در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: سایت طهور، ؛



اشکالی که در خصوص نسبی بودن احکام شرعی وارد می کنند این است که: " آنچه مورد گفتگو و تردید است، مفاهیم کلمات و در نتیجه مفاهیم قضایاست که به تناسب زمان در حرکت و تحول است مفاهیم در تغیر و تحول است و در نتیجه شکل قضایا را نیز ثابت و لا یتغیر حفظ نمی کند ".

می گویند شکل قضایا تغییر نمی کند، ولی مفهوم قضایا تغییر می کند وقتی که مفهوم قضایا فرق کرد، شکل قضیه به تبع مفهوم تغییر می کند. " فی المثل دزدی و تجاوز به مال غیر در هر حال نکوهیده و محکوم است".

این شکل قضیه دزدی نباید بشود می گوید این، تغییر نمی کند هیچوقت در هیچ جایی شکل قضیه عوض نمی شود، یعنی زمانی نخواهد آمد که بگویند دزدی خوب است، ولی خود مفهوم تغییر می کند، یعنی اینکه " دزدی چیست؟ " تغییر می کند پس دو جور تغییر است: یک وقت ما می گوییم اسلام می گوید دزدی محکوم است و دست دزد باید بریده شود، زمانی نخواهد آمد که بگویند دزدی خوب است، ولی اینکه " دزدی چیست؟ " تغییر می کند، در زمانی یک معنی می دهد و در زمان دیگر معنی دیگر.

" اما دزدی چیست، با پیشرفت زمان و تکامل انسان و بر حسب استنباطی که فرهنگهای مولود رژیمهای سیاسی و اقتصادی مختلف از آن می کنند، مختلف است یکی از بزرگان مکتب اقتصادی متمایل به چپ و مرام اشتراکی می گوید " مالکیت یعنی دزدی "، در حالی که در مکتب سرمایه داری، دزدی فرع بر شناختن اصل مالکیت است و بعد از قبول آن می تواند مفهوم پیدا کند ".

شکل قضایا تغییر نمی کند ولی به اصطلاح مفهوم موضوع قضایا و مفهوم محمول قضایا تغییر می کند مثال هم به دزدی ذکر کرده اند آیا این حرف درست است ؟ به نظر ما این حرف - که خیلی ها هم آن را گفته اند - یک حرف شاعرانه است، چون در زمان ما جزو چیزهایی که خیلی مد است، مساله تغییر و تحول است، هر چه را که بگوییم " متغیر و متحول است "، مثل این است که حرف نویی گفته ایم، از جمله این که بگوییم: " مفهوم قضایا تغییر می کند " ما در کتاب اصول فلسفه روی همین مطلب که طرفداران منطق دیالکتیک می گویند: " حقیقت متغیر است " بحث کرده ایم دو مساله است: یکی این که واقعیت - یعنی دنیای خارجی - متغیر است، دیگر این که حقیقت متغیر است، یعنی قضایای منطقی - که راست و درست هست - تغییر می کند این از آن حرفهایی است که ما هنوز نتوانسته ایم بفهیم واقعیت متغیر است، اما حقیقت چگونه می تواند متغیر باشد؟ یعنی یک قضیه راستی که بیان می کنیم، در طول زمان، خودش تغییر بکند! ما می گوییم حقایق، اگر حقایق اند، برای همیشه راست اند و اگر حقایق نیستند برای همیشه دروغ اند بله، ممکن است بشر چیزی را زمانی حقیقت بداند ولی بعد بفهمد حقیقت نبوده، مثلا در گذشته بشر خیال می کرد که پیدایش شبانه روز از گردش خورشید به دور زمین است، این را حقیقت می دانست، بعد فهمید اشتباه کرده است، این معنایش آن نیست که حقیقت

متغیر است " متغیر " یعنی یک اصل ثابت هست و تغییر کرده آنچه که در گذشته می گفتند، اصلا حقیقت نبود، اشتباه بود، نه این که در قدیم حقیقت آن بود و امروز این معنای " حقیقت متغیر است " این است که در گذشته، آن حقیقت بود، امروز این حقیقت است و همان حقیقت خودش تغییر کرده خیر، در گذشته هم حقیقت آن نبود، در گذشته هم آن، باطل بوده است.

در مثال دزدی، آیا واقعا مفهوم دزدی فرق می کند یا استنباطها فرق می کند؟ استنباطها که فرق می کند، معنایش این نیست که همه استنباطها درست است ولی " یک درست متغیری " است، نه، ممکن است ده استنباط راجع به یک مفهوم داشته باشیم و یکی از آنها درست باشد، نه تای دیگر غلط، همیشه غلط بوده و همیشه هم غلط خواهد بود، فقط یکی از آنها درست است ممکن است ما در یک زمان چیزی را دزدی بدانیم و در زمان دیگر ندانیم، ولی یا آنکه در آن زمان دزدی می دانیم درست است و اینکه امروز دزدی نمی دانیم غلط، و یا آن زمان که دزدی می دانستیم غلط بود، این زمان که دزدی نمی دانیم درست است، نه این که هر دو درست است ولی این حقیقت است که تغییر کرده، دزدی در گذشته آن بود، امروز این شده!

مفهوم دزدی یک چیز است دزدی یعنی " ربودن حق غیر " ربودن حق غیر، اصلی است که هیچوقت تغییر نمی کند بله، ممکن است زمانی ما چیزی را حق غیر بدانیم و زمان دیگر ندانیم، ممکن است آن روز، غلط استنباط کرده بودیم و [ استنباط ] امروز درست باشد، یا برعکس، یا گاهی خود حق تغییر می کند، به این معنا که منشا دزدی تغییر می کند، باز دزدی عوض نشده، آن محتوا و ماده هم عوض نشده است.

ایشان می گویند یکی از طرفداران مکتب چپ روها گفته است " مالکیت دزدی است " من می گویم اصلا چیزی که هیچوقت نمی تواند مفهوم داشته باشد همین حرف است ممکن است مالکیت غلط باشد، اما نمی تواند دزدی باشد، چون دزدی یعنی ربودن حق غیر این فرع بر مالکیت است ممکن است بگوییم مالکیت، ظلم یا منشا ظلم است و اصلا بی اساس و دروغ است، ولی نمی توانید بگویید مالکیت دزدی است، چون دزدی یعنی سلب حقی که به غیر تعلق دارد، یعنی غیر، مالک آن است اگر مالکیت اساسا در هیچ موردی معنی نداشته باشد - نه فردی و نه اشتراکی - و اساسا هیچکس مالک هیچ چیزی نباشد، قطعا دزدی معنی ندارد.

پس این جور نیست که مفاهیم قضایا تغییر می کند، مثلا در یک روز چیزی دزدی است و در روز دیگر چیز دیگر حال گیرم که تغییر کند، این بهترین دلیل بر این است که قانون اسلام عوض نمی شود قانون اسلام گفته دزدی نباید بشود شما می گویید در فلان روز آن دزدی بود و امروز این بسیار خوب، ما که می گوییم " وضع احکام اسلام به نحو قضایای حقیقیه است " همین جا نتیجه می دهد اسلام می گوید: " نباید حق غیر ربوده شود " بعد شما می گویید: " در هزار سال پیش، فلان چیز ربودن حق غیر بود ولی امروز تغییر کرده، چیز دیگر ربودن حق غیر است " بسیار خوب، پس موضوع حکم اسلام تغییر کرده، نه خود حکم اسلام این همان چیزی است که ما می گوییم اگر چنین چیزی باشد نظر ما را تایید می کند و اشکالی برای ما به وجود نمی آورد می گویند: " مکتبهای مختلف با فرهنگهای مختلف، استنباطشان از دزدی مختلف است ".

اگر مقصود این است که دزدی مفهومهای مختلفی دارد و در هر ملتی یک مفهوم دارد، یعنی یک مفهوم نسبی است، پس دزدی منهای رژیمهای اجتماعی مفهوم مستقلی ندارد، ما این حرف را قبول نداریم که در کشورهای سرمایه داری دزدی یک چیز است و در کشورهای غیر سرمایه داری چیز دیگر، یعنی واقعیت دزدی در آنجا یک چیز است و در اینجا چیز دیگر این، دو استنباط است از این دو استنباط یکی درست است و دیگری غلط یا آن استنباط درست است و این استنباط غلط و یا برعکس، نه این که چون این دو استنباط فرق می کند پس برای آنها آن دزدی است و برای اینها این.

واقعیت مطلب این است که یا آن حرف درست است که " ارزش، صد در صد مولود کار است و غیر از کار هیچ چیز دیگر ایجاد ارزش نمی کند و سودی که سرمایه دار می برد در واقع محصول کار کارگر است، چون معادل آنچه که باید به او بدهد، نمی دهد، کمتر می دهد " و یا درست نیست اگر این حرف درست است، پس سرمایه داری به هر شکلی که باشد واقعا دزدی است، حال استنباطش هر چه باشد غلط است، نه این که برای آنها دزدی نیست، برای اینها دزدی است، اصلا آن غلط است و اگر این حرف صد در صد درست نیست که " ارزش را فقط و فقط کار ایجاد می کند و غیر از کار هیچ چیز دیگری ارزش ایجاد نمی کند " پس این که اینها گفته اند: " سرمایه داری دزدی است " غلط است، لااقل نوعی از سرمایه داری - البته نه هر سرمایه داری - ممکن است دزدی نباشد.

پس به این معنا ما نمی توانیم این حرف را قبول کنیم که " چون استنباط ملتها مختلف است پس دزدی در میان ملتها مختلف است " دزدی واقعیتش مختلف نیست، یکی از آن استنباطها درست است و یکی غلط.

مثال دیگر

مثال دیگری در راستای این اشکال ذکر کرده اند، باز به همین جهت که مفاهیم و در واقع حقیقت تغییر می کند، یعنی حقیقت نسبی است، هم در طول زمان و هم در میان ملتها فرق می کند می گویند:

" مثلا شکل قضیه به طور کلی درست است غصب مال و تجاوز به حق دیگران در هر زمان محکوم است، ولی در یک زمان خراب نکردن خانه گلی و زشت بیوه زنی در مجاورت قصر سلطنتی، عدالت چشمگیر خوانده می شود، در حالی که امروز تخریب چنین خانه های زشت و ناموزونی در مسیر یک عمران و یا زیبایی شهر، غصب مال و تجاوز به غیر تلقی نشده و با وضع مقررات ساده و شرایط خاصی مجاز شمرده می شود... ".

یعنی چه؟ یعنی شما می خواهید بگویید در آن زمان، آن کار درست بود و غیر آن غلط و در زمان ما این کار درست است و آن یکی غلط؟ یا نه، یکی از ایندو درست است، اگر هم در آن زمان آن جور استنباط می کردند، اشتباه می کردند این، مساله حق فرد و حق اجتماع است یک وقت کسی می خواهد خانه گلی پیرزنی را خراب کند برای این که بر شکوه باغ خودش بیفزاید، آن زمان هم کار غلطی بوده، این زمان هم کار غلطی است دلیل ندارد که بنده بخواهم باغم را توسعه بدهم، به خاطر باغ من خانه گلی پیرزنی خراب بشود آن زمان هم خراب کردن آن ظلم بوده، این زمان هم ظلم است ولی یک وقت هست که مصلحت، مصلحت اجتماع است فرض کنید می خواهند خیابانی بکشند که مصلحت شهر اینچنین ایجاب می کند و گرنه تمام مردم در زحمت اند، عقل دائر است بین این که حق مالکیت یک پیرزن یا پیرمرد - هر که می خواهد باشد - محترم شمرده بشود یا مصلحت عموم، به این معنا که خانه را خراب بکنند و پولش را بدهند، او هم برود جای دیگر اینجا [ عقل ] می گوید مصلحت عموم مقدم است این چه ربطی دارد به این که " مفهوم قضایا تغییر می کند "؟ هرگز تغییر نمی کند در یک شکلش آن زمان هم غلط بوده، در یک شکلش در این زمان هم درست است این طور نیست که محتوای قضایا فرق می کند [ تا بگوییم ] در آن زمان جوری بوده، و در این زمان جور دیگری باید باشد.

مثال دیگری ذکر می کنند: امیرکبیر خیلی خوبیها داشته ولی در عین حال معروف است که خیلی آدم قسی القلبی بوده است در شرح حال او نوشته اند:  روزی از خیابانهای تهران عبور می کرد، دید یک آلو فروش و یک سرباز با همدیگر کلنجار می روند، آمد جلو پرسید: " چه شده؟ " آلو فروش گفت: " این سرباز از من مقداری آلو گرفته، حالا که خورده پولش را نمی دهد " امیر بدون این که استنطاق و محاکمه ای کند، ببیند که او شاهدی دارد یا نه، یا به فرض این که ثابت شد شاهد دارد، مجازات او چیست، تا این حرف را شنید گفت: " شکم این سرباز را پاره کنید، ببینیم این آلوها توی شکمش هست یا نه؟ "، شکمش را پاره کردند.

ایشان می گویند: " زمانی این کار، عدالت بود ولی امروز وحشیگری است " در همان زمان هم این کار وحشیگری بود عجب حرفی است! این چه استنباطی است؟! واقعا مردم آن زمان، پدران ما در آن زمان، این کار را عدالت می دانستند؟! می گفتند امیرکبیر به عدالت رفتار کرده؟! اگر در آن زمان این کار را عدالت می دانستند، پس تمام مردم دوره قاجار قوانین اسلام را که می گوید مدعی تا شاهد نیاورده، حق ثابت نمی شود، باید شاهد بیاورد و منکر مثلا باید قسم بخورد، بعد قضیه چه جور حل می شود، و به فرض این که ثابت شد، آن وقت باید ببینیم آنچه که دزدی کرده یا مال غیری که خورده چقدر است؟ اگر مثلا دزدی باشد، به یک حد نصاب معین که برسد دستش را ببرند و گرنه دستش را نبرند، آری، اگر در آن زمان این کار را عدالت می دانستند پس مردم دوره قاجار همه اینها را ظالمانه می دانستند و می گفتند: " حکم عدالت، همان حکم امیرکبیر است، تمام آنهایی که اسلام گفته ظالمانه است "! چنین نیست کار امیرکبیر وحشیانه بوده، آن زمان ظلم و وحشیگری بوده، زمان ما هم ظلم و وحشیگری است هرگز مفهوم قضایا تغییر نمی کند در اینجا که حتی استنباط هم تغییر نکرده، عمل یک فرد بوده است، اگر هم کسی تحسینش می کرده به اعتبار یک سیاستمدار بوده.

مطلب دیگری ذکر کرده اند، می گویند: " در زمان نادرشاه افشار، سربازی ماست یک زن روستایی را خورد و پولش را نپرداخت زن شکایت نزد نادر برد نادر فرمان داد شکم سرباز را پاره کنند تا اگر پر از ماست بود که هیچ، به سزای خویش رسیده است و اگر نبود و پیرزن دروغ گفته بود، مثلا سر پیرزن را جدا کنند این فرمان یک شاهکار عدالت و رسیدگی به تظلمات رعایا محسوب می شد، اما امروز این اعمال را وحشیانه می دانند ".

منبع :

اسلام و نیازهای زمان 2 صفحه 33 تا 39

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است