در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجله درسهایی از مکتب اسلام » خرداد 1351، شماره 149 ، شهید مرتضی مطهری ؛


 

*تقوا یک نوع مصونیت است نه محدودیت!

*تأثیر متقابل تقوا و انسان در یکدیگر

*مهمترین عنصر اخلاقی بعد از تقوا

*سؤالات مهمی درباره «زهد»از نظر منطق اسلام که باید به آن پاسخ گفت

سخن درباره عناصر موعظه ای نهج البلاغه بود، از عنصر«تقوا»آغاز کردیم: دیدیم که از نظر نهج البلاغه،تقوا نیروئی است روحی،نیروئی مقدس و متعالی که منشاء کششها و گریزها میگردد کشش بسوی ارزشهای معنوی و فوق حیوانی و گریز از پستیها و آلودگیهای مادی.از نظر نهج البلاغه تقوا حالتی است که به روح انسان شخصیت و قدرت میدهد و آدمی را مسلط بر خویشتن و مسالک«خود» مینماید.

در نهج البلاغه در این معنی تأکید شده که تقوا حفاظ و پناهگاه است نه زنجیز و زندان محدودیت، بسپارند کسانی که میان«مصونیت» و «محدودیت» فرق نمی نهند و با نام آزادی و رهائی از قید و بند به خرابی حصار تقوا فتوا میدهند.

قدر مشترک پناهگاه و زندان«مانعیت»است. اما پناهگاه مانع خطرها است،و زندان مانع بهره برداری از موهبتها و استعدادها.اینست که علی(ع) میفرماید:« اعْلَموا عِبادَ اللَّهِ انَّ التَّقْوی دارُ حِصْنٍ عَزیزٍ، وَ الْفُجورَ دارُ حِصْنٍ ذَلیلٍ، لایَمْنَعُ اهْلَهُ وَ لا یُحْرِزُ مَنْ لَجَأَ الَیْهِ. الا وَ بِالتَّقْوی تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطایا»

بندگان خدا بدانید که تقوا خانه ای است از حصار و باروئی بلند و غیر قابل تسلط و بی تقوائی و هرزگی خانه ای است از حصار و باروئی پست که مانع و حافظ ساکنان خود نیست و آن کس را که به آن پناه ببرد حفظ نمیکند،همانا با نیروی تقوا؛نیش گزندهء خطاکاری بریده میشود.

علی(ع)در این بیان عالی خود نگاه و لغزش را که بجان آدمی آسیب میزند به گزنده ای از قبیل مار و عقرب تشبیه میکند و میفرماید نیروی تقوا نیش

(صفحه 13)

این گزندگان را میبرد و مانع آسیب آنها میگردد علی(ع)در برخی از کلمات خود تصریح میکند که تقوا مایه اصلی آزادیها است یعنی نه تنها خود قید و بند و مانع آزادی نیست،منبع و منشأ همه آزادیها است.در خطبه 228 میفرماید:

فَانَّ تَقْوَی اللَّهِ مِفْتاحُ سَدادٍ وَ ذَخیرَةُ مَعادٍ وَ عِتْقٌ مِنْ کُلِّ مَلَکَةٍ وَ نَجاةٌ مِنْ کُلِّ هَلَکَةٍ.

همانا تقوا کلید درستی و توشهء قیامت و آزادی از هر بندگی و نجات از هر تباهی است.  مطلب روشن است،تقوا به انسان آزادی معنوی میدهد،یعنی او را از اسارت و بندگی هوا و هوس آزاد میکند رشته آز و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش برمیدارد و باین ترتیب ریشه رقیتها و بردگیهای اجتماعی را که همین امور است از بین میبرد، مردمی که بنده و بردهء پول و مقام و راحت طلبی نباشند، هرگز زیر بار اسارتها و رقیتهای اجتماعی نمیروند.

در نهج البلاغه دربارهء آثار تقوا زیاد بحث شده است و ما لزومی نمی بینیم به تفضیل دربارهء همهء آنها بحث کنیم، منظور اصلی اینست که مفهوم حقیقی تقوا در مکتب نهج البلاغة روشن شود تا معلوم گردد که این همه تأکید نهج البلاغه بر روی این کلمه برای چیست؟

در میان آثار تقوا که بدان اشاره شده است از همه مهمتر دو اثر است: یکی روشن بینی و بصیرت و دیگر توانائی بر حل مشکلات و خروج از مضایق و شدائد. و چون در جای دیگر به تفصیل در این باره بحث کرده ایم 1 و بعلاوه از هدف این بحث که روشن کردن مفهوم حقیقی تقوا است،بیرون است؛ از بحث درباره آنها خودداری میکنیم.

ولی در پایان بحث تقوا دریغ است که از بیان اشارات لطیف نهج البلاغه درباره تعهد متقابل «انسان»و«تقوا»خودداری کنم.

در نهج البلاغه در عین اینکه اصرار شده که تقوا نوعی ضامن و وثیقه است در برابر گناه و لغزش،باین نکته توجه داده میشود که در عین حال انسان از حراست و نگهبانی خود تقوا نباید آنی غفلت ورزد. تقوا نگهبان است و انسان نگهبان تقوا و این دور محال نیست، بلکه دور جایز است. این نگهبانی متقابل از نوع نگهبانی انسان و جامه است که انسان نگهبان جامه از دزدیدن و پاره شدن است و جامه نگهبان انسان از سرما و گرما است، و چنانکه میدانیم قرآن کریم از تقوا به جامه تعبیر کرده است.و لباس التقوی ذلک خیر2  علی علیه السلام درباره نگهبانی متقابل انسان و تقوا میفرماید:

ایْقِظوا بِها نَوْمَکُمْ وَاقْطَعوا بِها یَوْمَکُمْ وَ اشْعِروها قُلوبَکُمْ وَ ارْحَضوا بِها ذُنوبَکُمْ ... الا فَصونوها وَ تَصَوَّنوا بها3

 

(صفحه 14)

خواب خویش را بوسیله تقوا تبدیل به بیداری کنید و وقت خود را با آن بپایان رسانید و احساس آنرا در دل خود زنده نمائید و گناهان خود را با آن بشوئید...همانا تقوا را صیانت کنید و خود را در صیانت تقوا قرار دهید.

و هم می فرماید:

اوصیکم عباد اللّه بتقوی اللّه فانها حق اللّه علیکم و الموجبة علی اللّه حقکم و ان تستعینوا علیها باللّه و تسعینوا بها علی اللّه 1 بندگان خدا شما را سفارش می کنم بتقوا، همانا تقوی حق الهی است بر عهده شما و پدید آورندهء حقی است از شما بر خداوند،سفارش می کنم که با مدد از خدا بتقوا نائل گردید و با مدد تقوا به خدا برسید.

 

زهد و پارسائی 

عنصر دیگر موعظه ای نهج البلاغه «زهد» است. در میان عناصر موعظه ای، شاید عنصر زهد بعد از عنصر تقوا بیش از همه تکرار شده باشد. زهد مرادف است با ترک دنیا. در نهج البلاغه به مذمت دنیا و دعوت به ترک آن زیاد برمی خوریم. به نظر می رسد مهمترین موضوع از موضوعات نهج البلاغه که لازم است با توجه به همه جوانب کلمات امیرالمؤمنین تفسیر شود، همین موضوع است و با توجه به اینکه زهد و ترک دنیا در تعبیرات نهج البلاغه مرادف یکدیگرند، این موضوع از هر موضوع دیگر از موضوعات عناصر نهج البلاغه زیادتر در باره اش بحث شده است.

بحث خود را از کلمه «زهد» آغاز می کنیم:  «زهد» و «رغبت» اگر بدون متعلَّق ذکر شوند، نقطه مقابل یکدیگرند؛ «زهد» یعنی اعراض و بی میلی، در مقابل «رغبت» که عبارت است از کشش و میل.

بی میلی دوگونه است: طبیعی و روحی. بی میلی طبیعی آن است که طبع انسان نسبت به شیئی معین تمایلی نداشته باشد، آنچنان که طبع بیمار میل و رغبتی به غذا و میوه و سایر مأکولات یا مشروبات مطبوع ندارد. بدیهی است که این گونه بی میلی و اعراض ربطی به زهد به معنی مصطلح ندارد.

بی میلی روحی یا عقلی یا قلبی آن است که اشیائی که مورد تمایل و رغبت طبع است از نظر اندیشه و آرزوی انسان که در جستجوی سعادت و کمال مطلوب است هدف و مقصود نباشد،هدف و مقصود و نهایت آرزو و کمال مطلوب اموری باشد مافوق مشتهبات نفسانی دنیوی خواه آن امور از مشتهبات نفسانی اخروی باشد و یا اساسا از نوع مشتهیات نفسانی نباشد بلکه از نوع فضائل اخلاقی باشد از قبیل عزت،شرافت،کرامت،آزادی و یا از نوع معارف معنوی و الهی باشد مانند ذکر خداوند، محبت خداوند،تقرب به ذات اقدس الهی.

پس زاهد یعنی کسی که توجهش از مادیات دنیا بعنوان کمال مطلوب و بالاترین خواسته، عبور کرده و متوجه چیز دیگر از نوع چیزهائیکه گفتیم معطوف شده است. بی رغبتی زاهد بی رغبتی در ناحیه اندیشه و آمال و ایده و آرزو است نه بی رغبتی در ناحیه طبیعت.

در نهج البلاغه در دو مورد،زهد تعریف شده ایضا خطبه 189

(صفحه 15)

است؛هر دو تعریف همان معنی را می رساند که اشاره کردیم.یکی در خطبه 79 که می فرماید:

ایها الناس الزهادة قصر الامل و الشکر عند النعم و الورع عند المحارم

ای مردم، زهد عبارت است از کوتاهی آرزو،و سپاسگزاری هنگام نعمت،و پارسائی هنگام نبایستنی ها. در حکمت 439 می فرماید:

الزُّهْدُ کُلُّهُ بَیْنَ کَلِمَتَیْنِ مِنَ الْقُرْانِ قالَ اللَّهُ سُبْحانَهُ: «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحوا بِما اتاکُمْ» وَ مَنْ لَمْ یَأْسَ عَلَی الْماضی وَ لَمْ یَفْرَحْ بِالْاتی فَقَدْ اخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَیْهِ.

یعنی زهد در دو جمله قرآن خلاصه شده است:«برای اینکه متأسف نشوید برآنچه(از مادیات دنیا)از شما فوت میشود و شاد نگردید بر آنچه خدا به شما می دهد»هرکس بر گذشته اندوه نخورد و از آینده شادمان نشد بر هر دو جانب زهد دست یافته است.

بدیهی است وقتی که چیزی کمال مطلوب نبود، و یا اساسا مطلوب اصلی نبود؛بلکه وسیله بود، مرغ آرزو در اطرافش پر و بال نمیزند و پر نمیگشاید و آمدن و رفتنش شادمانی یا اندوه ایجاد نمیکند. اما باید دید که: آیا زهد و اعراض از دنیا که در نهج البلاغه به پیروی از تعلیمات قرآن زیاد بر آن اصرار و تأکید شده است،صرفا جنبه روحی و اخلاقی دارد؟ و به عبارت دیگر: زهد صرفا یک کیفیت روحی است یا آنکه جنبه عملی هم همراه دارد؟یعنی آیا اعراض عملی است یا نه؟

و بنابر فرض دوم آیا اعراض عملی محدود است به اعراض از محرمات و بس که در خطبه 79 به آن اشاره شده است و یا چیزی بیش از اینست آنجائیکه زندگی عملی علی علیه السلام و پیش از ایشان زندگی عملی رسول اکرم صلی اله علیه و اله نشان می دهد؟

و بنابر فرض دوم زهد چه فلسفه ای دارد؟ زندگی زاهدانه و محدود و پشت پا زدن به تنعمها چه اثر و خاصیتی می تواند داشته باشد؟

و آیا بطور مطلق باید عمل شود و یا صرفا در شرائط معینی اجازه داده میشود؟ و اساسا زهد در حد اعراض از مباهات آیا با سایر تعلیمات اسلامی سازگار است یا خیر؟

علاوه بر همه اینها اساس زهد و اعراض از دنیا بر انتخاب کمال مطلوبهائی مافوق مادی است،آن کمال مطلوبها از نظر اسلام چیست؟مخصوصا در نهج البلاغه چگونه بیان شده است؟

اینها مجموع سؤالاتی است که در زمینه مسئله زهد و اعراض از دنیا،کوتاهی آرزو،که در نهج البلاغه فراوان دربارهء آنها بحث شده باید روشن شود.

(1)رجوع شود بکتاب گفتار ماه،جلد اول، سخنرانی دوم

(2)اعراف،آیه 27

(3)خطبه 189

 

پایان مقاله


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است