در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: روزنامه - کیهان - تاریخ شمسی نشر 22/07/1386، مزروعی، علیرضا ؛


«باید روی افکار شهید مطهری، کار فکری بشود، یعنی جمعی اهل تحقیق و علاقه مند به کار علمی، بنشینند و نظرات و تفکرات شهید مطهری را در ابواب مختلف استخراج کنند؛ درباره موضوعات بیشمار و متنوعی که ایشان در مباحثشان مطرح کرده اند از مجموع آثار، نظر آن شهید را استخراج کنند. این، راه گسترش و پیشرفت و شکوفایی فکری جامعه بر مبنای آثار شهید مطهری است و امیدواریم این کار انجام بگیرد.»

با عنایت به این بیانات مقام معظم رهبری، آنچه در پی می آید گذری است بر اندیشه های شهید مطهری (ره) پیرامون مفهوم زهد مثبت و تفکیک آن از زهد منفی و رفتار شناسی زاهد حقیقی اززاهد دروغین با توجه به نحله های فکری و عرفانهای انحرافی که این روزها به مقابله با مبانی فکری و اندیشه اصیل اسلامی می پردازند، که در قالب گفت و گوی مجازی در راستای رفع شبهات و سوالات احتمالی نسل جوان تدوین شده است. اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم.

* حضرت استاد مفهوم زهد در صورتی که برداشت منفی از آن بشود تا چه حد می تواند به جامعه آسیب برساند؟

- یکی از مفاهیم اخلاقی و تربیتی اسلامی مفهوم زهد است که از مفاهیم زیربنایی و کاربردی در فرهنگ اسلامی محسوب می شود.

متاسفانه مفهوم زهد همانند برخی از مفاهیم اخلاقی و تربیتی اسلامی در طول زمان به دلایل مختلف دستخوش تحریف گشته و برداشتها و تفاسیر مختلف و حتی متضاد یا متناقض از آن شده است. به گونه ای که پاره ای از نحله های فکری و عرفانهای انحرافی با برداشت غلط ازاین مفهوم، مبانی فکری و مکتبهای اجتماعی را پایه ریزی نموده اند که بعنوان یک آسیب جدی اجتماعی می بایست تلقی نمود.

* دیدگاه شما در خصوص مفهوم زهد چیست؟

- در کتاب المنجد که در زمینه لغات عربی به سبک لغتنامه های فرنگی تدوین شده است. زهد را به مفهومی معنی کرده است که درست مفهوم مسیحی است. البته قبل از المنجد، کتابی نزدیک به همین سبک نوشته شده بود به نام اقرب الموارد که المنجد بیشتر از آن اقتباس کرده است.

در المنجد زهد این گونه معنی شده است: زهد: ای ترک الدنیا للتخلی للعباده، یعنی کار دنیا را رها کرد برای اینکه برای عبادت فراغت پیدا کند. روی این حساب اساساً کار دنیا و آخرت از هم جدا است و دو حساب دارد، کارهایی مربوط و متعلق به زندگی دنیا است، اینها مال دنیا است و ذره ای به درد آخرت انسان نمی خورد بلکه شاید صدمه هم بزند و کارهای دیگر مال آخرت است که اسم آنها عبادت است و آنها به درد کار دنیا نمی خورد و احیاناً صدمه هم می زند. پس زهد یعنی رها کردن کارهای دنیا برای رسیدن به آن دسته از کارها که اسمش را می گذاریم کار آخرت آن وقت برای اینکه ما بتوانیم زاهد باشیم، راهی به جز جدا کردن خود از اجتماع نداریم، راهش عزلت و انزوا و رهبانیت و غارنشینی و دیرنشینی و صومعه نشینی است. نتیجه اش همان رهبانیتی است که می دانیم در دنیای مسیحیت چقدر رایج بوده است.

* المنجد کتاب لغت است به زبان عربی که به وسیله یکی از پدران روحانی مسیحی لبنان که از آباء یسوعی و عرب است، نوشته شده است. با توجه به تبیین مفهوم زهد در المنجد که به تعبیر شما معادل با عزلت و رهبانیت است آیا اسلام چنین مفهوم و تعریف را برای زهد می پذیرد؟

- نه این واضح است و احتیاج به استدلال ندارد که من بخواهم استدلال کنم. من در کتاب مسئله حجاب نوشته ام که بعضی خیال کرده اند فلسفه حجاب تمایل به ریاضت و رهبانیت است که این را نظر اسلام رد کرده و بعد مفصل بحث کرده ام که اصلاً اسلام با ریاضت و رهبانیت، یعنی با انعزال از اجتماع صد در صد مخالف است.

پیغمبر (ص) صریحاً فرمود:«لا رهبانیة فی الاسلام» در اسلام رهبانیت، یعنی کناره گیری از زندگی برای رسیدن به آخرت اصلاً وجود ندارد. حتی فرمود:«رهبانیت و سیاحت امت من جهاد است.» گذشته از این، اسلام صریحاً به آن چیزهایی که مکاتب دیگر آن را دنیا می نامند توصیه کرده و آنها را جزء عبادات دانسته است.

* حضرت استاد بنابراین زهد به این معنی که ما دو قلمرو را درنظر بگیریم، یکی برای دنیا و دیگری برای آخرت در اسلام وجود ندارد؟

- از نظر اسلام تجارت یا زراعت می تواند مال دنیا باشد و می تواند مال آخرت باشد. یعنی بستگی دارد به هدف شما اگر کار و کسب می کنید، از راه مشروع آن وارد شوید، تجارت اگر می کنید نخواهید ربا بخورید، نخواهید معامله تان غرری باشد، نخواهید بی انصافی کنید، بلکه تجارت می کنید برای اینکه تولید ثروت کنید و خودتان را از ذلت و تکدی نجات دهید برای اینکه به جامعه خودتان خدمت کنید، برای اینکه قدرت اقتصادی جامعه خودتان را افزایش دهید، از نظر اسلام این، عبادت است. زراعت و دامداری نیز اگر چنین باشد عبادت است. بنابراین در اسلام اینها از قلمرو آخرت بیرون نیستند، تمام اینها برای انسانی که هدفهای اسلامی را می شناسد و دنبال هدفهای اسلامی می رود داخل در قلمرو عبادت است. در مقابل این امور، آنچه که مکاتب دیگر آنها را عبادت می دانند از نظر اسلام جزء زندگی دنیا است، یعنی نماز و روزه نه تنها به درد آخرت می خورد، به درد دنیا هم می خورد. و همچنان که تجارت و زراعت می تواند به آخرت تعلق داشته باشد، عبادت هم برای زندگی دنیا مفید است.

اسلام گفته چه چیزی حلال است و چه چیز حرام، گفته شراب حرام است، شراب هم برای دنیای تو مضر است و هم برای آخرت تو، گفته قمار و ربا حرام است، اینها هم برای دنیای تو مضرند و هم برای آخرت تو، اگر اسم اینها را دنیا می گذاری بگذار، این نوع از زهد بود که زهد مسیحی است و این را اسلام نمی پذیرد ولی متاسفانه تصور بسیاری از ما درباره زهد همین شکل مسیحی است.

* در فهم زهد گروهی بر این باورند که قلمرو دنیا و آخرت غیرقابل تکلیف است امور دنیا چون تکلیف است باید انجام داد، اما حساب لذت دنیا از حساب لذت آخرت جدا است یا باید در دنیا لذت برد و از لذت آخرت محروم ماند و یا باید لذت آخرت را به دست آورد و از لذت دنیا محروم ماند ارزیابی شما از این طرز تفکر چیست؟

- علی (ع) در نهج البلاغه می فرماید: «ان المتقین ذهبوا بعاجل الدنیا و آجل الاخره، سکنوا الدنیا بافضل ما سکنت و اکلوها بافضل ما اکلت»

متقین و پرهیزگارانی در دنیا هستند که هم نعمت دنیا را برده اند و هم نعمت آخرت را، در دنیا در بهترین مسکنها نشسته اند و بهترین غذاها را خورده اند و در عین حال به نعمت عقبی هم رسیده اند.

بلی از نظر اسلام در دنیا یک لذتهایی حرام است لذت حرام دنیا انسان را از لذت آن دنیا محروم می کند بلکه عقاب آن دنیا را می آورد. لذت زنا مسلما انسان را از لذتهای اخروی محروم می کند و بلکه عذاب اخروی می آورد.

لذت شراب قطعا انسان را از لذتهای آن دنیا محروم می کند. لذت قمار (اگر لذتی داشته باشد) همین طور، لذت ربا همین طور، لذت غیبت و دروغ گفتن و به طور کلی لذت هر کار حرامی همین گونه است. اما لذت حلال این طور نیست، قرآن تصریح کرده است که ما خوشی ها را در دنیا حلال کردیم، می گوید هر چه خوشی و هرچه پاکیزگی و هرچه که بدبختی برای بشر نمی آورد را حلال کردیم. قرآن می گوید ما آن لذتی را حرام کردیم که واقعا لذت نیست، بدبختی است. شراب را تو خیال می کنی لذت و خوشی است اما متوجه عواقب آن برای روحت، برای بدنت و برای اجتماعت نیستی.

قرآن می فرماید: «یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخباثت» چه منطق عالی ای! هرچه که خوشی است، نه یک خوشی آنی، بلکه خوشی که برای بدن، برای روح و جامعه، عواقب ناگوار ندارد، حلال است و هرچه که پلید می باشد حرام است. «قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق» بگو چه کسی حرام کرده است زیورهای خدا را که برای بشر آورده است؟ چه کسی رزقهای پاکیزه را حرام کرده است؟ «یا ایها الرسل کلوا من طیبات ما رزقناکم»: ای پیامبران از روزیهای پاک و پاکیزه ای که ما داده ایم استفاده ببرید.

پس این منطق هم در باب زهد، در اسلام وجود ندارد که کسی خیال کند من از لذت حلال دنیا چشم می پوشم برای اینکه در عوض لذتی در آخرت به من بدهند و معاوضه کنند، چنین معاوضه ای وجود ندارد.

* استاد آنچه که در اسلام به نام زهد نامیده می شود واجب است یا یک فضیلت و کمال محسوب می شود؟

- اولا بدانید که واجب نیست، یک فضیلت و یک کمال است، اما فضیلت و کمالی که هدفش نه آن دو هدفی است که عرض کردم، بلکه چیز دیگری است. بلی در اسلام در مواردی برای هدفها و منظورهایی توصیه شده است که انسان زهد بورزد. یعنی توصیه شده که انسان لذت پرست نباشد، خودش را در لذتهای دنیا غرق نکند، حتی اگر خودش را در لذتهای حلال هم غرق بکند، کار حرامی نکرده است، ولی اگر نکند یک کار اخلاقی بزرگ انجام داده است. اسلام با لذت پرستی ولو از طریق حلال موافق نیست.

با توجه به مفهوم و معنی حقیقی زهد که در قرآن کریم و سنت پیغمبر (ص) و اخبار و احادیث ائمه اطهار (ع) آمده است مشخصات و ویژگی های انسان زاهد چیست؟

در میان ما کلمه زهد خیلی رایج است ولی اگر ما زاهد را آن طوری که در اخبار و سنت معرفی کرده اند بخواهیم جستجو کنیم، می بینیم آن زاهد غیر از زاهدی است که ما امروز در جامعه می شناسیم. لقب زاهد را هم که می بینید به خیلی از افراد می دهند، می گویند فلان کس آدم زاهدی است. وقتی که می رویم سراغ زهد این آدم (البته این جور آدمها خوبی هایی هم دارند) می بینیم زهد این آدم فقط جنبه منفی دارد و بس؛ یعنی آدمی است که در زندگی به کم قناعت می کند. می گوئیم هرکسی که در زندگی به کم قناعت کند زاهد است، ولی این جور نیست.

زاهد به کم قناعت می کند ولی هر کم قناعتی زاهد نیست. جزء شرایط زاهد یکی همین است که در زندگی شخصی و فردی خودش طوری باشد که به کم قناعت کند و این فلسفه بسیار بسیار بزرگی دارد. اما نه هر کس که به کم قناعت کرد او زاهد است. این مطلب را مقداری برایتان توضیح می دهم؛ زهد مربوط به مال و ثروت دنیا و حتی مربوط به مقامات دنیوی است. شما اگر بپرسید که در اسلام مال و ثروت خوب است یا بد؟ جواب این است که مال و ثروت دنیا برای چه هدفی؟ ثروت خودش قدرت است، پست و مقام هم قدرت است، این قدرت را شما برای چه هدف و منظوری می خواهید؟ یک وقت جنابعالی آدمی هستید بنده و اسیر شهوات خودتان، می خواهید به وسیله این مال و ثروت که قدرت است. هوسهای فردی و شخصی خودتان را اشباع کنید، اگر شما بنده هوای نفس باشید، هر چه را در راه هوای نفس مصرف کنید، خواه مال و ثروت باشد، خواه جاه و مقام و خواه علم و یا عبادت و دین باشد، هر چیزی که در خدمت هوی و هوس قراربگیرد، بد می شود. اما شما اگر اول خودتان را اصلاح کردید، اگر هوی پرست نبودید و خودی خود را از خودتان دور کردید، اگر کسی بودید که در اجتماع هدف داشتید، هدف اجتماعی، خدایی و الهی داشتید، آن وقت مال و ثروت را که قدرت است در طول هدف مقدس خودتان بکار بردید، این عبادت است، جاه و مقام را هم شما اگر برای هدفهای معنوی خودتان بخواهید، عبادت است. این را که من می گویم از خودم نمی گویم، تعبیر امام صادق (ع) است.

عده ای از همین زاهدهای احمقی که در همان زمان تازه پیدا شده بودند، در مسئله زهد با امام مباحثه می کردند، حضرت به آنها فرمود: اگر مطلب این جوری است که شما می گوئید پس یوسف پیغمبر که قرآن او را پیغمبر می داند و بنده صالح خدا است، چرا وقتی که معلوم می شود گنهکار نیست و تبرئه می شود و از زندان بیرون می آید، فوراً به عزیز مصر می گوید؛ «اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم» یعنی یوسف بزرگترین پستها را می خواهد، می گوید: تمام وزارت دارایی را هر چه هست در اختیار من بگذار. چرا قرآن این را از یوسف نقل کرده است و بر او عیب نگرفته و یوسف را دنیاپرست معرفی نکرده است؟ چون یوسف دنیا پرست نبود و از اول زندگی نشان داد که خداپرست است نه دنیاپرست. یوسف آن پست و مقام و هر چه را که می خواست، برای هدفهای معنوی و الهی می خواست، و چون برای هدفهای معنوی و الهی می خواست، این دیگر دنیا نیست عین آخرت است.

* از نظر جنابعالی زهد مثبت، یعنی قدرت روحی که مانع از بردگی انسان در مقابل قدرت، ثروت و ریاست می شود و ثروت و قدرت فی نفسه مذموم نمی باشد؟

- زهد قدرت روحی است نه ضعف اقتصادی، اسلام طرفدار دو قدرت است: یکی قدرت روحی و دیگر قدرت اقتصادی.

طرفدار قدرت روحی است به این معنی که می گوید از ناحیه اخلاقی شما باید این قدر قوی و نیرومند باشید که به دنیا و مافیهایش اعتنا نداشته باشید، بنده و اسیر دنیا نباشید. چه عالی می فرماید امیر المؤمنین (ع) : «الزهد کله بین کلمتین من القرآن» علی (ع) که زهد را از جنبه قدرت روحی تفسیر می کند می فرماید: خدا در قرآن بیان کرده: «لکیلا تأسوا علی مافاتکم و لاتفرحوا بما آتکم»

وقتی از ناحیه روحی به این مقام رسیدید که اگر تمام دنیا به شما رو بیاورد شادی زده و اسیر نمی شوید و اگر تمام دنیا را از شما بگیرند روحتان شکست نمی خورد، در این صورت شما زاهد هستید.

اسلام طرفدار دو قوت است، این دو قوت مربوط به مسئله زهد و دنیا است. از ناحیه روحی این قدر ما باید قوی و نیرومند باشیم که مال و ثروت دنیا نتواند ما را بنده خودش قراربدهد، و از نظر اقتصادی باید کوشش کنیم مال و ثروت را از طریق مشروع در اختیار خودمان بگیریم تا بتوانیم از این قدرت مادی و اقتصادی استفاده کنیم.

وقتی که دانستید اسلام طرفدار این دو قدرت است (قدرت اخلاقی و قدرت اقتصادی) می بینید ما زاهدهایی هستیم که در هر دو ناحیه طرفدار ضعف هستیم و ضعف داریم.

پس زهد در اسلام قدرت و قوت روحی است. با این قوت و قدرت روحی، مال و ثروت دنیا که قدرت دیگری است نه تنها به شما صدمه نمی زند بلکه در خدمت شما قرارمی گیرد.

* آیا ارتباطی بین زهد به معنای حقیقی با آزادی و آزاد معنوی انسان وجود دارد؟

- ما در این دنیا که زندگی می کنیم یک سلسله احتیاجها و نیازمندیهایی داریم که به حکم قانون خلقت نمی توانیم آنها را نداشته باشیم ما به حکم قانون خلقت احتیاج به غذا داریم و نمی توانیم تا آن حد خودمان را آزاد کنیم که احتیاج به غذا نداشته باشیم.

نه، باید غذا بخوریم، بدل ما یتحلل برای بدن ما ضرورت دارد. ما از این هوائی که تنفس می کنیم نمی توانیم آزاد باشیم. از آب نمی توانیم آزاد باشیم. از لباس تا حدودی نمی توانیم آزاد باشیم. این مقدار قیدها را خلقت و طبیعت به گردن ما نهاده است. ولی یک سلسله قیدها هست که بشر خودش برای خودش به وجود می آورد، و در نتیجه خواه ناخواه دست و پایش بسته می شود به مقدار متناسب با آن قیدها، آزادی از او سلب می شود. در مقابل افرادی که می بینید که در دنیا ساده زندگی می کنند بدون اینکه لذتهای خدا را بر خودشان حرام کرده باشند و فکر کنند که اینها حرام است و بدون اینکه از کارهای زندگی دست بکشند. در متن زندگی واقع هستند ولی دلشان می خواهد ساده زندگی کنند. دلش می خواهد ساده ترین لباسها را بپوشد، خوراکش ساده ترین خوراکها باشد، منزل و مرکبش ساده ترین منزلها و مرکبها باشد، چرا؟ می گوید برای اینکه من نمی خواهم آزادیم را به چیزی بفروشم، به هر اندازه خودم را به اشیاء مقید کنم اسیر آنها هستم و وقتی اسیر اشیاء باشم، مثل کسی هستم که هزار بند به او بسته است. چنین آدمی نمی تواند راه برود و سبکبار و سبکبال باشد.

و لهذا زندگی پیامبران عظام و رهبران بزرگ اجتماع، همواره زندگی ساده ای بوده، زیرا اگر زندگی پر تجمل می داشتند (همان زندگی حلال و مباح) دیگر از رهبری می بایست دست می کشیدند، زندگی پر تجمل با رهبری که لازمه آن سبکباری و سبکبالی و جنبش زیاد و آزادی و آزادگی است، نمی سازد.

* آیا زهد به مفهوم حقیقی متأثر از مقتضیات زمان است؟

- زمانها فرق می کنند، در یک زمان برای انسان وظیفه است که زاهدانه زندگی کند و در یک زمان دیگر نه، مثال: ما اگر در زندگی پیغمبر اکرم (ص) و حضرت امیر (ع) مطالعه کنیم می بینیم زندگی آنها با زندگی ائمه بعد مثلا امام باقر (ع) و امام صادق (ع) اندکی تفاوت دارد.

* یعنی زندگی پیغمبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) ساده تر و زاهدانه تر است از زندگی امام باقر (ع) و امام صادق (ع) و امام موسی بن جعفر (ع) و امام رضا (ع) و حتی از زندگی امام حسن مجتبی (ع) این تفاوت از کجاست؟

یکی از متصوفه زمان امام صادق (ع) یعنی نیمه اول قرن دوم آمد خدمت ایشان و دید امام یک جامه زیبا و ظریف و لطیف به تن کرده اند. گفت: یابن رسول الله شما چرا باید چنین لباس عالی و فاخری بپوشید؟ فرمود: بیا بنشین گوش کن تا جوابت را بدهم. یک وقت هست که واقعا اشتباه کرده ای و یک وقت هست می فهمی ولی می خواهی عوام فریبی کنی. اگر نمی خواهی عوام فریبی کنی بیا تا با تو صحبت کنم. حضرت فرمودند: شما شرایط زمان را درک نمی کنید، از نظر اسلام لباس فاخر پوشیدن گناه نیست. از نظر اسلام خدا نعمتهای دنیا را برای استفاده بشر خلق کرده است، خدا این نعمتها را خلق نکرده است که ما آنها را دور بریزیم. خلق کرده که ما از این نعمتها استفاده کنیم، ولی گاهی شرایط ایجاب می کند که ما به خاطر فلسفه خاصی از نعمتهای دنیا صرف نظر کنیم، یکی از آن فلسفه ها این است که در یک زمان ممکن است شرایط زندگی عمومی مردم سخت و مشکل باشد، به اصطلاح در جامعه ای باشیم که وضع اقتصادی آن خوب نیست، اگر ما در چنین جامعه ای قرار بگیریم، اگر امکانات شخصی ما هم اجازه بدهد که از یک زندگی عالی بهره مند شویم، نباید بهره مند شویم برای اینکه اگر بهره مند شویم با برادران خود و انسانهای دیگر همدردی و همدلی نکرده ایم. ولی یک وقت در شرایطی زندگی می کنیم که وضع عموم مردم خوب است. در چنین وقتی دلیل ندارد که ما از لباس خود چشم بپوشیم.

بعد فرمود پیغمبر اکرم (ص) و علی (ع) در شرایط و زمانی زندگی می کردند که وضع اقتصادی مردم بد بود. پیغمبر در مدینه ای زندگی می کند که در آن گروهی از مردم، اصحاب صفه هستند که بسیار تهی دست و فقیرند و مدینه در حال جنگ است. کشوری که با کشور دیگر یا شهری که با شهر دیگر می جنگد، خواه ناخواه در مضیقه اقتصادی قرار می گیرد خصوصا اگر قحطی و خشکسالی هم پیش آید، و مدینه گاهی در چنین شرایطی قرار می گرفت، آن وقت نتیجه این شده بود که گاهی اصحاب صفه یعنی عده ای از اصحاب پیغمبر (ص) که از بلاد غربت آمده بودند و پیغمبر اکرم (ص) ابتدا آنها را در مسجد جا داده بود، آنقدر در سختی و فقر به سر می بردند که لباس نداشتند تا بیایند در مسجد و در جماعت شرکت کنند، و گاهی یک لباس در میان آنها مبادله می شد، یعنی یکی می پوشید و نماز می خواند و بعد دیگری از آن برای نمازخواندن استفاده می کرد. در چنین شرایطی هیچ وقت برای یک مؤمن صحیح نیست که ولو از مال خودش، لباس فاخر بپوشد.

در چنین شرایطی است که وقتی پیغمبر اکرم (ص) به خانه دخترش زهرا (س) وارد می شود و می بیند که او یک دستبند نقره در دست دارد و پرده الوانی را از در آویخته است، به علامت اعتراض برمی گردد. حضرت زهرا (س) که از خلق و خوی پدر بزرگوارش آگاه بود، فورا دستبند را از دست خود درآورد و پرده را هم از در کند و ضمن فرستادن آنها خدمت پدر بزرگوارش، گفت: پدر را سلام برسانید و بگوئید اینها را دخترت فرستاده است، در هر راه که خودتان صلاح می دانید مصرف فرمائید.

پیغمبر اکرم (ص) فورا دستور می دهد از همان پارچه پرده چند پیراهن یا شلوار برای اصحاب صفه درست کنند. وقتی که شرایط چنین است وظیفه، چیز دیگری است.

حضرت صادق (ع) به معترضین فرمود: من الان در شرایطی که پیغمبر (ص) زندگی می کرد، زندگی نمی کنم. من اگر در شرایط جدم پیغمبر (ص) زندگی می کردم، مثل او بودم و پیغمبر (ص) اگر در زمان من زندگی می کرد که وضع عموم مردم خوب شده و بهتر است، مثل من زندگی می کرد. پس این هم یک فلسفه دیگر برای زهد است.

* استاد در پایان نمونه هایی از زهد حقیقی در سیره عملی پیامبر اکرم اسلام و علی (ع) را توصیف بفرمائید.

- ما در شرح حال رسول اکرم (ص) می خوانیم: «کان رسول الله خفیف المؤونه» اولین چیزی که در سیره پیغمبر اکرم (ص) به چشم می خورد این است که مردی بود سبک خرج، لباس و خوراکش و همچنین در نشست و برخاست و مسافرت بسیار ساده بود.

پیغمبر (ص) در اواخر عمر فوق العاده قدرت داشت، ولی این قدر دلش زنده بود، این قدر اهل ایثار و گذشت بود که آیه نازل شد «میانه روی را از دست نده»

یک وقت اصحاب دیدند وجود مقدس پیامبر موقع نماز نیامد بعدا معلوم شد که وقت نماز برهنه ای به منزل ایشان آمده و حضرت چیزی نداشته است جز اینکه لباس تنش را بکند و به او بدهد و به این جهت نتوانسته است به مسجد بیاید. به این می گویند زهد و انسانیت.

رسول اکرم (ص) یک نفر را می فرستد که برایش پیراهنی بخرد او می رود یک پیراهن نسبتا عالی می خرد به دوازده درهم و می آید حضرت نگاه می کنند و می گویند من به پیراهن کمتر از این هم می توانم قناعت کنم. دو مرتبه می روند و در سر راه کنیزکی را می بینند که گریه می کند، می پرسند چرا گریه می کنی؟ دخترک جواب می دهد پولی صاحبخانه به من داده و من آن را گم کرده ام. حضرت چهار درهم به او می دهند و روانه می شوند و بعد با هشت درهم دیگر دو پیراهن می خرند و یکی از آنها را به عریانی می دهند.

این فلسفه زهد واقعی اسلام است، این زنده دلی است، انسانیت و همدردی است.

علی (ع) مردی بود که بیش از هر کسی وارد اجتماع می شد فعالیت اجتماعی و تولید ثروت می کرد، ولی ثروت در کفش قرار نمی گرفت، ثروت را اندوخته و ذخیره نمی کرد.

کدام کار تولیدی مشروع است که در آن زمان وجود داشته و علی (ع) انجام نداده است؟

اگر تجارت است او عمل کرده است، اگر زراعت و باغداری و درختکاری است، او انجام داده است، اگر حفر قنوات است، اگر سربازی کردن است، او انجام داده است.

ولی در عین حال که همه این کارها را می کرد، زاهد بود.

اتفاق می افتاد که می رفت در آن باغستانهای مدینه که مربوط به اهل کتاب و غیر مسلمانان بود و برای آنان کار می کرد، خدمت می کرد و مزد می گرفت و بعد مزد او بود که تبدیل به نان می شد.

به خانه اش گندم می آورد، جو می آورد و صدیقه طاهره (س) با دست خودش آنها را آرد می کرد، می پخت و در عین حال وقتی که به محتاجی، به مسکینی، به یتیمی، به اسیری برخورد می کردند فورا او را بر خودشان مقدم می داشتند. این بود معنی زهد علی (ع) ، شما این جور زاهد را پیدا بکنید.

زهد علی (ع) همدردی بود. همدردی، انسانیت است. او از حق صد درصد مشروع خودش هم استفاده نمی کرد. برای خودش به اندازه یک سرباز فقط از بیت المال حقوق قائل بود، ولی در همان هم قناعت می کرد، حاضر نبود با شکم سیر بخوابد چرا؟ چون دل و وجدان و قلب زنده اش به او اجازه نمی داد. می فرمود: «آیا من با شکم سیر بخوابم (از چه غذایی؟ از غذای مشروع خودش، باز هم حاضر نبود با شکم سیر بخوابد. می گفت: در اطراف من شکمهای گرسنه وجود دارند.) در حالی که در اطراف من شکم گرسنه هست؟ من نمی توانم با شکم سیر بخوابم.»

نه تنها همسایه دیوار به دیوار را می گفت، بلکه می گفت: «شاید در حجاز گرسنه ای باشد که این قرص نان گیرش نیاید، شاید در یمامه، کناره های خلیج فارس گرسنه ای باشد که همین قرص نان هم گیرش نیاید، چطور من با شکم سیر بخوابم؟»

این است معنی زهد که نظیر این را اگر پیدا کردید انسانیت به آن افتخار می کند.

پس آن زهدی که فلسفه دار است، چنین زهدهایی است نه آن زهدی که بر مبنای تصور تضاد لذت دنیا و آخرت یا تصور تضاد میان زندگی دنیا و عبادت خدا باشد. آن غلط است، زهد مرده است ولی اینها زهدهای زنده است.

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است