در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: ابرار 12/02/81، ؛


پشت پرده ترور شهید مطهری
«توصیه من به همه برادران و خواهرانم این است که در ارزیابی مسائل و تجزیه و تحلیل آنها کمال دقت را به کار برند و رعایت حقوق برادری را بنمایند و از خوش باوری و خوش بینی و آن هم در حد افراط و زیاده روی بپرهیزند و خدای ناکرده مقاصد شخصی را وسیله ای برای نفی اندیشه و طرز تفکرمان قرار ندهند و نسبت به سرنوشت یک جریان فکری اسلامی و توحیدی مخالف رژیم و هم چنین نسبت به برادرانی که در این راه جان باختند ولی نسبت به خودشان و ارزش های انسانی خویش احساس مسوولیت بیشتری بکنند و مسایل را جدی تر از آنچه در وهله اول تصور می کنند بگیرند و با موازین فکری و مواضع سیاسی خود منطبق نموده و بدانند که راه ما حق و هدف ما مقدس و متعالی بوده و هست و در صورت پایداری خدا هم ما را کمک خواهد کرد و هدایت خواهد نمود.»
جملات بالا توصیه های اکبر گودرزی رهبر ایدئولوژیک گروهی بود که بیست و سه سال قبل استاد مطهری را به اتهام ارتباط با«ارتجاع»ترور کرد و در افواه عمومی به«گروه فرقان» شهرت یافت.

زندگینامه رهبر گروه فرقان
«این جانب که اهل دهکده دوزان از توابع شهر الیگودرز هستم بعد از اینکه بزرگ شدم و کار کشاورزی پدرم هم چندان دامنه اش وسیع نبود و باتوجه به زمینه های مذهبی خانواده ام صلاح در این دانسته شد که درس طلبگی بخوانم برای این کار ابتدا به شهرستان خوانسار رفتم و مدتی در آنجا در دو مدرسه دو راه و علوی درس خواندم.بعدا چون برنامه درسی آنجا هم چندان جالب نبود تصمیم گرفتم که به قم بروم.
تقریبا یکسال مدرسه آقای نجفی،از آنجا آمدم تهران،از آنجا رفتم مسجد چهلستون در مدت یکسال،یکسال و نیم در آنجا بودم،آنجا رفتم مدرسه شیخ عبد الحسین،مدتی در آنجا بود،سال 56 آنجا را ترک کردم. بعد رفتم خانه مصطفی جوادی، ضمنا در طول مدرسه چهلستون و شیخ عبد الحسین جلسات قرآن هم داشتم. در مسجد فاطمیه در خزانه فلکه سوم هم چنین،مسجد خمسه قلهک،در همه اینها پیش نمازها از من می خواستند که بروم درس بدهم.در منزل آقای جوادی اتاق گرفته بودم،چون وضع درسی خوب نبود از مدرسه آمدم بیرون در منزل جوادی از طلبگی آمدم بیرون.
مدتی توی میدان ارک در سرای روبروی میدان ارک درست روبروی خیابان ارک در آنجا لوسترسازی بود مدتی در آنجا کار می کردم.دقیقا نمی دانم 8،7 ماه بودم.در اوایل سقوط رژیم بود که از لوسترسازی آمدم بیرون».

از مجله فرقان تا گروه فرقان
رهبر گروه فرقان سیر شکل گیری این گروه را چنین توصیف می کند:«جلسات قرآن از ابتدا به طور کلی در مساجد تشکیل می شد و مساجد مزبور عبارتند از: مسجد الهادی خیابان شوش، فاطمیه خزانه،رضوان خیابان اتابک،شیخ هادی خیابان حنیف نژاد،مسجد خمسه قلهک. پس از تعطیل شدن جلسات قرآن سعی داشتیم که امکانات تکثیری فراهم کنیم.تفسیرها را چاپ نمی کردند و ما هم پول چاپ نداشتیم که به اضافه اعلامیه تکثیر کنیم.نمونه این اعلامیه را در آمدن کارتر به ایران می توانید ببینید.تداوم این برنامه باعث شد که پلیس شاه به تعقیب این جانب بپردازد.و طرح این مسأله با دکتر عادل که اتریش بود ولی تابستان که به ایران آمده بود و جلسات قرآن هم می آمد و الان هم کاردار سفارت ایران در اتریش است،[در روزنامه خواندم ] موجب شد که او مسأله خروج از کشور و سفر به لبنان را مطرح کند. من هم قبول کردم و همراه با یک نفری که ایشان معرفی کرد به طرف پاکستان رفتم که از آنجا به طوری که او می گفت به لبنان بروم.وقتی آنجا رسیدیم تقریبا دو ماهی هم در یکی از مسافرخانه های آنجا خوابیدم ولی از اقدام ایشان خبری نشد.سرانجام آن کسی که رابط بین من و عادل بود گفت که امکانات به لبنان رفتن نداریم بنابراین شما می توانید به شهر پیشاور در شمال پاکستان بروید و آنجا زمینه کار فکری و عملی موجود است منتهی ابتدا باید زبان های پشتو و اردو را یاد بگیرید. من هم وقتی با خلف وعده آنها آشناتر شدم تصمیم به بازگشت به ایران گرفتم و این موضوع را با شخص رابط در میان گذاشتم ایشان هم موافقت کرد و مقدمات بازگشت را فراهم کرد.یادآوری می کنم که عکسی که چندی قبل در روزنامه ها از این جانب چاپ شد همان کسی بود که پیش از سفر به عادل داده بودم که به اصطلاح گذرنامه لبنان برای من در پاکستان فراهم کند.
به هرحال پس از بازگشت و تماس دوباره با بچه هایی که قبلا تماس داشتند تصمیم گرفتم که نوشته های پراکنده چه در زمینه ایدئولوژی و چه در مورد مسایل سیاسی را در یک نشریه منظم ماهانه خلاصه کنم.اسم آن را هم باتوجه به نام دیگر قرآن که فرقان است فرقان گذاشتم.بنابراین گروه فرقان را که استعمال می کنند اگر در رابطه با آن نشریه منظم ماهیانه باشد غلط است ولی اگر منظور افرادی هستند که در این کار دخالت دارند درست می باشد هدف از تأسیس فرقان در ابتدای«اصول تفکر قرآنی»مطرح شده است یعنی هدف همان کسانی که به این برداشتها معتقد بودند.من بعد این که قرار شد فرقان به صورت یک نشریه منظم و مداوم نوشته و پخش شود،نوشتن فرقان و جمع آوری مطالب برای این کار بود.از وقتی که اعلامیه ها و نشریات خود را با نام فرقان مطرح کردیم شاید اسفندماه نام فرقان و در نتیجه گروه فرقان مطرح شد.البته باید اشاره کنیم که شرایط خاص اجتماعی و سیاسی آن زمان و جریانات سال 54 که مجاهدین متحمل شدند و خیانتها و ضربه زدنهای فرصت طلب ها همه و همه ما را بر آن داشت تا برای رهایی از سرخوردگی ها و یأس و واماندگی ها،برداشتهای خودمان از قرآن و یا از حوادث اجتماعی را در این قالب مطرح کنیم و افراد اصلی در این جریان خود من، متحدی و عسگری بودیم که حتی مدتی در خانه عسگری جلسه داشتیم و حسن اقرلو  هم تنها با من در ارتباط بود.چند ماهی نگذشته بود که جریان مسافرت من به پاکستان طبق برنامه دکتر عادل پیش آمد و بنابراین شد که محمد و عباس نشریه را ادامه دهند.البته یک سری مسایل فکری و ایدئولوژیکی من قبلا تهیه کرده بودم ولی مسایل اجتماعی را در این دو ماه(منظور دو شماره است)خودشان بررسی کرده و در نشریه گنجانده بود.بعد از به هم خوردن مسافرت من مجبور شدم برگردم و چون دیگر مدرسه هم نمی رفتم و لباسم را درآورده بودم و حسن اقرلو هم از خانه شان بیرون آمده بود،من و حسن و محمد همان خانه خیابان گرگان را(خانه حاج ماندگاری)کرایه کردیم و جریان فرقان در همان بعد فکری ادامه یافت.البته محمد و عباس با چه کسانی تماس می گرفتند و ارتباط داشتند من نمی دانم.اما یوسفی و سعید و حمید و علی اسدی و سیاهپوش قبلا با من ارتباط داشتند و بعد از مسافرت این جریان ادامه پیدا کرد تا وقتی که رژیم شاه سقوط

صفحه 2


کرد و کلانتری ها و پادگانها خلع سلاح شد.ما هم از پادگانهای جی،عشرت آباد و زندان اوین تعدادی اسلحه و چندتایی بی سیم آوردیم و چون غیر از خانه خیابان گرگان جای دیگری نداشتیم آنها را آنجا گذاشتیم تا این که صحبت کردیم و بنا شد که مسوولیت هرکس از ما سه نفر(من و محمد و عباس)مشخص باشد.
من مسوول ایدئولوژی بودم و محمد مسوول نظامی و عباس مسوول تبلیغی. قرار شد که پولی تهیه کنیم و خانه ای بخریم که اسلحه ها را به آنجا ببریم.
مسوول نظامی مسأله مصادره بانک را مطرح کرد.تصمیم بر این شد که جزئیات آن را با افرادی که تماس دارد در میان بگذارد و آن را انجام دهند.تاریخ و زمان عمل را نمی دانم ولی تا آنجا که به خاطر دارم یک بانک در خیابان آیت الله طالقانی و یک بانک هم در دزاشیب بود البته باز هم بعدا«به گمانم» بانک دیگری بوده ولی فراموش کرده ام شاید حدود مرداد بود که بانک دزاشیب حدود یک میلیون و دویست تومان پول داشته است.
به هرحال قرار شد با افرادی که در تماس بودم باغی تهیه کنند و اسلحه ها را به آنجا ببرند و آن همان باغ کلارک کرج بود که بعدا شناسایی شد.من و حسن اقرلو هم بعد از خانه گرگان به همین خانه ای که در آن دستگیر شدیم آمدیم».

مطهری را به خاطر کینه شخصی نزدیم
اگرچه بسیاری از صاحبنظران انتقادهای استاد مطهری در مقدمه کتاب «علل گرایش به مادیگری»را علت ترور وی بدست گروه فرقان می دانند اما رهبر گروه این موضوع را اتهامی بیش نمی داند:
«ما کینه توزی خاصی نسبت به مطهری نداشتیم و اگر چنین بود در همان رژیم قبلی که آن کتاب را نوشته بود می توانستیم کینه توزی خود را ارضا کنیم.
بنابراین اقدام به ترور او برای ارضای کینه توزی نبوده است.
وقتی که رژیم فعلی حاکمیت سیاسی پیدا کرد و ما هم براساس طرز فکرمان معتقد به مبارزه بودیم درباره مطهری هم با مسوول نظامی صحبت کردیم و بطور مشترک تصمیم گرفتیم.در جلسه مشترک من و حمید نیکنام و سعید واحد و غلامرضا یوسفی و بهرام تیموری و محسن سباهپوش و علی اسدی، موضوع مطرح شد و پس از تصمیم گیری بنا شد که آنها این کار را انجام دهند و من هم اعلامیه آن را بنویسم و بعد از جلسه من دیگر آنها را تا جلسه بعد ندیدیم و از جزییات کار که چگونه انجام شده و چه کسی زده است و چند نفرشان در جریان شرکت داشتند اطلاعی نداریم.بطوری که به من گفته شد در این ماجرا دو نفر شرکت داشتند به فرماندهی و ارتباط محمد متحدی نامهای آن دو نفر هم یکی حسن گودرزی و یکی حسین قاسمی بود. ولی باتوجه به این که حسن گودرزی درشت هیکل تر است شاید او ضارب بوده است».

«فرقانی»ها ادعای مخالفت با اسلام نداشتند اما...
اکبر گودرزی،محمد متحدی،عباس عسگری و حسن اقرلو و دیگر اعضای گروه فرقان خود را نه ضد اسلام بلکه برعکس مبنای ایدئولوژیک خود را اسلام می دانستند.کتابهای «توحید و ابعاد گوناگون آن، اصول تفکر قرآنی،فروغ نهج البلاغه»و قسمتهایی از صحیفه و تفسیر سوره توبه از منابع ایدئولوژیک این گروه به شمار می رفت.
گودرزی که مدعی بود تفسیر قرآن را نزد حسن سعید در تهران و آقای طباطبایی در قم خوانده است،در تفسیرهای خود از تفسیرهایی چون تفسیر قرآن آیت الله طالقانی،تفسیر مجمع البیان،تفسیر کاشف، تفسیر طبری و تفسیر کشف الاسرار استفاده می کرد.
شهید مطهری در نقد تفسیرهای این گروه از قرآن چنین می نویسد:
«مطالعه نوشته های به اصطلاح تفسیری که در یکی دو سال اخیر منتشر شده و می شود، تردیدی باقی نمی گذارد که توطئه عظیمی در کار است.در اینکه چنین توطئه ای از طرف ضد مذهب ها برای کوبیدن مذهب در کار است،من تردید ندارم.آنچه فعلا برای من مورد تردید است این است که آیا نویسندگان این جزوه ها خود اغفال شده اند و نمی فهمند که چه می کنند و تنها دست های پشت پرده هستند که می دانند چه می کنند،و با خود اینها عالما عامدا باتوجه به اینکه با کتاب مقدس هفتصد میلیون مسلمان چه می کنند،دست به چنین تفسیرهای ماتریالیستی زده و می زنند؟
ما نظر به اینکه در این نوشته ها آثار و علائم خامی و بی سوادی را فراوان می بینیم-و به چند نمونه اشاره خواهیم کرد-ترجیح می دهیم که فعلا ماتریالیسمی را که به صورت تفسیر آیات قرآن در این یکی دو سال اخیر تبلیغ می شود، «ماتریالیسم اغفال شده»بنامیم و اگر پس از این تذکرات،باز هم راه انحرافی خود را تعقیب کردند. ناچاریم آن را«ماتریالیسم منافق» اعلام نماییم».
شهید مطهری در جای دیگر می نویسد:شما حتی اطلاع از تاریخ صدر اسلام و شأن نزول آیات را هم لازم نشمرده و زحمت یک بررسی مختصر تاریخ اسلام را هم به خود ندیده اید و آنگاه به تفسیر قرآن و تدوین ایدئولوژی اسلامی دست زده اید.رهبر گروه فرقان که در پرونده خود سابقه طلبگی نیز داشت در پاسخ به پرسشی درباره نتایج طرز تفکر آنها و خون هایی که بر اثر این طرز تفکر ریخته خواهد شد چنین گفت:«ایدئولوژی و اندیشه صرف به خودی خود موجب خون ریزی نخواهد شد آنچه باعث خون ریزی است از یک طرف مال گزینش یافتگان این طرز فکر است چون براساس انتخاب و اختیار خویش این روش را برمی گزینند و خود مسوول کار خویش خواهند بود.از طرف دیگر عملکرد رژیم حاکم است.به طور قطع اگر رژیم آنطور که ادعا می کند بر منطق و ضوابط اسلامی عمل نماید بحران ها فروکش خواهد کرد و تضادها از بین خواهند رفت و محدود خواهند شد و زمینه های استبدادی و انحصاری درهم فرو می ریزد و از بین می روند و جایی برای خون ریزی باقی نخواهد ماند. خداوند ما را هدایت کند و از لغزش هایمان درگذرد».
شهید مطهری در بخش پایانی مقدمه کتاب علل گرایش به مادیگری چنین می نویسد:
«عجیب این است که ادعا می شود که ما می خواهیم فرهنگ اسلامی را فرهنگی انقلاب کنیم. شگفتا!آیا انقلابی بودن و یا به نظر شما انقلابی شدن فرهنگ اسلامی در گرو این است که محتوای معنوی آن را از آن بگیریم و محتوای مادی جایگزین آن سازیم؟! آیا انقلاب منحصر به انقلاب شکم و انقلاب ناشی از محرومیت و موضع طبقاتی است؟آیا پیغمبر اسلام انقلاب سر و انقلاب روح و قلب برپا نکرد؟ آیا این گونه برداشت از انقلاب، دانسته یا ندانسته،تبلیغ به سود ماتریالیسم نیست که تنها با برداشت های ماتریالیستی و توجیه مادی تاریخ و جامعه و بالاخره با ماتریالیسم تاریخی است که می توان از یک فرهنگ انقلابی دم زد؟این بود شمه ای از تذاکراتی که می خواستم خیرخواهانه و دوستانه به عزیزانی که هنوز فکر می کنم اغفال شده هستند،بدهم. امیدوارم این تذکرات،سودمند واقع گردد.بار دیگر از همه فضلا و دانشمندان درخواست دارم که به دقت در آنچه گفته شد بنگرند؛اگر مرا بر خطا می بینند واقفم فرمایند که با سپاسگزاری فراوان خواهم پذیرفت».
البته پاسخ افرادی که استاد شهید آنها را با لفظ«عزیزان»مورد خطاب قرار داده اند گلوله سربی بود که به مغز استاد اصابت نمود.


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است