در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: فصلنامه بازتاب اندیشه، شماره 50، رجائی، فرهنگ ؛


چکیده :

روشن فکری دارای سه خصلت پرسشگری، درگیری و مصلحت اندیشی است و روشن فکر به طور همزمان هم پاسدار سنت و هم پیشتاز تحول است. ازاین رو، روشن فکر از مصادیق پارادوکس (تناقض نما) به حساب می آید. از بررسی آثار و اندیشه های مرتضی مطهری چنین به دست می آید که او یکی از مصادیق روشن فکر در جامعه معاصر ایران است. نویسنده مقاله استاد دانشگاه کارلتون کانادا و حوزه تخصصی وی فلسفه سیاسی و روابط بین الملل است.

کلمات کلیدی :

(صفحه 19)


شرق، 22 و 21283

چکیده: روشن فکری دارای سه خصلت پرسشگری، درگیری و مصلحت اندیشی است و روشن فکر به طور همزمان هم پاسدار سنت و هم پیشتاز تحول است. ازاین رو، روشن فکر از مصادیق پارادوکس (تناقض نما) به حساب می آید. از بررسی آثار و اندیشه های مرتضی مطهری چنین به دست می آید که او یکی از مصادیق روشن فکر در جامعه معاصر ایران است. نویسنده مقاله استاد دانشگاه کارلتون کانادا و حوزه تخصصی وی فلسفه سیاسی و روابط بین الملل است.

آیا به راستی روشن فکری چیست و روشن فکر کیست. هر پرسشگر، هر تحصیل کرده و یا هر دگراندیشی را نمی توان در زمره روشن فکران قلمداد کرد. روشن فکری به عنوان یک عمل اجتماعی وظیفه ای خطیر، اقدامی پیچیده و نه نو، کارویژه ای پرمخاطره و دستاوردی با پی آمدهای عمیق و دگرگون ساز است. اولاً، وظیفه ای خطیر است؛ زیرا تنها بر یک گروه و یا دسته خاص تأثیرگزار نیست؛ بلکه بر کلیت هویتی و جهت گیری جامعه تأثیر می گزارد. ثانیا، اقدامی پیچیده؛ است زیرا چندبعدی است: هم به حوزه نظر کار دارد و هم به حوزه عمل دلالت می کند؛ هم به مقولات معیشتی و ناسوتی، مانند سیاست و اقتصاد توجه دارد و هم به مقولات سعادت ابدی و لاهوتی، مانند فرهنگ، سنت، اخلاق و دین عنایت می کند. ثالثا، کارویژه ای پرمخاطره است؛ زیرا به هر جنبه از زندگی مدنی که توجه کند، به احتمال زیاد به دلیل گوهر پرسشگرانه آن به قبای گروهی برمی خورد و گاه پرسش کننده را به دردسر می اندازد. همه روشن فکران دارای یک خصیصه مهم هستند و آن مسئله پرسشگری است.

(صفحه 20)


بنابراین، اولین و مهم ترین عنصر در تعریف مفهوم روشن فکری پرسشگری است. اما منظور از پرسشگری چیست. وقتی آدمی با پرسش از چیستی ها آغاز می کند، اولین قدم را در جهت خروج از زمره حیوانات برمی دارد و روند خودآگاهی را در پیش می گیرد که نتیجه آن انسان شدن است. البته، پرسشگری متعهدانه با سخنان بهانه جویانه فاصله بسیار دارد. پرسشگر بودن به معنای سست اصولی و یا بی اصولی نیست؛ درحالی که بهانه جویی، در موارد بسیاری، فرصت طلبی و نان به نرخ روز خوردن است. در جوامعی که از نظر تولید تمدنی، زنده و پویا هستند، سنت روشن فکری زنده است؛ حرفه روشن فکری استمرار دارد و عملی با ارزش تلقی می شود؛ وجدان اجتماع بیدار است و تشکیک و انتقادجویی از روند سازندگی است. از آنجا که این عمل با طرح پرسش هایی عمیق و گاه هستی شناسانه روی می دهد، روشن فکری به حوزه نظری، یعنی به مقولات «چرایی» و «چیستی» توجه دارد و ذهن او کمتر به «چگونگی» می پردازد. در واقع این عمل آخر، یعنی تمرکز بر «چگونگی»، در زمره کارویژه و وظیفه قشر فن آور و اربابان صناعت است. آنها هستند که وضع موجود را می پذیرند و در پی آن هستند که نحوه کارکرد ساختار جامعه را بدانند؛ به کارآمدی آن کمک کنند و حتی آن را به دیگران نیز تعلیم دهند؛ درحالی که روشن فکری چون از گوهر مقولات می پرسد، در ظاهر وضع موجود را به چالش می کشد، و در واقع سرنخ هایی به سوی حقایق ارائه می کند. تا آنجا که روشن فکری عملی است که دغدغه چرایی و چیستی دارد، در واقع به حوزه فلسفه تعلق دارد و بنابراین، روشن فکری را می توان در زمره فعالیت های زندگی فلسفی قرار داد. اما جالب این است که همه روشن فکران را می توان فیلسوف قلمداد کرد؛ ولی همه فلاسفه روشن فکر نیستند. در بسیاری موارد، زندگی فلسفی در عرصه جدال و کشمکش باقی می ماند؛ درحالی که روشن فکری مقوله ای انتزاعی، خیال اندیشی و یا محال اندیشی نیست؛ بلکه انضمامی است و با حوزه عمل ارتباط مستقیم دارد. اصحاب روشن فکری نیز مانند فلاسفه، حقیقت را می ستایند؛ اما قدری جلوتر رفته و در پی آنند که معنای حقیقت را در عرصه عمل جست وجو کنند و حتی تحقق بخشند. البته این عبارت آخر ممکن است این تصور را ایجاد کند که روشن فکری عملی سیاسی است. اگر مراد از سیاست، داشتن دغدغه منافع عام و خیر عموم باشد، در آن صورت روشن فکری با سیاست عجین است؛ ولی اگر مراد از سیاست، دغدغه قدرت داشتن است، در آن صورت راه اربابان روشن فکری از راه اربابان سیاست جدا می شود. بدین ترتیب، ویژگی دوم روشن فکری،

(صفحه 21)


آمیختگی آن با عقل عملی است و لذا روشن فکری را باید به مقوله ای که با پرسشگری و درگیری سروکار دارد تعبیر کرد. در عین حال، ویژگی های مقوله روشن فکری به اینجا ختم نمی شود. هرگونه پرسشگری و هر نوع درگیری به ناچار در زمان و مکان خاص رخ می دهد و لذا دو پرسش عمده دیگر، روشن فکری را جهت می دهد: اول اینکه آیا پرسشگری و درگیری در زمانی که اعمال می شود، اقدامی بهنگام و بِروز بوده است و دوم اینکه آیا در متن فرهنگی و در چارچوب ارزشی غالب محقق شده است؟ اگر عمل پرسشگری و درگیری بیش از حد به گذشته ذهن مربوط باشد، اقدامی متحجر، ارتجاعی، نابهنگام و گذشته گراست و اگر بیش از حد به آینده ذهن ربط داشته باشد، یک پرسشگری خیالی و محال اندیشی است. روشن فکر میان گذشته و حال قرار دارد؛ یعنی باید به گذشته واقف و به آینده حساس باشد. توجه کردن به سبک و سنگین کردن زمان و مکان را در اصطلاح و در سپهر اندیشه اجتماعی، مصلحت بینی می خوانند. توجه به مکان در مصلحت بینی به معنی توجه کردن به ارزش های جامعه ای است که در آن حیات روشن فکرانه محقق شود. ارزش های شناخته شده در جامعه، از یک سو عبارت ند از علایق و دلبستگی ها به گذشته و یا میراث و سنت، و از سوی دیگر شامل امیدها و آرمان ها برای تحولات آینده است. به زبان دیگر، می توان ادعا کرد که مصلحت بینی همانا در چهارراه «گذشته و آینده» و «سنت طلبی و تحول خواهی» قرار گرفتن است. اگر یک روشن فکر فرضی به ارزش ها، سنت، میراث، فرهنگ و مکانی که در آنجا اندیشه و عمل می کند پای بند نباشد، اقدامش سطحی و بی ریشه خواهد بود. از طرفی، اگر روشن فکری به آینده و تحول خواهی بی توجه باشد، در جهت حفظ وضع موجود بیهوده تلاش می کند؛ از افقی برخوردار نیست و صرفا میراث خوار است و باز هم کنار زده می شود. بدین ترتیب، خصیصه سوم روشن فکری همانا مصلحت بینی است و می توان آن را به اندیشه و عملی پرسشگر، درگیر و مصلحت اندیش تعریف کرد.

روشن فکر، خواه لاهوتی (دینی) و خواه ناسوتی (سکولار)، موجودی نامطلع و کودن نیست. او می داند در جامعه اش چه می گذرد و از طرفی حد و حدودشناس هم هست و چون می داند که پاسداری از حد و حدود برای دوام و بقا ضرورت دارد، نه می تواند به زمان حساس نباشد و نه قادر است نظام ارزشی محیط را نادیده بگیرد؛ نه می تواند به طور جزمی به گذشته بچسبد و نه آینده موهومی را صیقل بزند. در صورت اول، مرتجع، متحجر و خشک مغز است و در صورت دوم، خیال باف، اوهام اندیش و پندارگرا. وظیفه اوست که با فطانت، ذکاوت و هوشمندی، شکاف میان گذشته و آینده و سنت و تحول را پر کند. باید

(صفحه 22)


متوجه باشید که هر شکافی به تدریج به انقطاع و نابهنگامی فرهنگی منجر می شود و آن نیز به نوبه خود، ازخودبیگانگی های جامعه سوز و انسجام برانداز در پی خواهد داشت. بهبود چنین نابسامانی های بزرگی، هزینه سنگینی در بردارد. پارادوکس همین است که روشن فکر واقعی به طور هم زمان هم پاسدار سنت و هم پیشتاز تحول است.

آیا مرتضی مطهری روشن فکری را به گونه ای که اینجا ارائه شد می فهمید و دلایل آن را فراراه خود قرار داده بود. اولین و مهم ترین خصیصه روشن فکری، پرسشگری و آن هم از نوع فلسفی آن است. مطهری مصداق هر دو بود. او پرسش از مقولات اساسی و شناخت شناسانه را دوست می داشت و این خصلت پسندیده را در دوران تحصیل تقویت کرد و تعالی بخشید. مصداق دیگر روشن فکری را درگیری واقع گرایانه با مسائل عملی و پرسش های مشکل دنیایی و حتی روزمره دانستیم. به نظر می رسد که مطهری هم خود را در جهان واقع و درگیر با مقولات ملموس زیست می کرد و هم نسبت به این جهان، فاعل می دانست. عنوان کتاب های متعددی که از وی به جا مانده است، این درگیری با مقولات روزمره را به وضوح نشان می دهد. به این ترتیب، مطهری با شاخص دوم، یعنی درگیری نیز آشناست.

منظور از اینکه یکی از خصوصیات روشن فکران، بهنگام بودن آن است و اینکه بهنگامی در دو وجه زمانی و مکانی معنی دارد. این است که فرد روشن فکر می بایست هم به تأثیر زمان واقف باشد و هم نسبت به ارزش ها و ویژگی های محلی یک مکان خاص اشراف داشته باشد.

این توجه همراه با قدرشناسی نسبت به زمان و مکان بود که مطهری را به روشن فکری مصلحت بین و مسئول تبدیل نمود.

آیا مطهری پاسداری سنت و پیش تازی تحول را به طور هم زمان انجام می داد. در جواب آن می توان گفت که وی این وظیفه را خوب می شناخت و به آن عمل می کرد و کتاب مهم، تأثیرگزار و پرخواننده او با عنوان خدمات متقابل اسلام و ایران، بهترین مصداق پاسداری از سنت است. در واقع آشتی دادن ایرانیان با دو روی سکه هویتشان، بهترین سپر دفاعی در قبال حملات وارداتی را فراهم آورد؛ دو جناح افراطی و پوزشگر غرب گرا و سنت گرا را خلع سلاح نمود و نسل جوان دانشگاهی ایرانیِ زمان خویش را با میراثشان آشتی داد و آشنا نمود. در خصوص «پیش تازی تحول در اندیشه مطهری» می توان به جنبه های متعددی از نوشته ها و آثار وی اشاره کرد. و از آن جمله مقوله بحث برانگیز زمان خود، یعنی حجاب است. او در قبال تندروی های تجددگرایانه دوران پهلوی با طرح تازه ای از مقوله حجاب، روزآمدی

(صفحه 23)


جالبی از آن ارائه می کند. در عین حال، سنت گرایانی مهم بودند که، به همان اندازه افراطی، راه حل روز ایران را پشت کردن به هر قدمی در راه تجدد می دانستند. مطهری در کتاب مسئله حجاب، قرائتی از آزادی خواهی زنان ارائه می کند که هم با تدبیر تجددگرایانه اربابان سیاست روز سازگاری نداشت و هم با نگرش بسیاری از سنت گرایان در تضاد بود.

نکته ای که به گمان من قابل توجه و مهم است تمایزی است که او میان سه مقوله برهنگی، مستوری و محجوبی می گزارد. شک نیست که برهنگی، نقض غرض است و اصولاً بازی حد و مرز را زیر پا می گذارد. اما تأکید صرف بر پوشش نیز گاه خلط مبحث می کند؛ زیرا پوشش یکی از ابزارهای کمک به محجوب بودن است و نباید جانشین اصل فلسفی آن تلقی شود. به زعم وی، طرف داران الگوی برهنگی و یا طرف داران الگوی مستوری، هر دو فلسفه حجاب را به درستی نفهمیده اند. به زعم او، حجاب یک اصل تمدنی است.

اشاره

مقاله حاضر از دو بخش تشکیل یافته است: نخست، ارائه تعریفی متعادل و معقول از مفهوم روشن فکری و دوم، بازشناخت شخصیت روشن فکرانه شهید مطهری. آنچه این نوشتار را متمایز می کند این است که از منظری بیرونی و به شیوه ای غیرجانب دارانه به رشته تحریر درآمده است. در اهمیت این دو محور، دو نکته را یادآور می شویم:

1. در سال های اخیر غالبا تنها بر یکی از ابعاد روشن فکری تأکید شده است و روشن فکر را با عنصر نوخواهی، سنت شکنی و نفی گذشته معرفی کرده اند و بسیاری بر این باور شده اند که مقوله روشن فکری با دین خواهی و پاسداشت از سنت منافات دارد. اما نویسنده با نگاهی دقیق تر و به دور از احساسات سیاسی حاکم بر سال های اخیر، به درستی بر همپایی و هم زمانی سنت و نوخواهی و لزوم استمرار و پایایی سنت و هویت در فرآیند تحولات فرهنگی و اجتماعی اشاره می کند و تلاش نموده است تا مقوله روشن فکری را در یک ساحت واقعی و عینی به تصویر کشد. البته روشن است که جناب رجائی با انگاره و اعتقاد خویش به تعریف تجدد و سنت می پردازد و با حفظ ارزش این دو مقوله، دیدگاه خویش را دنبال می کند. اما این نکته سبب نمی شود که با تلقی های دیگری از سنت و تجدد نیز بتوان با ایشان در تعریف و رسالت روشن فکری به تفاهم و توافق نسبی رسید. به هر حال، تعریف و رهیافت ارائه شده در این نوشتار می تواند یکی از پیشنهادهای مناسب برای بحث و گفت وگو پیرامون رسالت روشن فکری در جامعه معاصر ایران باشد. رسیدن به یک تفاهم نسبی در این مقوله می تواند ظرفیت های نخبگان جامعه ما را به یکدیگر نزدیک سازد و طبقه نخبگان ایران را در این دوران حساس در انجام رسالت تاریخی خویش یاری رساند.

(صفحه 24)


2. بخش دوم مقاله نیز از همین جهت خالی از لطف نیست. هرچند به نظر می رسد که مطالب این بخش چندان تازه نیست، اما در شناخت مرز رسالت روشن فکر در میانه تدین و تجدد تا اندازه ای راه گشاست. بی گمان مطهری یکی از تجربه های زیبای فرهنگ اسلامی در جمع میان واقعیت با آرمان یا پویایی و توسعه با حقایق و ارزش های بنیادین است و فرهنگ رجائی از نگاه خویش بر این نکته تأکید کرده است. روش اندیشه ورزی و دغدغه گره گشایی را باید از آن شهید فرزانه و امثال او آموخت و البته به همان سطح و ساحت هم نباید اکتفا کرد. شناخت این اصل در شرایط کنونی جامعه ایران، بیش از پیش اهمیت دارد و تأخیر در این امر به تأخیر در افزایش سطح فرهنگی ما خواهد افزود.

پایان مقاله


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است