلام وحی آمده است و تردیدی نیست که «اصل علیّت» و «رابطهء علت و معلول» پایه تفکرات عقلانی است. خداوند در سورهء «طور» آیه 35 می فرماید: «ام خلقوا من غیر شیئ ام هم الخالقون» یعنی؛ به راستی انسانها از هیچ و بدون علت به وجود آمدهاند، یا خودشان علت پیدایش خویشند.

در این عبارت کوتاه و موجز به چند نکتهء ظریف و عقلانی پرداخته شده است

1. این که پدیده معلول است، و معلول نیاز به علت دارد.

2. پدیده خود عقلا نمی تواند پدیدآورنده خود باشد، زیرا وقتی معدوم است قدرت علیّت ندارد و زمانی هم که وجود دارد، اگر بخواهد تأثیر در ایجاد خود داشته باشد تحصیل حاصل است.

3. اعتقاد به پدیده و معلول بیعلت، معقول و خردمندانه نیست.

و از سوی دیگر، قرآن، مسلمانان را تشویق می کند تا به مطالعه در احوال و سرگذشت اقوام پسین بپردازند و از آن درس عبرت بگیرند. بدیهی است که اگر سرگذشت اقوام و ملتها و نظامها بر اساس گزاف و تصادف بود، و اگر سرنوشتها از بالا به پایین تحصیل می گردید، دیگر مطالعه و پندآموزی

صفحه 11

 

معنی نداشت.

قرآن کریم می فرماید: «فکأیّن من قریة أهلکناها و هی ظالمة فهی خاویة علی عروشها و بئر معطلة و قصر مشید. أفلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها أو آذان سمعان بها  ...» حج/46-45

چه بسیار، شهر و دیاری که ما اهلش را در آن حال که به ظلم و ستم مشغول بودند به خاک هلاک نشاندیم و اینک آن شهرها از بنیاد ویران است، و چه چاه و قنات های آب که معطل ماند و چه قصرهای عالی که بیصاحب گشت. [اکنون مردم این زمان] آیا نمی خواهند بر روی زمین، گردش کنند؟ با اینکه برای آن ها قلب های است که با آن ها بفهمند و گوش هایی است که با آن گوشها بشنوند  ...

پذیرفتن نظام های حاکم بر جامعه به دلالت التزامی، مؤید نظم علّی و معلولی است و پذیرش نظم علّی و معلولی به معنای قبول سندیت عقل است. «25»

 

فلسفهء احکام در قرآن

یاد کرد قرآن از «فلسفهء احکام و دستورها» یکی دیگر از دلایل «حجیّت عقل» از نگاه قرآن است. معنای سخن یادشده، این است که حکم و دستور صادر شده از سوی خدا معلول آن مصلحتی است که به عنوان فلسفهء حکم یاد شده است.

عالمان اصولی گفتهاند: «مصالح و مفاسد احکام، در سلسلهء علل حکم قرار می گیرند. » قرآن کریم، در یک جا حکم را تشریع می کند و مثلاً می فرماید: «أقم الصلاة» و در جای دیگر، فلسفهء آن را یاد می کند: «إنّ الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر» عنکبوت/45 گاهی از وجوب روزه سخن گفته و به دنبال آن، فلسفهء وجوب را یاد می کند: «کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلّکم تتقون» بقره/183

قرآن کریم، فلسفهء بسیاری از حکمها را عنوان می کند و بدین ترتیب به احکام متعالی آسمانی با اینکه از ماورای طبیعت جوشیدهاند جنبهء زمینی و «سفلی» می بخشد از انسان می خواهد دربارهء آن ها بیندیشد تا به راز مطلب آشنا گردد و تصور نکند که احکام الهی تنها یک سلسله رمزهای فراتر از اندیشهء بشر هستند. «26».

صفحه 12

 

 

زبان احساسی قرآن

استاد، زبان دوم قرآن را اینگونه یاد می کند: «زبان دوم [قرآن] احساس نام دارد. » «27» در باور ایشان مخاطب زبان احساسی قرآن، دل آدمی است. وی از این احساس و مخاطب آن چنین سخن گفته است: «آنچه را که ما دل می نامیم، عبارت است که از احساس بسیار عظیم و عمیق که در درون انسان وجود دارد که گاهی اسم آن را احساس هستی می گذارند، یعنی احساسی از ارتباط انسان با هستی مطلق.

کسی که زبان دل را بداند و با آن انسان را مخاطب قرار دهد، او را از اعماق هستی و کنه وجودش به حرکت درمیآورد. آن وقت دیگر تنها فکر و مغز انسان، تحت تأثیر نیست، بلکه سراسر وجودش تحت تأثیر قرار می گیرد. به عنوان نمونه ای از زبان احساس، شاید بتوان موسیقی را مثال آورد؛ انواع مختلف موسیقیها در یک جهت اشتراک دارند و آن سروکار داشتن با احساسات آدمی است. موسیقی روح انسان را به هیجان می آورد و او را در دنیای خاصی از احساسات فرو می برد. البته نوع هیجانات و احساسات ایجاد شده بسته به نوع موسیقی، تفاوت می کند  ...» «28»

قرآن در توصیف خود، دو بیان برای خویش قائل شده است؛ گاهی خود را تاب تفکر و منطق و استدلال معرفی می کند، و زمانی کتاب احساس و عشق، و به عبارت دیگر، قرآن تنها غذای عقل و اندیشه نیست، غذای روح هم هست.

وقتی قرآن زبان خود را زبان دل می نامد، منظورش آن دلی است که می خواهد با آیات خود آن را صیقل بدهد و تصفیه کند و به هیجان آورد. «29» «این زبان، غیر از زبان موسیقی است که احیاناً احساسات شهوانی انسان را تغذیه می کند و نیز غیر از زبان مارش های نظامی و سرودهای رزمی است که در ارتشها می نوازند و حسّ سلحشوری را تقویت می کنند  ...» «30» قرآن کریم، خود بر این ویژگیاش که کتاب دل و روح است و شنیدن آیاتش جانها را به هیجان می آورد و اشکها را جاری می کند و دلها را می لرزاند تأکید فراوان کرده است. «الذین آتیناهم الکتاب من قبله هم به یؤمنون؛ و اذا یتلی علیهم قالوا آمنا به انّه الحق

صفحه 13

 

من ربّنا  ...»

گروهی را توصیف می کند که چون قرآن بر ایشان می خوانند به حالت خشوع و خضوع درمی آیند و می گویند: ایمان آوردیم به آنچه در این کتاب است که همهء آن حق است. این را می گویند و دائم بر خضوعشان افزوده می شود. «31»

قرآن، تأثیر آیات خود را بر اهل کتاب چنین یاد کرده است: و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری أعینهم تفیض من الدمع ممّا عرفوا من الحقّ یقولون ربّنا آمّنا فاکتبنا مع الشاهدین» مائده/83 و چون آیاتی را که بر پیامبر فرستاده شده بشنوند، اشک از دیدههاشان جاری می شود از آن رو که شناخت از «حق» برایشان پیدا می شود، پس می گویند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم پس ما را در زمرهء گواهان [پیامبرت] بنویس. «32»

و در جای دیگری که از مؤمنان سخن به میان آورده، می فرماید: الله نزّل أحسن الحدیث کتابا متشابها مثانی تقشعرّ منه جلود الذین یخشون ربّهم ثمّ تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر اللّه» زمر/23 خدا بهترین سخنها را فرود آورد، سخنی که سراسرش یکدست و همگون است، با این حال، تنها بشارت نیست، اندرز هم هست. آنانی که از خدا می ترسند وقتی سخنان خدا را می شنوند، بدنشان به لرزه درمی آید و خوف بر آن ها عارض می شود، آنگاه حالتشان مبدل به حالت تذکر و محبت و آرامش می شود. «33»

شهید مطهری پس از یادکرد آیاتی در این زمینه می فرماید: «در این آیات و در بسیاری آیات دیگر، قرآن نشان می دهد که صرفاً کتابی علمی و تحلیلی نیست، بلکه در همان زمان که از استدلال منطقی استفاده می کند، با احساس و ذوق و لطایف روح بشر نیز سخن می گوید و جان او را تحت تأثیر قرار می دهد. » «34»

 

شرایط راه یابی به ساحت مفاهیم قرآن

استاد مطهری همچون بسیاری از قرآنپژوهان بلندآوازهء تاریخ اسلام، به بایستگی «شرایط آشنایی با قرآن» باور داشته و آن ها را یاد کرده است. «35» در منظر وی قرآن پژوهی صحیح با سه شرط امکان پذیر است:

صفحه 14

 

 

  1. 1.     آشنایی با زبان عربی

 «یکی از شرط های ضروری شناخت قرآن، آشنایی با زبان عربی است. همانگونه که شناخت اشعار حافظ و سعدی بدون دانستن زبان فارسی ممکن نیست، آشنایی با قرآن هم که به زبان عربی نگاشته شده بدون دانستن زبان عربی ممکن نیست. » «36» شرط آشنایی با زبان عربی، برای یک پژوهشگر قرآن بایسته است، زیرا بر کسی پوشیده نیست که قرآن با زبان عربی نازل شده و خود با صراحت از این حقیقت یاد می کند: «انّا انزلناه قرآنا عربیّا لعلّکم تعقلون» یوسف/2 همانا قرآن را با زبان عربی فرستادیم، شاید شما تعقل کنید.

و نیز می فرماید: «و کذلک أنزلناه حکما عربیّا» رعد/37 چه بسا اقدام علی (ع) به نقطه گذاری قرآن و بیان ادبیات عرب و بنیان گذاری آن با این هدف صورت گرفته است که نسل های بعد بتوانند با سهولت بیشتری قرآن را بخوانند و فهم کنند. «انّ اوّل من نقط القرآن و وضع العربیّة ابو الأسود الدئلی من تلقین امیرالمؤمنین علیّ کرّم الله وجهه. » «37»

علامه طباطبایی می نویسد: «علی (ع) در دوران خلافت  ...از برخی اقدام های اسلامی در قلمرو فهم قرآن و کلام وحی کوتاه نیامد و با وضع علم نحو و دستور ثبت کلیات آن، توسط ابو الأسود دئلی، بنیان شایسته ای را پی ریخت. » «38»

در برخی روایتها آمده است: دستور امام به ابو الأسود دئلی پس از آن بود که شنید: مردی ناآشنا به ادبیات عرب، آیه شریفهء «ان الله بریء من المشرکین و رسوله» را اشتباه تلاوت می کند و کلمه رسوله را به جرّ می خواند.

شهید مطهری که خود به این حقیقت توجه دقیق داشت، از نکات ظریف ادبی در تفسیر آیات بهره های فراوان جسته است. در تفسیر آیهء شریفهء «و علّم آدم الأسماء کلّها ثمّ عرضهم علی الملائکة» (بقره/31) در معنای اسماء گوید: « ...ضمیر هم در عرضهم ضمیر جمع مذکر عاقل، نشان می دهد که آن

صفحه 15

 

اسمائی که به آدم تعلیم داده شده، یعنی آن حقایقی که به نام اسماء به آدم تعلیم داده شده است، حقایقی شاعر بالذات و «عاقل» هستند، برای اینکه با «ضمیر» «ما یعقل» از آن «اسماء» تعبیر شده است، نفرمود: «عرضها علی الملائکة» فرمود: «عرضهم علی الملائکة». بعد دو مرتبه می فرماید: «فقال أنبئونی بأسماء هؤلاء». خود آن اسماء را به آدم تعلیم کرده است. از ملائکه می خواهد اسماء این اسماء را بیان کنند. باز هم ملائکه قادر به ذکر اسماء ابن اسماء هم نیستند. » «39»

مواردی از این دست در آثار استاد فراوان دیده می شود که پرداختن به آن ها از مجال این نوشته بیرون است.

 

  1. 2.     آشنایی با تاریخ اسلام

شهید مطهری آشنایی با اسباب نزول آیات را که در پرتو آشنایی با تاریخ اسلام امکان پذیر است، یکی از شرایط شناخت قرآن می داند و می نویسد:

 «شرط دیگر، آشنایی با تاریخ اسلام است، زیرا قرآن، مثل تورات یا انجیل نیست که یکباره توسط پیامبر (ص) عرضه شده باشد، بلکه این کتاب در طول 23 سال دوران زندگی پیامبر، از بعثت تا وفات، در خلال جریان پرهیجان تاریخ اسلام، نازل شده است، و از همینرو است که [بسیاری از] آیات قرآن  ...شأن نزول دارد  ...شأن نزول تا حد زیادی در روشن شدن مضمون آیات، مؤثر و راهگشا است ...» «40» کاربرد و کارآیی اسباب نزول در تفسیر آیات، موافقان و مخالفانی دارد. واحدی در اسباب النزول می نویسد: «تفسیر آیه، امکان پذیر نیست مگر پس از آگاهی از اسباب نزول. » «41»

شاطبی می نویسد: «شناخت اسباب نزول برای کسی که درصدد شناخت قرآن می باشد، لازم است. » «42» ابن تیمیه گوید: «شناخت سبب نزول به فهم آیه کمک می کند، زیرا علم به سبب، موجب علم به مسبّب می شود.» «43» اما گروهی دیگر معتقدند که اسباب نزول نوعی تاریخ است و برای فهم قرآن

صفحه 16

 

سندیّت ندارد. «44»

مرحوم علامه طباطبایی می نویسد: «اساساً مقاصد عالیه قرآن مجید که معارفی جهانی و همیشگی می باشد، نیازی به روایات اسباب نزول ندارد.» «45» برخی دیگر راه میانه را پیمودهاند و اظهار داشتهاند: «شأن نزول آیات، گاهی به فهم معانی آیه کمک می کند، ولی برای فهم معانی آیات، شرط ضروری به حساب نمی آید. » «46»

شهید مطهری را نیز می توان از معتقدان به این راه میانه دانست. نقش اسباب نزول در تفسیر آیات نه بدان حدّ است که واحدی می گوید، یعنی امکان تفسیر را فقط به دانش اسباب نزول متوقف می کند، و نه آنگونه بیثمر است که در هیچ مورد به یاری مفسر نیاید.

اسباب نزول آیات در صورتی که پالایش یابد و از روایت های مجعول و اسرائیلی جدا گردد و یا معیارهای پذیرفتنی محک زده شود، در شناخت و درک آیات نقش خواهد داشت. مفاد و منظور آیه گاهی با موشکافی ادبی به دست می آید و در مواردی هم نکات ادبی ظاهر آیه را معنی می کند، ولی مفسّر را به مفاد و منظور نهایی آیه نمی رساند و نیاز به اطلاعاتی فراتر از فهم واژگان دارد.

مواردی مانند آیه ولایت، آیه تطهیر و آیات نخست سوره معارج را می توان نمونه هایی از این دست به شمار آورد که به ترتیب در این سه مورد، معنای ولی، مراد از «اهل البیت» و مورد نزول عذاب، جز با شناخت سبب نزول ممکن نخواهد بود. «47»

 

3. آشنایی با روایات اسلامی

شهید مطهری، آشنایی با روایت های پیامبر و دیگر پیشوایان معصوم را از شرایط اساسی و بایستهء قرآن پژوهی یاد می کند؛ او در مورد روایت های نبوی می نویسد: «شرط سوم، آشنایی با سخنان پیامبر اکرم (ص) است، ایشان به نص خود قرآن، اولین مفسر این کتاب است، مفسر یعنی بیان کننده و در قرآن آمده است. « ...و انزلنا الیک الذکر لتبیّن الذکر للناس ما نزّل الیهم  ...» نحل/44

و یا در آیهء دیگر می فرماید: « ...هو الذی بعث فی الامّیّین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم

صفحه 17

 

الکتاب و الحکمة  ...» جمعه/4 طبق نظر قرآن، پیامبر اکرم خود مبیّن و مفسّر این کتاب است و آنچه از پیامبر رسیده ما را در تفسیر قرآن یاری می دهد. » «48»

استاد در زمینه ضرورت استفاده از روایت های امامان معصومه (ع) در تفسیر قرآن می نویسد: «اما برای ما که شیعه هستیم و به ائمه اطهار معتقدیم و اعتقاد داریم: آنچه را که پیامبر از ناحیه خدا داشته، به اوصیای گرامیاش منتقل کرده است، روایات معتبری که از ائمه رسیده نیز اعتبار همان روایات معتبری را دارد که از ناحیهء رسول خدا رسیده است و لهذا روایات موثق ائمه کمک بزرگی است در راه شناخت قرآن. » «49»

شهید مطهری خود در تفسیر آیات، به ویژه آیات متشابه از روایات بهره برده است. در تفسیر آیهء «قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممّن تشاء و تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء بیدک الخیر انّک علی کلّ شیئ قدیر» (آل عمران/26) استاد آیه را از متشابهات می داند و در تفسیر آن از کلام امام صادق (ع) سود می جوید که ذیل آیه فرموده است: انّ الله بعث نبیا من انبیائه الی قومه و اوحی الیه أن قل لقومک، انّه لیس من اهل قریة و لا ناس علی طاعتی فأصابهم فیها سرّاء فتحوّلوا عمّا أکره، الاّ تحوّلت لهم عمّا یحبّون الی ما یکرهون، و انه لیس من اهل قریة و لا اهل بیت کانوا علی معصیتی فأصابهم فیها ضرّاء فتحوّلوا عمّا اکره الی ما احبّ، الا تحوّلت عمّا یکرهون الی ما یحبّون.»

خداوند یکی از پیامبرانش را به سوی مردم مبعوث داشت و به او وحی فرستاد تا به آنان بگوید: مردم هر شهر و روستایی که در طاعت خدا باشند و خداوند به آنان خوشی و نعمت عطا کند، چنانچه از نعمتها سوءاستفاده کنند، خداوند آن نعمت را از ایشان دریغ کند و به حال نخست برگرداند و آنچه را که دوست دارند از آن ها بگیرد و چیزی را به آن ها بدهد که برایشان ناخوشایند باشد. از سوی دیگر مردمی که در نتیجه گناه و معصیت، گرفتار بلا شده باشند، چون از کردهء خود پشیمان شده و راه اطاعت در پیش گرفته باشند، خداوند سختی را از ایشان برمیدارد و بلا را به خوشی تبدیل می سازد. «50»

روایت دیگری را نیز از امام صادق (ع) آورده است:

صفحه 18

 

«کان أبی یقول: ان الله عز و جل قضی عن حتم ألاّ ینعم علی العبد بنعمة فیبدلها ایّاه حتی یحدث العبد ذنباً یستحقّ بذلک النقمة.» پدرم امام باقر (ع) فرمود: خداوند حکم حتمی و تخلف ناپذیر کرده است که هرگاه نعمتی را به بندهاش عطا کرد از او دریغ ندارد و سلب نکند مگر اینکه گناهی را انجام دهد که انسان به واسطه آن، استحقاق سختیها و نابودی نعمت را پیدا کند. «51»

استاد در ادامه این تفسیر روایی از جمله های آغاز دعای کمیل بهره جسته است: «اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل النقم، اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیّر النعم، اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء، اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء. » «52»

 

شناخت آیات متشابه قرآن

در قرآن آمده است: «هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنّ امّ الکتاب و أخر متشابهات» آل عمران/7 اوست که این کتاب را بر تو نازل کرده بعضی از آیات محکم است که (امّ الکتاب) است و بعضی از آیات آن متشابهات است.

گروهی پنداشتهاند آیات محکم، آیاتی هستند که مطالب در آن آیات به گونه ساده و صریح مطرح شده و آیات متشابه، آیاتی هستند که مطالب در آن ها به گونهء لغز و معما و رمز مطرح شده است. بر اساس این تعریف، مردم حق دارند تنها در آیات محکم و صریح تدبّر کنند و آیات متشابه قابل تدبّر نیستند و انسانها نمی توانند در مورد آن ها بیندیشند. «53» ولی مرحوم مطهری تعریف را صحیح نمی داند و در ردّ آن این پرسش را مطرح کرده است: «اصل فلسفه آیات متشابه چیست؟ چرا قرآن آیاتی را که قابل شناخت نیست عرضه کرده است؟» «54»

آنگاه به شرح دیدگاه خود در این زمینه می پردازد: «نه معنای محکم، صریح و ساده است، و نه معنای متشابه، لغز وار و رمزگونه، معما و رمز، لفظی است با معنای مبهم و مجمل که با کلماتی بیان می گردد که به طور مستقیم افاده معنی نمی کند  ...» «55»

سپس در توضیح این مطلب که اگر محکم، صریح و ساده، و متشابه، لغز و معما

صفحه 19

 

نیست، پس چرا خود قرآن، آیاتش را به دو دسته متشابه و محکم تقسیم کرده است می نویسد: «سرّ مطلب این است که برخی مسائل مطروح در قرآن، به خصوص آنجا که سخن از امور غیب و ماوراءالطبیعه است، اساساً با الفاظ قابل بیان نیستند و به قول شیخ شبستری: معانی هرگز اندر حرف ناید که بحر بی کران در ظرف ناید.

 

اما از آنجا که زبان بیان قرآن، همین زبان بشری است، ناگزیر آن موضوعات لطیف و معنوی با عباراتی بیان شدهاند که بشر برای موضوعات مادی به کار می برد، لکن برای جلوگیری از سوء فهم، مسائل در بعضی آیات به گونه ای مطرح شده که می باید حتماً به کمک آیات دیگر، تفسیر گردد و غیر از این راهی وجود نداشته است. » «56»

وی معتقد است که آیات متشابه را می توان با آیات محکم تفسیر کرد، و این مطلب را از آیه شریفه «انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنّ امّ الکتاب و أخر متشابهات» (آل عمران/7) که آیات قرآن را به دو بخش محکم و متشابه تقسیم کرده بهره می برد. او پس از یادکرد آیه شریفه می گوید: «این آیات (آیات محکمه) امّ الکتاب یعنی آیات مادرند، یعنی درست همانگونه که طفل به مادر رجوع می کند و مادر مرجع فرزند است و یا شهرهای بزرگ -ام القری- مرجع شهرهای کوچکتر محسوب می شوند، آیات محکم نیز مرجع آیات متشابه به حساب می آیند. آیات متشابه برای فهمیدن و تدبّر کردن هستند. اما در آن ها باید به کمک آیات محکم تدبر کرد. بدون کمک آیات مادر، آنچه که از آیات متشابه اخذ شود، درست و معتبر نخواهد بود. » «57»

در توضیح مطلب، استاد به عنوان نمونه موردی را یاد می کند که آیه ای از متشابهات به وسیله آیه دیگر که از محکمات است تفسیر شده است: «مثلاً قرآن می خواسته از حقیقتی که نام او رؤیت خدا با قلب است، یعنی این که انسان می تواند خدا را با قلب خود شهود کند نام ببرد، این معنی در قالب این عبارات بیان شده است: «وجوه یومئذ ناضرة. الی ربّها ناظرة» قیامة/23-22 در آن روز، چهره های خرم وجود درد که به پروردگار خود نظر می افکنند.

صفحه 20

 

قرآن لفظ دیدن را به کار برده و لفظ مناسب تری برای ادای مقصود در اختیار نداشته است. اما برای جلوگیری از اشتباه در جای دیگر توضیح می دهد. «لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار»؛ هیچ چشمی او را درک نمی کند، ولی او بینندگان را مشاهده می کند. » «58»

این دیدگاه، برگرفته شده از مکتب و مشی اهل بیت (ع) نیز هست، چنان که در روایتی عبد العزیز بن مسلم از امام رضا (ع) معنای این آیه را پرسید: «نسوا الله فنسیهم» (توبه/67)، امام (ع) در پاسخ فرمود: «انّ اللّه لا ینسی و لا یسهو و انما ینسی و یسهو المخلوق. ألا سمعته یقول: «و ما کان ربک نسیّا» (مریم/64) و انما یجازی من نسیه و نسی لقاء یومه بأن ینسیهم أنفسهم، کما قال: «و لا تکونوا کالذین نسوا الله فأنسیهم أنفسهم اولئک هم الفاسقون» (حشر/19) و قوله: «فالیوم ننسیهم کما نسوا لقاء یومهم هذا» (اعراف/51) أی نترکهم کما ترکوا الاستعداد للقاء یومهم هذا. » «59»

خداوند سهو و فراموشی ندارد و تنها مخلوق و آفریده است که به فراموشی و سهو و خطا دچار می شود، مگر این آیه را نشنیده ای که می فرماید: «همانا پروردگار تو فراموش کار نیست. » معنای آیه این است که غافلان از خدا و قیامت مورد کیفر قرار می گیرند، به اینگونه که خداوند ایشان را به فراموشی از خود وامیدارد چنان که می فرماید: «همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خداوند نیز آنان را به فراموشی از خویشتن خویش گرفتار کرد، آنان فاسقانند. » و فرموده است: «امروز ما آنان را فراموش می کنیم، همچنان که ملاقات چنین روزی را فراموش کردند»؛ یعنی رها می کنیم آنان را همانگونه که آنان از آمادگی برای ملاقات چنین روزی، سرباز زدند. »

البته این سخن مرحوم مطهری که می گوید: «نه محکمات صریح است و نه متشابهات لغز و معماگونه» به تأمل بیشتری نیاز دارد، زیرا اولاً: اگر آیات محکمهء قرآن صریح نباشد چگونه ممکن است که آیات متشابه را به آن برگردانیم و آن را وسیله توضیح و تفسیر و شناخت متشابهات قرار دهیم!

ثانیاً در کار ارجاع متشابهات به محکمات، ظرافتها و قوانینی وجود دارد که اگر ملاحظه نشود فرایند ارجاع به جایی میانجامد که «ضرب قرآن به قرآن» نامیده می شود که ائمه (ع) از آن نهی کردهاند، چنان که از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) نیز روایتی به

صفحه 21

 

این مضمون نقل شده است: «ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض الا کفر. » «60» بنابراین، موضع ارجاع متشابهات به محکمات، چندان کار آسانی نیست و نیاز به ژرف نگری و قرآن شناسی خاص دارد.

 

نفی برداشت های سطحی و التقاطی از قرآن

آن دسته از مفسران و تفاسیری که بر اساس گرایش های فرقه ای و مذهبی و گروهی به تفسیر قرآن روی آوردهاند در راهبرد به شناخت محتوای قرآن و درک کلام خدا و فهمیدن زبان وحی، نه تنها تأثیر مثبت برجای نگذاشتهاند، بلکه باورهای فکری و اعتقادی و فرقه ای و مذهبی خود را بر قرآن تحمیل کردهاند!

اشاعره بر این باور بودند که شناخت قرآن به معنای تدبّر در آیات نیست، بلکه منظور، فهم معانی تحت اللفظی آیات است، یعنی هرچه از ظاهر آیات بفهمیم باید آن را بپذیریم و کاری به «باطن» آیات نداشته باشیم.

شهید مطهری اینگونه نگرش به قرآن را وسیلهء گمراهی یاد کرده، می نویسد: «طبیعی است که این شیوهء برخورد با قرآن، خیلی زود باعث انحراف و گمراهی می شود، زیرا اینان ناگزیر از توضیح معنای آیات بودند، اما چون عقل را تعطیل کرده بودند، قهراً نوعی برداشت عوامانه از قرآن برایشان حاصل می شد. آن ها به دلیل همین طرز تفکر، خیلی زود از جادهء درک صحیح منحرف شدند و اعتقادات نادرستی پیدا کردند، از جمله اینکه به تجسم (یعنی جسم بودن خدای تعالی) و صدها اعتقاد انحرافی دیگر، نظیر امکان رؤیت خدا با چشم و گفتوگو با زبان بشری و  ...قائل شدند. » «61»

اخباریان شیعه که از متون و منابع دینی تنها اخبار و احادیث را معتبر می شمردند و دسترسی به معارف قرآن را امری دشوار و مشکل می دانستند، در تفسیر قرآن به نقل حدیث و روایت بسنده می کردند، شگفت اینکه ذیل هر آیه اگر حدیثی نقل شده بود آن آیه را یادآور می شدند، ولی اگر ذیل آیه ای حدیثی وارد نشده بود اساساً از ذکر آیه پرهیز می کردند! مرحوم مطهری در نکوهش اینگونه نگرش به قرآن آورده است: «این عمل، نوعی ظلم و جفا بر قرآن است، و پیداست جامعه ای که کتاب آسمانی

صفحه 22

 

خود، آن هم کتابی مانند قرآن را به این شکل طرد کند و آن را به دست فراموشی بسپارد، هرگز حرکت در مسیر قرآن نخواهد کرد. » «62» برخی از فرقهها قرآن را بر پایه باورها و پیش فرض های خود تفسیر کرده و به تأویل آیات پرداختهاند و مسائلی را که روح قرآن از آن ها بیگانه است به این کتاب الهی نسبت دادهاند.

قهرمان این جریان نادرست در تاریخ اسلام دو گروهاند: گروه اول، اسماعیلیه هستند که به آن ها باطنیه هم گفته می شود. اسماعیلیان، شیعه شش امامی نامیده می شوند، ولی اجماع و اتفاق علمای شیعی دوازده امامی این است که شش امامیها از هر غیر شیعه ای از تشیع دورترند. «63»

گروه دوم متصوفه هستند. متصوفه در زمینهء تحریف معنی و محتوای آیات و تأویل آیات بر طبق عقاید و اندیشهء شخصی خویش، ید طولایی داشتهاند که به عنوان نمونه داستان مأموریت ابراهیم به ذبح فرزند خود اسماعیل در رؤیا را می توان شاهد آورد که قرآن به صراحت از آن یاد کرده است (صافات/102)

متصوفه در تفسیر این واقعه گفتهاند: مقصود از ابراهیم، عقل و خرد آدمی، و مقصود از اسماعیل، نفس سرکش آدمی است و در این داستان، خرد، مصمم گردید نفس سرکش و تباه کنندهء انسانیت آدمی را ذبح و قربانی کند. «64» اشکال روشنی که بر این تفسیر وارد می باشد این است که اگر منظور از اسماعیل نفس سرکش آدم است، پس چرا خداوند جلو فدا شدن نفس را گرفت و برای این که نفس کشته نشود قربانی عظیم فرستاد و قربانی کرد! مرحوم علامه طباطبایی، در تبیین این آشفتگی های تفسیر و تحمیل آراء وارداتی بر قرآن، چنین می گوید: «تمامی روش های تفسیری مرسوم، چونان روش اخباری، کلامی، فلسفی، صوفیانه، حسی و تجربی، در این کاستی بزرگ همانند هستند که نتایج بحث های علمی و یا فلسفی و غیر آن را از بیرون گرفته و بر مضمون آیات، تطبیق کردهاند و اینگونه تفسیرها، در حقیقت تطبیق هستند نه تفسیر، و چنین تطبیقی تحمیل بر قرآن است، نه تبیین آن، زیرا قرآنی که خود را «هدی للعالمین» و «نور مبین» و «تبیان کل شیئ» معرفی می کند، چگونه می تواند خود از کانون دیگری نور گیرد، و با چراغ دیگری روشن شود؟» «65».

صفحه 23

 

شهید مطهری می نویسد: «روشن است که چنین برداشتی بازی کردن با قرآن است و ارائه یک نوع شناخت انحرافی، و دربارهء همین برداشت های انحرافی و مبتنی بر خواستها و امیال شخصی و گروهی است که پیامبر (ص) فرمود: «من فسّر القرآن برأیه فلیتبوّا مقعده من النار. » هر که قرآن را به میل خود تقسیم کند، جایگاه خویش را در آتش مهیا خواهد کرد. این چنین بازی با آیات، خیانت به قرآن محسوب می شود، آن هم خیانتی بسیار بزرگ  ...» «66»

 

موضوع شناسی قرآن

شهید مطهری، پیش از نگرش تفسیری خویش، فهرستی از سرفصلها و کلیات بحث های عمده قرانی را یاد می کند، تا پژوهندگان مباحث قرآنی را به موضوعات عمده و قابل توجهی که در این کتاب آسمانی طرح شده است رهنمون سازد. «قرآن دربارهء بسیاری از مطالب بحث کرده و در این میان روی بعضی از مطالب، زیاد تکیه کرده است و روی بعضی دیگر، کمتر. » «67»

سپس به محورهایی که در قرآن کریم، روی آن ها زیاد تکیه شده، پرداخته است: «از جمله مسائلی که در قرآن مورد بحث قرار گرفته، خدای جهان و جهان است؛ باید ببینیم قرآن، خدا را چگونه می شناسد؟ آیا این شناسایی فیلسوفانه است یا عادلانه؟ آیا مانند سایر کتاب های آسمانی نظیر تورات و انجیل است یا اینکه شکل مکاتب هندی را دارد و یا اساساً از یک شکل و شیوه مستقل در شناسایی خدا برخوردار است؟ یکی دیگر از مسائل مطرح شده در قرآن، مسئله جهان است، باید بررسی کنیم که دید قرآن دربارهء جهان چگونه است؟ آیا خلقت و جهان را بازیچه می داند، یا آن را بر حق می داند؟ آیا جریان عالم را بر اساس یک سلسله سنن و نوامیس می داند یا آن را بیقاعده و گزاف میشمارد، آن طور که گویی هیچ چیزی شرط هیچ چیز نیست. از جمله مسائل کلی مطرح شده در قرآن مسأله انسان است، باید نظر قرآن را دربارهء انسان تحلیل کرد. آیا قرآن در مورد انسان با خوش بینی سخن می گوید یا دید منفی و بدبینانه نسبت به او دارد؟ آیا انسان را حقیر می شمرد یا برای او کرامت و عزت

صفحه 24

 

قائل است؟

مسأله دیگر، مسأله جامعهء انسانی است. آیا قرآن برای جامعه انسانی اصالت و شخصیت قائل است یا آن که صرفاً فرد را اصیل به حساب می آورد؟ آیا جامع از دید قرآن، حیات و موت و ترقی و انحطاط دارد یا اینکه همهء این صفات، تنها دربارهء افراد صادق است؟ در همین زمینه مسأله تاریخ مطرح می شود و اینکه نظر قرآن دربارهء تاریخ چیست، نیروهای محرک تاریخ از نظر قرآن کدامند، و تأثیر فرد در تاریخ تا چه اندازه است. » «68» ایشان در ادامه همین عبارت، نظر قرآن دربارهء خود قرآن و پیامبر، چگونگی سخن گفتن قرآن پیامبر، تعریف مؤمن، انسان و اخلاق، روابط افراد جامعه با یکدیگر، مسأله امر به معروف و نهی از منکر و طبقات اجتماعی را از موضوعات قابل بررسی از نظر قرآن می شمارد.

صفحه 25

 

پی نوشت ها:

 « (1) . نهج البلاغه، خطبه 18، از چاپ صبحی صالح. »

 « (2) . مطهری، مرتضی، مقدمه بر جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم، 17»

 « (3) . همان. »

 « (4) . همان. »

 « (5) . همان. »

 « (6) . نعمان، شبلی، تاریخ علم کلام، 1/11. »

 « (7) . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دار الاضواء، 8/157. »

 « (8) . مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، 3/25. »

 « (9) . همان، مقدمه بر جلد پنجم اصول فلسفه، 20. »

 « (10) . همان، آشنایی با قرآن، انتشارات صدرا، 1372، 1/28. »

 « (11) . همان. »

 « (12) . همان. »

 « (13) . همان. »

 « (14) . همان، 3/133. »

 « (15) . همان، 1/34. »

 « (16) . همان/35. »

 « (17) . همان، 37. »

 « (18) . همان، 41. »

 « (19) . ارکون، محمد، مجله کیان، خرداد و تیر 1378 شماره 48، نقد عقل اسلامی و مفهوم خدا، 21. »

 « (20) . همان. »

 « (21) . مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، 1/48. »

 « (22) . همان، 48. »

 « (23) . همان، 49. »

 « (24) . همان. »

 « (25) . همان، 50-51. »

 « (26) . همان، 52. »

 « (27) . همان، 35. »

 « (28) . همان، 35-36. »

 « (29) . همان، 49. »

 « (30) . همان، 40. »

 « (31) . همان، 41. »

 « (32) . همان. »

 « (33) . همان، 41-43. »

 « (34) . همان، 43. »

 « (35) . همان، 20. »

« (36) . همان. »

 « (37) . قلقشندی، صبح الاعشی فی معرفة الانشاء، 3/151. »

 « (38) . طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، 5/277. »

 « (39) . مطهری، مرتضی، شناخت در قرآن، 51. »

 « (40) . همان، آشنایی با قرآن، 1/25. »

 « (41) . واحدی، اسباب النزول، 4. »

 « (42) . شاطبی، الموافقات، 3/347. »

 « (43) . ابن تیمیه، مقدمة فی اصول التفسیر، 47. »

 « (44) . سیوطی، جلال الدین، الاتقان، 1/107. »

 « (45) . طباطبایی، سید محمد حسین، قرآن در اسلام، 106. »

 « (46) . صادقی، دکتر محمد، الفرقان، 1/50. »

 « (47) . امینی، الغدیر، 1/239؛ واحدی، اسباب النزول، 203. »

 « (48) . مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، 1/20. »

 « (49) . همان، 21. »

 « (50) . همان، 3/140. »

 « (51) . همان، 3/141. »

 « (52) . همان، 3/142. »

 « (53) . همان، 1/21. »

 « (54) . همان. »

 « (55) . همان. »

 « (56) . همان، 1/23. »

 « (57) . همان، 1/24. »

 « (58) . همان، 1/23. »

 « (59) . شیخ صدوق، ابن بابویه، التوحید، 159. »

 « (60) . فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، تفسیر الصافی، 1/35. »

 « (61) . شهید مطهری، آشنایی با قرآن، 1/26. »

 « (62) . همان، 25. »

 « (63) . همان، 26. »

 « (64) . همان، 27. »

 « (65) . طباطبایی، محمد حسین، المیزان، مقدمه جلد اول. »

 « (66) . مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، 1/28. »

 « (67) . همان، 1/31. »

 « (68) . همان. »


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است