در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: فصلنامه پژوهش های قرآنی، شماره 17 ، هاشمی، سیدحسین ؛


خواسته ها وگرایش های فطری

خواسته های انسان بر دوگونه اند: جسمی و روحی. مقصود ازخواسته های جسمانی آن خواسته هایی هستند که به جنبه مادی و حیوانی بر می گردند، همچون گرسنگی، تمایل به جنس مخالف، خواب و… و اما خواسته های روحی آنها هستند که به نیازها و میل های انسانی آدمی مربوط می شوند. در بحث فطرت تنها همین نوع از خواسته ها مورد نظر است. خواسته های روحی و جسمی از منظر استاد مطهری از چند جهت با یکدیگر تفاوت دارند:

خواسته های جسمی چون به جنبه های مادی و حیوانی بشر بر می گردد (اینها را معمولاً امور غریزی می گویند)27 و فطری به معنای خاص به شمار نمی آیند.

(تمایلات جسمانی پایان پذیر است و گاه امکان تبدیل شدن به حالت تنفر را دارند، مثلاً انسان گرسنه برای این که احساس خودش را خاموش کند غذا می خورد، غذا

....................... ص 39 ..............................

هم که خورد این احساس از بین می رود، بلکه یک حالت نفرتی هم پیدا می کند و همچنین است غریزه جنسی28، اما خواسته های روحی سیری ناپذیرند؛ برتری طلبی، تفوق خواهی و قدرت خواهی در انسان یک نوع عطش روحی اند؛ انسان می خواهد هر مقدار قدرت که دارد باز قدرت بیشتری داشته باشد و حتی لانهایی هم هست … هر انسانی اگر در مسیر قدرت طلبی و برتری طلبی و بسط سلطه خودش بیفتد نهایت ندارد، اگر تمام زمین هم در زیر قدرت و تسلطش بیاید باز در فکر آن است که اگر بشود در یک کره دیگر اگر انسان هایی و تمدن هایی باشد لشکرکشی کند و برود آنجا را نیز بگیرد.)29

لذتی که از برآورده شدن خواسته های جسمی حاصل می شود بیشتر مربوط به یک عضو و اندام آدمی است، اما لذت های روحی فراگیر است، مثل تمایل به داشتن فرزند و لذت بردن از آن.

(هرکس مایل است که فرزند داشته باشد و لذتی هم که انسان از داشتن فرزند می برد شبیه لذت جسمانی نیست یعنی به هیچ عضو وابسته نیست… )30

خواسته های جسمی جنبه فردی و خودمحوری دارد، از این رو می توان آنها را گرایش هایی بر اساس خودمحوری دانست. خودمحوری یعنی گرایش هایی که در نهایت امر فردی باشد،31، ولی گرایش های فطری بر اساس خود محوری نیست. 32

خواسته های مادی و جسمانی چون بر اساس خود محوری هستند، تهی از تقدس و تعالی اند، اما گرایش های روحی و انسانی برخوردار از قداست اند.

(انسان در وجدان خود برای نوع این گرایش ها یک نوع قداست قائل است، یعنی برای اینها یک برتری و سطح عالی قائل است. هر انسانی به هر میزانی که از این گرایش ها برخوردار باشد این را انسان متعالی تر تلقی می کنند.)33

گرایش های عالی انسانی (شکل انتخابی و آگاهانه دارد)، اما خواسته های جسمی و غریزی یک عمل تسخیری از ناحیه طبیعت است که (از اول در ناحیه طبیعت تعیین شده اند). 34

 

اصول و مفهوم گرایش های فطری

همه خواسته های فطری انسان از نگاه استاد مطهری در پنج مقوله می گنجند: فطرت حقیقت جویی، فضیلت خواهی، زیبایی طلبی، خلاقیت و نوآوری،

.......................... ص 40 ..............................

عشق ورزی و پرستش.35

فطری بودن این احساس ها و گرایش ها همچون فطری بودن ادراکات و شناخت ها به معنای استعداد و توانایی های بالقوه در نهاد انسان است، یعنی انسان در نهاد خود یک سلسله استعدادهای متعالی دارد که می تواند با فراهم کردن زمینه آن استعدادها را به فعلیت برساند، یا با از بین بردن زمینه آنها را نابود کند. استاد در این باره می نویسد:

(گرایش های فطری و فطرت مانند هر استعداد دیگری قابل رشد دادن است و باز مانند هر استعداد دیگری قابل محو کردن و از بین بردن است که این در واقع به منزله خشکاندن است و حتی قابل این است که ضدّش بر آن تحمیل شود که در نتیجه صورت روح انسان (دگرگون می شود) چون شخصیت انسانی انسان به همان فطرت های انسانی اوست هر چه انسان آن فطرت ها را رشد بدهد … آن صورت ملکوتی انسانی خودش را رشد داده، یعنی همان طور که جسماً و بدناً انسان است روحاً هم انسان خواهد بود، ولی ممکن است درست در جهت عکس باشد، یعنی برضد فطرت های خودش رفتار کند … هر عمل ضدّی نیز یک صورت ضدّی در انسان منقش می سازد، و اگر این صورت ضد زیاد تکرار شود و به صورت یک ملکه درآید، آن صورت باطن عوض می شود و تبدیل به صورت دیگری می گردد.)36

از آنچه گفته شد علت پشت پا زدن برخی انسان ها به گرایش های مقدس انسانی پدیدار می شود، افزون براین، شهید مطهری اسباب و زمینه هایی برای روگردانی آدمیان از گرایش های متعالی و مقدس و به طور مشخص، گرایش و فطرت دینی بر شمرده است که عبارتند از:

1. اقتضای برخی از شرائط سیاسی و اجتماعی که الزاماً اندیشه ضد دینی را عقیده رسمی می شناسد.

2. بدآموزی مذاهب و تصویر نامعقول و فردگریز از مفاهیم دینی چون خدا، فرشته و… که با تکامل و پیشرفت عقلانی و علمی پیروان آن مذهب، آموزه های ضد عقلانی و مذهبی آن به یکباره کنار گذاشته می شود.

3. آلوده بودن محیط اجتماعی و غرق شدن افراد در شهوت و هواپرستی چه اینکه: (بدیهی است غرق شدن در شهوات پست حیوانی با هرگونه احساس تعالی، چه تعالی مذهبی یا اخلاقی یا علمی یا هنری منافات دارد و همه آنها را می میراند.)

.......................... ص 41.................................

4. یکسو نگری و جهل و نابخردی برخی از مبلغان و داعیان دینی که بر اثر نداشتن دریافت جامع و همه جانبه ازمعارف دین، میان آموزه های دینی و غریزه های بشری ستیز ایجاد می کنند و دین را به جای اینکه مصلح و تعدیل کننده غریزه های دیگر معرفی کنند آن را ضد و منافی و دشمن سایر فطریات بشر می شناسانند، بی خبر از این که:

(در سرشت انسان تمایلات زیادی هست، از جمله تمایل به ثروت، تمایل به محبوبیت اجتماعی، تمایل به علم و حقیقت جویی، تمایل به تشکیل خانواده و انتخاب همسر و امثال اینها. تمایل دینی نیز یکی از تمایلات طبیعی انسان است، هیچ یک از این تمایلات با یکدیگر سر جنگ ندارند، بین آنها تضاد و تناقض واقعی نیست. هر کدام از آنها سهمی و خطی و بهره ای دارد، اگر سهم و خط و بهره هر یک از آنها به عدالت داده شود هماهنگی کامل میان آنها برقرار می شود. نا هماهنگی و جنگ و ستیز آن گاه بر می خیزد که انسان بخواهد سهم بعضی از آنها را به دیگری بدهد، یکی را گرسنه نگه دارد و دیگری را بیش از حد لازم اشباع نماید.

یکی ازمختصات دین اسلام این است که همه تمایلات فطری انسان را در نظر گرفته، هیچ کدام را از قلم نینداخته و برای هیچ کدام سهم بیشتری از حق طبیعی آنها نداده است… .

بعضی از مقدس مآبان و مدعیان تبلیغ دین به نام دین به جنگ همه چیز برمی خیزند، شعارشان این است که اگر می خواهی دین داشته باشی پشت پا بزن به همه چیز، گرد مال و ثروت نگرد، ترک حیثیت و مقام کن، زن و فرزند را رها کن، از علم بگریز که حجاب اکبر است و مایه گمراهی است، شاد مباش و شادی نکن، از خلق بگریز و به انزوا پناه ببر و امثال اینها … بدیهی است وقتی که مفهوم زهد، ترک وسائل معاش و ترک موقعیت اجتماعی و انزوا و اعراض از انسان های دیگر باشد، وقتی که غریزه جنسی پلید شناخته شود و منزه ترین افراد کسانی باشند که در همه عمر مجرد زیسته اند، وقتی که علم دشمن دین معرفی شود و علما و دانشمندان به نام دین در آتش افکنده شوند و یا سرهایشان زیر گیوتین برود، مسلماً و قطعاً مردم به دین بدبین خواهند شد.

راه پیش گیری از دین گریزی و دین ستیزی مردم آن است که مربیان دین، اول بکوشند خودشان عالم و محقق و دین شناس بشوند، و به نام دین مفاهیم و معانی نامعقولی را در اذهان مردم وارد نکنند که همان معانی نامعقول، منشأ حرکت های

.......................... ص 42 ..............................

ضد دینی می شوند. ثانیاً: در اصلاح محیط بکوشند و از آلودگی های محیط تا حدود امکان بکاهند. ثالثاً: از همه مهم تر و بالاتر این که به نام دین و به اسم دین با فطریات مردم معارضه نکند آن وقت است که خواهید دید، مردم، یدخلون فی دین الله افواجاً.)37

نکته مهم و شایان یاد در پایان این بخش آن است که فطریات و خواسته های طبیعی گر چه ضعیف و گاه خشکانده می شود، اما هرگز از وجود انسان رخت بر نمی بندد. از این رهگذر در حالی که تمام شرایط اجتماعی بر ضد یک جریان است باز می بینید آن چیزی که فطرت فرد و فطرت جامعه است و نباید ازبین برود از جای دیگری طلوع می کند.38

 

نظریه فطرت، هدف ها و نتیجه ها

همان سان که در آغاز بحث اشارت رفت، استاد مطهری با وقوف به نقش و جایگاه فطرت در حوزه معرفت دینی به طرح و پژوهش گسترده آن پرداخته و آن را مبنای توجیه و استنباط مسائل بسیاری قرار داده است؛ ره آورد نظریه را تا آنجا که استاد به بحث گرفته است می توان به دو بخش آثار و نتیجه های درون دینی و برون دینی تقسیم کرد:

 

* آثار درون دینی

از مهم ترین اهداف و دستاوردهای نظریه فطرت، اثبات فطری بودن دین و یافتن پشتوانه برای باورهای مذهبی است. بر اساس نظریه فطرت، دین نیازی است که از متن وجود بشر جوشیده و با تار و پود هستی انسان تنیده است، عوامل بیرونی چون ترس، جهل، استثمارگری، انگیزه های طبقاتی، تمایلات سرکوب شده جنسی در پیدایش وگرایش به دین هیچ تأثیری ندارد، چنان که بر پایه فطری بودن دین، مبارزه با دین و مذهب گذشته از این که جنگ با طبیعت و نیمی از وجود و هستی انسان و در نتیجه بر اساس قانون (القسر لایدوم) محکوم به شکست است.39 کاری است نابخردانه و غیرعقلانی، زیرا که جدایی از مذهب نوعی خلأ و کاستی درنای جان انسان به وجود می آورد و سبب سرگردانی، اضطراب و ناآرامی روحی می گردد. مطهری به نقل از تولستوی می نویسد:

(آن چیزی که زندگی را برای انسان گوارا و لذت بخش می سازد، کار او را مفرّح

............................ ص 43 ...............................

می سازد، به دل او حرارت و گرمی می بخشد، افق دید انسان را خیلی وسیع می کند، همان چیزی است که دین به انسان می دهد.)40

از منظر شهید مطهری آموزه های دینی ازیک سنخ فطریات نیستند، اصل رویکرد به خدا و پرستش از سنخ فطریات احساسی است، اما توحید و یکتایی آفریدگار از فطریات ادراکی است.

(ما می توانیم دو نوع فطرت داشته باشیم که با یکدیگر مانعة الجمع نیز نیستند، بلکه با یکدیگرند. یکی فطرت ادراکی و دیگری فطرت احساسی … دین یا خصوص توحید از نظر ادراکی و از نظر فکری برای بشر فطری است. فکری است که عقل انسان بالفطرة آن را می پذیرد، یعنی برای پذیرفتن آن نیازی به تعلیم و تعلم و مدرسه نیست… 41

دوم فطرت احساسی است، یعنی توجه به خدا و هم توجه به دستورهای دینی حتی احساسات، انسان را به سوی خدا و به سوی دین می کشاند و به دیگر سخن: یک وقت می گوییم انسان بالفطره خدا را می فهمد، ولی یک وقت می گوییم انسان بالفطره به سوی خدا گرایش و کشش [دارد] و جذب می شود.)42

غیر از توحید و اصل رویکرد انسان به پرستش خدا، فطری بودن سایر آموزه های دینی به مفهوم هماهنگی آن قوانین و آموزه ها با فطریات بشر است، یعنی اسلام گذشته از این که از نظر ایمان و پرستش خدا پرورش دهنده یک احساس فطری است، ازنظر قوانین و مقررات نیز با فطرت و طبیعت و نیازهای واقعی بشر هماهنگ است.43

 

1. فطرت و عبودیت

نتیجه مستقیم فطری بودن خداگرایی، در نگرش به مفهوم و تفسیر بخش بزرگی از آیات قرآن که درباره خدا سخن می گوید پدیدار می شود، زیرا بر اساس این نظریه (قرآن هیچ گاه به مردم نمی گوید که شما باید اولاً موجودی را عبادت کنید و ثانیاً موجودی که عبادت می کنید خدا باشد، خیر، بلکه انسان نمی تواند بدون عبادت زیست کند، همه مردم به شکلی و به نوعی عبادت و پرستش دارند و این پرستش جزء غرائز ذاتی و فطری بشر است، یعنی بشر فطرتاً گرایش دارد که یک چیزی را تقدیس و تنزیه کند و خویشتن را به او نزدیک نماید، این گرایش در همه انسان ها وجود دارد و همه مادیون نیز پرستنده هستند، حتی کارل مارکس می گوید: (من می خواهم انسان را از پرستیدن غیرانسان آزاد

..................... ص 44 .......................

سازم تا انسان خود را بپرستد). وی نیز توجه دارد که انسان باید چیزی را پرستش کند … پیام قرآن این است که ای انسان! ربّ خود، پروردگار خود، صاحب اختیار خودت را بپرست؛ آن صاحب اختیاری که تمام هستی به اراده او وابسته است و اگر یک لحظه غافل گردد در هم فرو می ریزد.

2. فطرت و فراگیری دعوت

ساختار هر مکتبی از سه عنصر اصلی؛ جهان بینی، هدف، و دستور العمل ها یا به تعبیر دیگر بایدها و نبایدها شکل می گیرد. این عناصر با یکدیگر وابسته و مرتبط اند، مثلاً اینکه هدف چیست و دستورالعمل ها چگونه باید باشد در گرو آن است که جهان بینی آن مکتب چیست؟ و به جهان و انسان چگونه نظر دارد. چنان که چگونگی جهان بینی و هدف در شیوه دعوت و تعیین مخاطبان نیز مؤثر است. مکتبی که هدفش نجات یک تیره و نژاد یا طبقه باشد مخاطبش نیز همان تیره و طبقه خواهد بود، و این به نوبه خود نشان دهنده آن است که این مکتب به انسان نگاه خاصی دارد که برای تمام بشریت جایگاهی برای پیام خویش قائل نیست. اما در اسلام از آنجا که اصل فطرت و وجدان عمومی برای بشریت مطرح است مخاطبانش نیز همه بشریت در طول زمان و گستره زمین است. استاد مطهری می نویسد:

(در جهان بینی اسلامی اصل فطرت مطرح است … مطابق اصل فوق، پروردگار متعال در متن خلقت به انسان یک وجدان شریف و روح ملکوتی عطا فرموده است … و همان وجدان شریف در دعوت اسلامی مخاطب قرار گرفته است.)44

بدین ترتیب یکی از آثار نظریه فطرت گسترش یافتن دامنه دعوت و فراگیری پیام اسلام است برای تمامی انسان ها (و ما أرسلناک إلاّ کافّة للناس بشیراً و نذیراً)(سباء/28)

 

3. فطرت و وحدت ادیان

بر پایه نظریه فطرت، همه ادیان آسمانی چون با در نظرداشتن آفرینش ویژه انسان از سوی آفریدگار آدمیان فرو فرستاده شده اند، نه تنها همسو که از ماهیت یگانه برخوردارند. از این رو در قرآن همیشه از دین سخن به میان آمده است و نه ادیان.

(قرآن به ادیان قائل نیست بلکه به دین قائل است… چون دین فطرت است، دین راه است، دین حقیقتی در سرشت انسان است، انسان ها چندگونه آفریده نشده اند و

......................... ص 45 .............................

تمام پیامبرانی که آمده اند تمام دستورهایشان دستورهایی است بر اساس احیا کردن و پرورش دادن همین حس فطری، آنچه آنها عرضه می دارند تقاضای همین فطرت انسانی است، لهذا قرآن آنچه را نوح پیامبر(ع) داشته است می گوید دین است و نامش اسلام، آنچه ابراهیم داشته است می گوید دین و نامش اسلام، و هر آنچه موسی و عیسی و هر پیامبر بر حقی داشته است می گوید دین و نامش اسلام است، این نام هایی که بعداً پیدا می شود می فرماید انحراف از دین اصلی و فطرت اصلی است… یهودیت انحرافی است ازاسلام حقیقی، نصرانیت انحرافی است از اسلام حقیقی، راه حقیقی و اسلام یک چیز بیشتر نیست.)45

بدین ترتیب باور به فطرت، بنیاد وحدت ادیان به شمار می آید و در ضمن این واقعیت را نیز آشکار می کند که فلسفه اختلاف و تفاوت شریعت ها و آیین ها عوامل و شرایط زمانی و مکانی است و نه تفاوت و ناهمگونی طبیعت بشر.

 

4. فطرت و خاتمیت

از دیگر ره آوردهای مهم نظریه فطرت توجیه خاتمیت نبوت پیامبراکرم(ص) و به تبع آن جاودانگی آموزه های آئین اسلامی است، چه اینکه اگر بر این باور باشیم که معارف و تعالیم اسلام فطری یا منطبق با فطرت بشر است، این سخن بدان معنی است که معارف و آموزه های اسلام تغییرناپذیر و نسخ ناشدنی است، زیرا فطری بودن یک پدیده اساس جاودانگی آن است و با جاودانگی زمینه ای برای تبدیل وجایگزینی باقی نمی ماند. شهید مطهری می گوید:

(رمز بقاء و جاودانگی یک چیز برای انسان آن است که یا از عمق غریزه و فطرتش آن را بخواهد و یا باید از اموری باشند که و لو اینکه انسان از عمق غریزه آنها را نمی خواهد و خودشان مطلوب طبیعت بشر و هدف تمایلات بشر نیستند، اما وسیله می باشند، یعنی وسیله تأمین خواسته های اولیه می باشند و حاجت های او را بر می آورند… 46 و اسلام هر دو ویژگی را دارد.)

بدین گونه نظریه فطرت که وجود خواسته های ثابت و همسان برای همه انسان ها و در همه زمان ها به اثبات می رساند، و از دیگر سو دین را جزء خواسته های ذاتی و فطری آدمیان می شمارد، هم مبنای جاودانگی تعالیم شریعت و هم راز خاتمیت دیانت اسلامی را باز می گوید.

........................ ص 46 ..........................

 

فطرت و جاودانگی اصول اخلاقی

ییکی دیگر از چشمداشت های شهید مطهری به طرح نظریه فطرت و آثار آن، اثبات مبنایی برای جاودانگی اصول اخلاقی است که بخشی از آموزه های دینی را تشکیل می دهد. استاد مطهری با طرح این پرسش که: کسی نمی تواند انکار کند که دو نوع کار وجود دارد، یک نوع برای بشر قابل ستایش است، قابل تحسین و با ارزش است و یک نوع کارها است که یا بی ارزش است و یا ضد ارزش… حالا این خوب و بدی های کلی چه ریشه و چه مبنایی دارد؟ سه توجیه و پاسخ راباز می گوید:

1. انسان افزون برانگیزه های فردی که موجب تلاش در رفع نیازهای فردی می گردد، دارای انگیزه های نوعی است و آنچه برای خود دوست دارد برای دیگران نیز می طلبد و همین انگیزه خاستگاه بایدها و نبایدهای کلی است.

2. انسان ها دارای دو خود هستند، خودفردی و خود اجتماعی، احکام کلی خوب و بد، ریشه درخود اجتماعی دارد.

3. استاد با رد و نقد توجیه گذشته توجیه سومی را مطرح کرده و نظر خویش را چنین بیان می کند:

(انسان دارای دو مَن است؛ من علوی و من سفلی. من سفلی و من علوی بدین معنی است که هر فرد یک موجود دو درجه ای است؛ در یک درجه حیوان است مانند همه حیوان های دیگر و در یک درجه دیگر دارای یک واقعیت علوی است… انسان به حسب من ملکوتی خودش کمالاتی دارد؛ کمالات واقعی نه قراردادی… کاری که متناسب با کمال معنوی روحی انسان می شود کار علوی و کار ارزشمند، کاری که با جنبه علوی ما سروکار ندارد می شود یک کار عادی و کار مبتذل… انسان ها در آنچه کمال نفس شان هست متشابه آفریده شده اند و وقتی متشابه آفریده شده اند دوست داشتن ها هم همه یک رنگ می شود، دیدگاه ها هم در آنجا یک رنگ می شود، یعنی علی رغم این که انسان ها از نظر بدنی و از نظر مادی و طبعی درموضع ها و موقع های مختلف قرار گرفته اند، و در شرایط مختلف نیازهای بدنی متغیر است از جنبه آن کمال صعودی وکمال معنوی همه انسان ها در وضع مشابهی قرار گرفتند و قهراً دوست داشتن ها و خوب ها و بدها در آنجا یکسان و کلی و دائم می شود و تمام فضائل اخلاقی چه اجتماعی و چه غیراجتماعی مانند صبر و استقامت و نظایر آن با این بیان توجیه می شود.)47

......................... ص 47 ...........................

* آثار برون دینی

 

1. فطرت و تکامل انسانی

ییکی ازموضوعات مطرح در حوزه انسان شناسی بحث کمال و تکامل انسان است. تکامل چیست و بر چه پایه و مبنایی استوار است. این از پرسش هایی است که در پاسخ آن دیدگاه های متفاوت پدید آمده است. شهید مطهری بر این باور است که بدون اعتقاد به فطرت و وجود یک سلسله ارزش های متعالی در انسان، تکامل انسان هیچ مبنای منطقی و معقولی نخواهد یافت. مکاتبی چون مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم که از یک سو دعوی تکامل دارند و از سوی دیگر ارزش های متعالی را در انسان انکار می کنند گرفتار تناقض اند. ایشان می نویسد:

(زیرا دیدگاه مارکسیزم با درنظر داشت دو اصل، تغییر و تکامل که از اصول اساسی این دیدگاه به شمار می آیند به تناقض می انجامد، چه این که مارکسیزم از یک سو همه چیز و از جمله ارزش های انسانی را تحت تأثیر و تغییر ابزار تولید و تکامل آن در تغییر و تکامل پیوسته می انگارد، و از دیگر سو صحت و تصور تکامل در گرو فرض وجود اصول ثابت و استواری است که به عنوان معیار تکامل شناخته شود، زیرا هر تغییری را که ما نمی توانیم بگوییم تکامل، چون تنزّل هم تغییر است. تکامل یعنی گام برداشتن در جاده کمال و در مسیر کمال، یعنی شیئ متکامل که منزل عوض می کند و مرحله به مرحله پشت سر می گذارد. گذشته از عدم ثبات و در یک جا متوقف نبودن یک امر دیگری هم در آن هست و آن امر دیگر این است که این تغییر در مسیر کمال صورت می گیرد و در مسیر کمال معنایش این است که آن مبدأی که ما در نظر گرفته ایم (یک مبدأی را داریم) بعد می گوییم نسبت به آن مبدأ متکامل شده است، یعنی در مرحله بعد همان را در مرحله عالی تر دارد و در مرحله بیشتر دارد.)48

پس بر مبنای اصل (تکامل عمومی) ارزش ها و اصالت های انسانی می باید اصول ثابت و ریشه دار در وجود انسان باشند تا تکامل معنی بیابد، و چون بر پایه اصل تغییر عمومی نباید این اصول ثابت و ریشه دار باشند نتیجه همان تناقض است.

(اگزیستانسیالیست ها نیز در اصالت ها و ارزش های انسانی سرانجام به وادی پوچی و وهم گرایی قدم می گذارند؛ آنها می گویند: ارزش ها با واقعیت ها و حقیقت ها تفاوت دارند و فرق آنها در این است که ارزش ها یک سلسله امور آفریدنی و خلق

......................... ص 48 ...........................

کردنی هستند نه امور کشف شدنی… پرواضح است که ارزش آفرینی به مفهوم این که (انسان واقعیت می بخشد به چیزی که واقعیت ندارد) در اصالت ها و ارزش ها قابل تصور نیست. قدرت آفرینش انسان در امور مادی و فیزیکی خلاصه می شود و امور معنوی از قلمرو قدرت آفرینش انسان خارج است.

گذشته از این امور معنوی از نگاه اگزیستانسیالیسم واقعیت ندارد. اگر معنویت واقعیت نداشته باشد پس چگونه انسان می تواند به چیزی که واقعیت پذیر نیست واقعیت بدهد… تنها مفهومی که می شود برای ارزش آفرینی انسان تصور کرد اعتبار ارزش است که امری قراردادی و تهی از واقعیت است، مثل اعتبار ارزش برای پول، ریاست و… نتیجه نزدیک این سخن نفی اصالت ها است و این که ارزش ها امر قراردادی و موهوم است…

افزون بر اینها اگر اصالت های انسانی را امر آفریدنی به حساب آوریم و اعتباری و قراردادی بنگاریم معنایش این است که در همه اینها یک وسائلی است برای یک هدف های دیگری. خود ارزش ها که نمی توانند هم اعتباری باشند و هم هدف … چون هدف چیزی است که در مرحله بالاتر قرار دارد و تو کوشش می کنی که به او برسی، انسان در وسائل می تواند اعتبار کند نه در هدف ها، مثلاً در مورد اسکناس، با یک کاغذ دیگر به همین قدر هیچ فرقی از نظر ارزش واقعی ندارد، ولی از نظر ارزش اعتباری و قراردادی فرق کرده است، و این هم از آن جهت است که ما این را یک وسیله ای برای هدف های دیگری قرار داده ایم.)49

از آنچه گفته شد چنین نتیجه می گیریم که تنها راه خردپذیر در توجیه تکامل انسان، اعتراف به یک سلسله ارزش ها و اصالت های انسانی است که این ارزش ها و گرایش ها یک سلسله امور فطری باشند و در فطرت انسان مایه هایی داشته باشند وخود اینها یک سلسله واقعیت هایی باشد که انسان از روی میل واقعی و فطری خودش به سوی آن واقعیت ها حرکت می کند. تکامل انسان هم فقط با این فرض قابل تصور است.50

2. فطرت و تربیت

نظریه فطرت در تربیت و پرورش انسان کاربرد چند سویه دارد؛ از یک سو به اساسی ترین پرسش مربیان انسان چیست؟ پاسخ می گوید، و از سوی دیگر مفهوم تربیت را توضیح می دهد، و ازجهت سوم هدف از تربیت را روشن می کند. بر اساس

........................ ص 49 .............................

نظریه فطرت، انسان دارای استعدادها و اصالت های انسانی است (افزون برخواسته ها و گرایش های حیوانی) که به صورت بالقوه وجود دارند و باید پرورش یابند، و تربیت به معنای پرورش دادن [همان] استعدادهاست.51 و نه ساختن و از نو بنیاد نهادن چیزی در عرصه وجود انسان. و هدف از تربیت نیز شکوفایی و به برنشاندن ارزش های انسانی و متعالی است در وجود او. چه این که انسان در پرتو ایمان و تحت تأثیر عوامل صحیح آموزشی و پرورشی انسانیت خویش را که بالقوه و بالفطره دارد، باز می یابد.52

در این باور، نقش مربیان، شناخت و پرورش استعدادهاست، مربی باید استعدادهای موضوع تربیت را بشناسد، در جهت استعدادهای او کار کند و او را رشد بدهد، مثل یک گلکار است؛ یک گلکار نمی تواند گل شمعدانی یا گل یاس را عوض کند، از شمعدانی یاس بسازد و از یاس، شمعدانی، بلکه کوشش می کند با تجربیات خود طبیعت آن گل را بشناسد که این را از چه راه وارد بشویم بهتر می توانیم شکوفا کنیم.

اما از زاویه دید منکران فطرت، نقش مربیان، صنعتگری است؛ صنعتگر همیشه فکر خودش را بر موضوع صنعتش تحمیل می کند، به گونه ای که اگر کار صنعتگر نباشد هرگز موضوع خود به خودی به سوی (شدن) و درآمدن به صورت آن مصنوع به پیش نمی رود.53

 

3. فطرت و اصالت فرد و جامعه

بحث اصالت فرد یا اصالت جامعه ازمباحث عمده جامعه شناختی است. در اندیشه های جامعه شناختی غرب دو نظریه زنده و رویاروی یکدیگر در این باره مطرح بوده است. بر اساس یکی از این دیدگاه ها که از سوی فردریش هگل (1770 1831) ارائه و در مارکسیسم پی گیری شد، اصالت از آن جامعه بوده و شخصیت فرد ساخته و پرداخته محیط اجتماعی است. در برابر این دیدگاه تئوری های جدید انسان شناسی و جامعه شناسی غرب بیشتر بر روی اصالت فرد تکیه دارند. مکتب اگزیستانسیالیسم و آراء پیشروان این مکتب همچون ژان پل سارتر (1905 م) که بر آزادی انسان در ساختن ماهیت خویش پافشاری دارند، از نمونه های این نگرش است.

در برابر این دو دیدگاه، شهید مطهری به نظریه سومی می رسد با عنوان اصالت فرد در عین اصالت اجتماع که از مبانی اصلی این دیدگاه، نظریه فطرت است، شهید

..................... ص 50 ...........................

مطهری در تبیین این دیدگاه و ارتباط آن با نظریه فطرت چنین نوشته است:

(ما در مسأله جامعه و فرد گفتیم که در اینجا اصالت فرد است در عین اصالت جامعه. معنایش این است که قسمتی از شخصیت انسان نه آن جنبه جسمانی که جنبه به اصطلاح بیولوژیک دارد اصالت های فطری است که اینها به دست خلقت صورت گرفته و تغییر پذیر هم نیست… در انسان به طور فطری غریزه علم جویی وجود دارد، این یک حالت روحی معنوی فطری است، یعنی جویندگی علم را جامعه به انسان نداده است …، ولی این که این میل چگونه باید هدایت شود به جامعه مربوط است، پس نتیجه اینکه: مسیر انسان را یک مقدار همان فطرت اولیه خود انسان تعیین می کند، و یک مقدار جامعه.)54

 

4. فطرت و تکامل تاریخ

ییکی از مسائل مهم در فلسفه تاریخ، شناخت عامل یا عوامل محرک تاریخ است. گرچه انسان تنها موجود اجتماعی نیست، اما یک تفاوت اساسی با زندگی جمعی سایر جانداران دارد، که دارای تحول و حرکت و در مجموع خط سیر تکاملی است، از این رو کشف و دست یابی به عامل محرک و جلو راننده تاریخ انسان، اندیشمندان و مکتب های مختلف را به ابراز نظرهای گونه گون واداشته است که از جمله آنهاست نظریه های نژادگرایی، قهرمان گرایی، محیط گرایی و اقتصاد گرایی. نظریه اخیر که با تقسیم امور جامعه به رو بنا و زیربنا، تولید و ابزار تولیدی را زیربنا و موتور حرکت تاریخ می انگاشته، پرآوازه ترین دیدگاه در این باره بوده است.

اندیشمندان مسلمان و طرفداران نظریه فطرت، عوامل یاد شده در تطور و تکامل تاریخ را ناتمام، و تکامل و تطور تاریخ را بر مبنا و اساس فطرت و ویژگی های انسانی قابل تفسیر می دانند، بر اساس این نظریه، انسان ویژگی هایی دارد که به موجب آنها زندگی اجتماعی اش متکامل است. یکی از آن ویژگی ها و استعدادها نگه داری و گردآوری تجربه ها است، آنچه را که به وسیله تجربه به دست می آورد نگهداری می کند و پایه تجربه های بعدی قرار می دهد.

ییکی دیگر استعداد یادگیری از راه بیان و قلم است؛ تجربه ها و دستاوردهای دیگران را نیز ازراه زبان و در مرحله عالی تر از راه حفظ به دیگران منتقل می کند، تجربه های یک نسل از راه مکالمه و نوشتن برای نسل های بعدی باقی می ماند و روی

........................... ص 51 ...............................

هم انباشته می شود…

ویژگی سوم، مجهز بودن انسان به نیروی عقل و ابتکار است، انسان به واسطه این نیروی مرموز قدرت آفرینندگی و ابداع دارد، مظهر خلاقیت و ابداع الهی است.

چهارمین ویژگی او میل ذاتی و علاقه فطری به نوآوری است.

استعداد حفظ و نگهداری تجربه ها، به علاوه استعداد نقل و انتقال تجربه ها به یکدیگر به علاوه استعداد نوآوری و میل ذاتی به خلاقیت و ابداع نیرویی است که انسان را همواره به جلو می راند. در حیوانات دیگر نه استعداد حفظ تجربه ها و نه استعداد نقل و انتقال دستاوردها و نه استعداد آفرینش و ابتکار… هیچ کدام وجود ندارد. این است که حیوان در جا می زند و انسان پیش می رود.55

 

5. فطرت و ازخود بیگانگی

از خود بیگانگی یا با خود بیگانگی که از واژه های شایع در فلسفه اروپاست. در آن دیار، نخستین بار به وسیله هگل مطرح شد، این واژه در فلسفه های مادی غرب با آنچه در فلسفه و عرفان اسلامی مطرح است دو مفهوم کاملاً متضاد دارد، در فلسفه مادی غرب، باور داشتن و رسیدن به خدا را از خود بیگانگی، و بریدن ازخدا را بازگشت به خود می پندارند و اما در فرهنگ اسلامی، ایمان به خدا و پیوستن به او، خویشتن یابی، و دوری ازخدا و ارزش های معنوی، گریز از خود نامیده می شود.

(نمود اندیشه های غرب در مفهوم این واژه را در کلمات فوئر باخ، شاگرد هگل و الهام بخش فلسفه مادی مارکس، می بینیم: پندار خدا و دین، چیزی جز محصولاتی از انسان نیست. خدا انسان را نیافریده است، بلکه انسان، خدا را آفریده است، و انسان این کار را بدین ترتیب انجام داده است که بهترین چیزهایی را که در خود سراغ دارد، یعنی تصورات مربوط به راستی، زیبایی و نیکی… و غیره را در یک آسمان آرمانی فرافکنده است. پس خدا چیزی جز یک تصویر آرمانی ازخود انسان نیست… این دروغ اگر تبدیل به یک متعدی اندیشه بشر نمی شد باز نیم مصیبتی بیش نبود، لکن بشر این خدای ساخته و پرداخته خویش را می پرستد، فرمان می برد، تسلیم می شود، فدایش می شود و خلاصه در قبال خدا از خود بیگانه می شود. انسان مذهبی به این گونه، چون موجودی فاقد شخصیت جلوه می کند، او دیگر به خود تعلق ندارد، تسلیم دیگری شده است او در قبال دیگری از

................... ص 52 .......................

خود بیگانه شده است.)56

از خود بیگانگی که نام دیگر آن (مسخ) است در اندیشه اسلامی به معنای تهی شدن از نفخه الهی روح انسانی و ارزش های فطری است و نخستین بار از سوی قرآن مطرح شده است: (و لاتکونوا کالذین نسو الله فأنساهم أنفسهم)

و نباشید چونان کسانی که خدا را فراموش کردند در مقابل خداوند هم خودهاشان را از یاد آنان برد.

خدا فراموشی از آن رو در آموزه های قرآنی خود فراموشی شمرده می شود که قرآن خدا پرستی را جزء خلقت و فطرت انسان می داند.

شهید مطهری باالهام از اندیشه دینی وتعالیم قرآنی، تفسیر درست خود بیگانگی و مسخ را در گرو پذیرش فطرت و گرایش های متعالی و نهادی انسان می شمارد و در غیر آن صورت معنای قابل فهمی برای از خود بیگانگی نمی یابد:

(این مسأله نامربوطی که اینها… به نام از خودبیگانگی طرح کرده اند تا فطرتی نباشد از خود بیگانگی وجود ندارد. آخر خود چیست که از (خود) بیگانه شود؟ اول تو خودت را بشناس، اول خود را به من معرفی کن که خود چیست، بعد بگو آن چیز او را از او بیگانه می کند. خود را نشناخته دم از خود بیگانگی زدند. مسأله مسخی که در معارف اسلامی هست، همین مسأله از خود بیگانگی است، یعنی خود (غیر خود شدن) است، ولی خود انسان تبدیل به غیرانسان شدن است. تا ما برای انسان یک واقعیتی، یک فطرتی، یک ماهیتی قائل نباشیم [نمی توانیم قائل به از خود بیگانگی شویم.])57

سخن آخر این که نظریه فطرت با تمام ارج و منزلتی که در نزد شهید مطهری دارد و پایه و پیش فرض اساسی ترین معارف دینی به شمار می رود، چنان نیست که انکار آن سبب بیرون رفتن از زمره دین باوران شود، چه این که ممکن است کسی این گونه بگوید که بشر بنابه سرشت خود تنها یک حالت امکان و یک حالت بی تفاوتی نسبت به دین دارد، فقط خدا پیامبران را مبعوث فرمود که آنها آمدند و دین را که بشر یک حالت بی تفاوتی نسبت به آن داشت به او تعلیم دادند. اگر کسی چنین حرفی بزند نمی توان گفت منکر ادیان شده است، همان سان که می توان در میان اندیشمندان پیشین کسانی را سراغ گرفت که نه از راه فطرت، بلکه از دیگر راه ها ضرورت خدا باوری و دیانت پذیری را به اثبات رسانده اند. 58

 

مقالات مرتبط:

مطهری و فطرت در قرآن بخش اول

پی نوشت:

27. مطهری، مرتضی ، فطرت، 43.

28. همان.

29. همان، 44.

30. همان.

31. همان، 47.

32. همان.

33. همان.

34. همان، 48.

35. همان، 64.

36. همو، فلسفه تاریخ، 1/162.

37. همو، امدادهای غیبی در زندگی بشر، 24 27.

38. همو، فلسفه تاریخ، 1/162.

39. همو، امدادهای غیبی در زندگی بشر، 13.

40. همان، 22.

41. همو، فطرت، 184 و 186.

42. همو، امدادهای غیبی، 27.

43. همو، فطرت، 133.

44. همو، آشنایی با قرآن (تفسیر سوره حمد و بقره)، 131.

45. همو، فطرت، 18 17.

46. همو، امدادهای غیبی در زندگی بشر، 11 و 13.

47. همو، نقدی بر مارکسیسم، 209 203.

48. همو، فطرت، 87.

49. همان، 101 104.

50. همان، 105.

51. همو، تعلیم و تربیت، تهران، انتشارات الزهراء، 1362، 42.

52. همو، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، 97.

53. همو، فلسفه تاریخ، 150.

54. همان، 158 159.

55. همو، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، 472 482.

56. آندره پی یتر، مارکس و مارکسیسم، ترجمه: شجاع الدین ضیائیان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 26.

57. مطهری، مرتضی، فلسفه تاریخ 1/164.

58. همو، فطرت، 171


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است