در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: نشریه راه مردم 13 و 79/2/20، غرویان، محسن ؛


 

گفت و گو با حجت الاسلام و المسلمین غرویان.مدرس حوزه علمیه قم


● در صورت امکان مختصری از شرح حال خود را بیان کنید؟
? این جانب نکته بارزی در بیان زندگی نامه خود نمی بینم،اما از آن جاکه شما فرهیختگان و فرهنگ دوستان حسن ظنی نسبت به بنده دارید و چند جمله ای به عنوان زندگی نامه از بنده می خواهید،از باب امتثال، مختصری تصدیع می دهم.این جانب در سال 1338 هجری شمسی در شهرستان نیشابور از شهرهای استان خراسان به دنیا آمدم.خانواده ما، خانواده ای مذهبی و پدربزرگم به نام حاج شیخ احمد واعظ نیشابوری از علمای معروف و از پیش نمازهای بنام آن شهر بود،خصوصا والده بنده از دوران کودکی،بسیار مواظب من و سایر فرزندان بود که از جهات دینی و اعتقادی،براساس اصول شریعت و دین مبین اسلام رشد کنیم.ازاین رو ما را از اوان طفولیت روانه مکتبخانه نمود تا درس قرآن بیاموزیم.وقتی سن من به حد نصاب رسید،مرا به دبستان ملی فضل بن شاذان که از مدارس مذهبی و معروف شهر بود، فرستادند.پنج سال ابتدایی را در آن دبستان پشت سر گذاشتم و سپس وارد مدرسه راهنمایی نظام الملک شدم.ما اولین گروهی بودیم که وارد دوره راهنمایی شدیم.سه سال دوره راهنمایی را هم پشت سر گذاشتم و سپس وارد هنرستان صنعتی نیشابور شدم.در آن دوران علاقه وافری به کارهای فنی داشتم و لذا رشته راه و ساختمان را انتخاب کردم و در سال 1356 بود که دیپلم فنی در رشته راه و ساختمان را دریافت کردم.
●برای نیل به درجه اجتهاد در فقه و اصول چه مراحلی را طی کرده اید؟
? در فقه و اصول پس از اتمام کتاب های تبصره و شرح لمعه و مکاتب در فقه و کتاب های تحریر العالم و اصول شهید صدر(ر ه) و رسائل و کفایه در اصول،چندین سال در درس خارج آیات عظام و مراجع بزرگوار تقلید فعلی،حاضر شدم و کسب فیض نمودم و نهایتا در امتحان اجتهاد که به صورت کتبی و شفاهی توسط فقها و استادان بزرگوار حوزه برای مجلس خبرگان برگزار گردید،نیل به درجه اجتهاد مورد تایید واقع شد و امیدوارم ان شاء الله خداوند توفیق خدمت به اسلام و مسلمین عطا فرماید.
● از سوابق تدریس و تالیفات خود برای مان صحبت کنید؟
 ? در طول این سالیان متمادی،کم کم خداوند زمینه ای فراهم ساخت که به تدریس و تالیف نیز بپردازم و خدا را شاکرم که تاکنون این توفیق را از این حقیر سلب نفرموده است و توانسته ام کتاب های مختلف در فلسفه،منطق،فقه، اصول و معارف قرآن را تدریس کنم و فهرست تالیفات ناقابل حقیر به شرح زیر است:

منطق
1-آموزش منطق
2-نعلیفه بر ترجمه المنطق
3-حل تمرینات منطق مظفر(ر ه)
4-تحقیق و نگارش برهان شفا(درس های استاد آیت الله مصباح یزدی دام عزه)

فلسفه
5-درآمدی بر آموزش فلسفه
6-مقالات فلسفی
7-چکیده ای گویا از «نهایه الحکمه»
8-تحقیق و نگارش اسفار ج 6 (درسهای استاد جوادی آملی دام عزه)
9-فلسفه اخلاق از دیدگاه اسلام

کلام
10-آموزش درس معاد
11-بحثی مبسوط در آموزش عقاید(دو مجلد)[با همکاری دوتن از فضلا]
12-پلور الیزم دینی و استبداد روحانیت(از سری کتاب های پرسش ها و پاسخ های دین پژوهی)
13-سیری در ادله اثبات وجود خدا
14-پرسش های دینی و فکری جوانان(از سری کتاب های پرسش ها و پاسخ های دینی پژوهی)

فقه
15-ترجمه بخشی از متن لمعه شهید اول

اصول
16-تدوین و تبویب علم الاصول شهید صدر(ر ه)ج 1 و 2

گوناگون
17-پرتوی از کلام امام حسین(ع)
18-اخلاق اجتماعی
19-در محضر استاد حسن زاده آملی(دام عزه)
20-در محضر بزرگان
21-زمزم صفا
22-حوزه در معرض هجوم
23-آوای رمضان
24-نقدی بر دیدگاه اخلاقی مارکسیسم
25-ترجمه فارسی صحیفه کامله سجادیه(با همکاری یکی از فضلا)
و اخیرا کتاب«از مناظره چه باک؟!»از این قلم منتشر شد.
● مسوولیت های علمی کنونی شما چیست؟
? این جانب هم اکنون عضو هیات علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ر ه)در قم هستم و سردبیری مجله علمی تخصصی«معرفت»را برعهده دارم و عمدتا به تدریس و تحقیق و تالیف اشتغال داشته،از خدای منان طلب می کنم که کماکان،توفیق خدمت گذاری به ساحت دین و فرهنگ و اخلاق را به این حقیر عنایت فرماید.امید من به جوانان این مرزوبوم است.خداوند شادابی و نشاط و ایمان و دینداری را در آنان محفوظ نگه دارد. 
● ویژگی بارز شخصیت استاد مطهری(ر ه)چیست؟
به نظر این جانب،ویژگی بارز ایشان این بود که عالمی به روز بود.یعنی عالمی بود که دردهای زمان خودش را به خوبی می شناخت و تلاش می کرد که داروی لازم برای درمان این دردها را پیدا کند.در روایات آمده است که: العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوایس: یعنی کسی که عالم زمان خودش باشد،مشکلات و شبهات بر او هجوم نخواهند آورد.البته مراد این است که اگر هجومی هم باشد،او در این حمله و هجمه،از پای در نخواهد آمد. شهید مطهری(ر ه)چنین عالم و دین شناسی بود.البته به نظر من، شهید مطهری(ر ه)حتی از زمان خودش هم جلوتر بود،به طورکلی می توان گفت عالمان دین بر سه قسمند:یک عده کسانی هستند که از زمان عقب ترند،یعنی افکار و اندیشه هایشان بسیار قدیمی و کهنه و اطلاعات و معلوماتش به درد گذشته می خورد و پاسخگوی نیاز زمان نیست.این ها اصلا توفیقی در میان جامعه به خصوص جوانان و نسل نوخاسته ندارند.دسته دوم کسانی هستند که عالم زمان خود هستند و همراه با زمان پیش می روند.اینان نسبت به دسته اول، از توقیفات بسیار بیش تری برخوردارند و مصداق همان حدیث فوق هستند.اینان درد جوانان را درک می کنند،زبان آن ها را می فهمند و با آنان هم زبانی دارند، با آنان انس می گیرند و می توانند هدایتگر جوانان در معضلات و مشکلات فکری آنان باشند.
دسته سوم کسانی هستند که علاوه بر این که در عصر و زمان خود زندگی می کنند و از مشکلات و معضلات زمان حاضر مطلعند،قدرت پیش بینی حوادث و بحران های فکری آینده را نیز دارند.اینان حدس می زنند که در 10 یا 20 سال آینده چه مشکلات فرهنگی و فکری و عقیدتی پیش خواهد آمد.اینان از چنان قدرتی برخوردارند که

صفحه 2


می توانند لوازم برخی مبانی فکری و اندیشه ها و افکار را پیش خوانی کنند و لذا از هم اکنون به فکر چاره برمی آیند.شهید مطهری(ر ه)از چنین عالمانی بود.او هم مشکلات فکری زمان خود را به خوبی مطالعه و درک می کرد و هم پیش بینی می کرد که در 10 یا 20 سال آینده چه بحث ها و افکاری به سراغ نسل جوان خواهد آمد و لذا سعی می کرد آن ها را نیز حلاجی کند و پاسخ گوید.ازاین رو است که می بینیم آثار علمی و کتاب ها و مقالات و سخنرانی های آن شهید بزرگوار گویا برای زمان ما فراهم شده است.این همه استقبال از آثار علمی شهید مطهری(ر ه)برای چیست؟به خاطر این است که خواننده امروز،پاسخ بسیاری از سوالات و شبهات فکری و عقیدتی خود را در آثار آن شهید می یابد.یکی از درس های بزرگی که عالمان دینی ما و روحانیون و طلاب و فضلای ما بایستی از آن شهید گرانقدر بگیرند همین است که سعی کنند معلومات خود را به روز کنند و آمادگی پاسخگویی به شبهات و سوالات جدید را در خود فراهم سازند و سعی کنند بادقت و تامل و تفکر،آینده فکری و عقیدتی جامعه را پیش بینی نمایند و خود را برای وضعیت های جدید فکری آماده سازند.
● به نظر شما انگیزه منافقین در ترور شهید مطهری چه بود؟
? به نظر من علت اصلی ترور شهید مطهری این بود که ایشان مغز متفکر انقلاب بود.هر انقلابی برمبنای اندیشه اندیشمندان و متفکرانی صورت می گیرد.هر انقلابی،یک عده لیدرهای فکری دارد که در حقیقت همانان هستند که موتور محرکه انقلابند و خط و جهت حرکت انقلابی را تعیین می کنند و آرمان ها و اهداف و فلسفه حرکت را تبیین می نمایند.اگر این افراد نباشند، حرکت انقلابی کور خواهد بود و طبیعتا مردم هم صحنه ها را رها می کنند و حرکت متوقف می شود. شهید مطهری(ر ه)از کسانی بود که به عنوان یک فیلسوف و لیدر فکری، عمیق ترین نقش را در حرکت انقلابی مردم مسلمان ایران و در جهت استقرار نظام جمهوری اسلامی بازی می کرد و این نکته را دشمنان به خوبی فهمیدند و لذا به ترور ایشان اقدام کردند.اکنون نیز می بینیم کسانی درصددند چهره های علمی و مغزهای متفکر جامعه ما را ابتدا ترور شخصیت کنند و چه بسا در آینده اگر بتوانند به ترور فیزیکی دست بزنند.مگر در مورد شهید بهشتی ها،شهید باهنرها،شهید مدنی ها و...همین اتفاق نیفتاد.
● شهید مطهری(ر ه)چگونه به شخصیتی جامع و ذوابعاد دست یافت؟
? به نظر من ایشان یک فیلسوف به معنای دقیق کلمه بود بعضی علما هستند که معلومات زیادی در موضوعات مختلف علمی دارند،اما بین آن ها انسجام برقرار نکرده اند و ذهنشان نظم و سامان ندارد.وقتی از فقه سخن می گویند از فلسفه گویا جدا هستند و به عکس وقتی در فلسفه سخن می گویند گویا جدا منعزل از فقه و سایر رشته ها هستند.شهید مطهری انسانی بود که بین همه معلومات خود نظم و ارتباط و انسجام برقرار کرده بود و به فکر و اندیشه خود سامانی عالمانه داده بود و دارای یک سازمان فکری بود و این علامت فیلسوف بودن است.ایشان در معلومات و افکار خود به نظم منطقی و ترتیب لازم رسیده بود و از پایه شروع کرده بود و کم کم سنگ های ساختمان فکری و ستون های اندیشه و اعتقادات خود را براساس آن پایه های فلسفی و عقلی استوار ساخته بود.پشتکار و جدیت و دقت،سه عامل عمده در موفقیت آن استاد شهید بود. زایندگی فکری و قدرت تولید فکر و اندیشه در شهید مطهری،ناشی از عمیق بودن و دقت وافر ایشان در دقایق فلسفی و اصول معرفت شناسی بود.
● نظر شهید مطهری در مورد «خشونت»که بحث روز ماست، چیست؟
? می دانید که شهید مطهری یک سری بحث های اخلاقی و فلسفه اخلاق دارند که مجموعه ای از سخنرانی های ایشان است و این بحث ها در کتابی به نام فلسفه اخلاق گردآوری شده و در جای خود کتاب روان و خوبی است.ایشان در بحث نظریات و دیدگاه ها در فلسفه اخلاق،نظریه عاطفه گرایان را نقل و نقد کرده اند.اخیرا بنده این کتاب را نگاه کردم.ایشان در صفحه 42 می گویند:هر محبتی اخلاق نیست. این نظریه صدی پنجاه صحیح است ولی صدی پنجاه صحیح نیست. ایرادهایی بر این نظریه وارد است، یکی این که هر محبتی را نمی توان اخلاق دانست...همین جاهاست که اگر اندکی افراط بشود،به نام انسان دوستی«انسان دشمنی» صورت می گیرد.چه طور؟مقصود از انسان چیست؟آیا انسان یعنی همین حیوان یک سر و دوگوش؟ هرجا که ما این حیوان یک سر و دوگوش را دیدیم بگوییم انسان است و از نسل آدم ابو البشر؟و هر چه از نسل آدم ابو البشر است ما باید او را دوست داشته باشیم؟ می خواهد لومومبا باشد یا موسی چومبه،چون هردو در این جهت یکسانند؟یا مقصود از انسان،نه هر انسانی است...بلکه انسان دارای انسانیت است و انسان دوستی به خاطر انسانیت دوستی یعنی به خاطر دوستی ارزش های انسانی است [ر.ک: فلسفه اخلاق،شهید مطهری،ص 42 و...]
● یکی از بحث های روز،بحث خودی و غیرخودی است،آیا شهید مطهری در این زمینه سخنی دارند؟
? البته من الان همه موارد را در آثار استاد آماده ندارم،اما شما را ارجاع می دهم به همین کتاب فلسفه اخلاق ایشان.استاد در ص 46 همین کتاب می گویند:«هرانسانی به هر اندازه که واجد ارزش های انسانی است لایق دوستی است و به هر اندازه که از انسانیت خلع شده، و لو به ظاهر،مانند انسان های دیگر است [لایق دشمنی است از نظر ظاهر]چنگیز و یزید ین معاویه و حجاج بن یوسف هم انسانند ولی انسان هایی که چیزی که در آن ها وجود ندارد ارزش های انسانی است، انسان هایی ضد انسان.پس انسان دوستی احتیاج به تفسیر دارد.»
سپس استاد شهید مطهری(ر ه) توضیح می دهند که البته ما باید نسبت به کسانی که ضد ارزشهای انسانی هستند هم دوستی داشته باشیم،اما نه به این معنا که آن ها را به سمت ارزش ها سوق دهیم نه این که با آن ها هم همان طور محبت داشته باشیم که با خودی ها داریم.رهبر معظم انقلاب اسلامی،حضرت آیت الله خامنه ای دام ظله العالی،در بیانات اخیر خود فرمودند که برخی در جامعه ما چنان بیگانه پرست شده اند که با بیگانگان بیش تر طرح دوستی و محبت می ریزند تا با خودی ها او این-از دیدگاه معظم له- داستان غم انگیزی است که جای تاسف دارد.شهید مطهری(ر ه) می فرماید:«انسان دوستی یعنی هر انسانی به هر نسبت که از ارزش های انسانی بهره مند است شایسته دوستی است و انسانی هم که بالفعل از ارزش های انسانی بهره مند نیست باز لایق دوستی است،برای رساندن او به ارزش های انسانی.یک انسان کامل،یک انسان فاقد ارزش های انسانی را هم دوست دارد ولی نه این که چون دوستش دارد فقط می خواهد شکمش را سیر بکند، دوست دارد که او را نجات بدهد و برساند به ارزش های انسانی.به این معناست که پیغمبر اکرم رحمة للعالمین است،برای همه مردم اعم از کافر و مومن رحمت است.»سپس شهید مطهری در پایان بحث خود می فرماید این که ما محبت را به تنهایی معیار فعل اخلاقی بدانیم و فکر کنیم فقط عاطفه و محبت ملاک رفتار اخلاقی است،تفکر ناصحیحی است.ایشان می فرماید:«پس این یک معیار در باب اخلاقیات که گفته شده است و دیدیم این معیار کامل نیست.صد در صد نفی نمی کنیم ولی معیار کاملی نیست.بخشی از حقیقت در این معیار هست نه تمام حقیقت»[ر.ک:فلسفه اخلاق،ص 46]

صفحه 3


● اصلاحات اسلامی چگونه محقق می شود؟
? به نظر من کسی که در پی اصلاح است،نخست خود باید صالح باشد،همان طورکه می گوییم کسی که در انتظار مصلح است، خود باید صلاح باشد.اصلاح حقیقی از درون انسان آغاز می شود.در جامعه کسانی هستند که در باطن فاسدند،اما در ظاهر شعار اصلاحات می دهند.اصلاحات ظاهری بدون اصلاحات باطنی امکان ندارد. کسی که در درون خود،به دنبال هوای نفس و اغراض نفسانی و مشتهیات حیوانی است،نمی تواند در ظاهر و در میان مردم، اصلاح طلب واقعی باشد.اصلاح واقعی جز در پرتو ایمان قلبی ممکن نیست.کسانی که در کنفرانس برلین به هرنحوی حضور داشته و با آنان همراهی و همدلی داشتند،مشکل نفسانی و درونی و اخلاقی دارند.روزنامه هایی هم که از آنان حمایت کردند و می کنند و همه کسانی که با اهداف و غایت و مقاصد کنفرانس برلین همدل و همراهند،به نظر من مشکلات اخلاقی و نفسانی دارند.اینان بایستی نخست خود را اصلاح نمایند و آنگاه به فکر اصلاحات اجتماعی بیفتند. کنفرانس برلین،به خوبی ماهیت اصلاح طلبان را آفتابی کرد. اصلاحات برلینی،اصلاحات عریانی است،کسی که هنوز در چنگ غرایز حیوانی و اسافل اعضا،مانند یک عبد ذلیل گرفتار است،کجا می تواند اصلاح طلب باشد؟
● مردم چگونه می توانند اصلاح طلبان واقعی را از
اصلاح طلبان دروغین تشخیص دهند؟
? مردم بایستی از تجربه های مکرر درس بگیرند.به
قول معروف چیزی که عیان است،چه حاجت به بیان
است؟ما پس از انقلاب اسلامی،هم تجربه منافقین را
پشت سر گذاشته ایم و هم تجربه لیبرال ها را.رهبر
منافقین که روزی در این مملکت،شعار کارگران و
زحمتکشان و جوانان و...می داد،عاقبت به دام
حزب بعث افتاد و سر از امریکا و کاخ سفید درآورد
و دست به کارهای خلاف شرع زد و به جای این که به داد جوانان برسد،به
همسرگزینی های کذایی و آنچنانی پرداخت
و نشان داد که در پی چه اهداف و اغراض
شیطانی است.رییس منافقین هم،در
چندسال قبل،ماهیت خود را افشا کرد و همه
فهمیدند که وی و حامیانش در پی چه اهداف و
انگیزه هایی هستند و اصلاحات آن ها نیز از نوع اصلاحات
برلینی است!این حوادث بایستی برای مردم و به خصوص برای جوانان ما درس عبرت باشد.
ماجرای بنی صدر نیز تجربه عبرت آموز دیگری است که مردم ما آن را به خاطر دارند.او با 11 میلیون رای به ریاست جمهوری ایران رسید،اما کم کم ماهیت امریکایی اش رو شد و مردم ما فهمیدند که مهره های استعمار چه بسا با چهره ای اصلاح طلب وارد صحنه شوند و مردم را فریب دهند و در پی تحقق اهداف شیطانی خود باشند.این تجربه های مکرر بایستی ما را متنبه سازد و اصلاح طلبان واقعی را از اصلاح طلبان دروغین تشخیص دهیم.
● مرز بین خشونت قانونی و خشونت غیرقانونی کجاست؟
? به نظر من،خشونت قانونی آن خشونتی است که در خشونت ضرب شود و نتیجه مثبت بدهد و خشونت غیرقانونی آن است که در خشونت دیگری ضرب نشود و لذا نتیجه اش برای جامعه منفی و مضر باشد.شما اگر در تمام موارد اعمال خشونت در احکام اسلام دقت کنید،خواهید دید که از قبیل ضرب خشونت در خشونت است که نهایتا نتیجه اش مثبت است.این مطلب را من در کتاب اخیرم«از مناظره چه باک»توضیح داده ام که خشونت در خشونت،مساوی با رحمت است. در ریاضیات گفته می شود که از ضرب عدد منفی در عدد منفی،عدد مثبت به دست می آید.در منطق نیز گفته می شود که«سلب السلب ایجاب»حاصل دوتا نفی و دوتا سلب،اثبات و ایجاب است.اگر کسی بگوید«نمی خواهم نروم»به معنای این است که«می خواهم بروم».
همین طور وقتی اسلام خشونتی را تجویز می کند،این خشونت در خشونت دیگری ضرب می شود و نتیجه اش رحمت است.مثل آمپولی که پزشک به بیمار می زند،نوعی خشونت است،اما چون خود بیماری و درد خشونت است،وقتی این خشونت در آن خشونت ضرب شود،نتیجه اش،بهبودی و رحمت است.وقتی در جامعه دزدی و سرقت و قتل فراوان شود و همه راه های دیگر برای جلوگیری از این اعمال و رفتارهای ناشایست بی اثر شده باشد،راهی جز اعمال خشونت نیست. اینجاست که دین اسلام می گوید قاتل را باید قصاص کرد: و
لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب. و نیز می فرماید باید دست دزد را برید و زناکار را تازیانه زد و امثال اینها.
در تمام این موارد،خشونتی در کار است،
ولی این خشونت در خشونت
دیگری مثل قتل و دزدی و...
ضرب می شود و از باب«منفی در
منفی مساوی است با مثبت»
نتیجه اش جز رحمت نیست.
● آیا در کشورهای دیگر دنیا
و در قوانین آنها،اعمال خشونت
هست؟
? اینجانب چندروز پیش
در یکی از روزنامه ها آمار تعداد
اعدام ها در کشورهای مختلف دنیا مثل
امریکا،انگلیس،فرانسه و چین را می خواندم.
روشن است که در همه جای دنیا و در همه نظام های حقوقی،
اعدام و اعمال خشونت های دیگر مثل زندان و...گاهی ضروری است. البته باید توجه کرد که از دیدگاه اسلام اصل اولیه،خشونت و شکنجه نیست،اما اگر ضرورت پیدا شود،بایستی از خشونت قانونی استفاده کرد.پس اصل و قاعده اولیه در اسلام رحمت است و هرکجا خشونتی هست،اگر درست مورد دقت قرار گیرد،چون مانع از خشونتی دیگر می شود،آن هم رحمت است.در کشورهای دیگر هم اعدام و خشونت هست،البته آن ها براساس نظام ارزشی خاصی که دارند ممکن است از اعدام و خشونت در مواردی استفاده کنند که مورد قبول ما نیست، حتی در بعضی کشورها شما اگر به یک حیوان مثل سگ بی احترامی کنید،مستحق اعمال خشونت هستید.بنده خودم در سال 69 مدت کوتاهی در کانادا بودم.روزی در داخل مغازه ای ایستاده بودم،ناگهان احساس کردم چیزی به پایم خورد،همینکه نگاه کردم دیدم سگی کوچولو و پشمالو نزدیک پای من است.حالت مشمئزکننده ای به من دست داد و نزدیک بود که با پایم ضربه ای به آن حیوان بزنم و آن را از خودم دور کنم.متوجه شدم که زنجیر باریکی به گردن آن سگ است و سر زنجیر در دست خانمی بود.خودم را کنترل کردم و وقتی به منزل رفتم ماجرا را برای بعضی از دوستان تعریف کردم.یکی از دوستان که مقیم کانادا بود،گفت،خدا به حالت رحم کرده است و الا اگر به آن سگ توهین می کردی و آن خانم از تو شکایت می کرد،چه بسا زندانی و جریمه ات می کردند!!مقصودم از نقل این داستان این است که در همین کشورهای به ظاهر متمدن امروز می بینیم انسان را برای توهین به یک سگ جریمه می کنند و مستحق اعمال خشونت می دانند! بنابراین احکام به ظاهر خشونت آمیز اسلام هم توجیه عقلانی دارد و همانطورکه گفتم هم از باب اعمال خشونت برای جلوگیری از خشونت های بدتر است.
● نظر شما در مورد تعطیلی مطبوعات چیست؟
? اینجانب به عنوان یک عنصر فرهنگی در این کشور با تعطیل شدن مطبوعات مخالفم،مگر این که مطبوعات فلسفه وجودی خود را از دست داده باشند و رسالت مطبوعاتی خودشان را فراموش
کنند.مطبوعات بایستی فکر و اندیشه جامعه را هدایت کنند
و این هدایت بایستی به سمت ارزش هایی باشد که
بر قانون اساسی ما حاکم است و روشن
است که ارزش های مطرح در قانون
اساسی ما،ارزش های دینی و
اخلاقی و انسانی است.
همان طورکه رهبر معظم
انقلاب(دام عزه)فرمودند ما از
گسترش مطبوعات هراسی نداریم،ما از افکار و اندیشه های نو استقبال می کنیم و آنها را از
باب تضارب آرا و تعاطی افکار برای
رشد جامعه موثر می دانیم،اما همه این ها بایستی در جهت رشد و تعالی
اخلاقی و دینی مردم باشند.متاسفانه امروزه در
فضای پاره ای از مطبوعات ما،چیزی جز افترا و دروغ و تشویش

صفحه 4


افکار عمومی و ترویج جو عدم اعتماد و جدا کردن مردم از مسوولان نظام حاکم نیست و این برای انقلاب و نظام و مردم ما بسیار خطر آفرین است.
● اعتراض اخیر شما در کنگره بزرگداشت علامه محمد تقی جعفری(ر ه)چه بوده است؟
? چنان که می دانید این کنگره در روزهای 12 و 13 اردیبهشت همزمان با ایام شهادت استاد شهید مرتضی مطهری(ر ه) در شهر بزرگ تبریز برگزار شد.در روز دوم این کنگره در جلسه بعداز ظهر سخنرانی داشتم و مقاله ای را با عنوان مقایسه ای بین آرای علامه محمد تقی جعفری و استاد شهید مطهری و استاد آیت الله مصباح یزدی در اطلاق و نسبیت گزاره های اخلاقی ارایه نمودم.در ابتدای این سخنرانی بنده از مسوولان کنگره تشکر کردم و ضمنا سوالی را مطرح کردم و آن این بود که کسانی که در حیات علامه جعفری سعی در«کوچکداشت»آن مرحوم داشتند،حال چگونه می خواهند در بزرگداشت ایشان سخنرانی کنند؟!سوال و اعتراض بنده،این بود.اما پس از سخنرانی بنده یکی از اعضای هیات رییسه که متاسفانه متوجه مراد و غرض بنده نبود،چنین وانمود کرد که گویا بنده تحمل مخالف را ندارم و لذا بنده را توصیه به بردباری و تحمل مخالف می نمود! اینجانب که دیگر پشت بلندگو نبودم و نمی توانستم از خودم دفاع کنم و مقصود خودم را برای مخاطبان توضیح دهم،یادداشتی نوشتم و به هیات رییسه دادم که بخوانند،اما آنان باکمال بی انصافی،آن
یادداشت را هم نخواندند.من در آن یادداشت نوشتم«این جانب
با حضور مخالف منصف در این کنگره موافقم،اما
حضور مخالف مغرض را-پس از تجربه های مکرر-
خیانت و جنایت در حق نظام و شخصیت مرحوم علامه می دانم!»مقصود من روشن بود ولی
متاسفانه این یادداشت کوتاه بنده را نخواندند و لذا
در پایان کنگره رییس دانشگاه تبریز نیز در سخنرانی
احساساتی خود،مقصود و مراد بنده را به درستی در نیافت
و مطالبی گفت که خارج از بحث بود.این جانب از اظهارات
یکی از اعضای هیات رییسه و نیز سخنان نسنجیده و هیجانی
رییس دانشگاه تبریز بسیار متاسفم و معتقدم اگر آن یادداشت کوتاه بنده قرائت می شد،چنین اظهارات و شعارهای
نسنجیده ای بیان نمی شد.امیدوارم خداوند به همه ما بینش و معرفت همراه باانصاف و عدالت مرحمت فرماید.
گفت وگو:رضا حمیدی

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است