در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: فصلنامه قبسات > شماره 42 ، سوزنچی، حسین ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

چکیده

بحث از اصالت داشتن جامعه، یکی از مبادی فسلفه نظری تاریخ قلمداد شده است. مسأله این است: آیا فرد اصالت دارد یا جامعه یا دیدگاه سومی در کار است که به گونه ای برای هر دو اصالتی را قائل است. این بحث میان متفکران مسلمان نسبتاً جدید است و شاید اول بار علامه طباطبایی بدان توجه کرده؛ سپس شهید مطهری و استاد مصباح یزدی در این باب به تأملاتی پرداخته اند. شهید مطهری از دیدگاه اصالت هر دو دفاع می کند (البته با تبیین خاصی که از این مسأله می دهد) و استاد مصباح یزدی انتقادهایی بر این رای وارد، و اصالت جامعه را کاملاً نفی می کند. در این مقاله، بیان دیدگاه این دو متفکر و داوری بین ایشان مد نظر بوده و با توجه به اصرار دو طرف بر استناد سخن خود به قرآن، تاملی نیز در برخی آیات قرآن کریم ارائه شده است. روال بحث این گونه بوده که پس از توضیح مختصری از سه دیدگاه اصالت فرد، اصالت جامعه و اصالت هر دو، به مبادی تصوری بحث (مفهوم اصالت، مفهوم ترکیب جامعه) پرداخته شده؛ سپس با توضیح وجوه شباهت و افتراق این دو دیدگاه به بررسی ادله فلسفی و قرآنی طرفین و داوری بین آن ها اقدام شده است.

واژگان کلیدی: اصالت فرد، اصالت جامعه، مطهری، مصباح یزدی، اصالت، ترکیب.

.................................. ص 41 .................................

مقدمه

بحث از اصالت داشتن یا نداشتن جامعه، یکی از مبادی فلسفه نظری تاریخ* دانسته شده است (مطهری، 1372: ص79)؛ پس در جایگاه ناظر به فلسفه تاریخ می توان بدان پرداخت.

مسأله این است که آیا جامعه افزون بر فرد، اصالت و هویتی دارد یا خیر؛ چرا که ظاهراً اگر جامعه مستقل از افراد اصالت نداشته باشد، جز افراد و قوانین حاکم بر افراد خبری نخواهد بود و در نتیجه فلسفه تاریخ که مطالعه جامعه در حال شدن است و به بررسی قوانین و سنن حاکم بر جامعه می پردازد، علمی بدون موضوع خواهد بود (همان: ص 75 و 79).

به هر حال، مساله این است که آیا فرد اصالت دارد یا جامعه یا دیدگاه سومی در کار است که نوعی اصالت را به هر دو می دهد. این بحث بدین صورت میان متفکران مسلمان جایگاه چندانی نداشته و شاید نخستین کسی که به تصریح در این باره بحث کرده، علامه طباطبایی باشد. وی در تفسیر المیزان در ذیل آیه شریفه «یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا» (آل عمران (3): 200) بحث گسترده ای را درباره جامعه اسلامی مطرح کرده که در فصل چهارم آن بحث، به طور مشخص درباره رابطه فرد و جامعه و اصالت آن ها داد سخن داده و مستقل از مباحث مطرح میان متفکران غربی، به نقد اصالت فرد محض و اصالت جامعه محض پرداخته و دیدگاه سومی که می توان آن را اصالت توأمان فرد و جامعه نامید، مطرح کرده است (طباطبایی، 1422: ج4، ص97 100).

شهید مطهری در آثار گوناگون خود، این بحث را گسترش بیشتر داده، و زوایای مختلف آن را با نیم نگاهی به آرای اندیشه وران غربی مطرح کرده و ادله جدیدی در تقویت این رأی علامه اقامه کرده است. بعد استاد مصباح یزدی، مباحث شهید مطهری را

____________________________

* . عنوان «فلسفه تاریخ» در ادبیات رایج به دو معنا به کار برده می شود: یکی فلسفه تاریخ واقعیت محور یا نظری، و دیگری فلسفه تاریخ تحلیلی یا انتقادی (استنفورد، 1382: ص22) یا به تعبیر دیگر، فلسفه نظری تاریخ و فلسفه علم تاریخ (سروش، 1357). این تمایز با دو معنای متمایز از تاریخ پیوند می یابد. تاریخ گاهی به جریان رویداهایی که در واقع رخ می دهد، معطوف است و گاهی به آن چه دربارة این رویدادها باور داریم و می نویسیم: که این ها به ترتیب «تاریخ به منزلة رویداد» (تاریخ 1) و «تاریخ به منزلة گزارش» (تاریخ 2) می نامند. پیش از قرن بیستم، واژة فلسفه تاریخ معمولاً به تاملات نظری پیرامون کل جریان رویدادهای (تاریخ 1) اطلاق می شد، اما به تدریج رویکرد رایج در قرن بیستم این شد که به جای نظریه پردازی های کلان، به فعالیت «درجه دوم» پرسش گری و نقد شیوه های کار مورخان روی آوردند که این همان معنای دوم فلسفه تاریخ است. (استنفورد، 1382: ص 22)

................................. ص 42 .........................

در فضای بررسی آرای غربی ها (و البته بدون ذکر نام وی) به چالش می کشد و مدعی می شود که اصالت جامعه به هیچ صورت قابل دفاع فلسفی نیست. چه در جایگاه مستقل (اصالت جامعه محض) و چه حتی در تلفیق با اصالت فرد.

در این مقاله قصد داریم به بیان دیدگاه این دو متفکر مسلمان و داوری بین آن ها بپردازیم و با توجه به اصرار دو طرف بر مستند کردن دیدگاه خود به آیات قرآن کریم، از رهگذر این مبحث، تاملی نیز در باب دیدگاه قرآن کریم در این زمینه داشته باشیم.

از آن جا که فهم صورت مسأله نقش بسزایی در پاسخ دادن به آن دارد، بحث خود را در دو بخش مطرح خواهیم کرد. در بخش اول به تبیین صورت مسأله و ارائه تصویر شفافی از مسأله خواهیم پرداخت و بدین منظور پس از تعریفی اجمالی از سه دیدگاه اصالت فرد، اصالت جامعه، و اصالت هر دو، سراغ مهم ترین مبادی تصوری بحث می رویم. ابتدا به تبیین مقصود از مفهوم اصالت، در این بحث می پردازیم؛ سپس با توجه به این که هر دیدگاهی در باب جامعه، به هر حال، جامعه را نوعی ترکیب از افراد معرفی می کند، به بیان انواع معانی قابل فرض برای ترکیب می پردازیم. در گام بعدی و با توجه به روشن شدن مبادی تصوری، به تقریر دقیق محل نزاع و بیان وجوه شباهت و افتراق آرای این دو بزرگوار می پردازیم تا معلوم شود در ادله، دنبال اثبات یا رد چه مطلبی باشیم.

در بخش دوم، سراغ ادله بحث خواهیم رفت و مطلب را در دو محور ادله فلسفی و ادله قرآنی مطرح خواهیم کرد و از آن جا که عموماً استاد مطهری مطرح کرده و استاد مصباح به نقد آن ها پرداخته، ما نیز ابتدا به گزارش این دو می پردازیم؛ سپس به نقد بررسی و داوری خواهیم پرداخت.

بخش اول: تصویر مسأله

1. معرفی اجمالی دیدگاه های اصالت فرد، اصالت جامعه و اصالت هر دو

أ اصالت فرد: دیدگاه اصالت فرد که به یک معنا در فلسفه دکارت ریشه دارد، قائل است که «فقط فردها هستند که می اندیشند و عمل می کنند و جامعه به خودی خود هیچ واقعیتی ندارد و چیزی جزء مجموعه افراد و اشکال ارتباطات و مناسبات میان افراد نیست. جامعه، حاصل جمع همه افراد آن است نه چیزی ورای آن و مقصود از تأثیر جامعه بر فرد، چیزی جز تأثیر دیگر افراد جامعه بر فرد خاص نیست. مقصود از حقوق و تکالیف فرد در برابر

.............................. ص 43 ................................

جامعه هم چیزی جز حقوق و تکالیف فرد در برابر سایر افراد جامعه نیست (مصباح یزدی، 1367: ص54). به تعبیر جان استوارت میل، یکی از بزرگ ترین منادیان فردگرایی، «افراد انسانی هنگامی که گرد هم می آیند، به ماده تازه ای مبدل نمی شوند (کار، بی تا: ص46). انسان ها درجامعه هیچ صفت و خاصیتی ندارند، جز آن هایی که از قوانین طبیعت فرد آدمی ناشی می شوند (باتومور، 1357: ص46).

پیروان اصالت فرد، جامعه شناسی را نوع مخصوصی از روان شناسی می دانند که در آن به مطالعه نفسانیاتی که در نتیجه تلاقی بین وجدان های مختلف حاصل می شود، می پردازد (شاله، 1350: ص198)؛ برای مثال از نظر ماکس وبر، در جایگاه جامعه شناس پیرو اصالت فرد، «جامعه، واقعیت قائم به نفس نیست و پدیده های اجتماعی را صرفاً باید بر اساس رفتارهای معنادار افراد انسانی بازنگری کرد» (فروند، 1362: ص121). خلاصه کلام این که بر اساس این دیدگاه، ملت چیزی نیست، جز تعدادی از افراد انسانی و مبادله هایی که میانشان صورت می گیرد (مصباح یزدی، 1368: ص58).

ب. اصالت جامعه: در نقطه مقابل اصالت فرد، پیروان اصالت جامعه با تاکید بر خصیصة جمعی پدیده های اجتماعی، جامعه را واقعیتی عینی تلقی می کنند که متمایز از افرادی است که آن را تشکیل داده اند و آثار و خواص ویژه ای دارد که در افراد انسانی دیده نمی شود. آن ها براین باورند که فقط جامعه واقعیتی اصیل دارد و فرد، جز واقعیتی تبعی ندارد. همان گونه که شخص انسانی، کل مرکب و دارای زندگی واحدی است که مجموعه ای از اعضای منفصل بدن، آن حیات را ندارد، اجتماع انسانی نیز که مرکب از افراد است، حیاتی خاص خود دارد که مجموعه ای از آحاد انسانی پراکنده، فاقد آن است.

هگل در جایگاه مهم ترین فیلسوف این مکتب، قائل است:

فقط یک مقوله واحد و یک واقعیت وجود دارد و آن، روابط است؛ بنابراین، جوهرها، مانند افراد انسان، به وسیله روابطشان تعین می یابند. آن ها فقط به اعتبار این روابط است که آنچه هستند، هستند. حال اگر چنین باشد، جامعه می تواند و باید به عنوان کل حقیقی تلقی شود. فرد انسانی که تعین خود را به وسیله روابط اجتماعی می یابد، در این جا به صورت امری فرعی نمایان می شود؛ چیزی که کمتر از جامعه واقعی است» (بوخنسکی، 1361: ص124).

از نظر طرفداران اصالت جامعه، «انسان پیش از ورودش به اجتماع، وجود بالقوه محض است و تنها در اجتماع است که شخصیت و هویت خود را می یابد» (دوورژه، 1366: ص18).

.................................. ص 44 ................................

هر فرد انسانی، در مرحله ای از تاریخ در جامعه ای متولد شده و از همان نخستین روز زندگی، با آن جامعه شکل می گیرد. محیط اجتماعی در تعیین طرز فکر او تأثیری تام دارد. او هیچ رفتار صرفاً فردی ندارد. جامعه گرایان بر این باورند که تمام افکار و احساسات و تصمیم های آدمی تحت تأثیر اوضاع و احوال اجتماعی رخ می دهد و اراده فرد توان ایستادگی در مقابل جامعه را ندارد؛ بلکه همواره تابعی از آن است. اگوست کنت با توسل به همین استدلال، روان شناسی را علمی بی موضوع معرفی کرد (روسک، 1355: ص333) و به تعبیر امیل دور کیم، «همان طور که سلول زنده از یک مجموعه مولکول مرده تشکیل شده اما با همین ترکیب شدگی، نمود تازه ای پدید آمده که مشخص کننده حیات است و این حیات را نمی توان در هیچ یک از عناصر مجزا یافت. جامعه نیز حاصل جمع ساده ای از افراد نیست؛ بلکه دستگاهی است متشکل از ترکیب آن ها با هم که معرف واقعیتی ویژه و دارای خواص مخصوص به خود است» (دورکیم، 1355: ص130).

ج. اصالت فرد و جامعه: این دیدگاه بر این باور است که هر دو دیدگاه پیشین به بهره هایی از حقیقت رسیده بودند؛ ولی هر دو از تفسیر برخی از مسائل انسانی ناتوانند. در مقابل، جریان جامعه گرا بر این باور است که جامعه در تکوّن شخصیت فرد بسیار مؤثر است و نقش بسزایی در به فعلیت رساندن استعدادهای فرد و حتی جهت دادن به آن دارد؛ اما این امر به حدی نیست که فردیت فرد را کاملاً منحل کند و فرد را همواره منفصل محض در مقابل جامعه قرار دهد؛ بلکه فرد دارای عقل و اراده است و به او این امکان را می دهد که در مقابل جریان جامعه مقاومت کند؛ البته در مقابل دیدگاه فرد گرا هم می گوید که جامعه صرفاً جمع جبری رفتارها و اراده های افراد نیست؛ بلکه جامعه نیز شخصیت واحدی دارد که دارای حیات و ممات است؛ چرا که سرنوشت انسان ها در جامعه با هم چنان گره می خورند که به روشنی می توان از سرنوشت مشترک و اراده جمعی سخن گفت و خلاصه این که جامعه فقط مجموعه ای از آرا و عقاید و اراده های تک تک افراد نیست؛ بلکه یک اراده جمعی و یک حیات جمعی نیز در جامعه حضور دارد (مطهری، 1372: ص52 56).

2. مفهوم اصالت

شاید مهم ترین واژه این بحث، واژه اصالت باشد. اولاً مقصود از اصالت، مبحث تحقق عینی خارجی است؛ یعنی واقعیتی فراتر از اعتبارهای ذهنی و قرار دادی ما. در واقع، بحث

......................... ص 45 ............................

بر سر این است که آیا فرد شخصیت واقعی و قائم به خود دارد و جامعه فقط مفهوم اعتباری است یا آنچه به واقع شخصیت دارد، جامعه است و فرد تمام شخصیت و هویتش تابع شخصیت و وجود جمعی جامعه است و به این معنا قبول شخصیت برای فرد مستقل از جامعه، فقط امر اعتباری است یا دیدگاه سوم درست است و هر دوی این ها شخصیت واقعی دارند؟

نکته دومی که در بحث اصالت باید بدان توجه کرد، این است که به تعبیر برخی از متفکران، بحث بر سر «من» انسان ها است، نه در باره «تن» آن ها (مطهری، 1369: ص140). اگر مقیاس را شخص و جسم فیزیکی و حتی حیوانی انسان ها بدانیم، تردیدی نیست که آنچه واقعیت و تحقق خارجی دارد، فرد است و جامعه به این معنا فقط مجموعه ای اعتباری است و هیچ گونه واقعیتی عینی ندارد؛ اما اگر بحث را روی «من» و «شخصیت» انسان ها ببریم، آن گاه این سوال به صورت جدی مطرح می شود که فرد، جامعه را می سازد یا جامعه، فرد را یا تأثیر متقابل بین این دو بر قرار است. به تعبیر دقیق تر، آیا شخصیت فردی است که حقیقتاً و مستقلاً وجود دارد و جامعه صرفاً بر مجموعه ای از این شخصیت ها اعتبار می شود یا آنچه به خودی خود شخصیت و منش و حقیقت دارد، جامعه است و فرد فقط و فقط در پرتو جامعه به هویت واقعی و شخصیت حقیقی می رسد و به گونه ای که اگر او را جدا از جامعه در نظر بگیریم، جز اندام فیزیولوژیکی چیز دیگری نیست یا شق سومی در کار است؛ به گونه ای که هم فرد شخصیتی از خود دارد که جدا از جامعه، هیچ و پوچ نیست و هم جامعه شخصیتی دارد که تک تک افراد را تحت تأثیر خود قرار می دهد.

3. معانی (یا اقسام)* ترکیب

مفهوم دیگری که برای روشن شدن بحث ما ضرورت دارد، واژه «ترکیب» است.

____________________________

* . تفاوت «معانی» یک واژه با «اقسام» آن واژه این است که وقتی سخن از اقسام می شود که همه آن ها در یک معنای واحد مشترکند؛ اما وقتی سخن از معانی می شود که آن واژه فقط به اشتراک لفظی بر آن چند مورد حمل شده و معنای حقیقتاً واحدی بین افراد مربوط پیدا نمی شود. در باب مواردی که واژة ترکیب در مورد آن ها استعمال می شود، چندان روشن نیست که آیا به واقع معنای جامعه دارند یا خیر؛ مخصوصاً آیا بین ترکیب حقیقی و ترکیب اعتباری، حقیقتاً معنای مشترک وجود دارد. از آن جا که این بحث فی حد نفسه بحث لفطی و خارج از حوصله این مقال است، به این مطلب نمی پردازیم و فقط این تذکر را مطرح کرده ایم که کاربرد تعبیر «معانی مختلف ترکیب» یا «اقسام مختلف ترکیب» در این مقاله، لزوماً به معنای اتخاذ موضعی در باب بحث پیش گفته نیست.

............................ ص 46...........................

جامعه، به هر حال، ترکیبی از افراد است و در تقسیم ثنایی، ترکیب را می توان به دو قسم ترکیب حقیقی و ترکیب اعتباری تقسیم کرد؛ هر چند در نگاهی عمیق تر ترکیب بر موارد متعددی حمل می شود که لزوماً با این دو عنوان، مرز آن ها مشخص نمی شود. به هر حال، حداقل ملاک قطعی که برای حقیقی یا اعتباری دانستن ترکیب مطرح شده، این است که آیا مجموعه مرکب، منشأ آثاری غیر از مجموع آثار اجزا هست یا نه و به تعبیر دیگر، در این ترکیب، امری بیش از جمع جبری اجزا پدید آمده است یا نه؟ اگر امری ورای اجزا بتوان یافت، آن مرکب و ترکیب حقیقی، و اگر نه اعتباری است (مصباح یزدی، 1368: ص35؛ مطهری، 1372: ص24). در مورد ترکیب توده ای از شن یا گله گوسفندان، به راحتی می توان گفت که ترکیبی اعتباری است و در مورد ترکیب اکسیژن و ئیدروژن و پیدا شدن آب، به روشنی می توان گفت که ترکیب حقیقی رخ داده؛ اما جامعه کدام یک از این ها است؟

اگر با توجه به مفهومی به اسم «جامعه» دوباره به سراغ مفهوم «ترکیب» برویم، خواهیم دید که پنج معنا برای ترکیب می توان یافت که مرکب بودن جامعه به این پنج معنا مطرح شده و اتفاقاً دو دیدگاه نزدیک به همی که بین دو معنای پیشین قرار می گیرد، محل اصل نزاع است؛ اما آن پنج معنا:

أ نوع اول ترکیب که به طور قطع، تعبیر ترکیب اعتباری در موردش صادق است، به صرف کنار هم قرار گرفتن تعدادی از امور گفته می شود و حالتی است که در آن، اجزا، نه هویت خود را از دست می دهند، نه استقلال اثر خود را و اثر مجموع، همان مجموع اثر تک تک افراد است؛ مانند گله گوسفند که پیش تر مطرح کردیم؛ البته گاه که مسأله دقیق تر می شود، ممکن است گمان شود اثر جدیدی پیدا شده؛ در حالی که با دقت معلوم می شود این اثر جدید در واقع نقطه همان «مجموع آثار افراد» است که یکجا نگریسته شده است؛ برای مثال، جنگل، چنین ترکیبی است؛ یعنی اگر وجود جنگل، تأثیری در آب و هوای منطقه دارد، این تأثیر، «مجموع تأثیر درختان» است که در تعداد کم چنین تأثیری محسوس نبود یا به طور مثال، وقتی گفته می شود یک تنه درخت 500 کیلویی را ده نفر با کمک هم می توانند بلند کنند، اما تنهایی هیچ کس نمی تواند، بدان معنا نیست که با جمع شدن این افراد، نیروی جدیدی حاصل می شود؛ بلکه این نیرو همان «مجموع نیروهای افراد مذکور» است. به نظر می آید چنین دیدگاهی درباره جامعه، افراطی ترین نوع اصالت فرد باشد.

............................ ص 47 ............................

ب. نوع دیگر ترکیب در جایی است که اجزای مرکب، هویت خود را حفظ کرده اند؛ ولی استقلال اثر خود را از دست داده ، و اثر جدیدی پدید آورده اند. نمونه بارز چنین ترکیبی را می توان در مرکبات صناعی یافت؛ برای مثال، اتومبیل، اشیایی را با سرعت معیّنی از محلی به محل دیگر منتقل می کند؛ در حالی که این اثر (انتقال) نه به جزئی خاص تعلق دارد و نه به مجموعه افراد در حال استقلال. در اتومبیل همکاری و ارتباط و پیوستگی میان اجزا هست؛ ولی محو هویت اجزا در هویت کل رخ نمی دهد؛ بلکه کل، وجودی مستقل از وجود اجزا ندارد. کل، عبارت از مجموع اجزا، افزون بر ارتباط میان آن ها است. برخی بدین جهت که افزون بر اثر تک تک اجزا، اثر جدیدی زاده شده، این را مصداق ترکیب حقیقی می دانند (مطهری، 1372: ص25) و برخی چون معتقدند شیء جدیدی در این میان به نام کل که وجودی غیر از وجود اجزا داشته باشد، پیدا نشده، این ها را مرکب اعتباری می دانند (مصباح یزدی، 1368: ص36).

ج. نوع سوم ترکیب که به طور قطع ترکیب حقیقی است در جایی است که اجزا قبل از ترکیب، هویت و آثار خاص خود را دارند و بعد از ترکیب و بر اثر تأثیر و تأثر با یک دیگر، زمینه پیدایی شیء جدیدی را فراهم می آورند که هویتی جدید و آثار جدیدی از خود دارد. نمونه بارز چنین ترکیبی را می توان در مرکبات طبیعی یافت. اکسیژن و ئیدروژن قبل از ترکیب، هویت و آثار خاص خود را دارند و بعد از ترکیب و پیدا شدن آب، هویتی جدید با آثاری جدید پیدا می شود.

د. نوع چهارم ترکیب که برخی مطرح کرده اند، این است که اجزا قبل از ترکیب هیچ هویتی از خود نداشته باشند و قابلیت محض باشند و فقط در ترکیب است که هویت و واقعیتی بالفعل می یابند. این ترکیب را برخی از جامعه گرایان (مانند اتواشبان، فیلسوف آلمانی) درباره ماهیت جامعه مطرح، و عنوان کرده اند که فرد قبل از جامعه، بالقوه محض است و فقط پس از ورود به جامعه است که هویت می یابد (دوورژه، 1366: ص18)، و در واقع افراطی ترین نوع اصالت جامعه است؛ البته به نظر می رسد اگر دقت فلسفی بیشتری به خرج دهیم بتوانیم این دیدگاه را به دیدگاه پیشین ارجاع کنیم؛ چرا که این ها به لحاظ وجود فیزیکی خارجی، منکر فرد نیستند؛ بلکه به لحاظ شخصیت است که منکر فرد و هویت اویند؛ پس در این مورد هم با حفظ پیش فرض های این جامعه گرایان می توان گفت:

............................. ص 48 ...............................

افراد قبل از ورود به جامعه، هویت (به معنای فلسفی کلمه، یعنی وجود عینی) و آثار خاص خود را دارند (اگر چه این هویت در حد هویت حیوانی باشد)؛ اما با ورود به جامعه، هویت و آثار جدیدی می یابند. به تعبیر دیگر، اگر هویت را به معنای شخصیت انسانی بگیریم، این دیدگاه غیر از دیدگاه پیشین است؛ اما اگر به معنای فلسفی موجودیت بگیریم، تفاوتی بین این دو معنای ترکیب نخواهد ماند.

ه. نوع پنجمی که برای ترکیب قابل فرض است، آن است که اجزا قبل از ترکیب، هویت و آثار خاص خود را دارند و بعد از ترکیب، هویت و آثار جدیدی زاده می شود؛ اما نه به صورتی که محو کنندة هویت و آثار پیشین باشد؛ بلکه این دو هویت به نوعی در طول[1] هم قرار می گیرد. در این معنا است که هم فرد و هم جامعه اصالت دارد؛ یعنی فرد از خود هویت و آثار دارد و با ورود به جامعه، هویتی ثانوی و آثاری جمعی نیز پیدا می شود.

4. تقریر محل نزاع

با این مقدمات، اکنون می توان به درک بهتری از دیدگاه دو متفکر محل بحث (استاد شهید مطهری و استاد مصباح یزدی) رسید. استاد مطهری با صراحت، نوع پنجم ترکیب را درباره جامعه اتخاذ کرده است. وی توضیح می دهد:

این ترکیب از آن جهت که اجزا در یک دیگر تأثیر و تأثر عینی دارند و موجب تغییر یک دیگر می گردند و اجزا، هویت جدیدی می یابند، شبیه مرکبات طبیعی [ترکیب نوع سوم] می باشند؛ اما از آن جهت که کل و مرکب به عنوان یک واحد واقعی [مستقل] وجود ندارد، با سایر مرکبات طبیعی فرق می کند. در مرکبات طبیعی، هویت افراد، هویتی دیگر می گردد و مرکب هم یک واحد واقعی است؛ یعنی صرفاً هویتی یگانه وجود دارد و کثرت اجزا به وحدت کل تبدیل شده است؛ اما در ترکیب فرد و جامعه، ترکیب، ترکیب واقعی است؛ زیرا تأثیر و تأثر و فعل و انفعال واقعی رخ می دهد و اجزای مرکب، هویت و صورت جدیدی می یابند؛ اما به هیچ وجه کثرت تبدیل به وحدت نمی شود. انسان الکل به عنوان یک واحد واقعی که کثرتها در او حل شده باشد، وجود ندارد و انسان الکل همان مجموع افراد است و وجود اعتباری و انتزاعی دارد (مطهری، 1372: ص26 27)

...................... ص 49 ...............................

دیدگاه استاد مصباح، دوم است. وی برای ترکیب فقط دو قسم قائل می شود: حقیقی و اعتباری وی ابتدا ملاک ترکیب حقیقی را این می داند که افزون بر اجزای تشکیل دهنده کل، موجود حقیقی دیگری هم باشد که بر همه اجزا سایه افکند و منشأ آثاری جز مجموع آثار اجزا باشد؛ اما در مرکب اعتباری، اجزای مرکب، وجودهای مستقل و آثار جداگانه خود را دارند و آثاری که از مرکب نشأت می یابد، چیزی جز مجموع آثار یکایک اجزا نیست. (مصباح یزدی، 1368: ص35 36) که با این مقدار از توضیح باید وی را به دیدگاه اول در باب ترکیب قائل دانست؛ اما توضیح بیشترش، با صراحت به دیدگاه دوم بر می گردد:

«البته افراد یک جامعه، مانند دانه های شن موجود در توده شن نیستند؛ بلکه هم از وجود یک دیگر با خبرند و هم با یکدیگر ارتباطات و تأثیر و تأثرهای متقابل دارند و هم همرتبه نیستند؛ به همین جهت یک توده شن، به هیچ روی، چیزی برتر و بیشتر از انباشتگی دانه های شن نیست و حال آن که جامعه، حاصل جمع همه افراد آن است به انضمام مجموع ارتباطات و مناسبات میان آنان؛ ولی آنچه مهم است، این است که ترکیب افراد و تأثیرات و تأثرات آنان، ترکیبی حقیقی نیست تا بتوان جامعه را یک واحد حقیقی دانست. .. جامعه جز افراد و اَشکال ارتباطات و مناسبات میان افراد چیزی نیست... . فرد گرایی فعل و انفعال هایی را که میان انسان ها صورت می گیرد، چیزی غیر واقعی نمی داند؛ لکن آن ها را قائم به خود انسان ها و از آثار آنان می شمارد، این گرایش، جامعه را که حاصل جمع افراد انسانی و نیز همه ارتباطات و تعامل های موجود در میان آن ها است، مرکب واقعی و واحد حقیقی نمی انگارد و بنابراین آن را دارای آثار و خواص ویژه ای نمی داند و همه پدیده های اجتماعی را قابل تبیین و توجیه روان شناختی قلمداد می کند[2] (مصباح یزدی، 1368: ص5554).

تا این جای بحث، شاید کسی گمان کند اختلاف بین این دو متفکر فقط اختلاف لفظی

....................... ص 50 ................................

است؛ چرا که شهید مطهری در جایی «کل به معنای مجموع اجزا به علاوه ارتباط بین آن ها» را مرکب حقیقی می داند (مطهری، 1372: ص25). در عین پذیرش اصالت فرد به نوعی اصالت جامعه هم فتوا داده است؛ در حالی که در عبارات قبل، استاد مصباح یزدی با صراحت این را مرکب اعتباری می شمرد؛ بدین لحاظ به اصالت فرد قائل شده؛ اما حقیقت این است: با معانی پنجگانه ای که برای ترکیب مطرح کردیم، دیدگاه استاد مصباح یزدی دیدگاه دوم و دیدگاه شهید مطهری دیدگاه پنجم است، و تفاوت بین این ها هنوز باقی است. برای این که بهتر بتوان بین این دو دیدگاه داوری کرد، مناسب است به وجود اشتراک و افتراق این دو رأی اشاره ای داشته باشیم:

أ وجوه اشتراک دو دیدگاه

1. هر دو دیدگاه، اصالت فرد را اجمالاً قبول دارند؛ یعنی به وجود سرمایه هایی فطری در وجود انسان معتقد هستند که پیش از اجتماع و مقدم بر زندگی اجتماعی برای هر کس وجود دارد؛ به گونه ای که ورود فرد به جامعه، هویت فرد را صد در صد تحت الشعاع قرار نمی دهد و جایی برای عقل و اراده شخصی فرد باقی می ماند.

2. هر دو دیدگاه به وجود روابط بین انسان ها و تأثیر و تأثر متقابل افراد جامعه اذعان دارند و تأثیرپذیری انسان ها از همدیگر را فی الجمله می پذیرند.

3. هر دو دیدگاه وجود جامعه را درجایگاه انسان الکل منکرند و به این معنا آن را وجود اعتباری و انتزاعی می دانند، نه وجود عینی و حقیقی؛ یعنی هر دو دیدگاه منکر وجود جامعه در جایگاه واحد حقیقی است که کثرتها در او حل شده باشد.

ب. وجوه افتراق

وجه افتراق اصلی در این است که آیا افراد با حضور در جامعه، هویت واقعی جدیدی می یابند؛ به گونه ای که بتوان از من جمعی، افزون بر من فردی سخن گفت و آیا می توان از آثار جامعه بماهو جامعه صحبت کرد یا همه آثار جامعه، آثار افراد جامعه است (آثار جامعه بما هو افراد است) و به تعبیر دیگر، آیا می توان به جامعه شناسی مستقل از مباحث روان شناسی نیز اذعان داشت یا خیر. (البته شهید مطهری هم قائل به تقدم روان شناسی بر جامعه شناسی است بدین معنا که در تحلیل رفتارهای انسانی، روان شناسی مقدم  است (مطهری، 1372: ص106 و 107) نه به این معنا که تمام بحث های جامعه شناسی ذیل مباحث روان شناسی قابل تبیین باشد (مصباح یزدی، 1368: ص55).

مقالات مرتبط:

اصالت فرد، جامعه یا هر دو، بررسی تطبیقی آرای استاد مطهری و استاد مصباح یزدی بخش دوم

پی نوشت:

[1] در تلقی عمومی، در طول هم بودن صرفاً به معنای رابطه علّی ایجادی تلقی می شود؛ در حالی که می توان سخن از رابطه طولی غیر علّی به میان آورد، و این جا چنین مفهومی مورد نظر است. برای درک این مفهوم، ر . ک: عبودیت، 1383: ص 27 و 28؛ سوزنچی، 1384: ص73.

 

[2] با کمال شگفتی باید گفت: استاد مصباح یزدی در جایی که به نفی اصالت جامعه می پردازد، سخنان دیگری نیز دارد با معنای ایشان سازگار نیست. وی آن جا پس از تفکیک اصالت حقوق و اصالت فلسفی اعلام می کند که از اصالت حقوقی جامعه اصالت فلسفی آن در نمی آید و بر این مطلب دو دلیل ارائه کرده است، اولاً گفته : تقدم مصالح جامعه صرفاً به معنای تقدم مصالح اکثر افراد بر مصالح اقلیت افراد است و ثانیاً این بحث حقوقی و تشریعی است، نه فلسفی و تکوینی (مصالح یزدی، 1368: ص42)؛ در حالی که اولاً خود وی در نقد های عمیقی که بر دموکراسی غربی داشته، نشان داده  است که اکثریت بما هو اکثریت هیچ گاه ایجاد حق نمی کند و تقدم اکثریت بر اقلیت صرفاً به سبب کثرت عددی قابل دفاع فلسفی نیست؛ پس معلوم نیست چگونه این جا مصالح اجتماعی به مصلحت اکثریت تفسیر می شود. ثانیاً در همان جمله ای که از وی در متن نقل کردیم، تصریح دارد که مسائل حقوقی و تشریعی در اسلام مبتنی بر مسائل واقعی و فلسفی است. در واقع، اگر بخواهیم درست دقت کنیم، همین بحث (اصالت حقوقی جامعه و تلازم اصالت حقوقی با اصالت فلسفی) می تواند یکی دیگر از ادله فلسفی اصالت جامعه قلمداد شود.

 

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است