در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجله اندیشه حوزه مرداد و شهریور 1385 - شماره 59، پژوهنده، محمد حسین ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

چکیده

موضوع بحث این مقاله «خرافه ستیزی در اندیشه ی دینی از دیدگاه شهید مطهری» است؛ و طبعاً مسأله ی تحقیق عبارت از: «چیستی نگرش استاد مطهری نسبت به خرافه ی دینی و چگونگی برخورد با آن»، خواهد بود.

نویسنده در مقدمه ی بحث به موضع گیری اسلام در برابر عقاید خرافی پرداخته و خاطر نشان می سازد که هیچ گاه محو کلیه ی آثار و مواریث فرهنگی بشر مد نظر اسلام نبوده و تنها به اصلاح و هدایت آن ها در مسیر سازنده نظر داشته است. از این روی، پاسخ برخی شبهه ها داده می شود که «چرا با برخی از مفاهیم خرافی همچون مسأله ی تعصب در فرهنگ مردم، مبارزه ی کامل نشده است؟». در این قسمت به چند نمونه از خرافاتی که به

(صفحه 80)

وسیله ی دین اسلام تصحیح و هدایت شده اند، اشاره شده است. پس از روشن شدن این مطلب، نقش علمای اسلام و موضع وظیفه ای آنان مورد بررسی قرار گرفته و یادی از تلاش استاد در این زمینه نیز شده است.

نگارنده در بخش نخست، به چند نمونه ی جاری از نوع مفاهیمی که با تحریف در معنای اصلی آن ها چهره ی خرافی بدان ها بخشیده شده است، می پردازد؛ مفاهیمی همچون شفاعت، ملیت، امتیازات جاهلی، سعد و نحس ایام و فال بد زدن، و در همین رابطه خرافه ی نحوست عدد سیزده و شومی های مقبولیت یافته در فرهنگ مردم، شخصیت پردازی های غلط از بزرگان دین، عمده ی مطالب این بخش را تشکیل می دهند.

بخش دوم به ارائه ی راهبرد و راهکار مقابله با این عارضه پرداخته است و از اهرم هایی همچون روشن اندیشی در برابر جمود فکری، تقویت حس انتقاد، تحریک عقلانیت داده ها، ارتقا بخشیدن به معرفت دینی و در همین ارتباط اشاره ای به مذهب و نقش آن در زندگی بشر، از میان بردن زمینه ی اجتماعی افسون گری سخن می گوید و در توضیح گزینه ی اخیر، به نقش مثبت و استثنایی برخی از نمودهای اساطیری به عنوان حامل های حکمت و اندرز اشاره می کند.

واژگان کلیدی:

خرافه، اساطیر، تحریف، بدعت، تفسیر به رأی، عقلانیت، جمود فکری.

مقدمه - اسلام، و اصلاح عقاید خرافی جوامع انسانی

برای ارباب بصیرت روشن است که هیچ مصلح و احیاگری، چه در زمینه ی دینی یا فرهنگی، سیاسی و غیره در صدد محو کل میراث قبلی بر نیامده است، زیرا نه چنین چیزی ممکن است و نه معقول. ممکن نبودن آن به دلیل گستره ی پهناور آن روشن است و معقول نبودن آن هم بدین دلیل است که میراث های کهن انسانی، به ویژه آنچه مربوط به دین و فرهنگ است، الهام گرفته از منبع وحی

(صفحه 81)

الهی به وسیله ی انبیا بوده اند؛ لیکن در جریان رودخانه ی پر تلاطم زمان دست خوش آلودگی هایی گشته اند و هر از چندگاهی دوباره توسط یکی از انبیا مورد ارزیابی و تصفیه و سالم سازی قرار می گرفته اند. این بدان معنا نیست که همه ی آن ها در معرض اغتشاش و آسیب دیدگی قرار گرفته باشند و لذا می بینیم جز شمار اندکی، احکام دینی امضایی هستند، که برخی از این ها نیز محدود و اصلاح شده هستند. البته ناگفته روشن است که هر چه دوران فترت رسولان الهی طولانی تر بوده، امکان آلودگی بیشتری فراهم آمده است، تا آنجا که در برهه هایی از تاریخ، اغلب این مواریث مورد ارزیابی مجدد و اصلاح دینی به وسیله ی پیامبر خدا قرار می گرفت.

در دوره ی قبل از اسلام مفاهیم اجتماعی بسیاری در صدر منزلت قرار داشت که اسلام آن ها را دور از منطق و فهم سلیم دانست و تصمیم بر تغییر و تصحیح مسیر معنا رسانی آن ها گرفت. یکی از این گونه مفاهیم مسأله ی دختر در خانواده بود که بر اساس یک عقیده ی خرافی بی اساس وجود او را شوم و مایه ی ننگ می شمردند و اسلام با شدت با آن برخورد کرد و گفت: «ساءَ ما یَحْکُمُونَ»... و جنس مادینه را هم وزن نرینه معرفی کرد...

دیگر از این دست مفاهیم، مفهوم زناشویی و نوع رابطه ی فیمابین مرد و زن بود، که زن را فقط وسیله ای برای تولید فرزند - آن هم ذکور - می شناختند و کسی را که فرزند پسر نداشت ابتر - یعنی دم بریده - می نامیدند. انواع ازدواج رایجی که بود و نوع برخوردی که با زن می شد از بی موقعیتی او در فرهنگ منحط آن مردم خبر می داد چون «ازدواج استبضاع» که مرد زنش را پیش یکی از شجعان و سوارکاران می فرستاد تا برای او فرزندی چون او بیاورد. اما اسلام از موضع تنظیم نظام عقلانی زناشویی و اصلاح اساسی آن این مفهوم را سامان داد (و به زن نیز شخصیت انسانی او را برگرداند)... 

این گونه رویکردهای اصلاحی - که در مجموعه ی عقاید خرافی مردم اسلام انجام داد - در تغییر مفاهیم اجتماعی رایج بین مردم سهم بسزایی داشت. (اما نکته ی مهمی اینجا هست که) اسلام در برابر هر الگوی جاهلی یک الگوی

(صفحه 82)

برتر بدیلی آورد و جایگزین آن نمود. آنچه سهولت در امر تغییر اجتماعی را موجب می شد، در واقع، رابطه ای بود که میان ایمان به خدا و تطبیق این رویکردها وجود داشت (علم الدین، 1992، 114-110).

وظیفه ی دینی علمای اسلام در برابر خرافات و بدعت ها از نظر قرآن

قرآن در چندین موضع، بیان حقیقت را وظیفه ی اصلی علمای ادیان دانسته، آنان را نسبت به ترک این فریضه مورد عتاب شدید قرار داده است:

لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ (مائده، 63)

دقت در کلمه ی یصنعون و کاربرد ویژه ای که در مقابل یعملون دارد (در صنع، حذاقت هست)، ما را بیشتر به اهمیت مسأله واقف می سازد. گویا قرآن می خواهد بگوید این گونه علما می خواهند با حیله از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند.

در جایی دیگر از قرآن کتمان حقیقت علمای ادیان را سرزنش کرده و بیان حقیقت را، به عنوان یک عهد ازلی، برای آنان دانسته است:

وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ (آل عمران، 187)

یعنی: پیمانی را که خدا با یاران کتاب بسته است، که آن را برای مردم روشن کنند و پنهانش نکنند، به یاد آور!

إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنّاهُ لِلنّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ (بقره، 159)

یعنی: بعد از آنکه ما برای مردم دلایل روشن و راهنمایی را که نازل کرده بودیم آشکارا بیان نمودیم، آنانی که نسبت به آن پرده پوشی می کنند، مورد نفرین خدا و همه ی نفرین گران هستند. 

و در جایی دیگر آن را به عنوان شدیدترین ظلم فرهنگی نامیده است:

(صفحه 83)

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللّهِ وَ مَا اللّهُ به غافل عَمّا تَعْمَلُونَ (بقره، 140)

یعنی: چه کسی ستمکارتر از آن کسی است که روی امر الهی را، که نزد او به عیان است، بپوشاند؟ و خدا از آنچه می کنید هرگز بی خبر نیست. 

موضع و جایگاه وظیفه ای علمای دین در برابر خرافات در زبان روایات

روایات اسلامی علمای دین را مرابط، یعنی مرزبان عقیده، نامیده اند و میزان فضل و برتری آنان را از مرابطانی که فقط با سلاح نظامی به مرزبانی می پردازند، به مراتب برتر دانسته اند. از آن جمله امام صادق علیه السلام فرمود: دانشمندان شیعه ی ما مرزبانان مرز حساسی هستند که ابلیس و عفریت های او در پشت آن منتظر فرصتی هستند که بر شیعیان ضعیف ما یورش برده، بر آنان مسلط گردند و این دانشمندان مانع آن می باشند که ابلیس و شیعیان ناصبی او نیت خود را عملی سازند. هان آگاه که هر آن فرد شیعه ای که در چنین موقعیتی قرار گیرد، هزار بار از مجاهدانی که مسلحانه با دشمن پیکار می کنند برترند؛ چه آن که آن ها از جان مردم دفاع می کنند و این ها از دینشان (مجلسی 2 ، 1404 ق، 5)1.

این حدیث را با اندکی تفاوت در عبارت، شهید ثانی نیز در منیة المرید نقل کرده است.2

تلاش علمی استاد مطهری در جهت پالایش اسلام

بر اساس مفاد این روایت که: «فإنّ فینا أهل البیت فی کلّ خلف عدولا ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین» (کلینی 1 ، 1365 ، 32) علمای اسلام در هر عصری کوشیدند جریان ناب و خالص دین الهی را از ناخالصی ها پاک و مبرا سازند و پوستین وارونه ای را که مغرضان یا جاهلان بر تن آن کرده بودند، به در آورند و به احیاگری آن بپردازند. یکی از کسانی که در عصر حاضر اقدام به چنین کار سترگی نموده و آثاری در این رابطه از خود به جای گذاشته

(صفحه 84)

است، شهید بزرگوار استاد مطهری بوده است، که سرانجام نیز جان خود را بر سر این جهاد اندیشه نهاد.

از آن جا که استاد به اعماق وسیع فرهنگ اسلام آشنا بود و به متون اولیه ی اسلام تسلط داشت، تحریفاتی که از سوی شیاطین نسبت به فرهنگ اسلام به وجود می آمد، به خوبی می شناخت... او که اهل قلم و اندیشه و فکر بود ناگزیر می باید در میدان مبارزه ی فکری، اسلام را از خطرات حفظ می کرد و هر جا لازم بود زنگ خطر را برای مسلمین به صدا درمی آورد (واثقی راد، 1364 ، 53).

استاد مطهری قبل از هر اقدامی در این جهت، به وارسی دین از نظر آلودگی به خرافات و بدعت ها معتقد است. وی می گوید:

بزرگ ترین جریان معنوی دنیا، اسلام است. اسلام که جریان پیدا کرده است ما می خواهیم ببینیم در این بستری که قرار گرفته است در این چهارده قرن تا به ما رسیده است آیا امکان آلودگی نظیر آلودگی آب برای این جریان معنوی بوده است یا نه؟ و اگر امکان این آلودگی بوده است چه جریان هایی در دنیای اسلام به وجود آمده است که این آب صاف را آلوده کرده است؟ (مطهری/ زمان 1 ، 1373 ، 128).

در زیر به چند نمونه از حقایقی که دست خوش معانی خرافی گردیده اند اشاره می کنیم:

بخش اول - برداشت های خرافی در پاره ای از مفاهیم اصیل دینی

مسأله ی شفاعت در دو بوته ی فهم اصیل و خرافی

شفاعت در بوته ی لغوی خود به معنای میانجی شدن است؛ یعنی بین دو چیز واقع شدن. در واقع، اگر ما باشیم و همین معنای ظاهری و لغوی آن، مشکلی نخواهیم داشت، زیرا این ادب رایجی در تمامی ملل و در تمام اعصار است که شخصی موجه میان خاطی و آمر واسطه ی بخشودن می شود که به این امر شفاعت می گویند.

(صفحه 85)

مشکلی که در خصوص مسأله ی شفاعت هست زمانی است که شناخت صحیحی از قضیه در دست نیست و شخص شافع، بزرگ تر، درشت تر و دارای کوکبه ی جلال افزون تر یا مساوی نسبت به آمر - و در اینجا خداوند - به نظر می آید.

معنادهی مفهوم شفاعت در خصوص انبیا و اولیای الهی از مقوله ی نخست، یعنی بر اساس مفاد لغوی و عرفی آن است و علمای محقق و متبحر اسلام، همواره در جهت روشنگری آن تلاش نموده اند.

انحراف از چنین معنایی در جهت دادن مفهوم شفاعت، موجب گمراهی مردم و وهن دین می گردد و لذا علاوه بر برخی از دانشمندان عامه (چون ابن تیمیه) که آن را شرک دانسته اند، علمای شیعه نیز با چنین برداشتی مخالفت ورزیده اند و آن را موجب ضلال و اضلال دانسته اند. 

مکرر گفته ایم که ما هم اگر بخواهیم درباره ی شفاعت شفعا چنین اعتقادی داشته باشیم و بگوییم خدا یک دستور دارد، یک قانون دارد، یک رضایت دارد، امام حسین دستور و قانون و رضایت دیگری دارد. خدا یک دستگاه دارد، امام حسین دستگاه دیگری، دستگاه خدا یک حساب دارد، دستگاه امام حسین حساب دیگری، و آنجا مطلب به شکل دیگری است، بعد بگوییم ما که دستمان به خدا نمی رسد، آنجا کار خیلی مشکل است، می آییم امام حسین را که به یک چیزهای سهل و ساده ای راضی می شود (شفیع قرار می دهیم). خدا به انسان می گوید نماز، روزه، جهاد با نفس، اخلاق پاک، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، کارهای خیلی سخت. امام حسین، به عکس، یک دستگاه خیلی ساده ای دارد، با یک روضه ای گرفتن و یک دانه اشکی ریختن و یک چند تا سینه زدن و خلاصه در چند روز دهه ی عاشورا سهل و ساده می شود همه قضایا را صاف کرد، ما به جای این که از در خدا وارد بشویم که در خیلی سخت و مشکلی هست، از در امام حسین وارد می شویم، بعد امام حسین خودش می رود آنجا کارها را درست می کند، اگر چنین اعتقادی داشته باشیم به خطا رفته ایم. (مطهری / قرآن 2 ، 1377 ، 93)

(صفحه 86)

اگر گفتید من نماز نمی خوانم به جایش کار دیگری برای امام حسین می کنم، امام حسین به چیزی راضی می شود و خدا به چیز دیگر، نه خدا را شناخته اید، نه امام حسین را. امام حسین آن کسی است که در خطبه ی روزهای اولش فرمود: "رضی اللّه  رضانا اهل البیت". اصلاً امام حسین اگر رضایی غیر از رضای خدا داشته باشد که امام نیست ... چنین کسی نه خدا را شناخته است و نه امام حسین را، و به این شکل در خانه ی امام حسین رفتن، اولین کسی که انسان را طرد می کند خود امام حسین است. (مطهری / قرآن 2 ، 1377 ، 95)

برداشت خرافی از موضوع ملیت

مسأله ی ملیت، پدیده ای بزرگ شده از تبار تعصب است که از قلمروی یک قبیله، طایفه و قوم به تمام مردم یک سرزمین سرایت نموده است. آثار و تبعات منفی آن نیز فراخور گستردگی آن، تمامیت یک کشور را در بر می گیرد و مانع اتحاد و همزیستی و یکپارچگی پیروان یک دین می گردد. استعمار نیز، دقیقاً، با التفات به این تأثیرات کوشیده و همواره می کوشد به نفوذ و تعمیق آن در میان سرزمین های اسلامی دامن بزند و موفقیت های بزرگی هم نصیب خود ساخته است.

ملیت از خانواده ی "خود خواهی" است که از حدود فرد و قبیله تجاوز کرده شامل افراد یک ملت شده است و خواه ناخواه عوارض اخلاقی خود خواهی، تعصب، عجب، ندیدن عیب خود (البته عیب های ملی در مقیاس ملت)، بزرگ تر دیدن خوبی های خود، تفاخر و امثال این ها را همراه دارد (مطهری / خدمات، 1362 ، 2-61).

برخورد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله با امتیازات موهوم جاهلی

آن گاه که جمعی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله ، به حسب و موقعیت فامیلی خود

(صفحه 87)

می نازیدند و از سلمان خواستند او هم از تبار خود بگوید، سلمان در عبارتی کوتاه تمامی آن ها را به اسلام و محمد صلی الله علیه وآله منتسب کرد و چون این مطلب را برای پیامبر صلی الله علیه وآله بازگو نمود پیامبر صلی الله علیه وآله در پاسخ آنانی که می خواستند سلمان را به خاطر نژاد او تحقیر کنند، فرمود:

یَا مَعْشَرَ قریشان حَسَبَ الرَّجُلِ دِینُهُ وَ مُرُوءَتَهُ خُلُقُهُ وَ أَصْلَهُ عَقْلُهُ (کلینی 8 ، 1365 ، 181)

ای قریشیان همانا موقعیت هر شخصی دینش و مردانگی اش، اخلاقش و ریشه ی او عقل او است.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله در روایتی افتخار به اقوام گذشته را یک چیز گندناک می خواند و مردمی را که بدین گونه از کارها خود را مشغول می کنند به "جعل3" تشبیه می کند:

لیدعن رجال فخرهم به اقوام، انما هم فحم من فحم جهنم. او لیکونن اهون علی الله من الجعلان التی تدفع بانفها النتن (مطهری / خدمات ، 1362 ، 74).4

یعنی: آنان که به قومیت خود تفاخر می کنند، این کار را رها کنند و بدانند که آن مایه های افتخار، جز ذغال جهنم نیستند و اگر آنان دست از این کار نکشند، نزد خدا از جعل هایی که کثافت را با بینی خود حمل می کنند پست تر خواهند بود.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله سلمان ایرانی و بلال حبشی را همان گونه با آغوش باز می پذیرفت که فی المثل ابوذر غفاری و مقداد بن اسود کندی و عمار یاسر را. و چون سلمان فارسی توانسته بود گوی سبقت را از دیگران برباید، به شرف «السلمان منا اهل البیت» (سفینة البحار، ماده ی "سلم") نائل شد.

رسول اکرم صلی الله علیه وآله همواره مراقبت می کرد که در میان مسلمین پای تعصبات قومی، که خواه ناخواه عکس العمل هایی در دیگران ایجاد می کرد، به میان نیاید (مطهری / خدمات، 1362 ، 67).

(صفحه 88)

مسأله ی سعد و نحس ایام

موضوع سعد و نحس روزها، اگر چه اعتقاد و بی اعتقادی بدان - معمولاً - آسیبی به اعتقادات دینی نمی زند، و به عنوان مسأله در دین اسلام مطرح نیست؛ لیکن همین موضوع ممکن است در شرایطی و در برداشت خاصی، به عنوان یک مسأله مطرح شود و آن در صورتی است که اعتقاد به سعد و نحس به عنوان "جزو اسلام" تلقی گردد، که طبیعتاً در این صورت با آن برخورد بدعت خواهد شد. علاوه بر این، از زاویه ای که استاد مطهری بدان نگریسته است، دو نوع برداشت می توان از این موضوع داشت؛ یکی مثبت و مورد تأیید و تشویق اسلام، و دیگری منفی و مردود از نظر اسلام.

در موضوع نحوست ایام، دو مسأله است. یک مسأله این است که ما برخی روزهای سال را مبارک می شماریم و برخی را نحس و شوم، به اعتبار حادثه ای که در آن روز واقع شده، و مقصود ما این نیست که این روز از آن جهت که این روز است مبارک است یا این روز از آن جهت که این روز است شوم است، بلکه مقصود ما این است که این روز برای ما یادآور حادثه ی پر برکتی است یا این روز برای ما یادآور حادثه ی شومی است... به این معنا البته درست است که برخی روزها روزهای مبارکی است. حتی می تواند یک سلسله دستورهای شرعی بر اساس همین روزها برقرار بشود، برای این که این روز یادآور آن حادثه است (مطهری / قرآن 2 ، 1377 ، صص 239-238).

روی دیگر مسأله این است که معتقد باشیم این روز ذاتاً و بدون این که یادآور رخداد خوب یا بدی باشد، مبارک یا شوم است. چنین اعتقادی البته پایه و اساس درستی ندارد و مردود است. 

اعتقاد خرافی نحس بودن سیزده

رقم سیزده از دیر زمانی بین مردم مورد نفرت بوده است و هم اکنون نیز کمابیش شاهد چنین پدیده ای می باشیم؛ سیزده نوروز را به همین خاطر در خانه نمی مانند

(صفحه 89)

که اگر بیرون نروند، ممکن است بلایی بر سرشان نازل شود. همچنین از هر اقدامی در سیزده ماه صفر هم به شدت پرهیز می کنند، و نه تنها این دو مورد، که اصولاً سیزده چنین موقعیتی برای آن ها یافته است. به راستی آیا تا کنون کسی از خود یا یک متفکر پرسیده است چرا باید از سیزده وحشت داشت؟ چه فرقی بین سیزده و دوازه و چهارده وجود دارد؟ وقتی عدد به سیزده برسد چه فعل و انفعالاتی ایجاد می شود که برای انسان خطر آفرین می شود؟ چرا باید این حکم را از دیگران بدون استدلال پذیرفت؟ اینجاست که خرافی بودن چنین اعتقادی روشن می شود، زیرا از نشانه های بارز خرافه تقلید کورکورانه از دیگران است.

اگر کتاب های سیره ی پیامبر صلی الله علیه وآله را - اعم از کتاب های شیعه و سنی - مطالعه کنیم چیزی از این گونه موارد نمی بینیم. مثلاً در هیچ جا پیامبر نگفت امروز دوشنبه است برای مسافرت خوب نیست؛ امروز سیزده عید نوروز است، هر کس بیرون نرود گردنش می شکند (آن هم از سیزده جا نه از یک جا!) (نک. مطهری / سیره، 1368 ، 81-80).

مسأله ی شومی ها و فال بد زدن

اصل و ریشه ی فال خوب و فال بد ظاهراً به دوره ی شرک و چند خدایی، به ویژه ثنویت، برمی گردد؛ چه آن که آنان برای هر چیزی، چه خوب و مطلوب و چه نامطلوب و بد، خدایی داشتند که در عالم انسان ها تأثیر خود را می گذاشت. در چنین منظومه ی فکری و عقیدتی هر خدا در میان انسان ها، حیوان ها و حتی درختان، گیاهان، و جمادات نیز نماینده ای داشت، که مظهر او تلقی می شد و همین موضوع در ادامه به گونه ی مبارک و شوم پذیرفته شد؛ لیکن با تغییر مذهب و رواج توحید، اگر چه مبنای عقلانیتی آن از میان رفت، ولی نماد خوب و بد، مبارک و شوم، خوش میمنت و بد میمنت و... از آن در فرهنگ مردم به جای ماند. از جمله ی این اعتقادات، شوم بودن جغد، کلاغ، بلدرچین و امثال این ها؛ یا میمنت داشتن سبز قبا، هدهد و پرستو و مانند این ها است که می تواند در تصمیم گیری ها اثر بگذارد.

(صفحه 90)

در میان این عقاید نمونه هایی هم یافت می شود که آثار تخریبی زیادی دارد و موجب آزار مؤمن، فال بد زدن به سید و آخوند در اولین برخورد صبح و یا به هنگام سفر است.

معتقدند که یک مسافر وقتی می خواهد مسافرت کند، اگر سیدی به او بر بخورد مسافرتش شوم است و عاقبت ندارد، به عکس اگر کولی به او برخورد کند دیگر سفرش سفر مبارکی است (مطهری / قرآن 2 ، 1377 ، 243).5 

شخصیت پردازی

آموزه ی معروفی است که می گوید: «حبّ الشی ء یعمی و یصمّ»، یعنی عشق به چیزی انسان را کور و کر می سازد. این از سویی، و از سوی دیگر، منظومه ی معرفتی شخص بر اساس مبناهای شناختی خود، الگوهای کلی را برای او تصویرسازی می کند، به گونه ای که با سایر عناصر آن سازگاری داشته باشد.

بگذریم از این که چنان که مولوی و عرفا عقیده دارند، آیا نباید منظومه ی معرفتی اشخاص را دستکاری کرد یا وظیفه داریم آنان را آگاه و آن منظومه را درست بازسازی کنیم. اصولاً از دید جامعه شناسی دین به عنوان یک نهادی که باری دارای کارکرد است و منشأ اثرهایی، قابل ملاحظه است. زیرا شکی نیست که نوع معرفت انسان موجب بروز نوع خاصی از تظاهرات احکام آن خواهد بود، و چنان که گفته اند، از کوزه همان برون تراود که در اوست. همچنین طبیعی است که وجود انواع نامتوازن و ناهمگون در داخل منظومه ی عظیم معرفتی جامعه، موجب بروز چالش و تعارض با کل دستگاه است. یعنی در هدف گیری و حرکت متعادل به سمت نقطه ی هدفی، اختلال ایجاد می کند، مگر این که یک مورد منعزل از جامعه - همچون مورد آن شبان - باشد که کاری به کار سایر اجزای منظومه ی بزرگ و فراگیر جامعه نداشته باشد. لذا وجود عقاید خرافی به عنوان شناخت دینی بر آن آسیب وارد می کند و به قول استاد شهید، «دین را خراب می کند».

(صفحه 91)

افسانه هایی درست کردند که دین را خراب می کند. می گویند به جبرئیل وحی شد فوراً به زمین برو که اگر شمشیر علی فرود بیاید، زمین را دو نیم می کند، به گاو و ماهی خواهد رسید، بال خود را زیر شمشیر علی بگیر. رفت گرفت، علی هم شمشیرش را آنچنان فرود آورد که مرحب دو نیم شد و اگر آن دو نیم را در ترازو می گذاشتند، با هم برابر بودند! بال جبرئیل از شمشیر علی آسیب دید و مجروح شد و تا چهل شبانه روز نتوانست به آسمان برود. وقتی که به آسمان رفت خدا از او سؤال کرد: «این چهل روز کجا بودی؟». گفت: خدایا در زمین بودم، تو به من مأموریت داده بودی. چرا زود برنگشتی؟ خدایا شمشیر علی که فرود آمد بالم را مجروح کرد، این چهل روز مشغول پانسمان بال خودم بودم! دیگری می گوید شمشیر علی آنچنان سریع و نرم آمد که از فرق مرحب گذشت تا به نمد زین اسب رسید. علی که شمشیرش را بیرون کشید، خود مرحب هم نفهمید! گفت علی همه ی زور تو همین بود؟! (خیال کرد ضربت کاری نشده است!) همه ی پهلوانی تو همین بود؟! علی گفت خودت را حرکت بده، مرحب خودش را حرکت داد، نصف بدنش از یک طرف افتاد و نصف دیگر از طرف دیگر!

حاجی نوری، این مرد بزرگ، در کتاب لؤلؤ و مرجان، ضمن انتقاد از جعل این گونه افسانه ها می گوید برای شجاعت حضرت ابوالفضل نوشته اند که او در جنگ صفین (که اصلاً شرکت حضرت هم معلوم نیست، اگر شرکت هم کرده یک بچه ی پانزده ساله بوده) مردی را به هوا انداخت، دیگری را انداخت نفر بعدی را، تا هشتاد نفر، نفر هشتادم را که انداخت هنوز نفر اول به زمین نیامده بود! بعد اولی که آمد دو نیمش کرد، دومی نیز و همچنین تا نفر آخر (مطهری / حماسه 1 ، 1368 ، 44).

مقالات مرتبط:

خرافه ستیزی در اندیشه ی دینی از دیدگاه شهید مطهری بخش دوم

پی نوشت:

1 ) «محمد العسکری علیه السلام قال قال جعفر بن محمد الصادق علیه السلام علماء شیعتنا مرابطون بالثغر الذی یلی ابلیس و عفاریته یمنعونهم عن الخروج علی ضعفاء شیعتنا و عن أن یتسلط علیهم ابلیس و شیعته النواصب ألا فمن انتصب لذلک من شیعتنا کان أفضل ممن جاهد الروم و الترک و الخزر ألف ألف مرة لأنه یدفع عن أدیان محبینا و ذلک یدفع عن أبدانهم»: علامه مجلسی، محمد باقر (1404ق)، بحار الأنوار، ج 2 ص 5 باب 8 ، مؤسسه ی الوفاء بیروت - لبنان.

2 ) «قال جعفر بن محمد علیه السلام علماء شیعتنا مرابطون فی الثغر الذی یلی ابلیس و عفاریته یمنعونهم عن الخروج علی ضعفاء شیعتنا و عن أن یتسلط ابلیس و شیعته النواصب ألا فمن انتصب لذلک من شیعتنا کان أفضل ممن جاهد الروم و الترک و الخزر ألف ألف مرة لأنه یدفع عن أدیان محبینا و ذاک یدفع عن أبدانهم»: (شهید ثانی، منیه المرید، یک جلد، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1409 هجری قمری، ص 116).

3 ) حشره ای است پرنده، سیاه و گرد و چاق که با مدفوع حیوان و انسان سروکار دارد.

4 ) به نقل از: سنن ابی داود، ج 2. ص 624.

5 ) استاد شهید در به اره منشأ فرهنگ مردمی این گونه اعتقادات می نویسد: یک وقتی من (این مطلب را) به مرحوم حاج میرزا علی آقای شیرازی رضوان الله علیه (آن مرد بزرگوار) گفتم، او توجیهی کرد و علت تاریخی به رایش ذکر کرد و آن را پسندیدم. او گفت دو چیز است که ریشه تاریخی اش بر می گردد به زمانی که شیعه در ایران فوق العاده در اقلیت بوده اند و سیدها را هر جا گیر می آوردند زنده زنده لای جرز می گذاشتند (زمان بنی العباس)... دیگر اینکه در دوره هایی که سادات را هر جا گیر می آوردند نه فقط خود آن سید را از بین می بردند بلکه اگر در خانه ای سیدی پیدا می کردند دیگر آن خانه امنیت نداشت و تمام آن خانه و زندگی به باد می رفت، در آن دوره ها اگر سیدی به خانه ای می آمد این امر مساوی بود با اینکه آن خانمان به باد برود. کم کم در ذهن ها رسوخ یافت که اگر به اینجا سیدی آمد، (زندگی ما بر باد رفته است). البته این از ناحیه دولت وقت بود، یعنی اگر سیدی آمد، دولت وقت دیگر برای ما زندگی نخواهد گذاشت (مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ج 2. صص 4-243)

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است