در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: حوزه :: مرداد و شهریور- مهر و آبان 1380، شماره 105 و 106، رضوی، سید عباس ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

در کشور ما تمدّن و فرهنگ غرب از آغاز ظهور و بروز و دامن گستری از مقوله های بحث انگیز بوده و بخش مهمی از نوشته ها و گفت وگوها را ویژه خود ساخته است. در روزگار مشروطیت و پس از آن سخن از تمدّن و فرهنگ غرب اوج گرفت. صحنه گردانان حرکت صنعتی غرب سرزمین خود را بهشت موعود و جامعه های آن دیار را مدینه فاضله می خواندند. گروه گروه از سیاستمداران بازرگانان جهانگردان و… به آن سوی رخت کشیدند و به خاطر دانش و بینش اندک و تبلیغات گسترده دستگاههای تبلیغاتی غرب هر چه می دیدند در دید آنان زیبا جلوه می کرد و فرهنگ خودی برای آنان زیبایی وجلوه نداشت.

اینان چنان مات و مبهوت شدند و چنان از خود و خودی بریدند که جایی بهتر از آن سرزمین و انسانهایی برتر از اروپاییان در ذهن شان نمی گنجید.

در پی ورود نوآوریها و کالاهای ساخت کارخانه های غرب به ایران زمین فرهنگ و اخلاق آنان نیز به این سرزمین راه یافت و اندک اندک در اندیشه ها نفوذ کرد و تا آن جا میدان

( 343 )

یافت که در بسیاری از آداب اجتماعی و شیوه زندگی عرصه را بر فرهنگ بومی تنگ کرد و خیل بی شماری از روشنفکران و جویندگان دانشها و فن آوریهای جدید چنان شیفته آن گشتند که فرهنگ غربی را به عنوان یگانه فرهنگ سعادت بخش می ستودند. شماری از هواداران باختر زمین مروج این نگرش و اندیشه شدند که اگر ایرانی بخواهد به تمدّن برسد و از نارساییهای موجود رها گردد بایستی از فَرق سر تا ناخن پا فرنگی شود: در خط در زبان و در آداب اجتماعی.1

شماری از مدعیان روشنفکری به این بسنده نکردند و در این همسویی چنان شتاب ورزیدند که به گذشته افتخار آمیز خود پشت پا زدند و دایره غرب باوری و روی گردانی از اندیشه خودی را گستراندند تا آن جا که برای اندیشه های دینی در حرکت نوین خود جایی نیافتند و گفتند: رمز و راز رشد و شکوفایی صنعتی غرب در روی گردانی آنان از فرهنگ و مذهب گذشته شان نهفته است ما نیز اگر بخواهیم متمدّن شویم باید مانند آنان از باورها و سنتهای پیشین خود دست برداریم و از قید و بندها رها شویم. این نگاه جدید به زندگی از پشتیبانی حکومت گران دست نشانده غرب درایران برخوردار بود و استفاده گسترده دولتیان از صاحبان این گونه نگرش و اندیشه سبب شد برنامه ریزیهای فرهنگی و سیاسی کشور رویاروی مذهب و فرهنگ ملّی قرارگیرد و با باورها و سنتهای مردم به ستیز برخیزد.

استاد مطهری از متفکرانی بود که دغدغه این پدیده فراگیر و مهاجم از اندیشه و حوزه مسؤولیت و رسالتی که داشت دور نبود و به گونه شفاف و روشن در برابر این موج قد برافراشت.

استاد درباره غرب و تمدّن آن مطالعه و پژوهشی ژرف داشت و به دور از پیش داوریها مبانی فلسفی و اجتماعی تمدّن غرب و دستاوردهای آن را ارزیابی کرد و زوایای گوناگون آن را به جامعه شناساند. مطالعه و پژوهش در دیدگاههای استاد و درنگ

( 344 )

روی آنها می تواند امروز نیز برای ما نقش آفرین و مفید باشد و فرهیختگان و اهل اندیشه را به کار آید. گرچه امروز دگرگونیهای گسترده ای در غرب رخ داده با این حال تمدّن امروز غرب جلوه ای از تمدّن صنعتی دیروز اوست که در صورت و شکل جدید رخ می نماید. شهید مطهری برای غرب دو رویه می شناخت: چهره مثبت و درخور استفاده و چهره منفی و فساد انگیز و بحث ما بیش تر درباره چهره دوم غرب است.

امّا غرب در چهره نخست به نظر استاد در خور ستایش است. اسلام دین انصاف و واقع بینی است و نسبت به ارزشها و حقوق مردم هر که باشند به دیده احترام می نگرد و اگر چیزی با ارزش و درخور استفاده از دشمنان اسلام دیده شد زبان به ستایش می گشاید.

تمدّن غرب برای بشر نوآوریهایی در زمینه دانشهای انسانی و تجربی به ارمغان آورده و دشواریهایی را بر طرف کرده است. و پاره ای از این پیشرفتها نتیجه کار و تلاش آنان است و پاره ای از آنها چیزهایی است که غرب با تلاش و پی گیری و گاه از راههای نادرست از دیگر مکتبها و آیینها و مردمان بویژه از اسلام و مسلمانان گرفته و اینک آنها را به ما می فروشد.

استاد در هنگام بحث از مسأله نخست به نظم و به سامانی و پیروی از قانون و انضباط در کارها2 توجه به سوادآموزی حساس بودن روی بهداشت و پاکیزکی عمومی3 بزرگداشت بزرگان خود4 تلاش در راه پیشبرد زندگی تجربه و کارشناسی5 و… اشاره می کند که مسلمانان بایستی به آنها به دیده احترام بنگرند و از کارها و رهاورد آنان سرمشق گیرند:

(اروپائیان… ضرب المثل صراحت و نظم هستند و ما هم نباید به خاطر این که آنها را دشمن داریم انکار کنیم (ولایجرمنّکم شنئان قوم علی ان لا تعدلوا)6 از اخفا و عدم اعتراف به فضیلت دشمن برای ما

( 345 )

فضیلتی درست نمی شود. برعکس [ذکر فضیلت آنها] موجب عبرت و غیرت مسلمانان می شود.)7

امّا مسیر دومی که غرب را به صنعت و تکنولوژی رسانده در افتادن با چگونگی نگرش کلیسا به دین و رابطه انسان با خدا و مبارزه با خرد ستیزهای اربابان کلیساست.

استاد بر این عقیده است که حرکت خودگرایانه و مبارزه با جمود و جهل را غربیان از اسلام گرفته اند. انسان در اسلام جایگاه والایی دارد. می تواند با بالهای خود اوج بگیرد و دنیای زیبایی برای خود بسازد و دنیای خود را بر اساس خردورزی بنیان نهد.

در اسلام خرد با ارزش ترین جایگاه را داراست. در فهم باورهای اساسی چون توحید و نبوت خرد تنها معیار شناخت است و در کنار کتاب و سنت از منابعِ استنباط به شمار آمده و حجت و سند است.8

کاروان خردورزی که منشأ آن همه برکتها در جهان غرب گردید پیش از آن که از فرهنگ اروپا برخاسته باشد از دامن اسلام و تمدّن اسلامی سرچشمه گرفته است و اروپا در کارنامه علمی و فرهنگی دوران پیشین خود (قرون وسطی) چیزی جز مبارزه با نوآوری و خردورزی ندارد.9

امّا مسلمانان در درازای تاریخ و قرنهای پیاپی کاروان سالار علم و تمدّن بوده و دانشمندان بی همتایی در دامن خود پروریده و به جهان عرضه داشته اند. تلاقی فرهنگها در نبردهای صلیبی سبب شد از خواب گران برخیزند و پی به کاستیهای خود ببرند و به تکاپو و دانش پژوهی همت گمارند.

با کمال تأسف مسلمانان که ده قرن پیشتاز مدنیّت در جهان بودند در سده های اخیر به خواب رفتند و پیشینه خود را فراموش کردند و اروپا که در این عقب ماندگی مسلمانان بی نقش نبود از مرده ریگ آنان سود برد و موفق به پدید آوردن این حرکت علمی صنعتی شد.

( 346 )

در نظر استاد تمدّن غرب در چهره های یاد شده; یعنی توجه به علم و صنعت و نظم و روحیه آزادی خواهی و خردگرایی و دیگر ارزشهای بشری که ریشه در فرهنگ و سرشت دینی دارد در خور استفاده است و در واقع این مبادله فرهنگی دادوستدی است انسانی و به صلاح مسلمانان و تقلیدی صحیح و مشروع10.

لکن آنچه استاد نگران آن بود چهره پنهان مدنیّت غرب بود.

غرب در این جایگاه برخلاف چهره علمی و صنعتی همواره در صدد بوده خود را بر دیگران بار کند و به فرهنگ و آداب خود جلوه بدهد و فرهنگها و اندیشه هایی که با او همسو نگردند از جلو راه بردارد و جهانشمولی را استوار سازد.

غرب استعمارگر با برنامه ریزی و تبلیغ گسترده و با شگردهای ویژه ای که دارد چنان در ذهنها و اندیشه ها جا انداخته که هر چه برای بشر نیک و به صلاح است همان است که غرب می پسندد و دیگر مکتبها و فرهنگها واپس گرایند و یارای رهبری بشر به سوی تمدّن را ندارند.

پیروزیهای پیاپی دولتهای غربی در عرصه علم و صنعت و مهم تر پیروزی دولتهای غربی در جنگ جهانی اوّل و شکست دولت عثمانی که با استقبال بسیاری از روشنفکران عرب و ایرانی رو به رو شد بر محبوبیت نظامهای سیاسی هوادار غرب در نزد این گروه افزود و راه را برای پذیرش ارزشها و مکتبهای برخاسته از تمدّن اروپایی هموار کرد:

(پیروزی دول متّفق در جنگ اوّل که به پای پیروزی دموکراسی و لیبرالیسم غربی گذاشته شد خود بر حیثیت و محبوبیت نظامهای سیاسی در نظر روشنفکران آسیایی به طور عموم افزود. این روشنفکران استقلال سیاسی را صرفا وسیله ای برای پیشرفت در راه اروپایی مآبی و پذیرش ارزشهای تمدّن اروپایی می انگاشتند.)11

( 347 )

در کشورهای اسلامی غرب زدگان مسلمان به پیروی از غرب بسنده نکردند و پا را فراتر گذاردند و آیین و دین خود را نیز ناکارامد معرّفی کردند: اسلام نمی تواند در دنیای امروز پا به پای تمدّن جدید بشر حرکت کند! شماری در آرزوی دستیابی به آنچه غرب در اختیار دارد بودند. تلاش ورزیدند میان اسلام و آنچه دنیای غرب می گوید و باور دارد و سرلوحه کار خویش قرار داده هماهنگی پدید آورند و آیات و روایات را به گونه ای تفسیر و تحلیل کنند که با اندیشه ها قانونها و آیینها و پسند غربی همخوانی داشته باشد.

آموزه ها و آیینها و قانونها و احکام اسلامی آن جا که با قانونهای غربی و اندیشه های مورد پسند غربیان و رواج یافته در غرب ناهمخوانی می داشت کنار می نهادند و یا به گونه ای بسیار کم رنگ مطرح می کردند و یا می گفتند و می نوشتند: اینها مربوط به جامعه های ابتدایی و صدر اسلام بوده است!

این بیماری که از خود کم بینی منشأ می گرفت در کشورهای اسلامی فراگیر شد. در ایران شماری از مدّعیان روشنفکری و عالم نمایان با تفسیر به رأی و وارونه نشان دادن آیات محکم قرآن پوشش اسلامی برای زنان را انکار کردند و از برنامه های الحادی رضاخان پشتیبانی کردند.12

در مصر در مبارزه با احکام و دستورهای دینی دهها کتاب منتشر شد.13

حبیب بورقیبه رئیس جمهور تونس با این دستاویز که: اسلام آزادی فکر را می پسندد و تحول و پیشرفت را می پذیرد پوشش چادر را با پیشرفت و ترقی سازگار ندانست و در سال 1960م. به طور رسمی اعلان کشف حجاب کرد. بورقیبه با این بهانه که چون پیامبر اسلام در سفرهای جنگی روزه نمی گرفت می گفت: امروز نیز سازندگی و کار در حکم جهاد است و کارگران نباید روزه بگیرند. او فهم خود را از دین با ارزش ترین تفسیر و قراءت می شمرد.14

( 348 )

استاد شهید سایه وحشت این اندیشه های ویرانگر را بر فکر و جان جامعه های اسلامی احساس کرد و به نسل نوخاسته هشدار داد نسبت به چهره مدنیّت غرب هشیار باشند و فریب جلوه گریهای آنان را نخورند و راستی و درستی تبلیغات اروپائیان و هواداران آنان را با عملکرد آنان نقد و ارزیابی کنند.15

استاد در برابر موجهای تیره غربزدگی و تحریف گری که هر روز در حال گسترش بود تأکید می کرد: اسلام مکتبی است جامع و برای همه نیازهای امروز و فردای انسانها برنامه دارد و در قانونها و آیینهای آن کرامت و عزت و دیگر حقوق اساسی مردم پایندان شده است.

و می گفت: ما نیازمند وام گرفتن اندیشه های نسخ شده و کهنه دیگران نیستیم. تقلید از این رویه تمدّن غرب نه تنها ما را گامی به پیش نمی برد که عزت و شوکت ما را نیز بر باد خواهد داد16 و ملّتهایی که با آواز شیپور غربیان رو به آن سو کردند به نامرادیها و پریشانیها دچار گشته و عزت و حرمت شان پایمال شده است. پاره ای از جلوه های چهره منفی و نازیبای تمدّن غرب در نگاه استاد از این قرار است:

الف: دین ستیزی: در نظر استاد مطهری همبستگی و همراهی منطقی میان رنسانس اروپا و الحاد وجود ندارد. همان گونه که در آن دیار اندیشه وران از دین

( 349 )

بیگانه ای چون بیکن و راسل وجود داشتند دانشمندان خداپرستی مانند آنسلم و دکارت نیز بودند. آنچه هست کسانی که بر موج خروشان حرکت علمی و تجربی اروپا سوار شدند و سکان این کشتی را در دست گرفتند میانه ای با خداپرستی نداشتند و از روی عمد و خطا میان رشد صنعتی و اجتماعی و ماتریالیسم پل زدند. سردمداران حرکت صنعتی غرب مذهب را به عنوان نیروی ارتجاعی و ضد علمی و ضد دموکراتیک محکوم کرده و سکولاریزیم را نشان واقعی تمدّن غرب قرار دادند:

(این جنگ عظیم فرهنگی که بیش از دو قرن شدت داشت رفته رفته به پیروزی مدرنیسم فرهنگ صنعت گرایی انجامید. به همراه آن مدارس غیرمذهبی و نهادهای دنیوی پدیدار شد و مذهب درکشورهای صنعتی عموما عقب نشینی کرد. مجله تایم در پشت جلد شماره آوریل 1966 خود می پرسد: آیا خدا مرده است؟)17

غرب برخلاف آنچه ادعا می کند تنها لائیک و مروج حکومتهای غیر دینی نیست بلکه دین ستیز است و مبارزه با مذهب و نهادهای دینی را در متن تمدّن کنونی خود جای داده است. غرب دین را مانع پیشرفت جامعه قلمداد می کند و از آغاز رنساس تجربی هر جا که حاکمیت پیدا کرده دین را از قلمرو حکومت و قدرت بیرون رانده است. گرچه کارهای کلیسا و خشونتهای کشیشان در بدبینی رهبران رنسانس به مسیحیت بی اثر نبود18 ولی آنان نفرت و دین ستیزی را به همه ادیان گسترش دادند و با قراردادهای رسمی آن را نهادینه کردند. در واقع تعصبِ به تجربه و نوجوئی را جایگزین شعار بی تعصبی و مبارزه باتحجر ساختند. کسی مثل فرانسیس بیکن با آن که شعار انسان مداری و علم و تجربه و بی نظری را در همه جا فریاد می کرد و بی غرضی را از شرایط تحقیق و وجه تمایز تمدّن نوین غرب می شمرد در عمل درجایگاه متکلم متعصب و کینه توز قرار می گیرد که بدون دلیل و برهان بر دین اسلام خرده می گیرد این

( 350 )

سخن واهی را به زبان می آورد:

(اسلام دین تحمیلی است و پیروانش را از اندیشه وری باز می دارد.)19

او یا از اسلام و قرآن بی خبر بوده که همواره مردم را از تقلید کورکورانه باز می دارد و اساس باورهایش برخردورزی و اندیشیدن استوار است و یا از روی تعصب و دشمنی و سیاست بازی این سخن را به زبان آورده است.

آنچه امروز نیز سردمداران تمدّن غرب دنبال می کنند مبارزه با الهیات رهایی بخش است و اسلام را که از مهم ترین ادیان توحیدی است و رهایی انسان بزرگ ترین و مهم ترین دغدغه و رسالت آن در صدر دشمنان خود جای داده اند در حالی که برای بت پرستی و مذاهب بدوی احترام قائلند.20

غرب کنونی با همه وجود از نظامهای دین ستیزی چون ترکیه جانبداری می کند و به بهانه مبارزه با بنیادگرایی با اسلامِ در صحنه به رویارویی و ستیز برخاسته است. البته غرب با اسلامی که با شرک و الحاد و استثمار انسان کاری نداشته باشد همزیستی مسالمت آمیز دارد:

شهید مطهری با اشاره به شرایط حاکم بر جهان پس از جنگ دوم جهانی می گوید:

(سیاست حاکم بر جهان و یا بر نیمی از جهان می خواهد که اسلام نه بمیرد و نه زنده بماند به حالت نیم مرده و نیم زنده بماند. دنیا به دو بلوک تقسیم شده: شرق و غرب. این دو بلوک… در دو چیز با هم اتفاق دارند: یکی مسأله آلمان و یکی مسأله اسلام. امّا آلمان هر دو بلوک در عین این که به ظاهر رویش بحث می کنند باطنا توافق دارند به این که این ملّت نباید زنده بشود… راجع به اسلام هم عینا همین طور. منتهای امر فرق این است که بلوک شرق فکر می کند به این که ریشه

( 351 )

اسلام را از بیخ بکند بلوک غرب فکرش این است که اسلام را به حال نیمه زنده و نیمه مرده نگهدارد.)21

ب: نشیب اخلاقی: زاویه دیگری که شهید مطهری آن را سرچشمه بسیاری از بحرانهای فردی و اجتماعی می شمرد زیربنای تفکر اخلاقی و مبانی ارزشی این تمدّن است.

در نظر استاد صرف نظر از وجود نظریه های پسندیده پاره ای از مکتبهای اخلاقی غرب مثل اندیشه های دکارت و… تمدّن غرب بر محور معیارهایی در چرخش است که نه تنها کرامت و ارزش ذاتی برای انسان باور ندارد که او را در سطح حیوان برخوردار پایین آورده است. در میان این مکتبهای خود ساخته انسان دچار خود فراموشی و بی هویتی شده و از اصل و سرشت خویش دورمانده است.

آزادی که غرب بر آن پای می فشرد مقصود آزادی معنوی و پرورش شخصیت و دادن حق فطری و الهی انسانها به آنان نیست بلکه آزادی بیش تر در میدان دادن به هوسها و خواسته های نفسانی جلوه گر می شود و پدیدآوردن محیطی که فرد بتواند به همه خواسته های جسمی و روانی دست یابد عقده هایش گشوده شود و از درون منفجر نگردد.

این آزادی میوه انسان شناسی فروید است و یا ریشه در نگرش ماکیاول و نیچه به جهان و انسان دارد. این اندیشه ها در یک نقطه به هم می رسند که آدمی بیش تر از جهان بهره مند شود و بر توسن قدرت و ثروت سوار گردد.

ماکیاول که مکتب اخلاقی سیاسی اش در قرن 15 میلادی در اروپا منتشر شد بر این باور بود که شهریاران برای حکومت و فرمانروایی نباید به معیارهای اخلاقی رایج ادیان پای بند باشند و کسانی که کارهای گران از دستشان برآمده است راست کرداری

( 352 )

را به چیزی نشمرده اند و با نیرنگ آدمیان را به بازی گرفته اند. و چون روباهی پیشه کرده بودند با زیرکی مردم را فریب داده و با تردستی به شرارت دست زده اند:

(فرمانروای زیرک نمی باید پای بند پیمان خویش باشد هنگامی که به زیان اوست و دیگر دلیلی برای پای بندی به آن در میان نیست.)22

استاد مطهری در بررسی اندیشه های فیلسوفان غرب درباره انسان این نکته را دریافته است که یکی از زیرساختهای بنیادین اخلاق در غرب مکتب قدرت است که از دوره پیش از سقراط وجود داشته و مسیحیت با آن در ستیز بوده و در دوره رنسانس از نو سربرآورده است.

ماکیاول ایتالیایی که مکتب اخلاقی اش در سیاست ریشه دوانده بر این عقیده است:

(در سیاست اصل سیادت است و در این راه هر چیز جایز است: دروغ فریب مکر و خیانت.)

می افزاید:

این مکتب بعدها به عنوان اخلاق عمومی مطرح شد و نتیجه اصل قدرت را در اخلاق مطرح کرد.)23

ادیان الهی حقیقت را زیربنای همه چیز می شمارند و اگر به علم و دانایی تشویق می کنند برای آن است که دانش وسیله رسیدن به حقیقت است. آن حقیقت امری معنوی و برتر و ما فوق امور مادی و منافع شخصی انسان است. در فرهنگ دینی در پاسخ این پرسش که علم برتر است یا مال؟ همیشه علم پاسخ بوده است. امّا بیکن که دیدگاههای فلسفی او در حرکت صنعتی غرب بسیار نقش آفرین و کارا بوده دانشی را مفید و اساسی می پنداشته که قلمرو او را در طبیعت توسعه بخشد و برای رفاه و آسایش انسان وسیله برانگیزاند. در نظام فکری بیکن اعتبار علومِ نظری برابر است با توانایی آنها بر تولید کار و کمک به آسایش دنیوی انسان. به دیگر سخن دانشی که برای انسان

( 353 )

قدرت بیافریند و اسرار و رموز طبیعت را بنمایاند و رفاه بهتر فراهم کند مقدس است.24

استاد مطهری در تحلیل دیدگاههای بیکن این را به دست می دهد که این نظریه گرچه خدمت بسیار بزرگی به بشر کرد و علم در مسیر کشف طبیعت و بهره مندی انسان از زمین قرار گرفت ولی خسارتی که وارد کرد علم را از جایگاه والا و مقام مقدس خود فرود آورد. بیکن که می گفت: علم برای قدرت و در خدمت قدرت دانایی برای توانایی علم را به اسارت قدرت مندان درآورد و راه بیکن را به مسیر ماکیاول و نیچه پیوند داد:

(الآن چرخ دنیا بر این اساس می گردد که علم به طور کلی در خدمت قدرتهاست. هیچ وقت در دنیا علم به اندازه امروز اسیر و در خدمت زورمندان و قدرت مندان نبوده است و علمای تراز اول عالم اسیرترین و زندانی ترین مردم دنیا هستند. عالم ترین فرد مثلا آقای اینشتن است ولی علم اینشتن در خدمت کیست؟ در خدمت روزولت اینشتن نوکر آقای روزولت است و نمی تواند نباشد.)25

در نگاه استاد دیدگاههای اخلاقی نیچه نیز که در تمدّن غرب نقش پررنگی دارد در گسترش خودخواهیها و ستمگریها بسیار نقش آفریده است. نیچه ارزش انسان را در توانایی و قدرت خلاصه کرده است و بر آن است که سرشت طبیعی جهان بر پیروزی زورمداران بر فرودستان بنا شده است. انسان برای همراهی با طبیعت بایستی نسل قوی تربیت کند و انسانهای ناتوان را از عرصه زندگی بیرون راند. نیچه بر خلاف مارکس که دین را ساخته قوی دستان می پنداشت دین را ساخته فرودستان می پندارد که برای مهار زورمندان آن را درست کرده اند تا با جلب حمایت آنان مانع از نابودی خود شوند. نیچه اخلاقی را که سقراط و بودا و مسیح مروج آن بودند خلق و خوی بندگی و غلامی می نامد و گفت وگو از برادری و برابری و پاسداشت حقوق زنان و

( 354 )

رنجبران را مایه فقر و انحطاط.

به دید او اینها ارزش نیست باید نابود شوند و اندیشه خدا و آخرت کنار گذاشته شود و مهربانی و مهرورزی و نرم دلی از فرهنگ بشری حذف شود که مهربانی به دیگران از ناتوانی بر می خیزد و فروتنی از فرومایگی.26

شهید مطهری از علاّمه اقبال لاهوری که غرب را به درستی می شناخت و در فلسفه غرب صاحب نظر بود نقل می کند:

غرب ایدئولوژی انسان ساز و زیربنای اخلاقی شایسته ندارد. فلسفه ها و مکتبهای اخلاقی غرب نه تنها انسان را به کمال نمی رسانند که او را به نشیب و پستی می برند اروپایی که از انسان و آزادی او سخن می گوید قرنهاست با خشونت جلو پیشرفت دیگران را گرفته است و در پس شعارهای فریبنده او جز نیرنگ چیزی نیست:

(مثالی گری اروپا هرگز به صورت عامل زنده ای در حیات آن در نیامده و نتیجه آن پیدایش مَنِ سرگردانی است که در میان دموکراسیهای ناسازگار با یکدیگر به جست وجوی خود می پردازند که کار منحصر آنها بهره کشی از درویشان به سود توانگران است. سخن مرا باور کنید که اروپای امروز بزرگ ترین مانع درراه پیشرفت اخلاق است)27

استاد مطهری با مروری بر عملکرد غرب امروز این نکته را یادآور می شود: امروز نیز غربیان راه نیاکان خود را می روند و فرهنگ خودمحوری در آن دیار حکومت می کند. فساد و خشونت دولتهای غربی نه زاییده انحراف مکتبی آنان که سرچشمه در فلسفه های غیردینی شان دارد:

(روح اروپایی همین است. اعلامیه حقوق بشر را هم که آنها می دهند برای فریب دیگران است. تربیت اروپایی و اخلاق واقعی اروپایی یعنی اخلاق ماکیاول و نیچه ای.)28

( 355 )

توجه یک سویه جامعه صنعتی غرب به پیشرفتهای مادی و شتاب فراوان درتولید و مصرف و بیرون راندن دین و ارزشهای اخلاقی از عرصه جامعه آثار زیانباری را در پی داشت که اگر ادعا کنیم: هیچ نقطه ای از جهان کم وبیش از گزند آن در امان نمانده است به گزاف نرفته ایم. از جمله:

1. بیگانگی انسانها با یکدیگر: بحران مهرورزیها و مهربانیها واحساسهای پاک و پیوندهای خانوادگی دستاورد شوم تمدّنِ اروپاست. آدمی احساسهای گوناگون دارد و استعدادها و روح و روان انسانها در پرتو پیوند جمعی و خانواده به هم پیوسته شکوفا می شود. تربیت مهربانی و دوستی و صفای کانون خانواده و پیوند خویشاوندان با یکدیگر زمینه رشد احساسهای پاک را در جامعه بزرگ تر و در کانونهای گسترده تر فراهم می سازد. پیش از تمدّن صنعتی عصر استواری خانواده و پیوندهای پایدار بود.

همه مهره ها در جای خود نشسته بودند. مادر و پدر دارای تقدسی ویژه بودند. مردم با یکدیگر گرم و صمیمی تر بودند. و حضور مذهب سلامت نسلها را پایندان می کرد و عمیق ترین تعهدها را در ذهن و خمیرآدمی نسبت به دیگران برقرار می ساخت و انسانها را با لطیف ترین و شریف ترین رشته ها به هم پیوند می زد.

شتاب برای پیشرفت و بهره برداری بیش تر از زندگی همه چیز را تحت الشعاع قرار داد. انسانها به جای آن که از ماشین در راه گسترش ارزشها سود برند خود برده ماشین شدند. فلسفه تولید برای مصرف و مصرف برای تولید همه جا گیر شد و همگان در این مسابقه بی هدف شرکت دارند. در این روند ماشینی نخستین چیزی که قربانی شده است قدرت مندی و مهرورزیهای خانوادگی است. در این شیوه زندگی بیماران به جای پرستاری در منزل روانه بیمارستانها می شوند کودکان به مهد کودک سپرده می شوند و سالخوردگان به خانه سالمندان. زن و شوهر بیش تر دور از هم زندگی می کنند. فرزندان با پدران بیگانه شده اند. در پرورش نسل آینده سستی

( 356 )

می شود و کودکان به دور از کانون گرم خانواده با کینه و نفرت پرورش می یابند. و چون مادر خود در کانونی کم محبت پروریده شده است نمی توان برای پرورش درست نسل آینده به او امیدی داشت.

اینها بحرانهایی است که متفکران غرب از بروز و گسترش روزافزون آنها احساس نگرانی کرده اند.29

استاد مطهری در بررسی این پیامد تمدّن جدید غرب نوشته است:

(مادران نسبت به فرزندان آن چنان که باید احساس محبت نمی کنند. هم چنین فرزندها نسبت به مادرها و پدرها برادرها نسبت به یکدیگر تا چه رسد به همسایه ها نسبت به یکدیگر و همشهریها.)30

استاد تأکید کرده کمبود مهرورزیهای انسانی درجهان به مسأله دهشتناک گرسنگی در جهان سوم دامن زده است و بر میزان مرگ و میرهای برخاسته از بی عدالتی و تبعیض جهانی افزوده است.

آمارها بر درستی سخن استاد گواهی می دهند. کارشناسان برآورد کرده اند هزینه های نظامی نیم روز جهان اعتبار مورد نیاز برنامه مبارزه با مالاریای سازمان بهداشت جهانی را کافی است. و با قیمت یک تانگ مدرن می توان برای سی هزار کودک هزار کلاس درسی بنا کرد یا غذای روزانه هشت میلیون نفر را برآورد. با هزینه تولید یک هواپیمای جنگی می توان چهل هزار داروخانه روستایی ساخت.

این در حالی است که در کشورهای جهان سوم شمار مردمانی که در فقر مطلق به سر می برند به هشتصدمیلیون نفر می رسد و شمار کسانی که از بدغذایی در رنجند به پانصد میلیون و جهان شاهد قحط و غلاهای وحشتناکی در مناطقی چون: افریقا و… بوده و در هر دقیقه به دلیل نبود آب بهداشتی و غذای کافی سی کودک جان می سپارند.31

( 357 )

کشورهای صنعتی و فراصنعتی اعتراف دارند بخش مهمی از رشد اقتصادی آنان مدیون منابع ارزان و نیروی کار جهان سوم است. کشورهای برخوردار به جای همدلی و کمک به همنوعان خود برای پایین نیامدن قیمت و نگهداشت بازار کالا مازاد مواد خوراکی خود را دور می ریزند و از دادن آن به قحطی زدگان دریغ می ورزند.

در حدود دو میلیارد دلار صرف غذای سگ و گربه می شود و مازادش دور ریخته می شود ولی گرسنه پشت سر گرسنه است که از دنیا می روند.32

کم شدن از مهرورزیها و بیگانگی انسانها از همنوعان خود برخاسته از فلسفه برخورداری و کم رنگ شدن ارزشهای دینی درجامعه است. فلسفه های دنیامدارانه چون اندیشه های بیکن نیچه و… که مروج انسان مقتدر و برخوردار بودند انسانها را بدان سو گسیل دادند که دانایی و ثروت را درراه اقتدار بر جهان به کار برند و هر وابستگی را که مزاحم این هدف باشد رها کنند و یا چنان که فروید می گفت: ارزش هر فداکاری و از خودگذشتگی و احساسهای انسانی پیامد ناخودآگاه و روحیات غیرعقلانی انسان است که آدمی می بایست خود را از آن رها سازد.

روشن است که این نگرش نسبت به انسان و دست مایه های درونی او دستاوردهایی جز آنچه اکنون شاهد آنیم به بار نخواهد آورد.

2. فروپاشی خانواده ها: در نگاه استاد بالاتر از بیگانگی انسانها از یکدیگر ارمغان دیگر فلسفه های دنیامدارانه غربی فروپاشی خانواده است.

پاکدامنی زن و مرد و عفت و عصمت زنان از شاخصه های بارز ادیان آسمانی است و در همه ادیان ابراهیمی مردم به پای بندی اخلاق جنسی توصیه شده اند و برای کسانی که از مرزهای ارزشهای انسانی درگذرند مجازاتهای باز دارنده ای در نظر گرفته شده است. اندرزها و راهکارهای رهروان راه انبیا در طول تاریخ حیات بشری را به سلامت

( 358 )

داشته و آرامش و امنیت نسلها را پایندان بوده است.

بازتاب پاره ای از اندیشه ها که در رُنسانس اروپا نقشی بسزا داشتند سبب شد که بنیان جامعه درهم ریزد و حصار پولادین عفت عمومی شکسته شود. پای بندی به خانواده و وفاداری به پیوند شرعی اسارت شمرده شود و ضرورت نسبت دادن فرزند به پدر از متن قانون حذف گردد . امروز فلسفه اخلاقی رایج در غرب روش اخلاق کانت و یونگ نیست بلکه آن بُعد از دیدگاه های فروید ترویج می شود که در آدمیان این تلقی را به وجود می آورد که او مجموعه ای از غرائز و گرایشهای محض مادی است ونمی تواند پا از مرز غریزه ها فراتر نهد و باید برای رهایی از زندان درون و از میان بردن عقده های روانی در سر حد کمال خود را اشباع کند.

و یا برابر روش اخلاقی نوین برتراند راسل در زمینه اخلاق جنسی می بایست احساسهایی چون احساس شرم عفاف تقوا و غیرت در انسان وجود نداشته باشد!33

روشن است که در پرتو این اندیشه ها:

(به انسان امروز اجازه داده شده است که خود را از زیر بار مسؤولیت یا قصور و تقصیر و هرگونه گناه که مرتکب می شود برهاند; زیرا با چنین اندیشه ای که ما هر چه می کنیم فرمان ناخودآگاه ماست از هرگونه مسئولیت و پیامد کارهایمان خود را در امان می پنداریم.)34

متفکران جهان به روشنی می گویند: با آن که دیدگاه های بسیاری در زمینه روان شناسی در اروپا بویژه در امریکا پیدا شده ولی با گذشت سالها افکار فروید همچنان مانند خون در رگهای جامعه های غربی جریان دارد و پیوسته دستاوردهای رنگارنگی از خود بروز می دهد.35

امروزه از نظر اجتماعی در بسیاری از کشورها که به روال تمدّن غربی زندگی می کنند زناشویی به معنایی که در کشورهای اسلامی وجود دارد چندان ضروری

( 359 )

نیست و شمار طلاق و فرزندان نامشروع رو به افزایش است.36

از این روی هم برابر رواج آزادیهایی از نوع غربی زندگی به سبک غربی و رواج شعارهای فمنیستی و استفاده ابزاری از زن آمار فرارها طلاق ها و کودکان بی سرپرست و… بالا رفته است. بیش ترین بحران خانوادگی و اخلاقی نه در میان لایه های بی سواد که در میان گروه هایی است که از فرهنگ اسلامی فاصله گرفته اند و خود را به شیوه زندگی غرب نزدیک ساخته اند.

دنیا کم کم به این نکته پی می برد که توصیه های اخلاقی و حرکتهای بازدارنده ای که اسلام برای رویارویی و ریشه کنی سرلوحه برنامه های اجتماعی خود قرارداده و هواداران تمدّن غرب آنها را توحش و خلاف آزادی می خوانند چه نقش پراهمیّتی در سلامت جامعه داشته و دارد. و در هر کجا از این روشها به درستی استفاده شده کانون خانواده ها از امنیت مناسبی برخوردار بوده است:

(یکی از چیزهایی که پایه خانوادگی و محیط خانواده را محکم می کند همین مسأله و مجازات زناکاران است و علت این که پایه کانون خانواده در اروپا سست و متزلزل است همین است و امروز در جامعه ما به هر نسبت که از فرنگیها پیروی کنیم کانون خانواده را متزلزل تر کرده ایم.)37

فاصله گرفتن انسان غربی از آرمانهای دینی و ارزشهای اخلاقی نه تنها آسایش دنیوی او را برآورده نکرده که آرامش روانی او را از میان برده است انسان غربی گرچه هیچ گاه مثل امروز در رفاه نبوده ولی او برای دنبال نماندن از کاروان پرشتاب صنعت و نعمت و به دست آوردن ثروت بیش تر بی وقفه در تلاش است. اشتهای گوناگون جویی به اسرافها و رقابتها و دشمنیها دامن زده است. سوار شدن بر ارّابه سیری ناپذیر تکنیک و اتوماسیون مجالی برای برآوردن نیازهای روانی انسانها به جای نگذاشته است.

( 360 )

3. بیماریهای عصبی و روانی: تکنیک و نوآوریهای صنعتی نه تنها نیازهای اساسی انسان را برآورده نکرده که بر دامنه دشواریها و گرفتاریها افزوده است و اداره اجتماعی و اقتصادی جامعه ها را پیچیده تر و مشکل تر کرده است. اگر تکنیکی انسان را از جهتهایی بی نیاز کرده صدها نیاز و خواهش دیگر آفریده است و غلبه تکنولوژی برطب و پیشرفتهای تکنولوژیک اگر در از میان بردن شماری از بیماریها و دردها کامیاب بوده خود به پدیدآمدن بیماریهای جدید کمک کرده است و در مجموع به جای این که ماشین و صنعت خادم انسان باشد انسان خود خادم آن شده است.

استاد از این پدیده به نام (بحران ماشین و بیماری تمدّن) یاد کرده است شتاب بی وقفه برای عقب ماندن از دیگران برای انسانها زندگی بی هدف و بی مقصدی را به ارمغان آورده و به میزان رشد صنعتی جامعه ها بر آمار خودکشی ها و بیماریهای عصبی و اختلالهای روانی افزوده شده است.

(آمارها نشان می دهد در کشورهایی که از نظر صنعت بیش تر پیش رفته اند و در رفاه مادی بیش تری هستند خودکشی بیش تر است. تحلیلها می رساند که جز خلأ معنوی و عدم اشباع شدن روحی مسأله دیگری نیست… آمارها در آن جا بالخصوص نشان می دهد که هر چه پیشرفت و رفاه مادی بشر بیش تر می شود بر بیماریهای عصبی و اختلالات روانی افزوده می شود… اسم اینها را گذاشته اند (بیماریهای تمدّن.)38

استاد مطهری یادآور می شود: مقصود از نقد این جنبه از تمدّن غرب مخالفت با رفاه و رشد و پیشرفت صنعتی نیست و نمی گوییم که رفاه اختلال روانی می آورد و برآن نیستیم فقر و فلاکت جهان غیرصنعتی را توجیه کنیم; بلکه فقر و تهی دستی از مفاسد بزرگ است و برای از میان بردن آن باید تلاش کنیم.

( 361 )

سخن ما این است که تمدّن جدا شده از دین و ارزشهای اخلاقی و معنوی مصیبت بار است و فاجعه آمیز. شتاب برای رسیدن به صنعت و واپس نماندن از ماشین بدون توجه به ارزشهای اخلاقی به روابط ناعادلانه جامعه می انجامد و بردامنه آز و احساس غلبه بر دیگران و رقابتهای فسادانگیز می افزاید. زندگی پاکیزه و بدون دغدغه در گرو ایمان به خدا و پای بندی به ارزشهای معنوی است.

4. استعمار و بهره کشی: از پیامدهای روشن تمدّن غرب استثمار و استعمار مردمان غیر غربی است. تفکر بهره وری هرچه بیش تر و پای بندی به آیین مکتب قدرت چیزی جز استعمار و بهره کشی از دیگران به بار نمی آورد. غرب برای برآوردن مواد اولیه کارخانه های صنعتی خود و چیرگی بیش تر بر جهان همه جا را در می نوردد. در گذشته امریکای لاتین افریقا و آسیا توسط غرب چپاول شد و اکنون با شگردهای نوین مغزها و سرمایه های جهان سوم به اروپا و امریکا انتقال می یابند.

شماری از ناآگاهان و فریب خوردگان استثمار و استعمار را مقوله ای جدا از تمدّن غرب می شمارند و میان آن و تمدّن نوین باختر زمین جدایی می افکنند و کسانی که استعمار را از چهره ها و وجوه تمدّن غرب می شمارند ناآگاه می خوانند!

ولی از نظر استاد بهره کشی غرب از جهان سوم از دید فلسفی و نگاه ارزشی او به جهان و انسان منشأ گرفته است. ثروت غرب محصول منابع اولیه صنعتی و کشاورزی به دست آمده از جهان سوم است و استعمار ریشه در جهان بینی و تفکّر استکباری غرب دارد:

(بهره کشی و استثمار مردم از نتایج تمدّن غرب و آن نیز بر اثر کنار گذاشتن دین و مبانی اخلاق است.)39

در نگاه استاد لیبرالیسم که مهم ترین وجهه مدنیّت غرب است آزاد بودن انسان

( 362 )

است در پرورش خود و آزادی در فکر و عمل. در این تعریف انسان از قیدوبند تکلیف رهاست و آنچه بر کردار انسان نظارت دارد نه تعبّد به دین و احترام به ارزشهای جاوید انسانی که ترس از تزاحم با منافع دیگران بویژه ترس از واکنش اکثریت رقیب سبب خویشتن داری از تجاوز به حقوق دیگران خواهد شد. روشن است وقتی درنهانگاه فکر آدمی ترس از خدا نباشد و انسان نتواند تعریف درستی از حق و باطل ارائه دهد و برای دیگران احترام ذاتی و انسانی قائل نباشد دروقت قدرت و حاکمیت به حقوق دیگران تجاوز خواهد کرد:

(از نظر فلاسفه غرب انسان موجودی است دارای یک سلسله خواسته ها و می خواهد این چنین زندگی کند. همین تمایلات منشأ آزادی عمل خواهد بود. آنچه آزادی را محدود می کند آزادی امیال دیگران است. هیچ ضابطه و چهارچوب دیگری نمی تواند آزادی انسان و تمایل او را محدود کند.)40

رهاورد اومانیسم و اگزیستانسیالیسم که افرادی مثل سارتر مبلغ آن بودند نیز همین است. اومانیسم مروج اصالت انسان در برابر اصالت طبیعت و اصالت خداست و بر آن است که باید همه ارزشهای خارجی که به نام دین و خدا و عقل و طبیعت بر انسان تحمیل می شوند دور بریزیم.

به نظر اینان ملاک حق و باطل و نیک و بد و خیر و شر به اقتضای نیاز و رفتار آدمی معنی پیدا می کند.

در اگزیستانسیالیسم اعتقاد به بازدارندگی از منبع بالاتر و مقدس معنی ندارد و آزادی مطلق و خود ملاکی محور همه چیز است; چرا که بنای این مکتب بر اصالت مادّه و حسّ استوار است.

در این فلسفه کارهای انسان دوگونه است: انسان یا در جست وجوی واقعیتهای

( 363 )

مادی است که خیر نامیده می شود و عقل نیز به پذیرش آن فرمان می دهد و یا کارهایی مثل فضیلت زیبایی کمال که در مدار خیرمادی و کارهای عقلانی نمی گنجد. اینها ارزش نامیده می شوند.ارزشها در ذات خود چیزی نیستند و هویت خارجی ندارند بلکه آفریده آدمی هستند و ذهن به آن معنی می دهد.

ارزشهای انسانی در این مکتب قیمتی بالاتر از اعتبار ندارند و امور قراردادی و موهوم هستند و کارهای اعتباری وقراردادی را انسانها در وسائل و مقدمات کار به کار می برند نه در هدف.41

روشن است وقتی انسان به هیچ چیز مقدس جز آنچه خود می سازد باور نداشته باشد ارزشها برای او بی معنی خواهد بود; نمی تواند ایثار کند و خود را برای آسایش دیگران به رنج افکند.

این مکتب به آزادی مطلق باور دارد و روشن است که آزادی مطلق آدمی را به انحراف و بی بندوباری و تجاوز به حقوق دیگران می کشاند. از این روی اگزیستانسیالیستها رو به فساد داشتند و به فساد دامن می زدند و پلیس به دنبال آنان بود.42

آزادی انسان از حقوق اساسی او و از ارزشهای والای الهی است و یکی از فلسفه های بعثت انبیا رهایی انسان و رساندن او به کمال و زیبایی است.

( 364 )

در اسلام برخلاف فلسفه سارتر انسان آزاد و رها از هر قید و شرط نیست. انسان گرچه برجسته ترین موجود هستی است ولی جزئی از پیکره آفرینش است و تافته جدابافته و نامتجانس با آفرینش نیست. انسان ساخته دست خداست و بایستی همه بازدارنده ها را از خود دور کند تا به خدا برسد پیامبران آمده اند تا افزون بر آزادی اجتماعی انسان او را از درون آزاد سازند و او را از خودمحوری به خدامحوری و حقیقت مطلق برسانند. این آزادی به او مسؤولیت و تعهد می دهد و بذر ایثار و فداکاری به همنوعان را در او شکوفا می سازد. این آزادی و شخصیت درونی از راه مکتب و علم قدرت به دست نمی آید; بلکه اگر شخصیت درونی نباشد ابزارها و توانمندیهای جدید او را در خودخواهی ها کامرواتر می کند:

(پیغمبران آمده اند تا علاوه بر آزادی اجتماعی به بشر آزادی معنوی بدهند و آزادی معنوی است که بیش از هر چیز دیگر ارزش دارد. تنها آزادی اجتماعی مقدس نیست بلکه آزادی معنوی هم مقدس است و آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر و عملی نیست… آزادی معنوی را جز از طریق نبوت انبیا دین و ایمان و کتابهای آسمانی نمی توان تأمین کرد.)43

استاد مطهری در بررسی مکتبهای فلسفی غرب یادآور می شود: گرچه شماری از فیلسوفان غرب به اندیشه های اسلامی نزدیک شده اند; ولی بسیاری از فلسفه های غربی با داعیه نجات انسان از اسارت آسمان و خدایان او را دراسارت زمین گرفتار ساخته اند و بی توجه به تعالیم متعالی و ارزشمند ادیان ابراهیمی بویژه اسلام در زمینه انسان شناسی به مکتبهای خود ساخته رو آورده اند.

در تحلیل استاد تفکری که اندیشه و زندگی غربیان را در اختیار گرفته فراموش کردن خداست و خودفراموشی غفلت از ارزشها و استعداد انسانی و تکیه بر یک جنبه

( 365 )

از حیات انسان سبب شده که انسان غربی خلقت را بیهوده بشمرد و هدفی جز تکاثر و بهره وری بیش تر از دنیا برای خود نبیند.

مقالات مرتبط:

شهید مطهری و رویه دیگر تمدّن غرب بخش دوم

 

پی نوشت:

1. نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر شهید مطهری27/ نشر عصر قم; تاریخ جنبشها و تکاپوهای فراماسونگری در کشورهای اسلامی عبدالهادی حائری47/ آستان قدس.

2. مسأله حجاب شهید مطهری134/ صدرا.

3. ده گفتار شهید مطهری153/ صدرا.

4. امدادهای غیبی در زندگی بشر شهید مطهری140/ صدرا.

5. اسلام و نیازهای جهان امروز شهید مطهری24/ نشریه شماره 48 حزب جمهوری اسلامی.

6. سوره مائده آیه 8.

7. پاسخ های استاد به نقدهایی برکتاب مسأله حجاب32/ صدرا.

8. جهان امروز و فردا علی اکبر کسمائی24/ مؤسسه اطلاعات.

9. ادعانامه ای علیه تمدّن غرب سید قطب ترجمه سید علی خامنه ای.

10. یادداشتهای استاد مطهری ج251/2 صدرا.

11. همان193/.

12. فرهنگ و خشونت 189/ مرکز اسناد ملّی.

13. مانند: قاسم امین در کتاب: تحریرالمراة و مرقص فهمی در کتاب المرأة فی الشرق. ر.ک: منهج مدرسه العقلیه الحدیثه فهد بن عبدالرحمن رومی/ 767 مؤسسه الرساله.

14. مغرب بزرگ پل بالتا ترجمه عباس آگاهی65/ دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.

15. داستان راستان شهید مطهری338/ صدرا.

16. پیرامون انقلاب اسلامی شهید مطهری104/ صدرا.

17. جنگ و ضدّ جنگ الوین تافلر و هایدی تافلر ترجمه شهیندخت خوارزمی312/; نشر سیمرغ.

18. علل گرایش به مادی گری مرتضی مطهری34/ توس.

19. احوال و آثار و آراء فرانسیس بیکن محسن جهانگیری166/ انتشارات علمی و فرهنگی.

20. پیرامون انقلاب اسلامی10/.

21. ده گفتار شهید مطهری140/ صدرا.

22. شهریار نیکولو ماکیاولی ترجمه داریوش آشوری130/ کتاب پرواز.

23. انسان کامل شهید مطهری248/ صدرا.

24. احوال و آثار و آراء فرانسیس بیکن37/.

25. انسان کامل252/.

26. همان260/; فطرت شهید مطهری مجموعه آثار ج524/3 صدرا.

27. نهضتهای اسلامی در صدساله اخیر51/.

28. انسان کامل261/.

29. برگمن زن مذهب نسل آینده نصرالله قادری166/ انتشارات برگ.

30. فلسفه اخلاق شهید مطهری233/ صدرا.

31. جهان مسلح جهان گرسنه ویلی برانت ترجمه هرمز همایون پور92/ 100 سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.

32. فلسفه اخلاق237/. استاد در جائی دیگرنوشته است:

(یکی از مظاهر احمقانه آزادی در میان اروپائیان و آمریکائیان این است که به یک ثروتمند حق می دهند که مثلا برای سگ خود وصیت کند و در نتیجه فی المثل یک سگ صاحب میلیونها دلار ثروت بشود و نوکر و پیشخدمت و تعظیم کننده داشته باشد.)

سلسله یادداشتها ج90/1.

33. اخلاق جنسی در اسلام وجهان شهید مطهری23/ صدرا.

34. جهان امروز و فردا علی اکبر کسمائی131/.

35. انسان بین مادیگری و اسلام محمد قطب ترجمه سید خلیل خلیلیان17/.

36. سلسله یادداشتهای استاد مطهری ج440/1 صدرا.

37. آشنایی با قرآن شهید مطهری ج92/4 صدرا; سلسله یادداشتها ج440/1.

38. فلسفه اخلاق231/.

39. سیره نبوی شهید مطهری22/ صدرا.

40. پیرامون انقلاب اسلامی100.

41. فطرت مجموعه آثار ج543/3.

42. انسان بی خود شریعتی مجموعه آثار ج31/25 قلم.

43. آزادی معنوی شهید مطهری15/ صدرا.


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است