در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: پایگاه مجلات تخصصی نور: مجله فقه اهل بیت (فارسی) » زمستان 1383 - شماره 40-39، بندرچی، محمدرضا ؛


مقدمه

اساس و پایه همه شرایع الهی، بر دوستی و محبّت، رحمت و مدارا استوار است. پیامبران الهی، همیشه بر آن بوده اند که رحمت و مهربانی و محبّت را در میان مردم گسترش دهند و صلح و صفا و صمیمیت و آرامش را در جامعه های انسانی پایدار کنند.

قرآن کریم رمز پیشرفت پیامبر اکرم(ص) را مدارا و مهربانی با مردم می داند.1 پیامبر بزرگ اسلامی نه تنها خود با مردم با نرمخویی و اخلاق حسنه برخورد می کرد، بلکه به مبلّغان و پیام رسانان دین و همه پیروانش نیز سفارش می کرد که: با بشارت و نوید، حُسن خلق و روی خوش با مردم رو به رو شوند و از نیکی و مهربانی با دیگران، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، دریغ نورزند. با مسلمانان در کمال دوستی، برادری و برابری زندگی کنند و چون ریشه ای استوار همدیگر را حفظ کنند و درغم و شادی ها شریک باشند.

در دستورهای اسلام، مسلمانان از خشونت در روابط اجتماعی به هر شکلی منع شده اند و همگی به رحمت2، عفو و گذشت3و مدارا4 دعوت گشته اند.

پیامبر اکرم می فرماید:

هیچ کاری نزد خدا و پیامبرش بهتر از ایمان به خدا و نرمش و مدارا با بندگانش نیست. در برابر، هیچ کاری نزد خدا و پیامبرش، زشت تر از شرک به خدا و خشونت با مردم نیست.5

در سفارشهای حضرت خضر به حضرت موسی بن عمران(ع) نیز بخشش و گذشت و مدارا با مردم، والاترین و بهترین اعمال شمرده شده است.

6در روایات بسیاری، مسلمان ها از تحقیر و اهانت موءمنان،7 آزار و اذیت،8 ترساندن و یا زدن9 و... باز داشته شده اند؛ مضافاً این که در اندیشه اسلامی، هستی بر محور رحمت و بخشایش و عطوفت استوار است و خداوند همواره رحمان و رحیم می باشد و رحمت او بر غضبش پیشی دارد.10

تعالیم دینی نیز، مظهر رحمت الهی اند و انسان دوستانه و به سود وی و مایه سعادت و آرامش نیک بختی او می باشند.

با این همه، جهان غرب و مبلّغان سیاسی و فکری آن با همه توان، تلاش کرده اند از شریعت اسلام، چهره ای خشن و خون آلود ترسیم کنند. چهره ای که در آن، انسان دوستی، صلح، مدارا و همزیستی و صفا جایی ندارد. در مقابل، مسیحیت و مردم مغرب زمین را جلوه و نماد اومانیسم(انسان دوستی) و مهرورزی نشان دهند. این موضوع پس از جریان القاعده در افغانستان و واقعه 11 سپتامبر نیویورک به اوج خود رسیده است.

قبل از وقوع انقلاب اسلامی ایران، این شبهه بارها از سوی متفکران مسلمان به بوته نقد و تحلیل گذارده شد و پاسخ در خور خود را یافت. اما پس از انقلاب اسلامی، و حضور اندیشه های دینی در صحنه اجتماع، ایادی استعمار و نیز مستشرقان، متفکران، نظریه پردازان و روزنامه نگاران غربی به دلایل مختلفی مجدداً از خشونت گرایی مسلمانان سخن گفتند. پاره ای از نیروهای داخل کشور که سودای آنان را در سر داشتند، نه صریحاً بلکه در لفافه در این باره سخن ها گفتند؛ اگر چه امروز دیگر صراحت کامل به خود گرفته است. در این میان، عده ای که معتقد به اسلام بودند، به توجیه مسائلی چون: جهاد، حدود، تعزیرات و... پرداختند، ولی به کژراهه رفتند. اینان برای زدودن خشونت از چهره دین، خواستار دگرگونی هایی در احکام اجتماعی و جزایی اسلام شدند. در این میان شماری تا آن جا پیش رفتند که احکام اجتماعی اسلام، به ویژه احکام کیفری آن را دستورهایی غیر انسانی و خشونت آمیز خواندند که نه مفید است و نه در خور اجرا!11

برخی از سیاسیون و جبهه های سیاسی نیز در برابر لایحه «قصاص» موضع گرفتند و در اعلامیه ای از هواداران خود خواستند که برای رویارویی با این لایحه به پندار آنان «غیر انسانی» به خیابان ها بیایند!12

در برابر این شبهه افکنی ها بسیاری از متفکران اسلامی13 و شاگردان آنان14 به دفاع از اسلام و تعالیم حیات بخش آن برخاستند و به نقد و تحلیل سخنان یاد شده پرداختند.

استاد شهید مرتضی مطهری، در برهه ای این مهمّ را در دستور کار خویش قرار می دهد و بخوبی بیشتر زوایای آن را می کاود و ردّ پای اثرپذیری گروهی از مسلمانان15 را در اوایل مشروطیت ازاین تفکّر بخوبی می نمایاند و از اهل نظر و فکر و تحقیق می خواهد که به دفاع از منطق اسلام بپردازند.16

در نوشتار پیشِ رو، به کالبدشناسی واژه خشونت از دیدگاه استاد مطهری پرداخته و سپس با اشاره به فلسفه احکام کیفری اسلام، پاره ای از آنها را به بوته نقد و بررسی می نهیم تا بدانیم که آیا خشونت زایند یا خشونت زدا!

الف) بررسی مقوله خشونت

معمولاً کسانی که از خشونت سخن گفته اند، به بیان مقصود خود از این واژه نپرداخته اند. شاید از نگاه اینان، مفهوم آن روشن بوده و نیازی به تشریح و بررسی نداشته است؛ اما مطهری چنین شیوه ای را دنبال نکرده، بلکه با اشاره به مفهوم لغوی خشونت، به کالبد شکافی دقیق و عالمانه آن پرداخته است:

محبّت و نقطه مقابل آن، خشونت است. البته نقطه مقابل محبّت، معمولاً بغض است، ولی اثر محبّت، احسان و نرمی است و اثر بغض، قهراً، خشونت است و سخت گیری.17

اسلام دین فطری است. هم مهر می ورزد و هم خشم. در، گاهِ مهرورزی، با تمام وجود، مهر می ورزد و هنگام خشم، بی هیچ اغماضی برای حیات فرد و جامعه و پویندگی و بالندگی آنها، خشم خود را همچون صاعقه بر سر پایمال کنندگان حقوق مردم و سرکشان فرو می ریزد.

امّا مسیحیّت تحریف شده، تنها مهرورزی را در کانون توجه خود قرار داده و می دهد و مهربانی و مهرورزی آن، همگان را در بر می گیرد، چه نیکوکاران و چه بدکاران و سرکشان را.

با این حال، گروهی از صاحب نظران غربی، در مقایسه اسلام با مسیحیّت، از مسیحیت دفاع کرده اند، غافل از این که چنین آیینی و مذهبی، خشونت زاست و خشونت گستر. این دسته با نادیده گرفتن چنین اصل مهمی به اسلام خرده گرفته و نوشته اند:

اگر در اسلام مسأله محبّت به انسان ها مطرح است؛ احسان به انسان ها و نرمش در مقابل انسان ها(مطرح است) در مقابل، دشمن داشتن انسان ها و خشونت به خرج دادن... هم مطرح است.18

در باره مسیحیّت نوشته اند:

عیسای مسیح به محبت دعوت می کرد. در محبت هم میان افرادی که باید به آنها محبت شود، استناد نمی کرد؛ خدا پرست باشند یا نباشند، پیرو عیسی19 باشند یا نباشند.

گروهی که شعاع دید و نگاه علمی آنان کوتاه و سطحی است، به صرف برخورد با یک اندیشه و عمل به ظاهر خشونت بار از سوی انسان یا مکتبی خاص، آن را محکوم می کنند. امّا کسانی که دقیق اند، بدون شتاب و دچار شدن به احساس و عاطفه و هیجانات بی پایه، به نقد و تحلیل موضوع و پیامدهای آن پرداخته و سپس به داوری می نشینند.

مطهری با چنین نگرشی به موضوع با یاد آوری سخن گرانقدر پیامبر اسلام:

أحبب للناس ما تحبّ لنفسک و اَکْرِهْ لهم ما تکره لنفسک؛20

برای دیگران، همان را دوست بدار که برای خود دوست می داری و همان را دشمن دار که برای خود دشمن می داری.

یاد آور می شود که: این دستور مهم در همه شرایع آسمانی مانند شریعت موسی و عیسی و... یکسان است. سپس استاد پرسش را بدین گونه مطرح می کند: آیا این دستور در دیگر شرایع، کلّی و مطلق است، ولی در اسلام این گونه نیست؟ آیا در اسلام، معنی حدیث مزبور این است که: برای مردم دوست بدار آنچه را برای خودت دوست می داری، مگر برای بعضی از مردم. یا برای مردم دوست بدار آنچه را برای خود دوست می داری، مگر در بعضی از امور.

شهید مطهری در پاسخ به پرسش یاد شده می گوید:

اسلام با دیگر شرایع آسمانی در این اصل کلی اختلاف ندارد. اختلاف در تفسیر محبت و برابر سازی آن بر موارد و نمونه های آن است21 که در عرصه های گوناگون، چالش هایی را در پی داشته است. بنابراین باید دید که مقصود از محبت و دوستی چیست؟ آیا مقصود، محبت ظاهری است؟ یعنی کاری کنیم که طرف مقابل، خوشش بیاید، هر چند برای او در واقع زیان داشته باشد، یا مقصود از محبت، محبت عقلانی و منطقی است یعنی آنچه را که در واقع خیر و سعادت است، همان گونه که برای خود می خواهی، برای عموم مردم بخواه.

آن گاه مطهری برای روشن تر شدن مفهوم ظاهری و سطحی محبّت از معنای واقعی، به چند نمونه ذیل اشاره می کند:

1. ممکن است انسان گاه چیزی را برای خودش دوست بدارد که برای او زیان آور باشد. در مثل کسی که بیماری قند دارد، شیرینی برای او زیان دارد، ولی او شیرینی را دوست دارد. آیا درست است که در این جا بگوییم چون تو شیرینی را دوست داری، برای همه مردم دوست بدار، حتی برای کسانی که بیماری قند دارند؟ بی گمان چنین تفسیری از محبت در هیچ یک از شریعت ها درست نیست.

2. پدر و مادر فرزند خود را دوست دارند، این دوستی دو گونه ممکن است جلوه نماید:

الف) ممکن است برای شماری از پدر و مادرها، مقیاس دوستی این باشد که هر چه فرزندشان خواست و دوست داشت، در اختیارش قرار دهند و از هرچه بدش آمد، به او ندهند. حالا اگر کودک مریض است و پزشک برای او آمپول و دیگر داروهای تلخ و بدمزه را تجویز کرده و کودک هیچ یک از اینها را دوست ندارد، مسأله ای نیست. نوعی از دوستی این است که پدر و مادر این داروها را به کودک ندهند، چون ناراحت می شود!

ب) گونه دیگر از محبت نسبت به فرزند، محبت عقلانی و منطقی است. چون پدر و مادر، بچه خود را دوست دارند، هر چند با ناراحتی و نا آرامی کودک، با همه توان تلاش می کنند که داروها را به هنگام به او بخورانند.

پدر و مادری که دوستی اش عاقلانه و منطقی است، نمی تواند به خواست فرزند در زمان حال بسنده کند، بلکه باید آینده او را نیز، در نظر بگیرد.

3. خانواده ای دارای چند فرزند است. پدر و مادر، همه آنها را دوست دارند. حال اگر یکی از اینها به حقّ دیگر فرزندان دست درازی کند، آیا می توان گفت که چون پدر و مادر او را دوست دارند، باید وی را آزاد بگذارند؟ در این جا دوستی و محبت دیگران هم مطرح است. در این جا دوستی عقلانی و منطقی اقتضا می کند که مصلحت جمع، معیار و مقیاس باشد، نه فرد.22

نمونه های فراوانی در جامعه داریم که مصلحت جمع با مصلحت فرد برخورد می کند. در این جا، حتّی مصلحت فرد این است که مصلحت او، فدای جمع شود:

[در این گونه موارد] خود محبت ایجاب می کند عدم نرمی را. خود محبت ایجاب می کند خشونت را. خود محبت گاهی ایجاب می کند حداکثر چیزی را که طرف برای خودش بدی تلقی می کند، مثلاً اعدام را از آن جا که پای مصلحت جمع در میان است.23

سپس استاد شهید، به عنوان نمونه از قصاص سخن به میان می آورد و یاد آور می شود:

در اسلام اگر کسی به عمد بیگناهی را از بین ببرد، اسلام اجازه قصاص می دهد که این را به مجازات او اعدام کنند. ممکن است گروهی بگویند: این قاتل یک نفر را کشته، چرا ما باید فرد دیگری را بکشیم؟ اگر کشتن کار بدی است؛ چرا ما باید این کار بد را تکرار کنیم؟ قرآن به این شبهه پاسخ می دهد:

وَلَکم فِی الْقصاصِ حَیاةء یا اُولِی الالْبابِ؛24

ای خردمندان، قصاص مایه حیات و زندگی است.

این گونه کشتن را مرگ نینگارید؛ حیات و زندگی بینگارید، ولی نه زندگی فرد، بلکه زندگی جمع، یعنی با قصاص یک نفر قاتل و سرکش، حیات جامعه و افراد دیگر را حفظ کرده اید؛ چرا که اگر شما به متجاوز و قاتل که بیگناهی را کشته است، مهلت دهید و جلوگیری نکنید، فردا دیگرانی پیدا می شوند و دست به خون بیگناهان می آلایند، پس این را کم شدن افراد جامعه نباید انگاشت که حفظ و بقای جامعه، در گرو آن است. با این نگاه، مفهوم قصاص، دشمنی با انسان نیست، بلکه دوستی با انسان است.

ب) انسان دوستی

گروهی پنداشته اند: احکام جزایی اسلام، با انسان دوستی سازگاری ندارد. استاد شهید برای پاسخ به این شبهه به تحلیل مفهوم انسان دوستی پرداخته و می نویسد:

مقصود از انسان دوستی چیست؟ آیا انسان را از آن جهت که انسان است باید دوست داشت، یعنی انسان با ارزش های انسانی به اصطلاح امروز؟ یا مقصود از انسان، همین هیکلی است که دارای یک سر و دو گوش است، همین ظاهری که در همه افراد مشترک است؟ به دیگر سخن، آیا مقصود شما از انسان، هر کسی از نسل آدم است و زیست شناسی او را انسان می داند؟ اگر انسان را به این معنی بگیریم، تفاوتی بین حضرت عیسی(ع) و کسانی که به پندار خود، او را به دار آویختند، نیست. همچنین آنانی که با پیامبر(ص) و علی و امام حسین(ع) جنگیدند با آن بزرگواران از این جهت فرقی ندارند!

انسان دوستی، نمی تواند به این معنی باشد. انسان دوستی، یعنی انسانیت دوستی. انسان را باید دوست داشت، به خاطر انسانیت او، نه به خاطر قرارگرفتن او در صف انسان ها. در این صورت اگر انسانی ضدّ انسان شد، ضدّ انسانیت شد، مانع راه و تکامل دیگر انسان ها شد، در این جا، هر چند اسم او انسان است، ولی در معنی، انسان نیست.25 به تعبیر علی(ع): «فالصّورةُ صُورةُ إنْسان وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیْوانٍ؛26

ظاهر او انسان است، ولی باطن او حیوان است».

آیا در این جا، به نام انسان دوستی می توان گفت: باید این گونه انسان ها را دوست داشت؟ انسان دوستی به معنای انسانیت دوستی است و گرنه اگر انسانِ زیست شناسی مقصود باشد، از نظر زیست شناسی فرقی بین انسان و حیوان نیست؛ چرا ما گوسفندان را به اندازه انسان ها دوست نداشته باشیم؟!

استاد شهید از نکته های یاد شده چنین نتیجه می گیرد:

پس گذشته از این که محبت صرفاً رعایت خواسته ها و میل ها نیست؛ و گذشته از این که عبارت است از رعایت خیر و سعادت و مصلحت طرف، و گذشته از این که مصلحت فرد، به تنهایی نمی تواند مقیاس باشد، باید مصلحت جمع در نظر گرفته شود. اساساً مسأله انسان دوستی، به معنای انسانیت دوستی است... از این جا معلوم می شود که دوستی و دوست داشتن انسان ها، این نیست که از همه چیز قطع کنیم و فقط دوست داشته باشیم؛ این منطق غلطی است. آن معنی، منطقی است که در جاهایی هم توأم با خشونت باشد. در جایی هم با جهادها و مبارزه ها با کشتن انسان هایی که خار راه انسانیت اند، همراه باشد.27

اسلام دینِ دوستی و مهرورزی،28 دین رحمت و بخشش29 است و خشونت هم برای گسترش محبت و ژرفا بخشیدن به دوستی ها و برداشتن خارهای راه دوستی و دوست داشتن است.

از نگاه اسلام، کیفرهای جزایی در اسلام، به عنوان رحمت الهی مطرح است. فقیهان در مباحث جزایی اسلام، از کیفرها به عنوان احسان و لطف الهی به جامعه بشری نام برده و آن را با سخت گیری پدر در تربیت فرزندان و یا تلاش پزشک برای معالجه بیمار، همانند دانسته اند.

این رحمت، ویژه جامعه نیست، بلکه فرد بزهکار را نیز در بر می گیرد، هر چند ممکن است برای بزهکار با درد و رنج همراه باشد، همان گونه که در هنگام معالجه، بیمار ممکن است بسیار درد بکشد و رنج ببرد. به همین جهت اگر چه اجرای پاره ای از احکام جزایی اسلام، به از بین رفتن عضوی از اعضای جامعه و گاه ناقص العضو شدن یکی از اعضای جامعه بینجامد، ولی حیات اجتماعی در گرو چنین کیفرهایی است. قانون و دستورهای جزایی اسلام، براساس مصلحت نوع انسان و رسیدن جامعه به صلح و آرامش و امنیّت عمومی پی ریزی شده اند.

به دیگر سخن، جامعه حکم یک بدن را دارد؛ اگر عضوی از اعضای آن فاسد شد، اگر از اصلاح آن خودداری کنیم، به همه اندام سرایت می کند و قرار و آرامش را از دیگر اعضا می گیرد. پس سلامت جامعه، بدون مبارزه با فساد و شرّانگیزی و جنایت دوام نمی یابد.

استاد شهید، با اشاره به وجود قانون حدود و تعزیرات در اسلام می نویسد:

اسلام... دینی است که معتقد است که مراحل و مراتبی می رسد که مجرم را جز تنبیه عملی، چیز دیگری تنبیه نمی کند و از کار زشت باز نمی دارد؛ امّا انسان نباید اشتباه کند و خیال کند همه موارد جای خشونت و سخت گیری است.30

سپس آن بزرگوار، به روشنگری و بیان سخن حضرت امیر(ع) در باره پیامبر اکرم(ص) می پردازد:

علی در باره پیامبر اکرم(ص) این طور تعبیر می کند: «طبیبُ دوّارء بِطِبِّه قَد اَحکَم مَراهمهُ و أَحمی مَواسمهُ؛ او طبیب بود، پزشکی بود که بیمارها و بیماری ها را معالجه می کرد». به اَعمال اطبّا تشبیه می کند که اطبّا هم مرهم می نهند و هم جراحی می کنند، و احیاناً داغ می کنند.

می گوید: پیامبر دوکاره بود: پزشکی بود، هم مرهم نِه و هم جرّاح و داغ کن.

مقصود این است که پیامبر دو گونه عمل می کرد: یک نوع عمل پیامبر مهربانی و لطف بود. اوّل هم «احکم مراهمه» را ذکر می کند؛ یعنی عمل اوّل پیامبر همیشه لطف و مهربانی بود، همیشه از راه لطف و مهربانی معالجه می نمود و با منکرات و مفاسد مبارزه می کرد. امّا اگر به مرحله ای می رسید که دیگر لطف و مهربانی، احسان و نیکی سود نمی بخشید، آنها را به حال خود نمی گذاشت. این جا بود که وارد عمل جراحی و داغ کردن می شد. هم مرهم های خود را بسیار محکم و موءثر انتخاب می کرد و هم آن جا که پای داغ کردن و جراحی در میان بود، عمیق داغ می کرد و قاطع جراحی می کرد.31

سپس استاد شهید به شعر زیر از سعدی استشهاد می کند:

درشتی و نرمی به هم دربه است چو رگزن که جرّاح و مرهم نِه است

ج) گستره انسان دوستی

خداوند در قرآن، چهره موءمنان راستین را چنین ترسیم می فرماید:

محمد رسول اللّه و الذین معه اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم؛32

محمد فرستاده خداست و کسانی که با او هستند، در برابر کافر، سر سخت و شدید و میان خود مهربانند.

آیا برخورد قهرآمیز با کافران، همان شبهه پیشین را به ذهن نمی آورد که قانون دوستی در میان مسلمانان همگانی نیست؟ مسلمانان وظیفه دارند برخی را دوست بدارند و با برخی دیگر دشمن باشند؟

استاد شهید با توجه به آیات قرآن، کافران را به دو دسته تقسیم می کند: کافرانی که با دین مسلمانان و خود مسلمانان سر جنگ ندارند، و کافرانی که سر جنگ دارند و می خواهند دین و همچنین آنان را نابود کنند.33

قرآن اجازه می دهد که نسبت به دسته نخست، محبّت و احسان، روا داشته شود بلکه بدان سفارش می کند:

لاینهکم اللّه عن الذین لم یقاتلوکُمْ فی الدّین و لم یخرجوکم من دیار کم أَنْ تبرّوهم و تُقْسطوا إلیهم انّ اللّه یحبّ المقسِطین؛34

خداوند شما را باز نمی دارد از این که با آنان که با شما در دین نستیزیده و شما را از خانه و دیارتان بیرون نرانده اند، به نیکی و عدل با آنان رفتار کنید که به درستی خداوند عدالت پیشگان را دوست می دارد.

اما در باره کسانی که به خاطر دین با مسلمانان می جنگیدند و آنان را از خانه هایشان بیرون می راندند، می فرماید:

إنّما ینهکم اللّه عن الذین قاتلوکم فی الدین و أخرجوکم من دیارکم ظاهروا علی إخراجکم أَنْ تولَّوْهم و مَن یتولّهم فأولئک هم الظّالمون؛35

خداوند باز می دارد شما را از این که با ستیزگان با شما در دین و بیرون کنندگان شما از دیارتان و آنان که به همدیگر یاری رساندند، تا شما را بیرون برانند، دوستی کنید و آنان را ولیّ خود قرار دهید. هر که آنان را ولیّ و دوست خود بگیرد، پس آنان، ستمکاران باشند.

اسلام، به روشنی دستور می دهد که با چنین کافرانی و با سرکشان و دستبرد زنان و آدم کُشان و زورگویان، باید برخورد قهرآمیز بشود؛ چرا که محبّت و احسان به آنها دشمنی با مسلمانان و تقویت بنیه دشمن است.

دستور مولا علی(ع) برای تأمین زندگی پیرمرد کوری از اهل ذمّه که گدایی می کرد،36 دستور امام صادق(ع) به سیراب کردن مرد کافری که در بیابان تنها مانده بود،37دستور امامان معصوم(ع) به برخورد نیکو و محبت آمیز با کسانی که پدران و مادرانی کافر دارند،38 همه دلیل بر این است که محبت و احسان به کافران تا آن هنگام که مایه تضعیف جبهه حق نشوند، نه تنها مانعی ندارد که از نگاه اسلام به آن سفارش شده است.

لینک مقالات مرتبط:

قوانین کیفری اسلام و عقلانی بودن آن از دیدگاه استاد مطهری بخش دوم

پی نوشت:

1. آل عمران، آیه59.

2. من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، بیروت، دارالتعارف، ج4، ص274.

3. بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسی، بیروت، موءسسة الوفاء، ج13، ص294.

4. همان، ج72، ص6450.

5. همان، ص54.

6. همان، ج13، ص294.

7. همان، ج72، ص142.

8. اصول کافی، شیخ کلینی، بیروت، دارالتعارف، ج2، ص354 350.

9. همان، ص147.

10. در دعای جوشن کبیر«یا مَن سَبَقَت رحَمتُهُ غَضَبه» آمده است.

11. به نقل از روزنامه کیهان، مورخ 7/3/1358.

12. صحیفه نور، ج15، ص2.

13. همان، ص21 19.

14. راست قامتان جاودانه تاریخ، واحد فرهنگی بنیاد شهید، دفتر اوّل، ص215 211 و دفتر سوم، ص 905.

15. پیرامون جمهوری اسلامی، مرتضی مطهری، صدرا، تهران، ص136.

16. مجموعه آثار، صدرا، تهران، ج1، ص354.

17. تعلیم و تربیت در اسلام، الزهرا، تهران، ص218.

18. همان، ص218.

19. همان، ص 218.

20. نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه 31، ص921 که البته با اندکی تفاوت در واژه ها با آنچه که استاد مطهری آورده است، در مستدرک حاکم حسکانی در جلد 4، ص 168 نیز محتوای آن آمده است.

21. تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری، ص219.

22. همان، ص222220.

23. همان، ص222.

24. بقره، آیه179.

25. تعلیم و تربیت در اسلام، ص224 223.

26. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 87.

27. تعلیم و تربیت در اسلام، ص225224.

28. جاذبه و دافعه علی(ع)، مرتضی مطهری، ص6455.

29. من لایحضره الفقیه، ج4، ص172.

30. مجموعه آثار، ج7، ص247.

31. همان، ص248.

32. فتح، آیه29.

33. تعلیم و تربیت در اسلام، ص225.

34. ممتحنه، آیه 8.

35. همان، آیه9.

36. تعلیم و تربیت در اسلام، ص171.

37. همان، ص228227.

38. اصول کافی، شیخ کلینی، ج2، ص162162.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است